اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

شهادت حضرت رقیه ( س ) 2


 Related image



عمه زینب کو سر بابای من

 عمه زینب مونس شب های من

عمه زینب کو دُر والای من

 عمه زینب آن یل تنهای من

 

عمه زینب شد خرابه جای من

عمه زینب نالم از اعدای من

ای عمه کو بابم سالار بی آبم

ای عمه بی تابم همرنگ مهتابم

 

دارم دلی خون از فراق روی بابا

 در دیده و دل اشتیاق روی بابا

آتش گرفته جان من از درد دوری

بینم دوباره عمه طاق روی بابا

 

 در سینه دارم آرزوی دیدنش را

شوق رقیه گفتن و بوسیدنش را

 ای عمه زینب می شود آیا ببینم

یک بار دیگر در برم خندیدنش را

 

 عمه زینب کو دُر والای من

 عمه زینب آن یل تنهای من

عمه زینب کو سر بابای من

عمه زینب مونس شب های من

 

عمه بگو بابا بیاید در بر من

دست نوازش را کشد روی سر من

من تشنه ام من تشنة دیدار اویم

آید کنارم لحظه های آخر من

 

 ر هجر بابا روز و شب خونابه بارم

شوق دوباره دیدنش در سینه دارم

سیلی زده دشمن به رخسار کبودم

آید برایش جای سیلی می شمارم

 

عمه زینب کو دُر والای من

عمه زینب آن یل تنهای من

 عمه زینب کو سر بابای من

عمه زینب مونس شب های من

 

ای عمه کو بابم  سالار بی آبم

 ای عمه بی تابم همرنگ مهتابم

دارم هوایت ای پدر اما کجایی؟

باز آ کنارم ریشه کن بنما جدایی

 

روی لبم پیوسه نامت می برم من

بر درد تلخ بی کسی هایم دوایی

سوز عطش دیگر ندارم بر لبانم

اما جدایی برده از  جانم امانم

 

دیدم بخوابم لحظه ای رخساره اش را

بی او دگر در این جهانِ دون نمانم

عمه زینب کو دُر والای من

 عمه زینب آن یل تنهای من

 

عمه زینب کو سر بابای من

 عمه زینب مونس شب های من

بابا کجایی تا ببینی حال و روزم

 باران غم از ناله های سینه سوزم

 

هر لحظه گویم با خودم شاید بیاید

چشمان خود را دم به دم بر در بدوزم

این شرح ماتم قصة طفلی یتیم است

بر شانه های کوچکش داغی عظیم است

 

اشک رقیه آه شعر سروری شد

آوای غم در واژه های من سهیم است

عمه زینب کو دُر والای من

 عمه زینب آن یل تنهای من

عمه زینب کو سر بابای من

عمه زینب مونس شب های من


 

شاعر:محمدرضا سروری

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد