معلم ای فروغ جاودانی، معلم مهر پاک آسمانی
معلم ای چراغ راه دانش، معلم آیه های مهربانی
مرا ازجهل ونادانی رها کن، مرا باعلم و ایمان آشنا کن
بیا ای گل تو از گهواره تا گور، مرا باعلم و دانش آشنا کن
آموزگارم، تو باغبانی
می پرورانی بذر وجود، با مهربانی
با درس هایت دیو جهالت از من گریزد
اندرزهایت، بهر وجودم، شد پاسبانی
من غرقه بودم در بحر غفلت
دستم گرفتی ای ناجی من،
من همچو قایق، تو بادبانی
بر خوان دانش من میهمانم
تو ای معلم، خود میزبانی
کار تو باشد، ارشاد انسان
همکار خوب پیغمبرانی
روز و هفته معلم بر همه معلمان مبارک باد
سلام ای خاطرات کودکی ها
صدای داس و آب ونان وبابا
تورا تا بی نهایت دوست دارم
تو ای زیباترین میراث دنیا
تو یادم داده ای پروانه باشم
برای بچه ها چون سایه باشم
مراتا قله های عشق بردی
تو گفتی باخداهمسایه باشم
تو ای باروح وجان من صمیمی
تو ای آموزگارم ، بهترینی
کنددرچهره ات گل آشیانه
کلید مشکلات سرزمینی
شکوه دستهایت آسمانی
کلید مخزن گنج الهی
پیمبرگفته من آموزگارم
علی شدبنده ی روح معانی
دوباره دوره کردی کودکی را
دوباره بخش کردی عاشقی را
دوباره قلب من تابی کران رفت
دوباره صرف کردی سادگی را
توای آموزگارم زنده باشی
همیشه خرم وپاینده باشی
گرفتم جان تازه از وجودت
الهی هرکجایی زنده باشی
به نامت نامه راکردم چو آغاز
شدم مانند گل ازغنچه ای باز
چه دلتنگت که بودم من شب وروز
شدم مثل کبوتر شوق پرواز
سرود وشعر را یادم تودادی
غم واندوه بربادم تودادی
زمستان گرچه سرمابودسوزان
حرارت بردل وجانم تو دادی
تو گفتی باعدو باشیم درجنگ
به ما گفتی که دنیا هست نیرنگ
اگرهمت کنی پیروز هستی
مثال داستان چشمه وسنگ
خدایا این من واین نسل فردا
شدم آموزگار قاصدک ها
هرآنچه گفت او من یاد دارم
کنارم باش جان بخشم به گلها
عباسعلی جاویدان
آنکه از فرط گنه ناله کند زار کجاست؟
آنکه زاغیار برد شکوه بر یار کجاست
باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک
میزند بانگ منادی که گنهکار کجاست
سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست
تا که معلوم شود طالب دیدار کجاست
بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب
تا نگویی که در رحمت دادار کجاست
مرغ شب نیمهشب دیده به ره میگوید
سوز دل ساز بود دیده بیدار کجاست
ماه رحمت بود ای ابر خطاپوش ببار
تا نگویند که آن وعده ایثار کجاست
حق به کان کرمش طرفه متاعی دارد
در و دیوار زند داد خریدار کجاست
آن خدایی که رحیم است و کریم است و غفور
گوید ای سوته دلان عاشق دلدار کجاست
من ژولیده به آوای جلی میگویم
آنکه با توبه ستاند سپر نار کجاست
ژولیده نیشابوری
خبر آمد که بهار دل ما آمده است
مژده کم شدن فاصلهها آمده است
باز از عرش خداوند ندا آمده است
بندگان ماه خدا، ماه خدا آمده است
من که پابند هوسها و گناهم چه کنم؟
نفسِ سوختهای در تهِ چاهم چه کنم؟
خبر آمد که کریم آمد و در وا شده است
سفرهپرداز قدیم آمد و در وا شده است
اسم رحمان و رحیم آمد و در وا شده است
درد عصیان مرا خویش مداوا شده است
آی مردم به خدا ربِّ رحیمی داریم
سجده آرید، خداوند کریمی داریم
ای که بخشنده هر جرم و گناهی، العفو
به پشیمانشدگان نیز پناهی، العفو
من پشیمان شدهام؛ نیمنگاهی، العفو
یا الهیّ و الهیّ و الهی العفو
سائلی را به سر سفره خود راه بده
من گدای توأم ای حضرت الله - بده!-
یارب این سوخته دل را که محک لازم نیست
بچهای را که کتک خورده، فلک لازم نیست
گرد خوان تو فقیرم من و شک لازم نیست
تا سر سفره حسین است نمک لازم نیست
به لبم خورد کمی آب، مرا بخشیدند
ای فدای لب ارباب، مرا بخشیدند
امیر عظیمی
زمان طاغوت خانهمان نزدیک باغملک آباد بود. یک روز عصر که آقای خامنهای مشهد بودند و برای سخنرانی به مسجد امام حسین(ع) رفتند حمیدرضا با دوچرخه از خانه بیرون زد. من که خبر داشتم بعد از سخنرانیهای آقای خامنهای بالاخره یک برنامهای پیش میآید بلافاصله به پدرش گفتم: «رضا رفت مسجد امام حسین ممکن است بگیرندش و بلایی سرش بیاورند.»
وقتی آمد متوجه شدم که میلنگد! پایش آسیبدیده بود! با نگرانی پرسیدم: «چی شده؟»
گفت: «آقا در حال سخنرانی بود که گرفتنش و...»
قضیه ازاینقرار بود که هنگام فرار پاسبانها با چوب باتوم رضا را زده بودند و پایش شکسته بود!
از
این برنامهها زیاد اتفاق میافتاد. یکبار هم وقتی بیرون بود، پاسبانها
به او گفته بودند: «همینجا بایستید تا نیم ساعت دیگر استاندار آقای ولیان
بیاید و عبور کند.» اما رضا مخالفت کرده بود. پاسبانها هم باز او را زده
بودند!
مبارزاتش تا زمان دانشگاه ادامه داشت. تا اینکه سال آخر دانشکدهاش انقلاب شد.
خاطرهای از شهید حمیدرضا الشریف الحسینی -
: طاهره شعرباف نوروزی، مادر شهید - از مجموعة ایثارنامه جلد45
مریم عرفانیان
موسای کلیم(ع) را علتی و مرضی پدید آمد.
طبیبان گفتند: داروی این علت (بیماری) فلان چیز است.
موسی(ع) گفت: دارو نخورم تا الله خود عافیت فرستد و شفا دهد.
آن مرض بر وی طولانی گشت.
گفتند: ای موسی! این دارو مجرب است،
و اگر بکار بندی (مصرف کنی) در آن شفا خواهد بود.
موسی(ع) نشنید و با دارو خود را مداوا نکرد.
تا از حق جل جلاله وحی آمد که: به عزت من که تا تو دارو نخوری من شفا ندهم.
موسی(ع) دارو بخورد و در حال او شفا حاصل شد.
موسی(ع) را چیزی در دل آمد که بارخدایا این چون است؟ وحی آمد که ای موسی!
تو علت مپرس و منتی که ما نهادهایم،
اسرار ما مجوی که کسی را به اسرار ما راه نیست و گفتن چون و چرا روا نیست.(1)
____________
1- پایگاه اطلاعرسانی حوزه، مورخ اسفند 1380، شماره 12
قال الامامالکاظم(ع):
«اذا مرض المومن، اوحیالله عزوجل الی صاحب الشمال:
لاتکتب علی عبدی مادام فی حبسی و وثاقی ذنبا،
و یوحی الی صاحب الیمین ان اکتب لعبدی ما کنت تکتبه فی صحته من الحسنات»
امام کاظم(ع) فرمود: هرگاه انسان مومن بیمار شود،
خداوند عزوجل به فرشته دست چپ او وحی میکند که برای بندهام تا زمانی که در
زندان و بند من است، گناهی ننویس. و به فرشته دست راست او وحی میکند که
همان حسناتی را که در زمان سلامتی بندهام مینوشتی، برایش بنویس. (1)
____________
1- الکافی، ج 3، ص 114
طعنه از دشمنت ای دوست شنیدن تا کی؟ | به بدن پیرهن صبر دریدن تا کی؟ |
پیش رو بودن و روی تو ندیدن تا کی؟ | بار هجران تو بردوش کشیدن تا کی؟ |
بهارسبزِ نورانی نگاهم می کنی امشب | امید روح انسانی، نگاهم می کنی امشب |
من آن مجموعه عشقم پریشان حال و دل خسته | که رفته رو به ویرانی، نگاهم می کنی امشب |
مرا از میکده سهمی نمانده غیر آه و غم | در این وقت پریشانی، نگاهم می کنی امشب |
دو چشمم اشک می بارد هوای دیدنت دارد | زچشمم گرچه پنهانی، نگاهم می کنی امشب |
نگاهم کن عطش سوزم دلم را بر تو می بندم | تو ای شوق مسلمانی نگاهم می کنی امشب |
من از شوق لقایت تا ابد، با شور می خوانم | که ای دلدار پایانی، نگاهم می کنی امشب |
زیباترین عکس کرونایی روز: این معلم و این دو کودک. کلاس درس معلم دلسوز آذربایجانی برای دو دانش آموز عشایر در دل طبیعت زیبای مغان با حفظ فاصله گذاری اجتماعی
" پایگاه خبری تحلیلی اعتدال"