اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

خط خون


  ØªØµÙˆÛŒØ± مرتبط

 


درختان را دوست می دارم


که به احترام تو قیام کرده اند


و آب را که مهر مادر توست


خون تو شرف را سرخگون کرده است


شفق، آینه دار نجابتت


و فلق، محرابی


که تو در آن


نماز صبح شهادت گزارده ای.


*


در فکر آن گودالم


که خون تو را مکیده است


هیچ گودالی چنین رفیع ندیده بودم


در حضیض هم می توان عزیز بود


از گودال بپرس!


*


شمشیری که بر گلوی تو آمد


هر چیز و همه چیز را در کائنات


به دو پاره کرد:


هر چه در سوی تو: حسینی شد


و دیگر سو: یزیدی


اینک ماییم و سنگ ها


ماییم و آب ها


درختان، کوهساران، جویباران، بیشه زاران


که برخی یزیدی


و گرنه حسینی اند


خونی که از گلوی تو تراوید


همه چیز و هر چیز را در کائنات، به دو پاره کرد!


در رنگ!


اینک هر چیز، یا سرخ است


یا حسینی نیست!


...


*


پایان ِ سخن


پایان ِ من است


تو انتها نداری...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد