شعری از رویاپوراحمدگربندی - این اشعار صرفا جهت مطالعه است
کپی برداری پیگرد قانونی دارد
**********************************************
نشسته به گود ، چشم فلق در گود خانه فلک 1
چو راز خفته با خود می برد پشت قلل
زپهن دشت سحر ، آمد سیاهی شب
تو گویی به جز ستارۀ شب نبود امید سحری
ز راه شب به کدام سو ، روی به سوی سپیده سحری
شب آمد و شباویز می خواند
منم یکتاز دشت شب
منم ز بانگ حق ، ترانه سرایم ز دشت شب
نسیم شب آرام ، آرام رسید ز راه
پاشید بر فلک گلهای سفید یاس
ز چهره بیمار فلک سپیده سر زد
فلق سپیده سر زدز چشم خواب گرفتۀ
ز دشت خاوران ، ز گرد راه تو
سپیده نشاند گلها ی امید در دشت
فلق در سپیده سحریبه خون نشسته
سحر آمد و دمید سپیده سحری
سپاه شب ز کوه ودشت گریخته است
ز با نگ کاروان روز ، ندایی آید به گوش
ز سُم سُتور شب
ز با نگ شب ستیز حق
به جز شقایق سحر
ز دست ُتند باد شب
رسید به هر کران
چو وقت رفتن است
رسید سپید ۀ سحر
مرا رساند ز خواب شب
گل سپید دشت شب
شکفته شد در این سحر
ز بوی آشنای یا ر
شکسته شد در این سپیدۀ سحر
در آن مسیر شط
روان شده شط ِ خون
ز جوی انگبین ، شهد نبود
بجز صدای آه ، ناله ای
« منم یگانه راهی سحر
ز مَشک من رسید امشبی
ز راز من ، روز دیگری »
چه شد در این سکوت دشت
نیامد با نگ الا حقی
سکوت ، باز هم سکوت
ز چشم فلک به گود خواهد نشست
در این دَ م واپسین
زدشت دور ، خیمگاه
نبینی ره روی
دراین روز آخرین
نما ، خیمگاه عشق
ز وادی سحر ، نسیم در رسید 2
در آن سکوت روز ، غنچه ای رُسته است
مرا در آن خیمگه نیست رهی به جز دیده ها
شکوهِ ، جلوۀ رحیم ، ز عرش می زند صفیر
اگر مرا در رسید به جز رفتنم
پایدار ماند دین جَد من
در زَنید صفیر ، تیغ ها
مرا شکوه او در ربود
ز هر سال ، به هر سالی دگر
ز انتظار آمدن محرم و محرم صفر در رسد
چو ماه او در رسید مرا شادی دگر رسید
دو ماه ، ماه زندگی ، راز زندگی
ز عشق او رسید ، آب زندگی
چو شکوه او به تو رسید
چو ذرهّ ای شوی چرخ زنان به خورشید رسی
آفتابم ، آفتاب زندگی
روحم ، روح زندگی
ز روح او چون نسیم
در رسید ، حیاتی دگر رسید
مرا ببر به عرش کبریا
مرا ببر به اوج عرش اوصییا
مراببر به دشت سرخ لاله ها
به دشت سرخ خون گرفتۀ لاله ها
مراببر به دشت بی سَران
به راه تو بی سرَان در رَهند
چو عشق فلک رسد به سر
نبینی به جز او راه دگری
مراببر به ضیافت سحر
اعلیدر آن بارگاه
نشسته در اوج کبریا
اطهرشرسول دین حق ، کنار اودُخت
زپنج تن آل عبا
در آن باغ زیبا دشت اوصییا
مرا در آن خیمگه به جز دیده ها
رهی نیست
مرا در رسیده بلا در آن زمان
هبوط ، هبوط من است
در آن سکوت ، آن زمان
رسید صفیر هبوط
مرا از آن زمان تا کنون
ز آرزوی بازگشت
پریده ام به هر کجا
ولی رسیده است مرا ندا
بیا به سوی دشت ما
درآن رُسته است گلها ی یاس
سفید وسپید رُسته است
از آن تا به عرش ، پلکان در رسد
صفوف هزاران ملائکه ببینی درآن دیار
مرا در آن خیمگه ببه جز دیده ها
رهی نیست
ببین و باورم بدار
به جز حقیقت ، یقین
نیست در باورم
رسید شب وداع
ولی مرا رسد شب وصال
چو خیمگاه شب در رسد
شکافته شد فلک
ببینند او برتر است
چو سجده او ، او برتر است
-------------------------------------------------
سروده : رویا پوراحمد گربندی
1- غروب خورشید
2- علی اصغر
از علی(ع): زمانی که پرچم های سپاه (در شام) با یکدیگر اختلاف نمایند قریه ای از قراء، ارم، در زمین فرو رفته (بواسطهء زلزله) و قسمت غربی مسجد آن خراب شده و سقوط می کند. سپس سه پرچم (وحزب) اعلام موجودیت کرده، اصهب، ابقع و سفیانی و سفیانی از شام و ابقع، از مصر خروج کرده اما سفیانی بر آنها پیروز می گردد.(1)
خروج ابقع از مصر و شکست او از سفیانی
إذا اختلفت الرایات السود خسف بقریة من قری إرم، و سقط جانب مسجدها الغربی، ثم تخرج بالشام ثلاث رایات: الأصهب، والأبقع، والسفیانی، فیخرج السفیانی من الشام، والأبقع من مصر، فیظهر السفیانی علیهم" از علی(ع): زمانی که پرچم های سپاه (در شام) با یکدیگر اختلاف نمایند قریه ای از قراء، ارم، در زمین فرو رفته (بواسطهء زلزله) و قسمت غربی مسجد آن خراب شده و سقوط می کند. سپس سه پرچم (وحزب) اعلام موجودیت کرده، اصهب، ابقع و سفیانی و سفیانی از شام و ابقع، از مصر خروج کرده اما سفیانی بر آنها پیروز می گردد.(1)
تحریم اقتصادی مصر
"منعت العراق قفیزها و درهمها، و منعت الشام مدها و دینارها، و منعت مصر إردبها، و دینارها وعدتم من حیث بدأتم، وعدتم من حیث بدأتم، وعدتم من حیث بدأتم" سهیل از پدرش، از ابوهریره از رسول خدا(ص) نقل می کند که آن حضرت فرمود: عراق از پیمانه و درهمش و شام از پیمانه و دینارش و مصر از پیمانه و دینارش محروم می شود،( تحریم اقتصادی می شوند) و برمی گردید از همان جایی که شروع کردید و برمی گردید از همانجایی که شروع کردید و برمی گردید از همانجایی که شروع کردید(2)
شکست مصری هاازشامی هاوبه اسارت رفتن آنان
"إذا ملک رجل الشام، وآخر مصر، فاقتتل الشامی و المصری، وسبا أهل الشام قبائل من مصر، وأقبل رجل من المشرق برایات سود صغار قبل صاحب الشام، فهو الذی یؤدی الطاعة إلی المهدی. قال أبوقبیل: یکون بإفریقیة أمیر اثنا عشر سنة ثم تکون بعده فتنة، ثم یملک رجل أسمر یملأها عدلا، ثم یسیر إلی المهدی فیؤدی إلیه الطاعة ویقاتل عنه" تبیع، از کعب، روایت کرده و آنرا به پیامبر(ص) نسبت نداده است، در این روایت آمده است: زمانی که مردی در شام و دیگری در مصر به حکومت برسند با یکدیگر نبرد کرده تا آنکه اهل شام قبیله هائی از مصر را به اسارت می گیرند، آنگاه مردی از مشرق با پرچم های سیاه و کوچک به طرف شام خروج می نماید و او همان کسی است که با حضرت مهدی(ع) بیعت کرده و از آن حضرت اطاعت می نماید و جنگ می کند از طرف آن حضرت(3)
تسلط قبطیان بر مصر
...وغلبة القبط علی أطراف مصر... وقبطیان برمصرغلبه وتسلط پیدا خواهندکرد(4)
فرار حاکم مصر به غرب و آغازگر جنگ ها
سیکون رجل من بنی أمیة مصر یلی سلطانا ثم یغلب علی سلطانه أو ینزع(منه) ثم یفر إلی الروم فیأتی بالروم إلی أهل الاسلام، فذلک أول الملاحم" از ابوالنجم نقل است که می گوید: از اباذر شنیدم که می گفت از رسول خدا(ص) شنیده که آن حضرت فرمود: به زودی مردی از بنی امیه والی مصر می شود، آنگاه شکست می خورد یا اینکه حکومت از او گرفته می شود، سپس به سوی روم می گریزد و از آنجا بر ضد مسلمانان لشکرکشی می کند و آن نخستین جنگ و درگیری است.(5)
حرکت پرچم های قیس در مصر
ترید الاکثار أم أجمل لک؟ فقال: بل تجمل لی، قال: إذا رکزت رایات قیس بمصر، و رایات کندة بخراسان حسن بن جهم می گوید: از ابوالحسن(ع) درباره مسأله(فرج) سؤال کردم حضرت فرمود: آن را به گونه ای مفصل برایت بیان کنم یا به طور خلاصه، عرض کردم می خواهم آن را برایم خلاصه بیان فرمایی، حضرت فرمود: (فرج) آن زمان است که درفش های قیس در مصر و درفش های کنده در خراسان به حرکت درآید(6) البته توجه داشته باشیدکه قیس هم می تواند غربی ها باشد و هم می تواند فلسطینی ها باشند که از غزه می آیند.
خروج پرچم های سبز رنگ از مصر به سوی شام
کأنی برایات من مصر مقبلات خضر مصبغات حتی تأتی الشامات فتهدی إلی ابن صاحب الوصیات معمربن خالد از ابی الحسن(ع) روایت کرده که فرمود: گویی درفش های سبز رنگ آمیزی شده ای را می بینم که از مصر می آیند تا به شامات می رسند و از [آنجا] به سمت فرزند صاحب الوصیات هدایت می شوند(7)
قیام فرمانده نظامی در مصر
لایطهر الله الأرض من الظالمین حتی یسفک الدم الحرام. - ثم ذکر أمر بنی أمیة وبنی العباس فی حدیث طویل- ثم قال: إذا قام القائم بخراسان، وغلب علی أرض کوفان وملتان، وجاز جزیرة بنی کاوان، وقام منا قائم بجیلان وأجابته الآبر والدیلم(- ان)، وظهرت لولدی رایات الترک متفرقات فی الأقطار والجنبات، وکانوا بین هنات وهنات. إذا خربت البصرة، وقام أمیرالامرة بمصر فحکی علیه السلام حکایة طویلة - ثم قال: إذا جهزت الألوف، وصفت الصفوف و قتل الکبش الخروف هناک یقوم الآخر، ویثور الثائر، ویهلک الکافر، ثم یقوم القائم المأمول، والامام المجهول، له الشرف والفضل، وهو من ولدک یا حسین، لاابن مثله یظهر بین الرکنین، فی دریسین بالیین یظهر علی الثقلین، ولا یترک فی الأرض دمین، طوبی لمن أدرک زمانه، ولحق أوانه، وشهد أیامه" ابراهیم بن عبیدالله بن علاء، از پدرش از امام صادق(ع) و آن حضرت از علی(ع) نقل کرده که فرمود: خداوند زمین را از ستمگران پاک نخواهد کرد تا آنکه خون حرامی ریخته شود، سپس حضرت برنامه بنی امیه و بنی عباس را در حدیثی طولانی ذکر کرده، سپس فرمود: زمانی که شخصی از ما در خراسان قیام کرده و بر سرزمین، کوفان وملتان غلبه نمود و از جزیرهء بنی کاوان گذشت و نیز شخصی دیگر از ما در جیلان قیام کرده و قبائل، آبر و دیلمان به او بپیوندند، و برای یاری فرزند من (مهدی) پرچم های ترک به طور پراکنده در گوشه وکنار جهان در میان کم وبیش مشکلات به اهتزاز درآمد و زمانی که بصره خراب شده و رئیس امارت و حکومت در مصر قیام کند، سپس حضرت حکایتی طولانی را ذکر کرد و فرمود: زمانی که هزاران نفر تجهیز شده و صف ها کشیده شد و شخص بزرگتر، شخص کوچک تر را بکشد آنگاه شخص دیگری قیام کند و انقلاب نماید و کافر هلاک شود، سپس قائم منتظر و امام نهان و ناشناخته که صاحب فضل و شرف بوده قیام می نماید و او از فرزندان توست ای حسین، درحالی که هیچ فرزندی مانند او نخواهد بود، در بین رکنین(بین رکن و مقام در مکه) با دو لباس کهنه قیام کرده و بر جن و انس غلبه می کند و [انتقام از] دو خون را در زمین ترک نخواهد کرد خوشا به حال کسی که زمان او را درک کرده و شاهد دوران آن حضرت باشد.(8)
خروج بافنده بلند قامت در سرزمین مصر ..
.ویخرج الحائک الطویل بأرض مصر والنیل، قال سلمان فقلت: وما الحائک الطویل؟ قال: رجل صعلوک لیس من أبناء الملوک، تظهر له معادن الذهب، ویساعده العجم والعرب، ویأتی له منکل شئ حتی یلی الحسن ویکون فی زمانه العظائم .... مردی بلند قد و بافندهای در سرزمین مصر و نیل خروج می کند. سلمان پرسید این مرد کیست؟ فرمود مردی بدبخت و از پادشاهان نیست و معادن برایش کشف می شود و ایرانیان و اعراب او را کمک می کنند تا اینکه به مقام و منزلتی خواهدرسید(9)
پینوشتها:
1-ابن حماد: ص 77 - حدثنا الولید ورشدین، عن ابن لهیعة، عن أبی قبیل، عن أبی رومان، عن علی قال: - وفیها: قال ابن لهیعة، عن أبی قبیل، عن أبی رومان، عن علی قال: (تخرج بالشام ثلاث رایات: الأصهب، والأبقع من مصر، فیظهر السفیانی علیهم). کنزالعمال: ج 11 ص 284 ح 31536 - عن روایة ابن حماد الأولی بتفاوت یسیر.
2- إسحاق بن راهویه: علی ما فی سنن البیهقی. تفسیر القرطبی: ج 8 ص 4 - أوله ، کما فی أحمد، و قال" ومما یصحح هذا المذهب ما رواه الصحیح عن أبی هریرة". جمع الجوامع: ج 1 ص 848 - کما فی مسلم، عن أحمد، ومسلم، وأبی داود. کنزالعمال: ج 11 ص 131 ح 30913 - کما فی مسلم، عن أحمد، و مسلم، و أبی داود.
3-ملاحم ابن طاووس: ص 54 ب 99 - عن ابن حماد، ما عدا قوله" یکون بأفریقیة أمیراثنا عشر سنة، ثم تکون بعده فتنة " و فی سنده" . . رشدی. . شقر" .بن حماد: ص 85 - حدثنا رشدین، عن ابن لهیع، عن أبی قبیل، عن شفی، عن تبیع، عن کعب قال: - ولم یسنده إلی النبی(ص).: عرف السیوطی، الحاوی: ج 2 ص 68 - عن ابن حماد، وفیه". . قتل صاحب الشام. . اثنتا عشر سنة ویکون بعده فتنة".: برهان المتقی: ص 149 ب 7 ح 8 و 9 - عن عرف السیوطی، الحاوی، و لیس فیه" قتل صاحب الشام". فرائد فوائد الفکر: ص 17 ب 5- عن ابن حماد.
4- مناقب ابن شهرآشوب: ج 2 ص 274 - مرسلا عن علی(ع): - البحار: ج 41 ص 319 ب 114 ح 42 - عن مناقب ابن شهرآشوب،
5-برهان المتقی: ص 200 ح 6 - کما فی عرف السیوطی، عنه، ورواه أیضا بسند آخر عن أبی ذر - فیض القدیر: ج 4 ص 131 ح 4777 - عن الجامع الصغیر- ملاحم ابن المنادی: ص 33
6-الارشاد: ص 360 - علی بن أسباط، عن (أبی) الحسن بن الجهم قال: سأل رجل أباالحسن(ع) عن الفرج فقال: - غیبة الطوسی: ص 272 - کما فی الارشاد بتفاوت، عن الفضل: - وفیه "إذا تحرکت رایات . . بخراسان، أو ذکر غیر کندة" .البحار: ج 52 ص 214 ب 25 ح 68 - عن الارشاد، و غیبة الطوسی.
7- الارشاد: ص 360 - الفضل بن شاذان، عن معمر بن خالد، عن أبی الحسن(ع) قال: -کشف الغمة: ج 3 ص 251 - عن الارشاد، وفیه" . . میمون بن خلاد" .الصراط المستقیم: ج 2 ص 250 ب 11 ف
8 - عن الارشاد 8-النعمانی: ص 274 - 276 ب 14 ح 55 - أخبرنا علی بن أحمد قال: حدثنا عبیدالله بن موسی العلوی قال: حدثنا عبدالله بن حماد الأنصاری قال: حدثنا إبراهیم بن عبیدالله بن العلاء قال: حدثنی أبی، عن أبی عبدالله جعفربن محمد علیهماالسلام" أن أمیرالمؤمنین(ع)حدث عن أشیاء تکون بعده إلی قیام القائم، فقال الحسین: یاأمیرالمؤمنین متی یطهر الله الأرض من الظالمین؟ فقال أمیرالمؤمنین(ع)-البحار: ج 52 ص 235- 237 ب 25 ح 104- عن النعمانی
9-البحار: ج 52 ص 275 ب 25 ح 168 - عن العدد القویة. نفس الرحمن فی فضائل سلمان: ص 103 ب 11 - عن العدد القویة. منتخب الأثر: ص 248 ف 2 ب 25 ح 6 - عن دلائل الإمامة.
وعده صادق
امام باقر(ع) فرمودند: خداوند اجر ما و شما را در مصیبت حسین(ع) بزرگ گرداند و ما و شما را از کسانی قرار دهد که به همراه ولی او، مهدی آل محمد(ص)، طلب خون آن حضرت کرده و به خونخواهی او برخیزیم.
از امام باقر(ع) نقل شده است: در روز عاشورا اینگونه به همدیگر تعزیت و تسلیت بگویید: «اعظم الله اجورنا بمصابنا بالحسین علیه السّلام و جعلنا و ایاکم من الطالبین بثاره مع ولیّه الامام المهدیّ من آل محمد علیهم السّلام»؛(۱) خداوند اجر ما و شما را در مصیبت حسین علیه السّلام بزرگ گرداند و ما و شما را از کسانی قرار دهد که به همراه ولیّ او حضرت مهدی از آل محمد علیهم السّلام، طلب خون آن حضرت کرده و به خونخواهی او برخیزیم.»
این است که مسأله خونخواهی «ثار الله»، امری مهم و جدّی است و باید از این طریق، در نزد خداوند کسب وجاهت و آبرو نموده، به درگاهش تقرّب جوییم و نزدیکی به درگاه امام حسین(ع) را نصیب خود سازیم. برای این خون خواهی و دستیابی به ثمراتش، باید به «انتظار» امام منصور و یاری شده از طرف خدا بمانیم.
آشکار است که «انتظار»، آداب و ادبیات لازم خود را میطلبد؛ از این رو باید در حوزۀ پیام و بیان به تبیین و تبویب آن همّت گماریم و حوزههای اندیشه، فرهنگ و عینیت جوامع شیعی و اسلامی را با عطر نجوای «این الطالب بدم المقتول بکربلاء»معطر سازیم و به همپیوستگی این دو فرهنگ را روشن کنیم.
در سایۀ «فرهنگ عاشورا» دستمایههای غنی از جریانشناسی «ظلم و جور» بهدست میآید؛ از یک طرف با «پاکان و پاکیها» و از طرف دیگر با «تمامی پلیدیها و ناپاکان» مواجه هستیم. در این صورت وجود ما مالامال از دوستی و موالات نیکان و برائت و بیزاری از ناپاکان میشود. «پلیدان تاریخ» مؤسس «ظلم و جور» بودند و انتصاب «خلافت و امامت وحیانی» را به استهزا گرفتند. بنیان حکومت خویش را براساس ظلم و جور بنا کردند و ستمهای فراوانی به اهل بیت علیهم السّلام و شیعیان آنان روا داشتند: «و بالبرائة ممّن اسّس اساس ذلک و بنی علیه بنیانه و جری فی ظلمه و جوره علیکم و علی اشیاعکم.»(۲) من برائت و بیزاری خود را از این جریان سهگانه-که به وسیلۀ پلیدان شیطان صفت به وجود آمده است-اعلام میدارم و تقرّب به خدا و سپس تقرّب به شما را میطلبم و دوستی شما و دوستی دوستانتان را جویا هستم.
فرهنگ«موالات» نمایانگر نشانههایی است که ما را به دین رهنمون میشود و نیز عهدهدار اصلاح تمامی حوزههای امور دنیوی ما است و مضامین و بیان مزبور در زیارت «جامعه کبیره» نوازشگر جانهای عاشقان اهل بیت علیهم السّلام است: «و بموالاتکم علّمنا الله معالم دیننا و اصلح ما کان فسد من دنیانا»؛در سایۀ موالات و دوستی متقابل شما پاکان هستی، معالم دین-که همان نشانههای رسانندۀ به دین است-تعلیم میشود و تمامی فسادهای دنیوی را-در شکلها و نظامهای مختلف آن اصلاح میگرداند.
با این نگاه به موالات است که ما نه تنها نیازمند؛ بلکه ناچار و مضطرّ به موالات با شما هستیم و از تمامی بیگانگان و اندیشهها و جریانهای غیر وابسته شما خود را جدا میسازیم. کانون تلاش و کوشش ما تنها در جهت بسط «فرهنگ موالات» با شما است. با این نگاه آنچه مربوط به دشمنان شما و غیر از شما باشد، برنمیتابیم و بر خود هیچ تسامح و تساهلی را روا نمیداریم، بلکه با شدّت تمام میتازیم و در این مسیر جان میبازیم، زیرا مجرای فیض الهی شمایید و در آستان شما فوز و نجات آشیانه گرفته است:«من اتاکم نجی...و ضلّ من فارقکم.»(۳) هرکس از شما جدا شود، گمراه میگردد و تمامی هستیاش گم میشود. این همان «خوض» و به زمین فرورفتن و در دل خاک گم شدن است.
«فاز الفائزون بولایتکم»؛ یعنی با ولایت شما پاکان هستی است که میتوان سر به آسمان عبودیت و قرب حقّ سایید و جام «قرب حقّ» و «قرب شما» را یک جرعه سرکشید. این ادبیات موجود در متون دعایی (همانند زیارت جامعه و حدیث قدسی زیارت عاشورا) در جای جای وجود ما میخلد و دعوت حقّ را با فطرت انسان عجین میکند.
در این صورت حال تحمّل دیگران را ندارم مرا چه رسد به دشمنان شما که رگ غیرت دینی ام را از جا میکند و هستی را بر من تنگ میکند. آری ما تولاّ و تبرّا داریم و با خود دروغ نمیگوییم و با دیگران مزاح نمیکنیم؛ «و اتقرّب الی الله ثمّ الیکم بموالاتکم و موالاة ولیکم،و بالبرائة من اعدائکم و الناصبین لکم الحرب،و بالبرائة من اشیاعهم و أتباعهم،انّی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ولیّ لمن والاکم و عدوّ لمن عاداکم.»(۴)
اینسان «فرهنگ عاشورا» بر آسمان دل ما میبارد و گامبهگام ما را به سمت و سوی فرهنگ سرسبز مهدوی روانه میسازد و ما را در این معبر از «نینوا» تا «انتظار» همراهی میکند. ما باید از سرزمین گرم و خشک نینوا و دشت تفتیده و تکیدهاش عبور کنیم و با کولهبار «فرهنگ عاشورا» ،افق «انتظار» را نشانه رویم و غزلهایمان را اینگونه سردهیم:«السّلام علی ربیع الانام و نضرة الایّام» «سلام بر بهار مردم و خرّمی روزگاران.»(۵)
همراهی در دنیا و آخرت
«فأسأل الله الذی اکرمنی بمعرفتکم و معرفة اولیائکم و رزقنی البرائة من اعدائکم ان یجعلنی معکم فی الدنیا و الاخرة». وقت درخواست از خداوند فرا رسیده است؛خدایی که معرفت شما و معرفت دوستان و اولیای شما را بر من کرامت فرموده و برائت و بیزاری جستن از اعدا و دشمنان شما را بر من روزی کرده است. درخواست و سؤال من این است که خداوند، من را در دنیا و آخرت، با شما «پاکان و مطهّران» قرار بدهد. «معیت و همراهی»با شما در دنیا و آخرت، درخواست من است؛ زیرا پس از شناخت و معرفت از «پاکان» و «پلیدان» ،عشق و محبت من نمیتواند «کور و سرگردان» باشد و من جهت خود و سمتوسوی «قرب و بعد» خود را مییابم و شکل میگیرم و از گم شدن رهایی مییابم.
میخواهم وجودی سرشار و در حال زیاد شدن و فائز گشتن بیابم. این در صورتی ممکن است که با پاکان آزاد از هرگونه پستیها و زشتیها همراه باشم و وجود خویش را وسعت و عمقی بالنده و رشد یابنده دهم. این حرکت را نهایتی نیست و محدودهای او را نمیتواند در حصار کشد، بلکه جهتی مستمرّ و بی نهایت را نشانه گرفته است. ازاینرو معیّت و همراهی را در دنیا و آخرت و در ظرف بیحصار میطلبم.
ثباتقدم
«و ان یثبّت لی عندکم قدم صدق فی الدّنیا و الآخره»؛درخواست دیگرم از خدا این است که در دنیا و آخرت، ثبات مرا در پیشگاه شما «پاکان» عنایت فرماید؛به گونهای که ثباتقدم صادقانه و حقیقی داشته باشم. در این«معیت و همراهی»با شما افراد بسیاری بودهاند ولی آن را درک نکردهاند و ثباتقدم صادقانه و حقیقی نداشتهاند.
«و اسأله ان یبلّغنی المقام المحمود لکم عند اللّه»؛ «و از خدا درخواست میکنم که مرا به مقام پسندیدهای برساند که در پیشگاه خداوند برای شما وجود دارد.» «و ان یرزقنی طلب ثاری[کم]مع امام هدی ظاهر ناطق بالحقّ منکم»؛و«درخواست میکنم به اینکه خونخواهی شما را همراه با امام مهدی، رهبر و راهنمای ظاهر و گویای به حقّ از خود شما روزیام گرداند.»
پس از بصیرت یافتن، در دو حوزۀ «دشمنشناسی» و «معرفت پاکان و اولیا» و تعیین موضوع و شکلگیری ایمان(حبّ و بغض و سلام و لعن)؛ فرهنگ عاشورا به ما میآموزد که از خداوند بخواهیم تا معیت و همراهی، ثباتقدم صادقانه، مقام محمود و خونخواهی ثار اللّه همراه با امام مهدی را نصیب و بهرۀ ما کند.
همچنین بیان میکند که نالایقان، چگونه حسین زهرا را در نینوا رها کردند و به طوفان «کرب» و «بلا» سپردند و دست از «معیت» او شستند و ثباتقدم صادقانه با وی نداشتند. نتیجه آن شد که «ثار اللّه» زمین را گلگون و زمان را شفقگون کرد. در زیر سنگها اشک عبیط و خون تازه جاری شد. سید الشهدا علیه السّلام با یاران اندک ولی باوفایش، پردۀ جهالت و تحیّر ضلالت را از رخ تاریخ کنار زد و مشعل راهیاب گیتی شد. همانگونه که سپاهیان امام حسین علیه السّلام غربال شدند و تنها یاوران پاک،خالص و باوفای او باقیماندند؛ یاران حضرت مهدی نیز غربال خواهند شد. در حدیثی از امام رضا علیه السّلام آمده است:«و الله لا یکون ما تمدون الیه اعینکم حتی تمحّصوا و تمیّزوا و حتی لا یبقی منکم الا الاندر فالاندر»(۶) «به خدا قسم!آنچه که چشم به راه آن دارید،انجام نپذیرد تا آنکه پاک شوید و تمییز یابید و تا آنکه نماند از شما مگر کمتر و باز کمتر.»
امام باقر علیه السّلام در پاسخ این سؤال که فرج شما کی خواهد بود،فرمود: «هیهات، هیهات لا یکون فرجنا حتی تغربلوا،ثم تغربلوا،ثم تغربلوا»(۷) ؛«فرج و ظهور حضرت اتفاق نمیافتد، مگر آنکه شیعیان غربال شوند...[و به شدت در امتحان الهی شرکت کنند]»
و در حدیثی دیگر میفرماید»:«...هیهات،هیهات لا یکون الذی تمدّون الیه اعناقکم حتی تمحصوا،[هیهات]و لا یکون الذی تمّدون الیه اعناقکم حتی تمیّزوا و لا یکون الذی تمدّون الیه اعناقکم حتی تغربلوا...»؛ (۸)
هرگز!هرگز!آنچه بدان گردن کشیدهاید و چشمانتظار آن هستید(قیام مهدی علیه السّلام)انجام نخواهد گرفت،تا آنکه «پاک»شوید و آنچه بدان گردن کشیده و منتظرش هستید،نخواهد شد تا آنکه«تمییز» گردید و آنچه چشم به راهش هستید و گردن بدان کشیدهاید،نشدنی است تا اینکه غربال شوید.»
مراقبت از اعمال
همواره باید مراقب احوال خود باشیم تا هجوم فتنهها،شهوات و شبهات، رهزنی نکند و همچون مدعیانی نباشیم که گفتند:ای حسین!به کوفه درآی که ما سخت مشتاق دیدار و نصرت تو هستیم!و همگان دیدیم که چون یخ در مقابل دما و گرما،آب شدند و ذلیلانه به خانههایشان خزیدند و یا سفرههای چرب، آنان را دینفروش ساخت.
انتظار»،آمادهباش بودن است و آداب خود را میطلبد؛ازاینرو در احادیث آمده است:«انتظار الفرج من اعظم الفرج»؛ (۹) «انتظار خود بزرگترین فرج است»و«انتظار الفرج من الفرج»؛ (۱۰)
«انتظار جزئی از فرج میباشد».منتظر در دوران انتظار مؤدب به آداب و ادبیات انتظار است و آن را تنها یک حالت نمیپندارد؛بلکه میداند انتظار،برترین اعمال است.«افضل اعمال امتی انتظار الفرج.» (۱۱)
منتظر کسی است که در حال آمادهباش است.در روایتی آمده است: «کمن کان فی فسطاط القائم»؛ (۱۲) «هرکس منتظر قائم آل محمد باشد، همانند کسی است که در خیمه جنگی حضرت در حال آمادهباش است.»
گفتنی است که در زیارت،حضرت مهدی علیه السّلام نیز مانند امام حسین علیه السّلام «وتر موتور» نامیده شده است؛ ازاینرو شخص منتظر، از فرهنگ عاشورا میآموزد که:زمینهسازان قدرت ظلم و جور، از طریق فتنه، شبهات و شهوات، چگونه مردم آن عصر را رصد کرده، سالار شهیدان را تنها گذاشتند! در نتیجه تصمیم میگیرد که مبادا همانند آن نامروّتان،«مهدی زهرا» را تنها بگذارد و اسیر فریبهای زمینهسازان قدرت دشمن اهل بیت شود:«اللهم لا تجعلنی من خصماء آل محمد»؛(۱۳)«پروردگارا!مرا از دشمنان آل محمد قرار نده.»
زمینهسازان و مقدمهچینان قدرت ظلم و جور، به خوبی از شیطان آموختهاند که حوزههای وجودی آدمی را،چگونه در معرض شهوات قرار بدهند و به اعتیاد و عادت رسانند، پس از آن شبهات را نصب و علم کنند که در این صورت به خوبی نقشه آنان جواب میدهد.حضرت سجاد علیه السّلام این شگرد شیطان را در «صحیفۀ سجّادیه»افشا میکند:«یتعرض لنا بالشهوات و ینصب لنا بالشبهات»(۱۴)
امام حسین علیه السّلام فرمود: برای او[امام مهدی علیه السّلام] غیبتی است.در این غیبت برخی از دین برمیگردند و برخی ثابتقدم میمانند.هرکه در این غیبت صبر کند و بر مشکلاتی که از سوی دشمنان ایجاد میشود و بر ایجاد شبهاتی-از این قبیل که اگر شما راست میگویید وعدۀ ظهور کی خواهد بود؟- استقامت کند،به قدری از اجر خداوند بهرهمند میگردد که انگار در کنار پیامبر با شمشیر بر دشمنان جنگیده است.»(۱۵)
شیاطین و زمینهسازان قدرت ظلم و جور،با ترفندهای گوناگون و جاذبهدار در صدد رهزنی یاران حضرت ولی عصر(عج)خواهند بود.پس باید بر انواع اذیتها،آزارها،تکذیبها،فتنهگریها و شبههافکنیها صبر و استقامت کنیم.
دشمنان میخواهند که حضرتش برای همیشه «وتر موتور» و تنها گذاشته شود. آنان طرح و نیتهایی دارند و با آن حضرت عداوتها و دشمنیها میکنند. اللهم اذلّ کلّ من ناواه»؛«خدایا هرکه نیت بدی نسبت به او دارد،ذلیل گردان»» «و اهلک کل من عاداه»؛«خدایا همۀ دشمنان او را هلاک گردان» آنان برای او مکر و کیدهایی در نظر دارند:«و امکر لمن کاده»؛«خدایا با کسانی که برای[مهدی]مکر و کید میکنند،خودت مکر بفرما.» «و استأصل من جحده حقه»؛«خدایا ریشهکن فرما کسی را که منکر حقانیتش میباشد.» و امرش را سبک میشمارند:«و استهان بامره»؛«خدایا!کسی که امر حضرت صاحب را سبک بشمارد ریشهکن فرما.» سعی و تلاش دارند که نورش را خاموش سازند:«و سعی فی اطفاء نوره»و میخواهند که ذکر و یاد مهدی را بهدست فراموشی بسپارند:«و اراد اخماد ذکره.»(۱۶)
آنان همچنانکه سالار شهیدان را با انواع طرحها، تنها و بییاور ساختند؛ میخواهند امام عصر علیه السّلام نیز تنها و بییاور بماند. نباید دلخوش داشت که ما دغدغه غیبت و آرزوی ظهورش را داریم؛ زیرا بسیاری برای امام حسین علیه السّلام، نامۀ دعوت نوشتند و خیلی از او یاد کردند؛ اما در موقع نیاز، آن حضرت را تنها گذاشتند!
امام صادق علیه السّلام میفرماید: «چون قائم قیام کند،کسی که خود را اهل این امر میپنداشته است، از این امر بیرون میرود؛در مقابل،افرادی مانند خورشیدپرستان و ماهپرستان، به آن میپیوندند.»(۱۷) پس«انتظار» ثبات قدم میخواهد:«ثبتنا علی مشایعته»»
«خدایا!ما را بر دنباله روی و شیعه بودنش،ثابت قدم بدار.» مگر نه این است که دشمنان امام حسین علیه السّلام سابقههای ویژهای داشتند و از خواص بودند؟!
«نینوا» معارف و عبرتها را بر ما تمام کرده و اتمام حجت نموده است.
باید از خدا بخواهیم که:«و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین الذین بذلوا مهجهم دون الحسین علیه السّلام.»
ثبات قدم صادقانه و با حسین بودن و همانند اصحاب حسین بودن را باید بخواهیم تا اینکه این جریان ادامه یابد و در رکاب فرزندش مهدی موعود،جزء خونخواهان«ثار الله»باشیم و اینگونه نینوا را معبر انتظار سازیم.ان شاالله.(۱۸)
منابع:
۱- شیخ طوسی،مصباح المتهجد؛المحرم و شرح زیارة الحسین علیه السّلام،
ص ۷۱۳ و ۷۱۴؛ مفاتیح الجنان،زیارت عاشورا
۲-فرازی از زیارت عشورا
۳- مفاتیح الجنان،زیارت جامعه کبیره
۴- زیارت عاشورا
۵- زیارت حضرت مهدی علیه السّلام
۶- نعمانی،الغیبة،ص ۲۰۸،ح ۱۵
۷- طوسی،الغیبة،ص ۳۳۹
۸- نعمانی،الغیبة،ص ۲۰۸،ح ۱۶
۹- بحار الانوار،ج ۵۲،ص ۱۲۲
۱۰-همان،ص ۱۲۸۱
۱۱-همان،ج ۵۰،ص ۳۱۷
۱۲-همان،ج ۵۲،ص ۱۲۵
۱۳-مفاتیح،دعای زمان غیبت
۱۴- صحیفۀ سجادیه،دعای ۲۵،دعای در حقّ اولاد
۱۵- بحار الانوار،ج ۵۱،ص ۱۳۳
۱۶-مفاتیح الجنان،اعمال روز جمعه
۱۷- فصلنامۀ انتظار،ش ۲،ص ۱۵۸،نعمانی،الغیبة،ص ۴۲۴
۱۸- نینوا و انتظار (تاملی نو)،صص۱۱۷- 91
خبرگزاری مهر، گروه استانها - مهدی بخشی سورکی:
در بیشتر نقاط شهر کربلا به خصوص در ورودیهای این شهر از سمت حله، نجف و بغداد موکبهای عراقی برپا است و عراقیها تلاش میکنند تا میزبانان خوبی برای زائران اربعین حسینی باشند.
مشکل اسکان همچنان دغدغه اصلی زائران اربعین است و کوچه پس کوچههای شهر کربلا دیگر ظرفیت برای اسکان زائران را ندارد.
ایرانیها در شهر کربلا بیش از ۱۰۰ موکب برپا کردهاند که بیشتر آنها امکان اسکان برای زائران را فراهم کردهاند و این موکبها از استانها و شهرهای مختلف کشور است که غالباً به صورت مردمی تدارک پذیرایی از زائران را دیدهاند اما با این اوصاف شبها اگر در خیابانهای شهر کربلا به خصوص در مبادی ورودی شهر گشتی زده شود زائران بسیاری دیده میشوند که مکانی برای استراحت ندارند و به دنبال موکبی برای اسکان میگردند.
در عمود ۱۴۰۷ به دلیل محدودیت تعداد گیتهای ایست و بازرسی زائران برای بازرسی صف تشکیل میدهند و علاوه بر نیروهای نظامی و امنیتی، نیروهای مردمی نیز به آنان کمک میکنند؛ در همین مکان کیوسکهای «از ما بپرس» وجود دارد که شهرداری تهران برپا کرده است و زائران نشانی و سئوالات خود را از آنان میپرسند.
محمد فاضل ضرابی رئیس ایستگاه راهنمای زائران در میدان سیده جوده در گفتوگو با خبرنگار مهر در عراق با بیان اینکه تعداد ۴۰ کیوسک راهنمای زائران در شهرهای نجف، کربلا و در مسیر پیادهروی راهاندازی شده است، افزود: در این ایستگاهها از نیروهای جنوب کشور که به زبان عربی هم تسلط دارند استفاده شده است که علاوه بر راهنمایی زائران نقشههای موبایلی و کاغذی نیز در بین آنها توزیع میشود.
در عمود ۱۴۰۴ بی اختیار چشم زائران به گنبد قمر بنی هاشم(ع) میخورد و از این عمود گنبد آن حضرت نمایان است
در عمود ۱۴۰۸ موکب عشاق الرقیه که از تهران آمدهاند مستقر هستند که فقط نان پخت میکنند و ۶۰ نیرو در این موکب مشغول به فعالیت است که روزانه ۵۰ هزار نان گرم در تمام ساعات روز بین زائران توزیع میکنند.
در عمود ۱۴۰۴ بی اختیار چشم زائران به گنبد قمر بنی هاشم(ع) میخورد و از این عمود گنبد آن حضرت نمایان است که در این لحظه صحنههای زیبا و وصف نشدنی رقم میخورد.
بیشتر زائران وقتی نگاهشان به گنبد میافتد بی اختیار اشک از چشمانشان سرازیر میشود و برخیها هم یکدیگر را در آغوش میگیرند و اینجاست که دیگر نمیتوان قدم از قدم برداشت تا وقتی کمی عقده از دل بگشایی و با سالار شهیدان درد دل کنی.
مرتضی کیهانی زائر تهرانی است؛ وقتی از احساسش در این لحظه میپرسم گریه امانش نمیدهد و با همان هق هق صدا میگوید که باورم نمیشود امروز اینجا باشم؛ من روسیاهم و لایق آن نبودم که زائر اباعبدالله (ع) باشم.
عدهای از ایرانیها با لباسهای مخصوص در مسیر، با ویلچر زائران سالمند را حمل میکنند.
عدهای از ایرانیها با لباسهای مخصوص در مسیر، با ویلچر زائران سالمند را حمل میکنند
هیئت ائمه اطهار(ع) از بازار تهران در عمود ۱۴۱۸ به همت بازاریان تهران دایر شده است که محسن بیگی مسئول پشتیبانی این موکب در گفتوگو با خبرنگار مهر میگوید ۶ سالی است که در اربعین حسینی برای خدمت به زائران در کربلای معلا موکب برپا میکنند و هر روز تا ۴۰ هزار وعده غذایی صبحانه، نهار و شام و همچنین میان وعده در بین زائران توزیع میکنند.
در عمود ۱۴۲۲ و در محل میدان ساحته المیزان زائران عراقی به صورت گروهی زیارت اربعین را میخوانند و برخی از همانجا بازمیگردند و این در شرایطی است که هنوز چند روزی تا اربعین حسینی باقی مانده است.
در میدان بلدیه یا همان میدان ساعت که به باب القبله منتهی میشود حسینیه کربلاییهای مقیم قم موکبی برپا کردند.
حجت الاسلام حسین افتخار مسئول اجرایی این موکب در گفتوگو با خبرنگار اعزامی مهر به عراق با اشاره به فعالیتهای این موکب، گفت: موکب حسینیه کربلاییهای مقیم قم خدمات مختلفی از جمله خیاطی، تعمیر موبایل، طب سنتی، ماساژ و کفاشی ارائه میدهد و برای سه هزار نفر نیز امکان اسکان فراهم کرده است و ۲۰۰ نفر از خادمین در این موکب به صورت شبانهروزی در حال فعالیت هستند.
هر چه به بینالحرمین نزدیکتر میشویم بر ازدحام جمعیت نیز افزوده میشود و در بینالحرمین جمعیت زائران موج میزند.
در بینالحرمین محدودیتهایی اعمال شده است و ورود کیف و چمدان ممنوع است و از بردن تلفن همراه نیز به حرم امام حسین(ع) و حرم حضرت عباس(ع) جلوگیری میشود.
کف العباس(ع)، تل زینبیه و خیمهگاه از جمله اماکنی است که زائران در آنجا حضور مییابند و به یاد مصیبتهای روز عاشورا و آنچه که بر سالار شهیدان و یاران باوفا و اهل بیتش گذشته عزاداری میکنند و اشک ماتم میریزند.
از باب الشهدا که وارد حرم مطهر امام حسین(ع) میشویم روایتی از امام صادق(ع) در ورودی ضریح مطهر نقش بسته است که فرمودند: دوست داشتنیترین اعمال نزد پروردگار زیارت قبر امام حسین(ع) است.
در حضرت عباس(ع) نیز در ورودی ضریح مطهر به یاد ساقی عطشان دشت کربلا مشک بزرگی نصب شده است که چشمان هر زائری با دیدن آن اشک آلود میشود و زائران با فریادهای لبیک یا حسین و لبیک یا عباس گرداگرد ضریحهای مطهر طواف میکنند.
در بین الحرمین نیز زائران به صورت گروهی در حال عزاداری هستند و بر سینه و سر میزنند و زائران عراقی نیز زیارت اربعین را میخوانند تا بازگردند و شرایط برای حضور دیگر زائرانی که از سایر کشورها آمدهاند فراهم شود.
شبکههای مختلف عراقی و سایر کشورهای اسلامی از جمله ایران و بسیاری از شبکههای ماهوارهای در اطراف بین الحرمین و در پشت بام هتلهای مشرف، مستقر هستند و برنامههای تولیدی و زنده خود را از اجتماع عظیم شیعیان در کربلا مخابره و پوشش میدهند.
در حرم امام حسین(ع) نیز هر روز ساعاتی مانده به اذان مغرب مجلس عزاداری برپا میشود و خطبا و مداحان مشهور کربلا و عراق حضور مییابند و خیل زائران با شور و حماسه مثال زدنی عزاداری میکند.
موکبهای مختلف در کربلای معلی بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء مراسم عزاداری و همچنین برنامه تغزیه خوانی دارند و بسیاری از کربلاییها به خصوص جوانان در این برنامهها حضور مییابند.
بسیاری از موکبها در کربلا به صورت شبانه روزی فعالیت داشته و از زائران امام حسین(ع) با انواع و اقسام خوردنیها و آشامیدنی پذیرایی و بر این خدمت خود افتخار میکنند و بیشتر آنان نیز تعارفات زبان فارسی را بلد هستند و از جملههایی مثل «بفرمایید»، «زائر در خدمت هستیم»، «تشریف بیاورید» استفاده میکنند.
بیشتر زائران سعی میکنند تا امشب خود را به کربلا معلی برسانند تا شب جمعه و شب زیارتی مخصوص اباعبدالله(ع) را درک کنند.
شناسهٔ خبر: 3827441 -
پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۵ - ۱۸:۱۴
" خبرگزاری مهر "
حفیّ :
خداوند حفیّ است یعنی به همه ی موجودات مهربان است و با نظر لطف و مرحمت به آن ها نگاه
می کند و در " حفی " بودن خداوند همین بس تمام نعمت های خود را بدون هیچ چشم داشتی به
بندگانش ارذزانی می دارد .
خواص :
1- گفتن این اسم و مداومت برآن به عدد " 98 " بار برای وقوف بر ضمائر نافع است و مجرب
می باشد .
2- خواندن ایتن اسم برای حصول دوستی و محبت مفید است .
این شهر در طول سال هم همیشه با مشکل تمیزی معابر روبروست. آنقدر این مشکل عادی شده که شاید برای کسی اهمیت نداشته باشد. حالا که روزانه هزاران زائر در گوشه و کنار این شهر مهمان موکبهای عراقی هستند، زبالهها بیشتر از همیشه میشود.
لباس پاکبان بر تن کرده و خیابان مملو از ظروف یکبارمصرف را تمیز میکنند. کاورهای زردرنگ نشان میدهد که کارکنان شهرداری مشهد مسئول تمیز کردن خیابانهای نجف شدهاند. چای نذری و عکس یادگاری بهانه میشود تاکمی گپ بزنیم. شاید لباسها دروغ بگویند. شاید ظاهر سادهشان گول زننده باشد ولی دستها هیچوقت دروغ نمیگویند. وقتی باهم دست میدهیم بهراحتی میتوان فهمید که این دستها مدتهاست کار سنگینی انجام نداده و بعید است دست یک پاکبان میانسال باشد.
«محمد ضامن» لباس خدماتی به تن کرده ولی بقیه او را آقای مهندس صدا میزنند. آقای مهندس از مرز ۴۶ سال عبور کرده و در قامت کارشناس فضای سبز شهرداری مشهد خدمت میکند ولی اینجا افتخارش پاکبانی خیابانهای نجف است. «در مشهد هم خادم امام رضا هستم و به زائرین امام خدمت میکند. حالا چه فرقی میکند؟ آمدم اینجا تا به زائرین این امام هم خدمت کنم.»
خبری از اجبار نیست
آقای مهندس ۱۳ سالی است که در شهرداری مشهد کارکرده و حالا ناظر فضای سبز شهرداری مشهد است. او همراه تیم ۶۵۰ نفره شهرداری مشهد راهی نجف شده است. وقتی از اجبار یا اختیار برای این سفر میپرسیم، میگوید: «خیلیها داوطلب بودند که بهعنوان نیروی خدماتی به اینجا بیایند. حتی گفتند آنهایی که خدماتی نیستند، حق ثبتنام ندارد. خدا را شکر مشکل حل شد و ما هم آمدیم. گفتند اگر بروی باید جارو دست بگیری! زباله جمع کنی! گفتم من دقیقاً برای همین کار میخواهم بروم. در گروه ما مهندس و کارشناس کم نیست و خیلیها مشتاق آمدن بودند که درنهایت ما ۶۵۰ نفر برای این سفر انتخاب شدیم.»
لیسانس؛ حداقل مدرک خادمی ویلچر
صحبت کردن با محمد کار سختی است. دلنازک شده و جواب خیلی از سؤالهایمان فقط یک بغض است. «بعد از همه این سالها برای اولین بار است که راهی کربلا شدم. همسرم گله میکرد که چرا تنها میروی و به بچههایم هم گفتم نمیتوانم آنها را ببرم ولی هیچکدام بابت کاری که اینجا انجام میدهند ناراحت نبودند بلکه خوشحال هم بودند. من هفتهای ۱۲ ساعت بهعنوان خادم افتخاری در بخش ویلچر حرم امام رضا خدمت میکنم. حداقل مدرک موردنیاز برای حضور در بخش ویلچر، لیسانس است. از سرهنگ تا مدیر و مسئول در بخش ویلچر خدمت میکند. من برای جارو زدن اینجا آمدم. اتفاقی سرگروه شدم و کمتر فرصت خدمت پیش میآید ولی بازهم یواشکی جارو را برمیدارم تاکمی خیابانهای نجف را جارو بزنم.»
عبادت یعنی خدمت به خلق
ایام محرم بارها در فضای مجازی از پاکبان هایی شنیدهایم که برای جمعکردن زبالههای هیئت و نذری خم میشوند. حالا محمد چند هزار کیلومتر از مشهد آمده تا خم شود و زبالههای مسیر پیادهروی را جمع کند. «مگر عبادتی بهتر از کمک به مردم وجود دارد؟ برخیها شوخی و جدی میگویند تو روشنفکر بازی درمیآوری ولی برایم مهم است که سفر و زیارتم همراه بامطالعه باشد. مکه هم که رفتم، برایم مهم بود بدون مطالعه حاجی نشوم. چند روز پیش هم وقتی از مرز رد شدیم پرچم عراق روی دوشم انداختم. دوستان به شوخی گفتند خودت را فروختی؟! به آنها هم گفتم عراق با ایران برایم تفاوتی ندارد. اینجا و سوریه را هم مثل کشور خودم میدانم. لحظهشماری میکنم یک روز برای خدمت راهی مدینه و مکه شویم.»
" خبرگزاری مهر "
عشق به امام حسین(ع) برای خیلی از دلدادگان ایشان تفسیر«ادب»است. هرچه عاشق تر،مودب تر! ادبی که باعث می شود آدم ها برای خوشامدگویی به عزاداران امام حسین(ع) خاضعانه جلوی در هیئت بایستند، یا بی هیچ غروری ازآنها پذیرایی کنند، یا حتی در شب های عزاداری خیابان به خیابان راه بروند و ظروف یکبار مصرف غذای نذری را از روی زمین جمع کنند.
سر این رشته را بگیر و تا «پیاده روی اربعین» و «موکب های بین راه» بیا. جایی که عراقی های تنگ دست ولی دریادل ،به عشق سیدالشهدا(ع) در برابر زائرش ادب می کنند و دار و ندارشان را به پای قدم های او می ریزند. در روزهای نزدیک به اربعین سراغ آدم هایی رفته ایم که برایشان خدمت به زائرین امام حسین(ع) معنایی فراتر از شغل و وظیفه دارد. کسانی که به عشق امام حسین(ع) خستگی را تاب میاورند تا ویزای زائر ایشان را به موقع آماده کنند. کسانی که در این روزهای شلوغ، گذرنامه مُهرخورده متقاضیان را با احترام و لبخندی شیرین به آنها تحویل می دهند و با «التماس دعا»ی گرمی، مسافران اربعین را بدرقه می کنند. در ادامه گزارش کوتاهی از فعالیت های موسسه «طلوع آسمان» را می خوانید.
ایستادن در یکی از طولانی ترین و شیرین ترین صف های زندگی
«ضلع جنوب شرقی میدان ولیعصر(عج)، کوچه شقایق، کوچه سوم، ساختمان اداری مسجد حضرت ولیعصر(عج)» ، از آن آدرس هایی که این روزها پیداکردنش اصلاً سخت نیست. دقیق ترین آدرس،همین جمعیت پرتعداد متقاضیان ویزای عراق است که دورتادور مسجد، از اواسط کوچه شقایق تا داخل کوچه سوم صف کشیده اند. درست کنار جمعیت، دستفروش ها بساط «کوله پشتی های مسافرتی» را پهن کرده اند و فروش خوبی هم دارند. آن طرف تر، یک زن جوان افغان در پیاده رو کنار چند کوله و چمدان نشسته است .دو پسر کوچکش روی پتویی خوابیده اند و کلاه هایشان را تا روی گوش ها پایین کشیده اند تا سرمای پاییز را حس نکنند. هر سه، منتظر مرد خانواده هستند تا با ویزای چهارنفره از مسجد بیرون بیاید:« پارسال که بچه ها کوچکتر بودند هم، در پیاده روی اربعین شرکت کردیم. ساکن مشهد هستیم، فقط آمده ایم تهران که ویزای عراق را از اینجا بگیریم و برویم. تنها تفاوتش با شما همین است که ما باید پاسپورت الکترونیک داشته باشیم.» ورودی بخش اداری مسجد حسابی شلوغ است.
چند مأمور نیروی انتظامی به کمک اهالی موسسه آمده اند تا جمعیت مردم، منظم و به ترتیب وارد مسجد شوند. صف خانم ها نسبت به صف آقایان جمعیت بسیار کمتری دارد و به همین دلیل، زودتر به کار آنها رسیدگی می شود. زائرین یکی یکی رسید گذرنامه را نشان می دهند و وارد می شوند. صف، از همان پایین راه پله ها شروع می شود و تا طبقه اول و روبروی پیشخوان ها ادامه دارد. مرد میانسالی با ظاهر و ادبیات «هیئتی»، مسئولیت مرتب کردن صف ها و هدایت جمعیت را به عهده دارد:« برو فدایت شوم، دم شما گرم...خدا خیرتان بدهد...عجب ورزشی می کنید امروز!...ماشاءالله جوان!...حاج آقا، شما هم که جوانید! بفرمایید توی صف بایستید الآن نوبت شما می شود.»
از همین ساعت های انتظار برای ویزا، زائر امام حسین(ع) هستیم
اتاق مدیریت موسسه از شلوغی ها و سرو صداها دور نیست. هر زائری که ویزایش مشکلی داشته باشد ،پشت در این اتاق می آید و سراغ آقای حسینی را می گیرد تا راه حلی برایش پیدا کند. آقای «سید یحیی حسینی» ، از سال۱۳۸۷ مدیر شرکت «طلوع»،کارگزار سفارت عراق در تهران است. میگوید خیلی از سفارتخانه ها روزی ۵۰ ویزا هم صادر نمی کنند، اما سفارت عراق در روزهای عادی سال ، روزی حدوداً ۱۰۰۰ویزا و در این ایام، روزی نزدیک به ۲۰ تا ۳۰ هزار ویزا به دست متقاضیان می رساند:« به لطف خدا و به دلیل تجربه ای که در این سال ها به دست آورده ایم، اعتماد و مراجعه مردم به موسسه طلوع روز به روز بیشتر می شود. ما در روز نزدیک به ۱۰۰۰۰ ویزا صادر می کنیم و تا الآن با همه فشار کاری، سعی کرده ایم سر موعد مقرر گذرنامه های مُهرخورده را به زائران تحویل بدهیم.»
طبق آمار ثبت شده در سیستم موسسه، نود درصد متقاضیان ویزا آقایان هستند، هرچند که از سمت آنها منع و محدودیتی هم برای خانم ها وجود ندارد. ویزای انفرادی ۷۲ ساعته و ویزای گروهی ظرف ۴۸ ساعتِ کاری آماده می شود:«از ۶صبح تا ۱۱ شب، دریافت ویزا داریم. گذرنامه ها از ۱۰ تا ۲ نیمه شب به دست ما می رسد. گاهی شهرستانی ها اطراف مسجد داخل ماشین می خوابند.آنقدر می مانند که گذرنامه را بگیرند و بروند.در این ۷- ۸سالی که در این مجموعه خدمت کرده ام، آدم های عجیبی را دیده ام. زائرینی که در عین بی پولی و نداری هم به هر دری می زنند تا راهی کربلا بشوند. تا آماده شدن ویزا، اطراف همین مسجد روی یک تکه مقوا می خوابند و می گویند ما از همینجا «مشایه»(زائر پیاده) هستیم .اصلاً انگار که در بین الحرمین خوابمان برده باشد.»
ویزایش که رسید، بلند بلند می گفت :«ارباب! دارم می آیم»
هشت سال حضور در این موسسه و صدور ویزا برای زائران امام حسین(ع) ، خاطرات زیادی را برای آقای حسینی به یادگار گذاشته است.از جلو انداختن صدور ویزای جوانی که پدرش همین دیروز در عراق به شهادت رسید، از جانباز ۶۰ درصدی که فکر نمی کرد ویزایش صادر شود یا مادر یکی از شهدای دفاع مقدس که همراه و همسفری برای پیاده روی نداشت :« یک ساعت قبل از آمدن شما، مادر شهیدی اینجا بود که مشکل مالی هم نداشت اما به خاطرسن بالا و نداشتن همراه، سفر برایش سخت بود. حدود نیم ساعت روی آن صندلی گوشه اتاق من نشسته بود و گریه می کرد که من را هم ببرید پیاده روی اربعین. آخرش هم دخترخانمی از داخل راهرو صدای ایشان را شنید و گفت: مادر! من شما را می برم.» تاکید می کند که بعضی اتفاقات را باید خودتان حضور داشته باشید و از نزدیک ببینید، تا عمق عشق مردم به سیدالشهدا(ع) را درک کنید:« یک روز قبل از تاسوعای امسال،برای اینکه مردم به زیارت تاسوعا و عاشورا در کربلا برسند، گذرنامه هایی را که تا ظهر به دستمان می رسید،برای همان شب آماده می کردیم. ساعت ۶ بعد از ظهر خانمی آمد که حجاب کاملی نداشت. به او گفتیم این ساعت عصر کنسول رفته و نمی توانیم ویزا بدهیم، اما او قانع نمی شد.اصرار می کرد که شما وظیفه دارید کار من را راه بیندازید. گذرنامه آن خانم را فرستادم سفارت عراق. ساعت ۸ شب رابط ما و سفارت برگشت. پرسیدم چی شد؟ گفت خیلی اتفاقی برای کنسول کاری پیش آمده بود، برگشت سفارت و گذرنامه ایشان را هم امضا کرد. حس و حال این خانم، آن هم با آن ظاهر و پوشش متفاوت، همه کارمندان و زائران را متاثر کرده بود. همانجا وسط سالن ایستاده بود، گریه می کرد و بلند بلند می گفت: ارباب ! دارم می آیم. »
از مردم خواستیم بیایند این طرف پیشخوان و به ما کمک کنند
موسسه طلوع ۲۵ کارمند ثابت دارد که این تعداد در روزهای نزدیک اربعین، به ۸۰ تا ۱۰۰ نفر می رسد. در این ایام خاص، خیلی ها داوطلبانه و بدون دریافت وجه برای راه انداختن کار مردم به موسسه کمک می کنند. بعضی هایشان اهالی مسجد محله آقای حسینی هستند، بسیجی های «مسجد مفتخر» در بلوار اندرزگو که همیشه پای کار هستند.اما اینجا یک مجموعه نیمه مردمی است و همین اعتماد، باعث شده خیلی از مردم استان های دیگر هم این روزها ویزای عراق را از «طلوع» بخواهند.در این ایام، فشار کار در موسسه آن قدر زیاد می شود که همه توان کارمندان و داوطلبان کمک هم، پاسخگوی حجم درخواست ها نیست. اهالی موسسه گاهی فقط دو ساعت در شبانه روز می خوابند و همین باعث می شود از خود مردمی که گذرنامه به دست ایستاده اند، کمک بخواهند :« بعضی وقت ها از آدم های توی صف که می خواستند گذرنامه شان را تحویل بدهند و بروند، میخواستیم که بیایند و چندساعت به ما کمک کنند.
یکی از شیرین ترین خاطرات آقای حسینی به روزهای نزدیک به اربعین سال ۹۳ برمی گردد.وقتی چندنفر از کت و شلوار فروش های باب همایون که آدم های درویش مسلکی هم هستند، تا نیمه شب در صف می ایستند تا ویزا بگیرند: «رفتیم و فقط از آن ها پرسیدیم دیپلم دارید؟! اگر کمکمان کنید، ما هم ویزای شما را زودتر تحویل می دهیم. جز آن شب، این آدم ها ۱۵ روز دیگر هم از شب تا صبح آمدند و پا به پای ما کار کردند. یکی از آنها می گفت من سالها دنبال یک ذکر خاص بودم و حالا حس می کنم این تیک-تیک منگنه زدن فرم زائرین اربعین در دل شب، همان ذکر خاص است.» شیرینیِ راه انداختن کار زائرین امام حسین(ع) آنقدر زیرزبان این آدم ها مزه می کند که سال های بعد هم داوطلبانه برای شیفت شب تا صبح موسسه اعلام آمادگی می کنند.
حضرت زینب(س) بیشتر سختی کشید یا شما که چندساعت در صف ویزا معطل شدید؟!
طبیعی است که حجم زیاد درخواست ها و تعداد بالای متقاضیان گاهی باعث ایجاد تنش یا شکایتی شود. اما آقای حسینی می گوید همه چیز به برکت اسم بزرگی که همگی زائر ایشان هستند، سر و سامان می گیرد:« دیشب تعدادی از خانم ها اینجا منتظر ویزا نشسته بودند. دیگر حسابی کلافه شده بودند و مدام گلایه می کردند. همان وقت یکی از دوستان عراقی-ایرانی ما کناری نشست و شروع به روضه خواندن کرد! روضه حضرت زینب(س) را می خواند و مدام می پرسید سختی معطلی شما در یک ساختمان امن و راحت بیشتر است یا سختی های حضرت زینب(س) در کنج خرابه؟! و همین روضه و اشک های خانم ها، جمعیت را حسابی آرام کرد.» آقای حسینی از بحران هایی که تبدیل به اتفاقات شیرین شده اند، خاطرات زیادی دارد. او بعضی ها را وسط دعوا و داد و بیدادشان از صف بیرون کشیده و با آنها رفیق شده، و حالا همان ها از همکاران کادر موسسه طلوع هستند.
آقای حسینی خانمی را نشانم می دهد که پشت یکی از پیشخوان ها نشسته و مشغول جستجوی شماره گذرنامه های گمشده است:«این خانم ساکن بندرعباس است.آمده بود اینجا ویزا بگیرد.اما پاسپورت ایشان گم شد.دیشب تا ساعت ۲:۳۰ صبح خودم پیگیرش بودم، بعد فهمیدیم که آن را به خاطر تشابه اسمی به اشتباه فرستاده بودند قم! این خانم از ساعت ۶صبح همینجا نشسته و داوطلبانه به ما در رسیدگی به کارهای مردم کمک می کند تا زمان بگذرد و گذرنامه اش را برگردانند.»
پذیرایی گاه به گاه از متقاضیان ویزا هم کار همان عشق خدمت به زائرین امام حسین (ع) است.زیاد پیش می آید که کادر موسسه همت می کنند تا برای مردمی که ساعت های زیادی در صف مانده و گرسنه شده اند، خوراکی یا غدایی بخرند.اصلاً خیلی ها نذری را که می خواستند در موکب های بین راه بین مردم پخش کنند، همین جا به دست آنها می رسانند:« جوانی داریم به نام آقای حسینعلی که وارد کننده قهوه است. نذر کرده بود صد کیلو قهوه را در موکب ها به مردم بدهد، بعد گفت چه فرقی می کند؟! همین ها هم زائر هستند.اگر از اتاق بروید بیرون،لابلای جمعیت او را می بینید که با فلاسک و لیوان یک بار مصرف در دستش بین صف های مردم می چرخد و به آنها قهوه تازه تعارف می کند.»
چرخش عجیب ترکیه بر ضد سوریه، افزایش مداخلات عربستان و قطر و دیگر کشورهای عربی در اوضاع سوریه و لبنان، مواضع و تحرکات قابل تامل اردن در قبال سوریه، هماهنگی کامل اروپا و آمریکا برای ایجاد ناامنی و به سقوط کشاندن حکومت سوریه و بالاگرفتن موج اعتراضات داخلی در این کشور نشان می دهد که احتمالاً تحولات بزرگ و غیرمنتظره ای در این منطقه حساس رخ خواهد داد که تاثیرات عمیقی بر وقایع پیش روی خاورمیانه دارد.
انطباق عجیب تحولات و رخدادهای کنونی خاورمیانه و جهان، با نشانه ها و وقایع آستانه ظهور، خصوصا در طی دهه گذشته، هر شیعه منتظری را ناخواسته بر آن می دارد که به کنکاش و جستجوی بیشتر در این زمینه بپردازد تا به میزان صحت این انطباق ها پی ببرد.
همزمان، بشارت های بزرگان و علماء نیز بر آتش این اشتیاق می افزاید و موجب می شود تا فرد منتظر با دقت و اشتیاق زائدالوصف به دنبال بررسی نشانه های ظهور برآید که خواه، ناخواه در صورت یقین به صحت این انطباق ها و نزدیکی ظهور، برای زمینه سازی بیشتر ظهور و استقبال از آن واقعه مبارک، فرد منتظر به اصلاح خود و جامعه مبادرت می ورزد که میزان آن بستگی به میزان صداقت و همت افراد دارد.
بدون اصلاح گری و خودسازی و تلاش برای ساختن جامعه، پیگیری وقایع ظهور نوعی تفنن و سرگرمی محسوب می شود که نه تنها فایده چندانی برای فرد و جامعه ندارد که می تواند آثار سوئی نیز در پی داشته باشد.البته گاه این اصلاح و خودسازی در یک فرد، به صورت فرو نرفتن بیشتر در منجلاب گناه و فساد و تباهی که از خصوصیات برجسته و مهم آخرالزمان و عصر ظهور است، ظاهر می شود که این اثر مثبت نیز در جای خود، مسئله مهمی محسوب می شود.
به بیان دیگر بررسی حوادث و نشانه های ظهور در صورتی به حال فرد و جامعه اثرگذار و مفید است که منجر به حرکت به سوی قواعد ظهور شود، یعنی فرد پس از یقین به این همانی تحولات جاری، به سمت اصلاح خود و جامعه و تقویت ایمان و باورهای دینی و مبارزه صحیح با مظاهر بی دینی در جامعه و تلاش برای تحقق اهداف و آرمان های انقلاب و اسلام بپردازد که به جرات می توان گفت افرادی که با صداقت به بررسی تحولات و حوادث ظهور می پردازند، اهداف فوق را در درجات مختلف درک کرده و به سمت قواعد ظهور پیش خواهند رفت.
بعد از گذر از این مقدمه مهم که توجه به آن بسیار ضروری است، به موضوع اصلی مقاله برمی گردیم، تحولات چندماهه کشورهای خاورمیانه و ازجمله کشور سوریه، همه نگاه ها را به خود جلب کرده است، تجمع تمام نیروهای اهریمنی بر روی سوریه و به میدان آوردن تمام نیروها و امکانات سیاسی، فکری، بین المللی و ایجاد جنگ روانی عظیم و زمینه سازی برای مداخله نظامی، تحریک همسایگان سوریه، تجهیز گروه های مسلح و حمایت همه جانبه از آنها و براه انداختن جنگ رسانه ای با انواع دروغ و فریب و ... علیه سوریه نشان از آغاز مرحله ای جدید در تحولات شام و سوریه دارد که با توجه با تحقق بسیاری از نشانه های ظهور، می توان گفت مرحله جدید می تواند آخرین مرحله قبل از خروج سفیانی یا مرحله زمینه سازی برای خروج این عنصر مزدور در منطقه باشد که در تحولات عصر ظهور طی روایات بسیاری مورد اشاره قرار گرفته است.
چرخش عجیب ترکیه بر ضد سوریه، افزایش مداخلات عربستان و قطر و دیگر کشورهای عربی در اوضاع سوریه و لبنان، مواضع و تحرکات قابل تامل اردن در قبال سوریه، هماهنگی کامل اروپا و آمریکا برای ایجاد ناامنی و به سقوط کشاندن حکومت سوریه و بالاگرفتن موج اعتراضات داخلی در این کشور نشان می دهد که احتمالاً تحولات بزرگ و غیرمنتظره ای در این منطقه حساس رخ خواهد داد که تاثیرات عمیقی بر وقایع پیش روی خاورمیانه دارد.هر یک از جبهه حق و باطل در تلاش است تا با تسلط بر این منطقه حساس دست بالا را در وقایع تاریخ ساز آتی داشته باشد، آیا تحولات جاری می تواند همان تحولات مورد اشاره روایات در آستانه خروج سفیانی باشد؟
تلاش این مقاله بر آن است تا حد ممکن تصویری روشن از تحولات شام قبل از خروج سفیانی و انطباق آن با تحولات جاری را بدست آوریم:سرزمین شام از دیرباز نقش مهمی در تحولات جامعه اسلامی بازی کرده است، حضور معاویه و یزید و دیگر حکام مکار و خونریز اموی در این منطقه و نقش عمیق آنها در تحولات زمان خود که عمدتاً نقشی منفی بوده است، از دیرباز کفه این سرزمین را در تحولات منطقه سنگین کرده است. در طول تاریخ این منطقه تاثیر مهمی بر سایر بلاد اسلامی داشته است.در روایات عصر ظهور نیز یکی از مهمترین نقاط اثرگذار بر واقعه شریف ظهور، شام است، شام در لسان روایات شامل سوریه، اردن، لبنان و قسمت هایی از فلسطین و حتی به نقلی برخی از نقاط شمال غربی عراق است، اصلی ترین شورش مقابله کننده با ظهور از این مناطق برمی خیزد که در نظر دارد ضمن مبارزه با موج بیداری و انقلاب اسلامی منطقه ای، جوامع اسلامی را تحت سلطه خود درآورد.این سرزمین مبدا، معبر و محل تلاقی قیام های بسیاری در عصر ظهور است، جنگ های بزرگی در این سرزمین در عصر ظهور واقع می شود که نشان از اهمیت آن برای طرف های درگیر دارد.
تحولات شام بعد از خروج سفیانی دارای شفافیت خوبی است و می توان توالی و ترتیب آن را تا حدودی مشخص کرد، اما این سرزمین قبل از خروج سفیانی و در فاصله زمانی متصل به خروج وی نیز شاهد تحولات مهمی خواهد بود که به صورت نامنظم و کمی مبهم در روایات ذکر شده است، با توجه به اهمیت تحولات این مقطع زمانی، یعنی تحولات قبل از خروج سفیانی و احتمال انطباق آن بر تحولات جاری منطقه، این مقاله در تلاش است تا با نگاهی تحلیلی و دقیق به این تحولات مهم پرداخته و انطباق وقایع جاری این سرزمین با روایات عصر ظهور را بررسی نماید:
روایات شریف برای سرزمین شام قبل از خروج سفیانی تحولات بسیاری را برشمرده اند که با دسته بندی آنها می توان به وقایع زیر اشاره کرد:
1- فتنه ی عمومی در سرزمین های اسلامی که در شام هم وجود دارد.
2- فتنه ی ویژه برای شام، اختلاف شدید، خشکسالی و قطحی به علت محاصره اقتصادی غرب.
3- وجود درگیری میان دو گروه معارض در شام و ایجاد پراکندگی و ضعف در آنها.
4- بلند شدن نداء و صدایی بشارت بخش از جانب شام.
5- وقوع زلزله ای مهیب و کشته شدن افراد زیاد در شام.
6- ورود نیروهای خارجی به شام که شامل نیروهای ایرانی، غربی، مغربی و ترک می باشد.
7- کشته شدن حاکم شام.
8- درگیری ابقع، اصهب و سفیانی در شام که منجر به قدرت یابی سفیانی می شود.
فتنه ی عمومی در سرزمین های اسلامی که در شام هم وجود دارد.روایات عصر ظهور، جوی متلاطم و متشنج را در اکثر کشورهای اسلامی در آستانه ظهور به تصویر می کشند که البته این تلاطم و اختلافات، جزء لاینفک هر تغییر و انقلابی است، چون عده ای که مخالف تغییر و انقلاب هستند و منافع و موجودیت خود را در خطر می بینند، تلاش می کنند تا به هر وسیله ممکن، حتی با جنایات هولناک جلوی انقلاب را بگیرند.
هرچند مبداء زمانی و فاصله مشخصی برای این فتنه ها و اختلافات تا ظهور ذکر نشده است اما آنچه مسلم است این فتنه ها و اختلافات که مدتی قبل از ظهور در جوامع انسانی و خصوصا در خاورمیانه به عنوان مکان جغرافیایی ظهور وجود دارد، در سال های منتهی به ظهور تشدید می شود و در سال ظهور به اوج خود می رسد:فتنه تیر و تاری پدید آید و آنگاه فتنه به دنبال فتنه برپا شود تا مردی از اهل بیت(ع) من به نام مهدی(ع) خارج شود، اگر او را درک کردی با او باش تا از هدایت یافتگان باشی.
الحاوی للفتاوی، ج 2، ص138 مردم شرق و غرب به اختلاف می گرایند، اهل قبله(مسلمانان) نیز دچار اختلاف می شوند، مردم از ناامنی به شدت رنج می برند و این چنین روزگار سپری می شود تا منادی آسمانی ندا دهد ....غیبت نعمانی، ص 132، ملاحم و الفتن، ص 114 ...و آن سالی است که در تمام سرزمین عرب اختلافات روی می دهد.
بحار الانوار، ج52، ص 222 آنگاه که در عراق اضطراب های شدید سلب آرامش نمود و اختلافات شام را فراگرفت و اهل یمن بر سر حکومت درگیر شدند... الزام الناصب، ص 204 شما را به مهدی(عج) بشارت می دهم، هنگامی که اختلاف شدید در میان مردم پدید آید و زلزله های سختی واقع شود، او قیام می کند.غیبت شیخ طوسی، ص 111، ملاحم و الفتن، ص 134 قائم قیام نمی کند مگر پس از وحشت شدید، زلزله ها و فتنه های فراگیری که بر مردم چیره شود و طاعونی پیش از آن شایع شود و شمشیر برنده ای در میان عرب پدید آید و اختلاف در میان مردم افتد....غیبت نعمانی، ص 123، بشارت الاسلام، ص 92 ای جابر قائم ظهور نمی کند مگر هنگامی که شهرها را فتنه و آشوب فراگرفته باشد، و مردم راه فرار بجویند ولی راهی پیدا نکنند.
مهدی موعود(ترجمه بحارالانوار)، ص 1055 حرکت عمومی مردمی بر ضد حاکمان مستبد و طاغوتی نیز که می توان از آن به یک بیداری اسلامی و انقلاب مقدس نام برد، در روایات متعددی مورد اشاره قرار گرفته است که در آستانه ظهور رخ می دهد، مانند روایتی که می فرماید، ظهور در هنگام انقلاب ها و قیام های مردمی خواهد بود:ابوسعید خدری از رسول معظم روایت کرده که فرمود: شما را بشارت می دهم که مهدی(ع) در موقع اختلاف و انقلاب امت من ظهور خواهد کرد.فتنه ها و آشوب های آخرالزمان، (ملاحم و الفتن)، باب 18، ص 155 آن (ظهور) هنگامی است که زمامامداران ستمگر شما که سیاست مسلمانان را بلد نبودند، از بین بروند.
الزام الناصب، ص 213 به طور مسلم، این اختلاف و درگیری که می توان از آن به فتنه های آستانه ظهور نام برد، در سرزمین شام که از مهمترین بلاد مسلمین است نیز روی خواهد داد، همچنانکه برخی از روایات صراحتاً به این موضوع اشاره کرده اند:مژده پیروزی را از سمت دمشق می شنوید... و شورشیان روم پیش می آیند و در رمله مستقر می شوند، پس اولین جایی که از غرب (غرب بلاد اسلامی) خراب می شود، سرزمین شام است.غیبت شیخ طوسی، 269، غیبت نعمانی، 279/67 وقتی که از کشمکش و اختلافات داخلی شام اطلاع یافتید باید از شام گریخت، زیرا آشوب و جنگ در آنجاست.مهدی موعود(ترجمه بحارالانوار )، ص 1055 در آن سال اختلاقات بسیاری در هر زمین از ناحیه غرب روی می دهد نخستین جائی که خراب می شود شام است...مهدی موعود(ترجمه بحارالانوار)، ص 987 با دیدن سه علامت منتظر آمدن مهدی باشید. وی عرض کرد: یا امیرالمومنین آنها چیستند؟
فرمود: اول اختلافی که در بین اهل شام پدید می آید، و آمدن پرچم های سیاه از خراسان و وحشتی در ماه رمضان.غیبه نعمانی، ص 133؛ بحارالانوار، ج 52، ص 229؛ منتخب الاثر، ص 220 سعید بن مسیب می گوید: در شام فتنه ای خواهد بود که از هر ناحیه ای آن را برطرف می کنند. از ناحیه دیگری سربلند می کند و آن فتنه انتها ندارد تا اینکه منادی از آسمان ندا می کند که امیر شما فلان خواهد بود.فتنه ها و آشوب های آخرالزمان(ملاحم و الفتن)،باب 76، ص 29 وقتی که در سرزمین شام بلوایی را مشاهده نمودی، پس مرگ است و مردن، تا آنکه غربیان به تحرک آمده و روانه سرزمین های عربی گردند. که حوادثی بین آنان رخ خواهد داد.الملاحم و الفتن ص 107.
منبع: شبستان
********************************
برخورد مردم در مواجهه با قیام حسینی و نهضت مهدوی
گروه دین و اندیشه: میان عاشورا و انتظار، ارتباطی است سترگ؛ تا بدانجا که با التزام به نکات و پیامهای مهم عاشورا، میتوان جامعهای شایسته و منتظر برای امام عصر عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف آماده نمود...
در این مختصر به نحوه مواجهه مردم با این دو قیام اشاره می شود.
«...در محرم سال ۶۱ هجری قمری، امام حسین و یارانش به کربلا وارد شدند؛ در حالیکه مقصد ایشان، کوفه بود. در حقیقت، بیوفایی و سرپیچی کوفیان از امر ولیّخدا باعث شد که سفر ایشان، ناتمام بماند و پایانی تلخ و غمبار پیدا کند.
مردم کوفه در زمان امام حسین به چند گروه تقسیم میشدند. گروهی چون حبیببنمظاهر برای امام حسین نامه نوشتند و آن حضرت را به کوفه دعوت نمودند. حبیب و مسلم بن عوسجه پس از آنکه از ماجرای محاصرة امام، مطلع شدند، به هر وسیله و شرایطی که بود، خود را به او رسانده و تا آخرین نفس، درکنار او ماندند تا به شهادت رسیدند.
گروهی دیگرـ چون شبثبنربعی، حجاربن ابجر، یزیدبنحارث قیس بنالاشعث و عمر بنحجاج زیدی ـ نیز به مانند گروه اول، برای امام حسین نامه نوشتند و ایشان را به کوفه دعوت نمودند؛ اما پس از ورود ابنزیاد به کوفه، تمام عهد و سوگندهایی که در نامههایشان نوشته بودند را فراموش کردند و به ابنزیاد پیوستند. اینان، بندگان دنیا بودند (۱) و مبنای اطاعتشان، رسیدن به منافع دنیوی بود؛ به گونهای که هر کس ذرهای از آن را داشت یا به آنها وعدة آن را میداد، بندگی مینمودند.(۲) لذا تا زمانی که شرایط به نفع امام حسین بود، خود را در خیل نامهنگاران قرار دادند؛ اما با آمدن ابنزیاد، از این فرقه برون آمده و خرقه و لباس جنگ با حسین را به تن کردند.
گروهی [مثل سلیمانبنصرد خزاعی، رفاعهبنشدّاد با وجود نامه نگاری به امام برای حضورشان در کوفه، در کربلا حاضر نشده، پس از حادثه کربلا سخت پشیمان شدند. آنها و] گروهی که در واقعه کربلا خود را بی طرف نشان دادند، تماشاچیان بیتفاوتی بودند که به زعم خود، در جانب بیطرفی قرار میگرفتند؛ اما در حقیقت، شیطان آنان را فریفته بود و با سکوت خود، دشمن را یاری میکردند.
نه تنها در مورد مردم کوفه که این تقسیمبندی، به تمام انسانها تعمیم پیدا میکند. چنانچه امام صادق فرمود:
«افْتَرَقَ النَّاسُ فِینَا عَلَی ثَلَاثِ فِرَقٍ فِرْقَةٍ أَحَبُّونَا انْتِظَارَ قَائِمِنَا لِیُصِیبُوا مِنْ دُنْیَانَا فَقَالُوا وَ حَفِظُوا کَلَامَنَا وَ قَصَّرُوا عَنْ
فِعْلِنَا فَسَیَحْشُرُهُمُ اللَّهُ إِلَی النَّارِ وَ فِرْقَةٍ أَحَبُّونَا وَ سَمِعُوا کَلَامَنَا وَ لَمْ یُقَصِّرُوا عَنْ فِعْلِنَا لِیَسْتَأْکِلُوا النَّاسَ بِنَا فَیَمْلَأُ
اللَّهُ بُطُونَهُمْ نَاراً یُسَلِّطُ عَلَیْهِمُ الْجُوعَ وَ الْعَطَشَ وَ فِرْقَةٍ أَحَبُّونَا وَ حَفِظُوا قَوْلَنَا وَ أَطَاعُوا أَمْرَنَا وَ لَمْ یُخَالِفُوا فِعْلَنَا
فَأُولَئِکَ مِنَّا وَ نَحْنُ مِنْهُم» (۳)
«مردم در قبال ما سه گروهند: گروهی، ما را دوست دارند و منتظر قائم ما هستند تا به منافع دنیویاش برسند. اینان، سخن ما را حفظ و روایت میکنند اما به دستورات ما عمل نمینمایند. اینان اهل دوزخند و خدا آنها را به جهنم خواهد فرستاد. گروه دوم نیز ما را دوست دارند؛ سخن ما را میشنوند و در عمل به سخنان ما هم کوتاهی نمیکنند؛ اما هدفشان رسیدن به دنیا و دریدن مردمان است. پس خداوند، شکم ایشان را از آتش، پُر و بر آنها گرسنگی و تشنگی را چیره میکند. گروه دیگری نیز هستند که ما را دوست دارند، سخن ما را حفظ و از دستورات ما اطاعت میکنند و در مقام عمل، با ما مخالفت نمیورزند. اینان از ما هستند و ما از آنانیم».
سخن اینجاست که ما از کدام دستهایم؟! آیا جزو کسانی هستیم که اهل بیت را دوست میدارند اما به دنیا دلبسته و وابستهاند؟ چونان کوفیانی که قاصدان، شرح حالشان را اینگونه به امام دادند: «قلوبهم معک و سیوفهم علیک»؛ «قلبهایشان با تو و شمشیرهایشان بر توست»؟ (۴)
آیا بیطرفانِ بیتعهدیم یا پا در رکابان مخلص؟!
تا زمانی که موضع خود را در قبال امام زمانمان مشخص نکردهایم، ظهور آن حضرت ناممکن است؛ چراکه زمانی جهان برای ظهور فرزند حسین مهیاست که تفکر صحیحی چون تفکر مسلمبنعوسجه بر جهان حاکم شود؛ آنگاه که در لحظات آخر عمرش به حبیب بن مظاهر وصیت کرد: «فإنی أوصیک بهذا و أشار إلی الحسین ع فقاتل دونه حتی تموت»(۵)
[پس] نکتة مهمی که از قیام امام حسین میتوان دریافت، جایگاه و نقش اساسی یاران در به ثمر نشاندن اهداف امام معصوم است. این جایگاه به قدری بااهمیت است که در صورت حذف آن، حرکت و تلاش امامان معصوم نیز بینتیجه خواهد ماند. پس بر تمامی یاران و شیعیان حضرت مهدی واجب است که برای زمینهسازی ظهور و تحقق اهداف ایشان تلاش نمایند و در این مسیر از قلّت نفرات، هراسی نداشته باشند. چونان مسلمبنعقیل، سفیر غریب امام حسین که از جان خود گذشت تا پیام حسین را به مردم برساند.
قرآن، در آیات مختلفی، از تلاش و کوشش و دلسوزیهای مؤمنین در راه کمکرسانی به تحقق اهداف الهی، سخن به میان آورده است که در ادامه، به نمونههایی از آن اشاره میشود:
*در سورة یس، آنگاه که از پیامبران متعددی یاد میشود که به سوی قومی فرستاده شدند و سرانجام، همگی به شهادت رسیدند، به مرد گمنامی اشاره میشود که به کمک پیامبران شتافت و مردم را به اطاعت
آنان فراخواند: «وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدینَةِ رَجُلٌ یَسْعی قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلینَ؛ اتَّبِعُوا مَنْ لا یَسْئَلُکُمْ أَجْراً وَ هُمْ
مُهْتَدُونَ» (۶)؛ و از دورترین نقطة شهر، مردی شتابان آمد و گفت: ای قوم من! از این فرستادگان [خدا] پیروی
کنید، از کسانی پیروی کنید که پاداشی از شما نمیخواهند و آنان راه یافتهاند.
**هنگامی که فرعون و درباریانش، تصمیم به قتل موسی گرفتند، مرد گمنامی از دورترین نقاط شهر به یاری
موسی برخاست و او را از جریان توطئهای که علیه او شکل گرفته بود، آگاه کرد: «وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَی الْمَدینَةِ
یَسْعی قالَ یا مُوسی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحینَ»(۷)
مردی از دورترین [نقطه شهر شتابان آمد [و] گفت: ای موسی! اشراف و سران فرعونی دربارة تو مشورت میکنند که تو را بکشند؛ بنابراین [از این شهر] بیرون برو که یقیناً من از خیرخواهان توام.
***حرّ، یکی از شخصیتهای مثالزدنی واقعة کربلاست که چونان نامش، آزاده بود. جدای از شجاعت، آنچه در شخصیت او تبلور خاص دارد و میتواند الگویی برای همة مردم و مسئولان باشد، شهامت عذرخواهی است که آنهم از آزادگی او نشأت میگیرد.(۸) اینکه هر فرد یا گروه بتواند با صراحت و بدون غرور، از کردة خود عذرخواهی کند، مسألة مهمی است. اولین مرحله در مسیر قرب امام معصوم، عذرخواهی از کردههای اشتباه است. چنانچه قرآن از زبان
برادران حضرت یوسف میفرماید: «قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنا وَ إِنْ کُنَّا لَخاطِئین»(۹) قسم به خدا که خدا تو را بر ما برتری بخشید و ما گناهکاریم.
ما نیز در انجام وظایفمان، بسیار کوتاهی کردهایم و در کوتاهی ما همین بس که حضرت ولیعصر فرمود: «لَوْ أَنَّ
أَشْیَاعَنَا وَفَّقَهُمُ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَی اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ
لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَی حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا یَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا یَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا
نَکْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعان» (۱۰)
«اگر شیعیان ما- که خداوند به آنها توفیق اطاعتش را بدهد- بر عهد و پیمانی که داشتند،مستحکم میماندند، سعادت دیدار ما از آنان به تأخیر نمیافتاد. آنچه ما را از آنان دور میدارد، بدیهای آنان است که ما ناخوشایند میداریم و نمیپسندیم.»
ما در مقابل حضرت کوتاهی کردهایم و او را فراموش کردهایم. پس جا دارد که از او عذر بخواهیم و حرّگونه، درراه حمایت و دفاع از او برخیزیم.
«اللّهُمَّ أَعِنَّا عَلَی تَأْدِیَةِ حُقُوقِهِ إِلَیْهِ وَ الِاجْتِهَادِ فِی طَاعَتِهِ وَ الِاجْتِنَابِ عَنْ مَعْصِیَتِه...» (۱۱) «خدایا ما را یاری نما تا حقوقش را ادا کنیم و در پیروی و اطاعت او بکوشیم و از نافرمانیاش حذر نماییم.»
«اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْهُ وَ الْمُسَارِعِینَ إِلَیْهِ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِهِ وَ الْمُحَامِینَ عَنْهُ وَ
السَّابِقِینَ إِلَی إِرَادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْه...»(۱۲) «خدایا مرا از انصار و کمککاران و مدافعین و حامیان
او و در جملة کسانی که در انجام حوائج او شتابان هستند و درراه او به شهادت میرسند، قرار ده.»(۱۳)
پاورقی:
۱-النّاس عبید الدّنیا و الدّین لعق علی ألسنتهم یحوطونه ما درّت معایشهم فإذا محّصوا بالبلاء قلّ الدّیّانون؛ «مردم بندۀ دنیایند و دین، لقلقۀ زبانشان است. تا جایی که دنیا باشد، هستند و هرگاه به بلایا امتحان شوند، دینداران کم میشوند»(بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ٣٨٢)
۲-قد خرقت الشّهوات عقله و أماتت الدّنیا قلبه و لهت علیها نفسه فهو عبد لها و لمن فی یدیه شیء منها؛ «شهوات، عقل او را زایل کرده و دنیا، قلبش را میرانده و وآله و حیران دنیا است. او بندۀ دنیا و هرکس که ذرهای از آن را داراست، میباشد»(شرح نهج البلاغه، ج ٧، ص ٢٠٠)
۳-بحار الأنوار، ج ٧۵، ص ٣٨٠
۴-دلائل الإمامة، ج ٧۴، ص ۴
۵-لهوف،١٠٢
۶- سورۀ یس، آیۀ ٢٠ و ٢١
۷-سورۀ قصص، آیۀ ٢٠
۸- حرّ زمانی که به امام حسین علیه السّلام پیوست، گفت: «اللّهم إلیک أنیب فتب علیّ فقد أرعبت قلوب أولیائک و أولاد نبیّک یا ابن رسول اللّه هل لی من توبة قال نعم تاب اللّه علیک»؛ «خدایا به سوی تو برمیگردم. توبهام را بپذیر که من قلوب اولیاء و فرزندان پیامبرت را لرزاندم. ای فرزند پیامبر! آیا من هم میتوانم توبه کنم [و توبۀ من پذیرفتنی است؟]»(۱۲) ۱۲-بحارالانوار، ج ۴۴، ص ٣١٩
۹-سوره یوسف،آیه ۹۱
۱۰-بحار الأنوار، ج ۵٣، ص ١٧۶
۱۱-بحار الأنوار، ج ٩٩، ص ١٠٨
۱۲- فرازی از دعای عهد،مفاتیح الجنان
۱۳- از فرات تا فرات،صص۵۹-۵۱ ، نکاتی پیرامون عاشورا و انتظار ،حجه الاسلام محمدصابرجعفری ،
پژوهشگر عرصه مهدویت
اهل مدینه فتنه بنیان مکنید
بر آل علی این همه عصیان مکنید
گر لاله نریزید به تابوت حسن
شرمی ز رسول، تیر باران نکنید
**************************
روزی که شرار ظلم افروخته شد
یک بار دگر حاصل دین سوخته شد
از بعد شهادتش حسن را از تیر
تابوت و تن و کفن به هم دوخته شد
*************
لاله که عشق و خون بهارش بودند
مرغان بهشت بی قرارش بودند
آن روز که جای مجتبی خالی بود
در کرب و بلا دو یادگارش بودند
سلمان در مدائن با پارسایی و مدیریت قاطع و حکیمانه به رهبری و راهنمایی مردم پرداخت .
در این عصر درخشان ، ماجراهایی که بیانگر شیوه ی رفتار نیک سلمان با مردم است، رخ داد.
نمونه هایی از آنها در اینجا به عنوان داستان های شنیدنی می آوریم تا دورنمایی از حکومت داری
اسلامی را از چهره ی سلمان تماشا کنیم :
1-اتکای سلمان به خدا در فتح مدائن
در جریان فتح مدائن ، سعد وقاص، فرمانده ی سپاه اسلام فرمان داد که سپاه از رود بزرگ دجله بگذرد. مسلمانان شانه به شانه با اسبانی به آب زدند، با سختی حرکت می کردند. سلمان نیز با جرأت و آرامش عجیبی از آب عبور می کرد . در این گرفتاری ، سعد وقاص نگران بود که چگونه سپاه از رودخانه بگذرد. سلمان که شانه به شانه ی سعد عبور می کرد، به سعد دلداری می داد و می گفت: «الاسلام جدید ذللت له و الله البحور کما ذلل له البر اما و الذی نفس سلمان بیده لیخرجن منه افواجا؛ اسلام آیین نوپا است، به خدا سوگند دریاها در برابرش تسلیم می گردند، چنانکه خشکی ها تسلیم شدند. سوگند به خداوندی که جان سلمان در اختیار او است، همه ی افراد سپاه به سلامت از این آب بیرون می آیند.» طبق پیش بینی سلمان همه ی افراد سپاه به سلامت از آب به ساحل رسیدند و هیچکس از آنها درمانده نشد.(1) سپاه اسلام همچنان که به پیشروی خود ادامه داد تا کنار حصارهای مدائن آمده و اجتماع کردند. نگهبانان گارد شاهنشاهی که در کنار قلعه ها پاس می دادند، هنگامی که سپاه اسلام را دیدند که از رود دجله گذشتند، فریاد می زدند: «دیوان آمدند، دیوان آمدند.» (2) البته این تعبیر توهین آمیز از آن بردگان زر و زور دربار ساسانی بود و گرنه این سپاه ، سپاه توحید بود که برای نجات انسان های مستضعف از زیر یوغ طاغوتیان و دین تحریف شده ی زرتشتی آمده بودند.
2-تاج کسری بر سر سلمان
روزی پیامبر صلی الله علیه و آله به سلمان فرمود: «هنگامی که فارس به دست مسلمانان فتح شد، تاج کسری ( شاه ایران) بر سر تو نهاده می شود.» هنگامی که مدائن فتح شد و آن تاج به دست مسلمانان افتاد، سلمان برای تصدیق سخن پیامبر صلی الله علیه اله لحظه ای آن تاج را بر سر نهاد و سپس آن را برداشت و به زمین گذاشت و به عمامه ی کرباسی خود اکتفا کرد. (3) او با این عمل خود خواست بگوید که ما برای تاج و تخت به اینجا نیامده ایم، بلکه برای شکستن تاج ظلم و ستم آمده ایم، تاجی که به گرانی چپاول اموال مردم و ریختن خون آنها به دست آمده است و همیشه سنبل طغیان و غرور بوده است.
آرزوی تاج کیانی و سخن فردوسی
بعضی از نژادپرستان که برای سقوط تاج و تخت ساسانیان، به دست مسلمانان سوگوار هستند و اشک تمساح می ریزند. در تعبیرات خود، آزادسازی شهرهای ایران را از زیر یوغ شاهان و سنت متحجر زرتشتی گری به عنوان غارت و چپاول عرب قلمداد می نمایند. آیا به راستی چنین است؟ حقیقت این است که تاج و تخت مزبور ، از چپاول اموال مردم ستمدیده ی ایران به دست آمده بود و در خدمت دستگاه ساسانی قرار گرفته بود و پس از فتح ایران از دست آنها بیرون آمد و در خدمت مسلمانان ایرانی و غیر ایرانی قرار گرفت. شیوه ی تقسیم سلمان و سعد وقاص در غنائم جنگی بسیار عادلانه بود و در اختیار مردم مسلمان قرار می گرفت و در شهرسازی کوفه و استحکام دژهای نظامی و پیشرفت های اقصادی مصرف گردید. سلمان عمامه ی کرباسی را بر آن تاج ترجیح داد و با کمال سادگی حدود بیست سال در مدائن حکومت نمود. بنابراین او آرزوی تاج کیانی نداشت. عجیب اینکه نژادگرایان برای تأیید گفتار خود به شعر معروف فردوسی، شاعر حماسه سرای بزرگ ایران استناد می کنند که گفته است: زشیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیده است کار که تاج کیانی کند آرزو تفو باد بر چرخ گردون تفو شما را بدیده درون شرم نیست ز راه خرد، مهر و آزرم نیست (4)
آیا به راستی فردوسی نیز همین عقیده را داشته است که اعراب به قتل و غارت پرداخته اند؟ پاسخ اینکه : از ویژگی های فردوسی در شاهنامه ، این است که در نقل عبارات دیگران، رعایت صداقت و امانت داری را نموده است. فردوسی با اشعار فوق و اشعار دیگر، مضمون نامه ی رستم ( فرمانده ی لشکر ایران) را که برای سعد وقاص ( فرمانده ی لشکر اسلام) نوشته است، با اشعار خود بیان می کند، (5) نه اینکه خودش خواسته باشد با این شعرها به مسلمانان اعتراض کند. برهمین اساس می بینیم که فردوسی در جریان جنگ سعد وقاص با رستم، واقعیت را بازگو می کند و در عین اینکه ایرانی است، رزم شجاعانه ی سعد و قاص را در کشتن رستم به روشنی بیان می نماید، به گونه ای که انسان گمان می کند که فردوسی طرفدار سعد وقاص است. در صورتی که او بیان کننده ی واقعیت است، او می گوید: بپوشید دیدار رستم زگرد بشد سعد پویان ز جای نبرد یکی تیغ زد بر سرترک اوی که خون اندر آمد ز ترکش بروی چو رخسار رستم به خون تیره گشت جهان جوی تازی بر او خیره گشت دگر تیغ زد بر سر و گردنش به خاک اندر افکند جنگی تنش (6)
فردوسی کیست؟
اکنون که سخن از فردوسی به میان آمد، نظر به اینکه زرتشتیان و نژادپرستان، در بسیاری از موارد به اشعار او تکیه می کنند، لازم است اندکی از این شاعر حماسه گوی بزرگ ایرانی اسلامی دفاع کنیم: حکیم منصور بن حسن معروف به ابوالقاسم فردوسی در حدود سال های 329 یا 330 ه.ق در روستای «فاز» یا «باژ» از روستاهای بخش تا بران طوس دیده به جهان گشود و در 80 یا 81 سالگی به سال 411 ه.ق از دنیا رفت و دیوان عظیم شاهنامه را که مشتمل بر شصت هزار بیت شعر است، تقریبا در سال 371 هجری شروع کرد و در طول 30 یا 35 سال زحمت آن را به پایان رسانید. فردوسی از نظر مذهبی ، شیعه بود که او را رافضی می خواندند و یکی از علل مهم خشم سلطان محمود به او همین بود که سلطان در مذهب تسنن، تعصب داشت. (7) فردوسی شاعری متعهد و استوار بود و دینش را به دنیا نفروخت. او عقیده اش را بر زرق و برق دستگاه سلطان ترجیخ داد و در برابر فرمانروایان مسلط بر زمین و زمان که موالی ( توده ی مردم ایران) را برده ی خود قرار داده بودند، با صراحت فریاد برآورد: زترک و ز ایران و از تازیان نژادی پدید آید اندر میان نه ترک و نه ایران، نه تازی بود سخن ها به کردار بازی بود او تشیع استوار خود را چنین بیان می کند: اگر چشم داری به دیگر سرای بنزد نبی و وصی گیر جای گرت زین بد آید، گناه من است چنین است آیین وراه من است (8)
بر این زادم و هم بر این بگذرم چنان دان که خاک پی حیدرم سرانجمن بد ز یاران علی که خواندش پیامبر، علی ولی (9) این را باید توجه داشت که شاهنامه (به تعبیر خود فردوسی) «ستم نامه ی شاهان و درد دل بی گناهان » است. او تاریخ آنها را ذکر می کند و بعد این نکته را بیان می نماید که زمان شاهان سپری می شود ولی تنها نیکی و عدالت و انسانیت باقی است. فردوسی یک عمر دور از دیار دربار زیست و نزد شاهان سر فرود نیاورد. جوسازان و وعاظ السلاطین مانند حسن میمندی، آنچنان مردم را بر ضد او شورانیدند که او را به دلیل رافضی بودن( شیعه بودن ) طرد کردند و حتی از دفن جنازه ی او در قبرستان مسلمانان جلوگیری کردند. از این رو در خانه ی خودش دفن گردید. (10)
او در مورد «ستم نامه بودن شاهنامه » می گوید: ستمنامه ی عزل شاهان بود چو درد دلی بی گناهان بود بماناد تا جاودان این گهر هنرمند و با دانش و با گهر نباشد جهان بر کسی پایدار همه نام نیکو بود یادگار کجا شد فریدون و ضحاک و جم مهان عرب، خسروان عجم کجا آن بزرگان ساسانیان ز بهرامیان تا به سامانیان سخن ماند اندر جهان یادگار سخن بهتر از گوهر شاهوار ستایش نبرد آنکه بی داد بود به گنج و به تخت شهی شاد بود گسسته شود در جهان کام اوی نخواند به گیتی کسی نام اوی (11)
کوتاه سخن اینکه: فردوسی، نه نژادپرست بود و نه شاه پرست، بلکه یک مرد آزاده ی شیعی دوازده امامی بود و مفاهیم عالی انسانی را از زبان این و آن بیان می کرد. حتی از سوی دربار سلطان محمود به عنوان «بدکیش» معرفی گردید و تهدید شد که اگر انتقاد کنی ، به فرمان شاه بدنت را زیر پیل ها می افکنند، او با کمال آزادگی خطاب به سلطان محمود گفت: که بد دین و بدکیش خوانی مرا منم شیر نر، میش خوانی مرا مرا غمز کردند کآن بد سخن به مهر نبی و «علی» شد کهن من از مهر این هر دو شه نگذرم اگر تیغ شه، بگذرد بر سرم منم بنده ی اهلبیت نبی ستاینده ی خاک پای وصی مرا سهم دادی که در پای پیل تنت را بسازم چو دریای نیل نترسم که دارم ز روشن دلی به دل مهر جان نبی و علی اگر شاه محمود از این بگذرد مر او را به یک جو نسنجد خرد این بیت آخر حاکی است که اگر سلطان محمود در طریق شیوه ی مذهب من گام برندارد، از نظر عقل و خرد یک جو ارزش ندارد...
به راستی کدامیک از شاعران بزرگ و معروف، این گونه در راه مذهب ، در برابر حاکم ستمگر زمان خودجبهه گیری کرده اند؟! ولی در عین حال، ما این انتقاد را از فردوسی داریم که چرا از ایرانیانی مانند سلمان و نقش سلمان در گرایش ایرانیان به اسلام سخن نگفته است؟ لابد در پاسخ می گویند: 1-هدف او در شاهنامه، بیان تاریخ شاهان و سپری شدن روزگار آنها بود. 2-او سخت در فشار و خفقان حاکمان ستمگر بود و رسم تقیه و فشار، مانع بود که او از سلمان و نقش او بگوید. ولی این دو پاسخ، قانع کننده نیست، زیرا او در ضمن تاریخ سقوط شاهان ساسانی و کشته شدن رستم و یزدگرد که در آخر شاهنامه آمده است، همانگونه که از سعد وقاص یاد کرده، می توانست از سلمان یاد کند و نام زیبای این پیشگام ایرانی را زینت بخش اشعار خود سازد و مسأله ی تقیه نیز حد حدودی دارد. او با بیان سحرانگیز خود می توانست حتی زیر پوشش تقیه اندکی از عدالت و زهد و صفای سلمان را در برخورد با ایرانیان جنگ زده بیان کند. آری این سؤال همچنان برای نگارنده، بی جواب مانده است ، چرا که باید در حد امکان، شکر نعمت قلم و هنر و بیان را که بازگویی حقایق است، ادا کرد.
3-پیشگویی سلمان در مسیر مدائن
مسیب بن نجیه می گوید: من و جمعی، سلمان را هنگامی که از مدائن به کوفه می آمد، استقبال کردیم. وقتی که در مسیر راه به کربلا رسید، پرسید: «نام این سرزمین چیست؟» گفتیم:« کربلا». فرمود:« اینجا محل کشته شدن برادران من است. اینجا جای خیمه گاه و بارانداز آنها است. اینجا محل خواباندن شتران آنها است. در همین جا خون های آنها می ریزد. در همین جا بهترین فرد از پیشینیان و آیندگان کشته می شود.» از آنجا عبور کردیم. وقتی که به دو میلی کوفه رسیدیم، پرسید: «این سرزمین چه نام دارد؟» گفتیم:« حروراء». فرمود:« در اینجا بدترین امت های پیشین خروج کرده اند و بدترین افراد این امت، در همین جا خروج خواهند نمود.» (اشاره به شورش خوارج نهروان، برای جنگ با امیرمؤمنان علی علیه السلام کرد.) وقتی که کوفه رسیدیم، پرسید: «آیا این سرزمین کوفه است ؟» حاضران گفتند: «آری». فرمود: «اینجا قبه السلام ( بارگاه اسلام) است» (اشاره به حکومت علی علیه السلام در آنجا و استقرار حوزه ی علمیه و ... کرد.) (12)
4-معنی صحابه و هدیه ی مبارک
دو نفر به نام های اشعث بن قیس و جریر بن عبدالله (که از سرشناسان سپاه اسلام بودند) به استقبال سلمان آمدند (به گفته ی بعضی، این دو نفر قصد زیارت سلمان را نداشتند، بلکه می خواستند با تظاهر خود را به سلمان نزدیک کنند و بعدها بتوانند از وجود او سوء استفاده نمایند. ظاهرا این استقبال ، در آن هنگام بود که سلمان سوار بر مرکب از مدینه به سوی مدائن می آمد.) نامبردگان به حضور سلمان رسیده و سلام کردند و احترامات مخصوص را انجام دادند. [گویی در آغاز وقتی که سلمان را با ظاهری ساده و بدون تشریفات، مثلا سوار بر الاغ دیدند، شک کردند که آیا این شخص همان سلمان صحابی و نماینده ی خلیفه ی دوم است یا شخص دیگر؟] پرسیدند: «آیا تو سلمان فارسی هستی؟» سلمان گفت: «آری». پرسیدند: «آیا تو همان شخصی هستی که از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله است؟» سلمان گفت: «آری». اشعث و جریر به شک افتادند و به همدیگر گفتند شاید این شخص همان سلمان معروف، نماینده ی عمر بن خطاب نباشد (ولی به زودی با توضیح سلمان، هم شکشان برطرف شد و همه فهمیدند که سلمان فردی استوار و جدی و پرهیزکار و هوشمند است) سلمان به آنها گفت: «من همانم که شما در فکر دیدار با او هستید
. همان سلمان صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله که هم رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدم و هم با او همنشین بوده ام، ولی این را بدانید که : «انما صاحبه من دخل معه الجنه ؛ صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله کسی است که با او وارد بهشت گردد.» اکنون بگویید از من چه می خواهید؟» آنها گفتند: «ما از شام، از جانب برادر دینی تو ابودرداء ( که در آن وقت قاضی شام بود) آمده ایم.» سلمان پرسید: «هدیه ای که او برای من فرستاده است، کجا است؟» آنها گفتند: «او هدیه نفرستاده است.» سلمان گفت: «از خدا بترسید، هدیه ی او و امانت او را به صاحبش برسانید، هر کس از جانب او نزد من آمده، هدیه ای از سوی او آورده است.» آنها گفتند: «ما هدیه از طرف او نیاورده ایم، اگر تو می خواهی حقی را بر گردن ما بگذاری بگذار. ما آن را از مال خود می پردازیم.» سلمان گفت: «من از شما همان امانت را می خواهم.» آنها بازگفتند: «او چیزی به ما نسپرده است. آری ما هر وقت نزد او می رفتیم، می گفت:سلمان مردی است که هر وقت رسول خدا صلی الله علیه و آله او را به خلوت می طلبید، در آن هنگام هیچکس را نمی پذیرفت، سلام مرا به سلمان برسانید.» سلمان گفت: «منظور من از هدیه همین(سلام) بود. سلام هدیه ای مبارک از سوی خدا است.»(13)
آنچه از این روایت قابل توجه است، معنی «صحابی بودن» از دیدگاه سلمان است که صحابی حقیقی شخصی است که با رسول خدا صلی الله علیه و آله با هم وارد بهشت شوند. نه اینکه تنها او را دیده و با او نشسته باشد، ولی احکام الهی را از یاد ببرد. به عبارت روشن تر، صحابی کسی است که تا پایان زندگی بر طبق دستورهای پیامبر صلی الله علیه و آله رفتار نماید. هرگز تغییر روشن ندهد و از مرز دستورهای او خارج نشود. این پاسخ سلمان، سخن قاطعی بود که مبادا افراد فرصت طلب ظاهر پیر و شکستگی جسمی سلمان را بنگرند و در اندیشه ی خود تصور کنند که می توان در کنار فرمانروایی سلمان سوء استفاده کرد، بلکه بدانند که سلمان قلب جوان و پاک واندیشه ی نیرومند و استوار دارد هرگز افراد سودجو و بی لیاقت در دستگاه فرمانروایی او جایی ندارند.
5-بار علف بر دوش سلمان
روزی شخص غریبی از شام به مدائن آمد. او مسافر تازه واردی بود و سلمان فرمانروای مدائن را نمی شناخت. بار علفی بر دوش کشیده و رنج سفر از یک سو و سنگینی بار از سوی دیگر او را خسته کرده بود. منتظر بود از کسی خواهش کند تا او را کمک نماید. ناگاه شخصی را که سیمای ظاهرش به کارگرها شباهت داشت دید، او سلمان بود، صدا زد: «ای بنده ی خدا بیا، این بار مرا تا فلان جا حمل کن.» سلمان بی آنکه خم به ابرو بیاورد، با کمال اشتیاق و اخلاص، بار علف آن مسافر غریب را به دوش خودکشید و به سوی مقصد حرکت کردند. در مسیر راه وقتی مردم سلمان را می دیدند، احترام می گذاردند و در محلی در مسیر راه، جمعی از مردم با تعظیم خاصی گفتند: «سلام بر امیر، سلام بر امیر!» مسافر کم کم فهمید که آن شخص مورد احترام همه ی مردم است و او را با عنوان امیر خطاب می کنند . ناگهان دید جمعی به سرعت آمدند تا بار را از او بگیرند و به مسافر گفتند: «مگر تو این شخص را می شناسی. این سلمان فرمانروای مدائن است.» مسافر شامی، سخت شرمنده شد و به عذرخواهی پرداخت. نزد سلمان آمد و عاجزانه خواست که او را ببخشد و بار را به او تحویل دهد. ولی سلمان به او گفت: «تا این بار را به مقصد نرسانم، به تو نخواهم داد.»(14) هزاران درود بر این فطرت پاک و اخلاق عالی اسلامی و انسانی، ای سلمان قهرمان و پیشتار ایرانی که هیچ مقام و پستی تو را در مسیر الهی تغییر نداد.
6-تشویق سلمان به تحصیل دانش
روزی سلمان در مدائن با مردی کنار رودخانه ی دجله آمدند. آن مرد از آب دجله آشامید، سلمان به او گفت: «باز هم بیا شام!» او گفت: «سیراب شدم، دیگر میل ندارم.» سلمان گفت: «آیا این مقدار آبی که از رودخانه دجله آشامیدی، چیزی از آن کم شد؟» او گفت: «از این همه آب فراوان، مگر چیزی با نوشیدن من کم می شود؟» سلمان گفت: «علم و دانش نیز چنین است. هر چه از آن بیاموزی، چیزی از آن کم نمی شود. بنابراین تا توان داری در کسب دانش جدیت کن و از دریای علم بهره بگیر.»(15)
7-نجات سبکباران در قیامت
هنگام ورود سلمان به مدائن، مردم به استقبال رفتند و او را برای سکونت در کاخ سفید و ایوان مدائن دعوت نمودند. او این دعوت را به شدت رد کرد و گفت: «یک مغازه مانند ، در کنار بازار (محل اجتماع مردم) برایم اجاره کنید تا در آنجا سکونت کنم و به تدبیر کارهایتان بپردازم.» حجره ی ساده ای در بازار برای او اجاره کردند. او هم در آنجا سکونت داشت وهم آنجا را دادگاهی برای رسیدگی امور مردم قرار داده بود. اتفاقا روزی بر اثر بارندگی بسیار و طغیان رود دجله، سیلی آمد و آن حجره و بسیاری از خانه ها و باغ ها را ویران کرد و مردم دچار سختی های طاقت فرسا شدند، ولی در حجره ی سلمان جز یک فرش ساده و یک عصا و آفتابه ی گلی و کاسه چیز دیگری نبود. سلمان آنها را برداشت و به بالای بلندی که آب به آنجا نمی رسید، رفت و گفت: «هکذا ینجوا المخففون یوم القیامه ؛ این چنین سبکباران در روز قیامت، نجات می یابند.» سپس این دو بیت شعر را خواند: یا ساکن الدنیا تاهب و انتظر یوم الفراق و اعد زادا للرحیل فسوف تهدی بالرفاق و ابک الذنوب بادمع تنحل من سحب الاماق یا من اضاع زمانه ارضیت ما یفتی بباق «ای کسی که در دنیا سکونت گزیده ای آماده ی سفر آخرت و در انتظار جدایی و کوچ از دنیا باش و برای این کوچ توشه ای فراهم کن که به زودی به کاروان های رونده به سوی مرگ هدایت می شوی. برای گناهان خود گریه کن و اشک های خود را از پرده های چشمانت سرازیر نما، ای کسی که فرصت وقت را تباه ساخته ای آیا به چیزی که فناپذیر است، دل بسته و خشنودی؟»(16)
8-استراحت سلمان در کنار درخت
جریر بن عبدالله می گوید: به مدائن رفتم، برای استراحت از کنار درختی می گذشتم، ناگهان دیدم شخصی در زیر آن درخت خوابیده و پوست گوسفندی را روی شاخه ی درخت انداخته تا در سایه ی آن بخوابد، ولی تابش خورشید از آن پوست گذشته و بر روی او تابیده است. من آرام به جلو رفتم و آن پوست را در جایی از شاخه ی درخت قرار دادم که جلو تابش خورشید را بگیرد. در این میان ناگهان آن شخص خفته بیدار شد و برخاست، دیدم سلمان است. به او گفتم تابش خورشید از روی پوست گذشته بود، آن را در برابر تابش خورشید نهادم تا برای تو سایه ای پدید آید. مرا شناخت و گفت: « ای جریر! در دنیا تواضع و فروتنی کن، زیرا کسی که در دنیا تواضع کند، خداوند مقام او را در روز قیامت بالا می برد.» آنگاه فرمود: «اتدری ما ظلمه النار؟ آیا می دانی تاریکی آتش دوزخ (نتیجه ی ) چیست؟» گفتم :« نه» گفت:« فانه ظلم الناس؛ این تاریکی دوزخ، نتیجه ی ستم مردم به یکدیگر است.»(17)
9-عیادت سلمان از شاگرد خود
روزی سلمان به شاگردان خود نگریست. یکی از آنها را ندید، جویای حال او شد به او گفتند که بر اثر بیماری، در خانه بستری است. سلمان گفت: « برخیزید به عیادت او برویم.» آنها برخاستند و همراه سلمان به بالین آن شاگرد بیمار آمدند، سلمان دید او در حال جان دادن است. سلمان خطاب به عزرائیل گفت: «ای فرشته ی قبض روح! به این دوست خدا مدارا کن.» عزرائیل در جواب سخنی گفت که همه ی حاضران آن را شنیدند. گفت: «یا اباعبدالله انی ارفق بالمؤمنین و لو ظهرت لاحد لظهرت لک؛ ای ابوعبدالله! من نسبت به مؤمنان، مهربان تر از دیگران هستم و اگر بنا بود که برای کسی آشکار گردم، برای تو آشکار می شدم.»(18)
10-دوستی سلمان با جوان خداشناس
روزی سلمان از مدائن به کوفه آمد و در بازار آهنگران کوفه عبور می کرد. ناگاه نعره ی جوانی را شنید که افتاد و بیهوش شد. مردم در اطراف او اجتماع کردند، وقتی سلمان را در آنجا دیدند گویی طبیب مهربان و انسان مستجاب الدعوه ای را دیده اند، به سلمان گفتند: «بیا دعایی در گوش این جوان بخوان، شاید بهبود یابد.» سلمان جلو آمد و همین که بر بالین جوان نشست، جوان برخاست و با کمال هوشیاری در محضر سلمان ایستاد. جوان نگاهش به جمعیت افتاد و دریافت که آنها برای چه اجتماع کرده اند. رو به سلمان کرد و گفت: «این گونه که این مردم خیال می کنند (که من بیماری صرع دارم) چنین نیست، بلکه من در بازار آهنگرها عبور می کردم. نگاهم به چکش های بزرگ و پتک ها افتاد که آهنگرها بر سر میله های آهن گداخته می کوبیدند، با این نگاه به یاد این آیه افتادم: «و لهم مقامع من حدید - کلما ارادوا ان یخرجوا منها من غم اعیبدوا فیها و ذوقوا عذاب الحریق ؛ و برای آنها ( مالکان دوزخ) گرزهایی از آهن است - هرگاه بخواهند از غم و اندوه های دوزخ خارج شوند، آنها را با آن گرزها باز می گردانند و ( به آنها گفته می شود) بچشید عذاب سوزان را.»(19)
از این رو خوف خدا حالم منقلب گردید. سلمان از حال معنوی آن جوان خوشش آمد و او را به عنوان دوست خود برگزید و با او رابطه دوستی برقرار کرد و از او دلجویی می نمود. روزی او را ندید، جویای احوال او شد به او گفتند: «بیمار است.» سلمان به عیادت او رفت، وقتی که در بالین او نشست، دید در حال جان دادن است. سلمان گفت: «یا ملک الموت ارفق باخی ؛ ای فرشته ی مأمور قبض روح به برادر ایمانیم مدارا کن.» عزرائیل گفت: «انی بکل مؤمن رفیق؛ من به همه ی مؤمنان مهربان هستم.»(20)
پی نوشت
1.تاریخ طبری، ج2، ص 172؛ اخبار الطوال دینوری، ص 160. 2. اخبار الطوال دینوری، ص 161 . 3. ان النبی قال السلمان: « سیوضع علی راسک تاج کسری.» فوضع التاج علی رأسه عند الفتح.(نفس الرحمان ، ص 93). 4. شاهنامه رحلی، چاپ سپهر، سال 1369، ص 504 (نامه ی رستم به سعد وقاص ) . 5. همان . 6. همان ص 542. 7. اقتباس از فرهنگ معین، ج6، ص 1337؛ الکنی و الالقاب، ج3، ص 20. 8.شاهنامه، چاپ رحلی، ص 23. 9. همان. 10. مجالس المؤمنین، قاضی نورالله شوشتری، ج2، ص 590. 11. شاهنامه، چاپ مسکو، ج7، ص 114 (بیت 27 به بعد) 12. رجال کشی، ص 24؛ اعیان الشیعه، چاپ وزارت ارشاد، ج7، ص 285. 13. فتاوی صحابی کبیر، ص 677. 14. اقتباس از حلبأ الاولیاء، ابونعیم اصفهانی، ج 1 ، ص 203. 15. المعارف الجلیه، ج1، ص 37. 16. سید نعمت الله جزایری، المقامات، مطابق نقل نفس الرحمن، ص 139. 17. نفس الرحمان، ص 141. 18. امالی ابن الشیخ، ص 80. 19. حج/ 21 و 22. 20. تنفیح المقال مامقامی ، ج 2 ، ص 47 ؛ بحار ، ج 2 ، ص 360 و 358 .
منبع: کتاب رابطه ی ایران با اسلام و تشیع
سلمان در مدائن با پارسایی و مدیریت قاطع و حکیمانه به رهبری و راهنمایی مردم پرداخت . در این عصر درخشان ، ماجراهایی که بیانگر شیوه ی رفتار نیک سلمان با مردم است، رخ داد. نمونه هایی از آنها در اینجا به عنوان داستان های شنیدنی می آوریم تا دورنمایی از حکومت داری اسلامی را از چهره ی سلمان تماشا کنیم :
1-اتکای سلمان به خدا در فتح مدائن
در جریان فتح مدائن ، سعد وقاص، فرمانده ی سپاه اسلام فرمان داد که سپاه از رود بزرگ دجله بگذرد. مسلمانان شانه به شانه با اسبانی به آب زدند، با سختی حرکت می کردند. سلمان نیز با جرأت و آرامش عجیبی از آب عبور می کرد . در این گرفتاری ، سعد وقاص نگران بود که چگونه سپاه از رودخانه بگذرد. سلمان که شانه به شانه ی سعد عبور می کرد، به سعد دلداری می داد و می گفت: «الاسلام جدید ذللت له و الله البحور کما ذلل له البر اما و الذی نفس سلمان بیده لیخرجن منه افواجا؛ اسلام آیین نوپا است، به خدا سوگند دریاها در برابرش تسلیم می گردند، چنانکه خشکی ها تسلیم شدند. سوگند به خداوندی که جان سلمان در اختیار او است، همه ی افراد سپاه به سلامت از این آب بیرون می آیند.» طبق پیش بینی سلمان همه ی افراد سپاه به سلامت از آب به ساحل رسیدند و هیچکس از آنها درمانده نشد.(1) سپاه اسلام همچنان که به پیشروی خود ادامه داد تا کنار حصارهای مدائن آمده و اجتماع کردند. نگهبانان گارد شاهنشاهی که در کنار قلعه ها پاس می دادند، هنگامی که سپاه اسلام را دیدند که از رود دجله گذشتند، فریاد می زدند: «دیوان آمدند، دیوان آمدند.» (2) البته این تعبیر توهین آمیز از آن بردگان زر و زور دربار ساسانی بود و گرنه این سپاه ، سپاه توحید بود که برای نجات انسان های مستضعف از زیر یوغ طاغوتیان و دین تحریف شده ی زرتشتی آمده بودند.
2-تاج کسری بر سر سلمان
روزی پیامبر صلی الله علیه و آله به سلمان فرمود: «هنگامی که فارس به دست مسلمانان فتح شد، تاج کسری ( شاه ایران) بر سر تو نهاده می شود.» هنگامی که مدائن فتح شد و آن تاج به دست مسلمانان افتاد، سلمان برای تصدیق سخن پیامبر صلی الله علیه اله لحظه ای آن تاج را بر سر نهاد و سپس آن را برداشت و به زمین گذاشت و به عمامه ی کرباسی خود اکتفا کرد. (3) او با این عمل خود خواست بگوید که ما برای تاج و تخت به اینجا نیامده ایم، بلکه برای شکستن تاج ظلم و ستم آمده ایم، تاجی که به گرانی چپاول اموال مردم و ریختن خون آنها به دست آمده است و همیشه سنبل طغیان و غرور بوده است.
آرزوی تاج کیانی و سخن فردوسی
بعضی از نژادپرستان که برای سقوط تاج و تخت ساسانیان، به دست مسلمانان سوگوار هستند و اشک تمساح می ریزند. در تعبیرات خود، آزادسازی شهرهای ایران را از زیر یوغ شاهان و سنت متحجر زرتشتی گری به عنوان غارت و چپاول عرب قلمداد می نمایند. آیا به راستی چنین است؟ حقیقت این است که تاج و تخت مزبور ، از چپاول اموال مردم ستمدیده ی ایران به دست آمده بود و در خدمت دستگاه ساسانی قرار گرفته بود و پس از فتح ایران از دست آنها بیرون آمد و در خدمت مسلمانان ایرانی و غیر ایرانی قرار گرفت. شیوه ی تقسیم سلمان و سعد وقاص در غنائم جنگی بسیار عادلانه بود و در اختیار مردم مسلمان قرار می گرفت و در شهرسازی کوفه و استحکام دژهای نظامی و پیشرفت های اقصادی مصرف گردید. سلمان عمامه ی کرباسی را بر آن تاج ترجیح داد و با کمال سادگی حدود بیست سال در مدائن حکومت نمود. بنابراین او آرزوی تاج کیانی نداشت. عجیب اینکه نژادگرایان برای تأیید گفتار خود به شعر معروف فردوسی، شاعر حماسه سرای بزرگ ایران استناد می کنند که گفته است: زشیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیده است کار که تاج کیانی کند آرزو تفو باد بر چرخ گردون تفو شما را بدیده درون شرم نیست ز راه خرد، مهر و آزرم نیست (4) آیا به راستی فردوسی نیز همین عقیده را داشته است که اعراب به قتل و غارت پرداخته اند؟ پاسخ اینکه : از ویژگی های فردوسی در شاهنامه ، این است که در نقل عبارات دیگران، رعایت صداقت و امانت داری را نموده است. فردوسی با اشعار فوق و اشعار دیگر، مضمون نامه ی رستم ( فرمانده ی لشکر ایران) را که برای سعد وقاص ( فرمانده ی لشکر اسلام) نوشته است، با اشعار خود بیان می کند، (5) نه اینکه خودش خواسته باشد با این شعرها به مسلمانان اعتراض کند. برهمین اساس می بینیم که فردوسی در جریان جنگ سعد وقاص با رستم، واقعیت را بازگو می کند و در عین اینکه ایرانی است، رزم شجاعانه ی سعد و قاص را در کشتن رستم به روشنی بیان می نماید، به گونه ای که انسان گمان می کند که فردوسی طرفدار سعد وقاص است. در صورتی که او بیان کننده ی واقعیت است، او می گوید: بپوشید دیدار رستم زگرد بشد سعد پویان ز جای نبرد یکی تیغ زد بر سرترک اوی که خون اندر آمد ز ترکش بروی چو رخسار رستم به خون تیره گشت جهان جوی تازی بر او خیره گشت دگر تیغ زد بر سر و گردنش به خاک اندر افکند جنگی تنش (6)
فردوسی کیست؟
اکنون که سخن از فردوسی به میان آمد، نظر به اینکه زرتشتیان و نژادپرستان، در بسیاری از موارد به اشعار او تکیه می کنند، لازم است اندکی از این شاعر حماسه گوی بزرگ ایرانی اسلامی دفاع کنیم: حکیم منصور بن حسن معروف به ابوالقاسم فردوسی در حدود سال های 329 یا 330 ه.ق در روستای «فاز» یا «باژ» از روستاهای بخش تا بران طوس دیده به جهان گشود و در 80 یا 81 سالگی به سال 411 ه.ق از دنیا رفت و دیوان عظیم شاهنامه را که مشتمل بر شصت هزار بیت شعر است، تقریبا در سال 371 هجری شروع کرد و در طول 30 یا 35 سال زحمت آن را به پایان رسانید. فردوسی از نظر مذهبی ، شیعه بود که او را رافضی می خواندند و یکی از علل مهم خشم سلطان محمود به او همین بود که سلطان در مذهب تسنن، تعصب داشت. (7) فردوسی شاعری متعهد و استوار بود و دینش را به دنیا نفروخت. او عقیده اش را بر زرق و برق دستگاه سلطان ترجیخ داد و در برابر فرمانروایان مسلط بر زمین و زمان که موالی ( توده ی مردم ایران) را برده ی خود قرار داده بودند، با صراحت فریاد برآورد: زترک و ز ایران و از تازیان نژادی پدید آید اندر میان نه ترک و نه ایران، نه تازی بود سخن ها به کردار بازی بود او تشیع استوار خود را چنین بیان می کند: اگر چشم داری به دیگر سرای بنزد نبی و وصی گیر جای گرت زین بد آید، گناه من است چنین است آیین وراه من است (8) بر این زادم و هم بر این بگذرم چنان دان که خاک پی حیدرم سرانجمن بد ز یاران علی که خواندش پیامبر، علی ولی (9) این را باید توجه داشت که شاهنامه (به تعبیر خود فردوسی) «ستم نامه ی شاهان و درد دل بی گناهان » است. او تاریخ آنها را ذکر می کند و بعد این نکته را بیان می نماید که زمان شاهان سپری می شود ولی تنها نیکی و عدالت و انسانیت باقی است. فردوسی یک عمر دور از دیار دربار زیست و نزد شاهان سر فرود نیاورد. جوسازان و وعاظ السلاطین مانند حسن میمندی، آنچنان مردم را بر ضد او شورانیدند که او را به دلیل رافضی بودن( شیعه بودن ) طرد کردند و حتی از دفن جنازه ی او در قبرستان مسلمانان جلوگیری کردند. از این رو در خانه ی خودش دفن گردید. (10) او در مورد «ستم نامه بودن شاهنامه » می گوید: ستمنامه ی عزل شاهان بود چو درد دلی بی گناهان بود بماناد تا جاودان این گهر هنرمند و با دانش و با گهر نباشد جهان بر کسی پایدار همه نام نیکو بود یادگار کجا شد فریدون و ضحاک و جم مهان عرب، خسروان عجم کجا آن بزرگان ساسانیان ز بهرامیان تا به سامانیان سخن ماند اندر جهان یادگار سخن بهتر از گوهر شاهوار ستایش نبرد آنکه بی داد بود به گنج و به تخت شهی شاد بود گسسته شود در جهان کام اوی نخواند به گیتی کسی نام اوی (11) کوتاه سخن اینکه: فردوسی، نه نژادپرست بود و نه شاه پرست، بلکه یک مرد آزاده ی شیعی دوازده امامی بود و مفاهیم عالی انسانی را از زبان این و آن بیان می کرد. حتی از سوی دربار سلطان محمود به عنوان «بدکیش» معرفی گردید و تهدید شد که اگر انتقاد کنی ، به فرمان شاه بدنت را زیر پیل ها می افکنند، او با کمال آزادگی خطاب به سلطان محمود گفت: که بد دین و بدکیش خوانی مرا منم شیر نر، میش خوانی مرا مرا غمز کردند کآن بد سخن به مهر نبی و «علی» شد کهن من از مهر این هر دو شه نگذرم اگر تیغ شه، بگذرد بر سرم منم بنده ی اهلبیت نبی ستاینده ی خاک پای وصی مرا سهم دادی که در پای پیل تنت را بسازم چو دریای نیل نترسم که دارم ز روشن دلی به دل مهر جان نبی و علی اگر شاه محمود از این بگذرد مر او را به یک جو نسنجد خرد این بیت آخر حاکی است که اگر سلطان محمود در طریق شیوه ی مذهب من گام برندارد، از نظر عقل و خرد یک جو ارزش ندارد... به راستی کدامیک از شاعران بزرگ و معروف، این گونه در راه مذهب ، در برابر حاکم ستمگر زمان خودجبهه گیری کرده اند؟! ولی در عین حال، ما این انتقاد را از فردوسی داریم که چرا از ایرانیانی مانند سلمان و نقش سلمان در گرایش ایرانیان به اسلام سخن نگفته است؟ لابد در پاسخ می گویند: 1-هدف او در شاهنامه، بیان تاریخ شاهان و سپری شدن روزگار آنها بود. 2-او سخت در فشار و خفقان حاکمان ستمگر بود و رسم تقیه و فشار، مانع بود که او از سلمان و نقش او بگوید. ولی این دو پاسخ، قانع کننده نیست، زیرا او در ضمن تاریخ سقوط شاهان ساسانی و کشته شدن رستم و یزدگرد که در آخر شاهنامه آمده است، همانگونه که از سعد وقاص یاد کرده، می توانست از سلمان یاد کند و نام زیبای این پیشگام ایرانی را زینت بخش اشعار خود سازد و مسأله ی تقیه نیز حد حدودی دارد. او با بیان سحرانگیز خود می توانست حتی زیر پوشش تقیه اندکی از عدالت و زهد و صفای سلمان را در برخورد با ایرانیان جنگ زده بیان کند. آری این سؤال همچنان برای نگارنده، بی جواب مانده است ، چرا که باید در حد امکان، شکر نعمت قلم و هنر و بیان را که بازگویی حقایق است، ادا کرد.
3-پیشگویی سلمان در مسیر مدائن
مسیب بن نجیه می گوید: من و جمعی، سلمان را هنگامی که از مدائن به کوفه می آمد، استقبال کردیم. وقتی که در مسیر راه به کربلا رسید، پرسید: «نام این سرزمین چیست؟» گفتیم:« کربلا». فرمود:« اینجا محل کشته شدن برادران من است. اینجا جای خیمه گاه و بارانداز آنها است. اینجا محل خواباندن شتران آنها است. در همین جا خون های آنها می ریزد. در همین جا بهترین فرد از پیشینیان و آیندگان کشته می شود.» از آنجا عبور کردیم. وقتی که به دو میلی کوفه رسیدیم، پرسید: «این سرزمین چه نام دارد؟» گفتیم:« حروراء». فرمود:« در اینجا بدترین امت های پیشین خروج کرده اند و بدترین افراد این امت، در همین جا خروج خواهند نمود.» (اشاره به شورش خوارج نهروان، برای جنگ با امیرمؤمنان علی علیه السلام کرد.) وقتی که کوفه رسیدیم، پرسید: «آیا این سرزمین کوفه است ؟» حاضران گفتند: «آری». فرمود: «اینجا قبه السلام ( بارگاه اسلام) است» (اشاره به حکومت علی علیه السلام در آنجا و استقرار حوزه ی علمیه و ... کرد.) (12)
4-معنی صحابه و هدیه ی مبارک
دو نفر به نام های اشعث بن قیس و جریر بن عبدالله (که از سرشناسان سپاه اسلام بودند) به استقبال سلمان آمدند (به گفته ی بعضی، این دو نفر قصد زیارت سلمان را نداشتند، بلکه می خواستند با تظاهر خود را به سلمان نزدیک کنند و بعدها بتوانند از وجود او سوء استفاده نمایند. ظاهرا این استقبال ، در آن هنگام بود که سلمان سوار بر مرکب از مدینه به سوی مدائن می آمد.) نامبردگان به حضور سلمان رسیده و سلام کردند و احترامات مخصوص را انجام دادند. [گویی در آغاز وقتی که سلمان را با ظاهری ساده و بدون تشریفات، مثلا سوار بر الاغ دیدند، شک کردند که آیا این شخص همان سلمان صحابی و نماینده ی خلیفه ی دوم است یا شخص دیگر؟] پرسیدند: «آیا تو سلمان فارسی هستی؟» سلمان گفت: «آری». پرسیدند: «آیا تو همان شخصی هستی که از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله است؟» سلمان گفت: «آری». اشعث و جریر به شک افتادند و به همدیگر گفتند شاید این شخص همان سلمان معروف، نماینده ی عمر بن خطاب نباشد (ولی به زودی با توضیح سلمان، هم شکشان برطرف شد و همه فهمیدند که سلمان فردی استوار و جدی و پرهیزکار و هوشمند است) سلمان به آنها گفت: «من همانم که شما در فکر دیدار با او هستید. همان سلمان صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله که هم رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدم و هم با او همنشین بوده ام، ولی این را بدانید که : «انما صاحبه من دخل معه الجنه ؛ صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله کسی است که با او وارد بهشت گردد.» اکنون بگویید از من چه می خواهید؟» آنها گفتند: «ما از شام، از جانب برادر دینی تو ابودرداء ( که در آن وقت قاضی شام بود) آمده ایم.» سلمان پرسید: «هدیه ای که او برای من فرستاده است، کجا است؟» آنها گفتند: «او هدیه نفرستاده است.» سلمان گفت: «از خدا بترسید، هدیه ی او و امانت او را به صاحبش برسانید، هر کس از جانب او نزد من آمده، هدیه ای از سوی او آورده است.» آنها گفتند: «ما هدیه از طرف او نیاورده ایم، اگر تو می خواهی حقی را بر گردن ما بگذاری بگذار. ما آن را از مال خود می پردازیم.» سلمان گفت: «من از شما همان امانت را می خواهم.» آنها بازگفتند: «او چیزی به ما نسپرده است. آری ما هر وقت نزد او می رفتیم، می گفت:سلمان مردی است که هر وقت رسول خدا صلی الله علیه و آله او را به خلوت می طلبید، در آن هنگام هیچکس را نمی پذیرفت، سلام مرا به سلمان برسانید.» سلمان گفت: «منظور من از هدیه همین(سلام) بود. سلام هدیه ای مبارک از سوی خدا است.»(13) آنچه از این روایت قابل توجه است، معنی «صحابی بودن» از دیدگاه سلمان است که صحابی حقیقی شخصی است که با رسول خدا صلی الله علیه و آله با هم وارد بهشت شوند. نه اینکه تنها او را دیده و با او نشسته باشد، ولی احکام الهی را از یاد ببرد. به عبارت روشن تر، صحابی کسی است که تا پایان زندگی بر طبق دستورهای پیامبر صلی الله علیه و آله رفتار نماید. هرگز تغییر روشن ندهد و از مرز دستورهای او خارج نشود. این پاسخ سلمان، سخن قاطعی بود که مبادا افراد فرصت طلب ظاهر پیر و شکستگی جسمی سلمان را بنگرند و در اندیشه ی خود تصور کنند که می توان در کنار فرمانروایی سلمان سوء استفاده کرد، بلکه بدانند که سلمان قلب جوان و پاک واندیشه ی نیرومند و استوار دارد هرگز افراد سودجو و بی لیاقت در دستگاه فرمانروایی او جایی ندارند.
5-بار علف بر دوش سلمان
روزی شخص غریبی از شام به مدائن آمد. او مسافر تازه واردی بود و سلمان فرمانروای مدائن را نمی شناخت. بار علفی بر دوش کشیده و رنج سفر از یک سو و سنگینی بار از سوی دیگر او را خسته کرده بود. منتظر بود از کسی خواهش کند تا او را کمک نماید. ناگاه شخصی را که سیمای ظاهرش به کارگرها شباهت داشت دید، او سلمان بود، صدا زد: «ای بنده ی خدا بیا، این بار مرا تا فلان جا حمل کن.» سلمان بی آنکه خم به ابرو بیاورد، با کمال اشتیاق و اخلاص، بار علف آن مسافر غریب را به دوش خودکشید و به سوی مقصد حرکت کردند. در مسیر راه وقتی مردم سلمان را می دیدند، احترام می گذاردند و در محلی در مسیر راه، جمعی از مردم با تعظیم خاصی گفتند: «سلام بر امیر، سلام بر امیر!» مسافر کم کم فهمید که آن شخص مورد احترام همه ی مردم است و او را با عنوان امیر خطاب می کنند . ناگهان دید جمعی به سرعت آمدند تا بار را از او بگیرند و به مسافر گفتند: «مگر تو این شخص را می شناسی. این سلمان فرمانروای مدائن است.» مسافر شامی، سخت شرمنده شد و به عذرخواهی پرداخت. نزد سلمان آمد و عاجزانه خواست که او را ببخشد و بار را به او تحویل دهد. ولی سلمان به او گفت: «تا این بار را به مقصد نرسانم، به تو نخواهم داد.»(14) هزاران درود بر این فطرت پاک و اخلاق عالی اسلامی و انسانی، ای سلمان قهرمان و پیشتار ایرانی که هیچ مقام و پستی تو را در مسیر الهی تغییر نداد.
6-تشویق سلمان به تحصیل دانش
روزی سلمان در مدائن با مردی کنار رودخانه ی دجله آمدند. آن مرد از آب دجله آشامید، سلمان به او گفت: «باز هم بیا شام!» او گفت: «سیراب شدم، دیگر میل ندارم.» سلمان گفت: «آیا این مقدار آبی که از رودخانه دجله آشامیدی، چیزی از آن کم شد؟» او گفت: «از این همه آب فراوان، مگر چیزی با نوشیدن من کم می شود؟» سلمان گفت: «علم و دانش نیز چنین است. هر چه از آن بیاموزی، چیزی از آن کم نمی شود. بنابراین تا توان داری در کسب دانش جدیت کن و از دریای علم بهره بگیر.»(15)
7-نجات سبکباران در قیامت
هنگام ورود سلمان به مدائن، مردم به استقبال رفتند و او را برای سکونت در کاخ سفید و ایوان مدائن دعوت نمودند. او این دعوت را به شدت رد کرد و گفت: «یک مغازه مانند ، در کنار بازار (محل اجتماع مردم) برایم اجاره کنید تا در آنجا سکونت کنم و به تدبیر کارهایتان بپردازم.» حجره ی ساده ای در بازار برای او اجاره کردند. او هم در آنجا سکونت داشت وهم آنجا را دادگاهی برای رسیدگی امور مردم قرار داده بود. اتفاقا روزی بر اثر بارندگی بسیار و طغیان رود دجله، سیلی آمد و آن حجره و بسیاری از خانه ها و باغ ها را ویران کرد و مردم دچار سختی های طاقت فرسا شدند، ولی در حجره ی سلمان جز یک فرش ساده و یک عصا و آفتابه ی گلی و کاسه چیز دیگری نبود. سلمان آنها را برداشت و به بالای بلندی که آب به آنجا نمی رسید، رفت و گفت: «هکذا ینجوا المخففون یوم القیامه ؛ این چنین سبکباران در روز قیامت، نجات می یابند.» سپس این دو بیت شعر را خواند: یا ساکن الدنیا تاهب و انتظر یوم الفراق و اعد زادا للرحیل فسوف تهدی بالرفاق و ابک الذنوب بادمع تنحل من سحب الاماق یا من اضاع زمانه ارضیت ما یفتی بباق «ای کسی که در دنیا سکونت گزیده ای آماده ی سفر آخرت و در انتظار جدایی و کوچ از دنیا باش و برای این کوچ توشه ای فراهم کن که به زودی به کاروان های رونده به سوی مرگ هدایت می شوی. برای گناهان خود گریه کن و اشک های خود را از پرده های چشمانت سرازیر نما، ای کسی که فرصت وقت را تباه ساخته ای آیا به چیزی که فناپذیر است، دل بسته و خشنودی؟»(16)
8-استراحت سلمان در کنار درخت
جریر بن عبدالله می گوید: به مدائن رفتم، برای استراحت از کنار درختی می گذشتم، ناگهان دیدم شخصی در زیر آن درخت خوابیده و پوست گوسفندی را روی شاخه ی درخت انداخته تا در سایه ی آن بخوابد، ولی تابش خورشید از آن پوست گذشته و بر روی او تابیده است. من آرام به جلو رفتم و آن پوست را در جایی از شاخه ی درخت قرار دادم که جلو تابش خورشید را بگیرد. در این میان ناگهان آن شخص خفته بیدار شد و برخاست، دیدم سلمان است. به او گفتم تابش خورشید از روی پوست گذشته بود، آن را در برابر تابش خورشید نهادم تا برای تو سایه ای پدید آید. مرا شناخت و گفت: « ای جریر! در دنیا تواضع و فروتنی کن، زیرا کسی که در دنیا تواضع کند، خداوند مقام او را در روز قیامت بالا می برد.» آنگاه فرمود: «اتدری ما ظلمه النار؟ آیا می دانی تاریکی آتش دوزخ (نتیجه ی ) چیست؟» گفتم :« نه» گفت:« فانه ظلم الناس؛ این تاریکی دوزخ، نتیجه ی ستم مردم به یکدیگر است.»(17)
9-عیادت سلمان از شاگرد خود
روزی سلمان به شاگردان خود نگریست. یکی از آنها را ندید، جویای حال او شد به او گفتند که بر اثر بیماری، در خانه بستری است. سلمان گفت: « برخیزید به عیادت او برویم.» آنها برخاستند و همراه سلمان به بالین آن شاگرد بیمار آمدند، سلمان دید او در حال جان دادن است. سلمان خطاب به عزرائیل گفت: «ای فرشته ی قبض روح! به این دوست خدا مدارا کن.» عزرائیل در جواب سخنی گفت که همه ی حاضران آن را شنیدند. گفت: «یا اباعبدالله انی ارفق بالمؤمنین و لو ظهرت لاحد لظهرت لک؛ ای ابوعبدالله! من نسبت به مؤمنان، مهربان تر از دیگران هستم و اگر بنا بود که برای کسی آشکار گردم، برای تو آشکار می شدم.»(18)
10-دوستی سلمان با جوان خداشناس
روزی سلمان از مدائن به کوفه آمد و در بازار آهنگران کوفه عبور می کرد. ناگاه نعره ی جوانی را شنید که افتاد و بیهوش شد. مردم در اطراف او اجتماع کردند، وقتی سلمان را در آنجا دیدند گویی طبیب مهربان و انسان مستجاب الدعوه ای را دیده اند، به سلمان گفتند: «بیا دعایی در گوش این جوان بخوان، شاید بهبود یابد.» سلمان جلو آمد و همین که بر بالین جوان نشست، جوان برخاست و با کمال هوشیاری در محضر سلمان ایستاد. جوان نگاهش به جمعیت افتاد و دریافت که آنها برای چه اجتماع کرده اند. رو به سلمان کرد و گفت: «این گونه که این مردم خیال می کنند (که من بیماری صرع دارم) چنین نیست، بلکه من در بازار آهنگرها عبور می کردم. نگاهم به چکش های بزرگ و پتک ها افتاد که آهنگرها بر سر میله های آهن گداخته می کوبیدند، با این نگاه به یاد این آیه افتادم: «و لهم مقامع من حدید - کلما ارادوا ان یخرجوا منها من غم اعیبدوا فیها و ذوقوا عذاب الحریق ؛ و برای آنها ( مالکان دوزخ) گرزهایی از آهن است - هرگاه بخواهند از غم و اندوه های دوزخ خارج شوند، آنها را با آن گرزها باز می گردانند و ( به آنها گفته می شود) بچشید عذاب سوزان را.»(19) از این رو خوف خدا حالم منقلب گردید. سلمان از حال معنوی آن جوان خوشش آمد و او را به عنوان دوست خود برگزید و با او رابطه دوستی برقرار کرد و از او دلجویی می نمود. روزی او را ندید، جویای احوال او شد به او گفتند: «بیمار است.» سلمان به عیادت او رفت، وقتی که در بالین او نشست، دید در حال جان دادن است. سلمان گفت: «یا ملک الموت ارفق باخی ؛ ای فرشته ی مأمور قبض روح به برادر ایمانیم مدارا کن.» عزرائیل گفت: «انی بکل مؤمن رفیق؛ من به همه ی مؤمنان مهربان هستم.»(20)
پی نوشت
1.تاریخ طبری، ج2، ص 172؛ اخبار الطوال دینوری، ص 160.
2. اخبار الطوال دینوری، ص 161 . 3
. ان النبی قال السلمان: « سیوضع علی راسک تاج کسری.» فوضع التاج علی رأسه عند الفتح.(نفس الرحمان ، ص 93).
4. شاهنامه رحلی، چاپ سپهر، سال 1369، ص 504 (نامه ی رستم به سعد وقاص ) .
5. همان
. 6. همان ص 542
. 7. اقتباس از فرهنگ معین، ج6، ص 1337؛ الکنی و الالقاب، ج3، ص 20.
8.شاهنامه، چاپ رحلی، ص 23.
9. همان.
10. مجالس المؤمنین، قاضی نورالله شوشتری، ج2، ص 590.
11. شاهنامه، چاپ مسکو، ج7، ص 114 (بیت 27 به بعد)
12. رجال کشی، ص 24؛ اعیان الشیعه، چاپ وزارت ارشاد، ج7، ص 285.
13. فتاوی صحابی کبیر، ص 677.
14. اقتباس از حلبأ الاولیاء، ابونعیم اصفهانی، ج 1 ، ص 203.
15. المعارف الجلیه، ج1، ص 37
. 16. سید نعمت الله جزایری، المقامات، مطابق نقل نفس الرحمن، ص 139.
17. نفس الرحمان، ص 141.
18. امالی ابن الشیخ، ص 80.
19. حج/ 21 و 22.
20. تنفیح المقال مامقامی ، ج 2 ، ص 47 ؛ بحار ، ج 2 ، ص 360 و 358 .
منبع: کتاب رابطه ی ایران با اسلام و تشیع
از روایات فهمیده میشود که تعدادی از سپاهیان حضرت مهدی(عج) ایرانی هستند و از آنان
با تعبیرهای طرفداران سلمان فارسی، اهل ری، اهل مشرق زمین، اهل خراسان، گنجهای
طالقان، یاران درفشهای سیاه، قمیها، سرخرویان، اهل فارس و غیره یاد شده است.
معارف عمیق مهدویت ضامن سلامت و سعادت جامعه و فرد فرد انسانهاست، اعتقاد به بشارتهای پیامبران گذشته و ائمه دین(ع) افراد با انگیزه و پرتوانی را در جامعه میتواند پرورش دهد، باور به حضور امامی ناظر بر اعمال، از جنبه فردی موجب پاک نگاه داشتن روح و پیراستن اعمال از زشتیهاست و از جنبه اجتماعی باعث همدلی مؤمنان و ایستادگی در برابر ظالمان میشود، کارکرد وسیع و عمیق آموزههای مهدوی، جذابیت خاص موضوع را نشان میدهد، به همین دلیل، قشرهای مختلف جامعه پرسشهای بسیاری در این موضوع دارند که لزوم پاسخگویی صحیح به آنها از راهی مطمئن بر کسی پوشیده نیست.
پژوهشکده مهدویت در کتاب «مهدویت، پرسشها و پاسخها» به برخی از شبهات این گونه پاسخ میدهد:
*زمینهسازی ظهور/ شهری که پایگاه یاران امام زمان(عج) است
کشور ایران تا قبل از ظهور، چگونه باید باشد؟
ج:برای آنکه از وضع کشور در هنگام ظهور آگاه باشیم، باید شرایط ظهور امام زمان(عج) را بدانیم. برای ظهور امام زمان(عج) دو شرط اساسی لازم است:
1ـ پذیرش عمومی: یعنی مردم باید به حدی از دانایی برسند که هر چه امام زمان(عج) دستور داد، بدانند آن دستور کاملاً درست است و باید مو به مو آن را اجرا کنند؛ نباید از مسئولیت شانه خالی کنند و اجرای عدالت را فقط در مورد دیگران دوست داشته باشند و وقتی اجرای عدالت به ضرر خود آنان شد، از آن فرار کنند و تن به عدالت ندهند؛ باید به حدی برسند که بفهمند دین، معنویت و ارزشهای انسانی است که انسان را به سعادت میرساند، نه پیشرفت علم و صنعت و تنها امام است که نیازهای واقعی انسان را میداند و میتواند مردم را خوشبخت کند؛ فقط منتظر او باشند و از قدرتهای مادی چشم بپوشند.
2ـ یاران فداکار: علاوه بر قبول مردم که شرط پیروزی و به ثمر رسیدن یک قیام است، یاران فداکار و سختکوش نیز باید در انجام برنامههای امام، شبانهروز تلاش کنند و از هیچ اقدامی برای پیشرفت دستورهای امام کوتاهی نکنند، در خدمت به اسلام و مردم سر از پا نشناسند و کار کردن برای دیگران را با تمام جان و دل قبول کنند و به فکر مقام و رفاه خود نباشند.
در روایات به وجود یاران ایرانی توجه زیادی شده و آمده است که بسیاری از شهرهای ایران محل یاران امام است که در زمان ظهور به یاری امام خواهند پرداخت، مخصوصاً در روایات، شهر مقدس قم، پایگاه یاران امام زمان(عج) معرفی شده است.
با توجه به این دو شرط باید گفت، کشور ما برای ظهور امام زمان(عج) باید به گونهای باشد که همه مردم یا اکثر آنها واقعاً منتظر امام زمان(عج) باشند؛ انتظار واقعی، تنها با گفتار و دعا ایجاد نمیشود؛ منتظر واقعی را از عمل او میتوان شناخت که البته دعا نیز جزئی از عمل است، منتظر واقعی اولًا سعی میکند به امام زمان(عج) معرفت پیدا کند و ثانیاً در طریق طاعت و بندگی خدا قرار گیرد.
تحقق این امر به موارد زیر است: بداند او چگونه امامی است و چه انتظاری دارد، برای این کار کتاب بخواند، در مجالس سخنرانی و غیره شرکت کند، سعی کند برای سلامتی امام همیشه دعا کند، برای او صدقه بدهد و اعمال مستحبی انجام دهد، پای بند مسائل دینی و واجبات و محرمات باشد، آنها را به دقت بیاموزد و عمل کند، واقعاً عدالت خواه باشد و راضی نباشد حق کسی ضایع شود، هر چند به ضرر خود او باشد. مطیع نایب امام زمان (ولیفقیه) باشد و در زمان غیبت امام، دستورهای او را مانند دستورهای خود امام بداند، از گناه، زشتی و ظلم کاملاً بپرهیزد و در کمک به مردم و جلب رضایت آنان بکوشد و وظایف دینی و اخلاقی خود را به طور کامل عمل کند.
هر قدر تعداد چنین افرادی در ایران و جهان زیاد شود، میتوان گفت به ظهور نزدیکتر میشویم و زمینه آمدن امام زمان فراهمتر میشود، البته باید توجه داشت که در کنار کوششهای افراد صالح، عدهای افراد فاسد نیز گناه و تباهی را به حد اعلای آن میرسانند و سعی میکنند در جامعه هر چه بیشتر گناه و بیعدالتی را ترویج دهند؛ اما با تلاش منتظران، وجود چنین افرادی مانع ظهور نمیشود؛ اینها گرد و غباری هستند که با آمدن باران رحمت الهی از صحنه اجتماع زدوده میشوند، به شرط اینکه منتظران واقعی با امر به معروف و نهی از منکر بستر را برای ظهور حضرت فراهم آورند تا با اصلاح امور و اصلاح افراد جامعه شرایط ظهور تحقق یابد.
*مردی از قم
روایتی که میفرماید: مردی از قم مردم را به سوی خدا دعوت میکند، نسبت
به چه کسی است؟
ج: در روایتی امام موسیبن جعفر(ع) میفرماید: شخصی از اهل قم مردم را به حق میخواند و در اطراف او کسانی جمع میشوند که چونان قطعههای آهن مقاوماند، از جنگ خسته نمیشوند و نمیترسند و هیچ باد سرکش تندی آنها را تکان نمیدهد و به خدا توکل میکنند و عاقبت از آن متقین است.
با توجه داشت که تعیین فرد خاصی برای این روایت، احتیاج به دلایل محکمی دارد و به سادگی نمیتوان روایات را بر افراد و مصادیق خاص تطبیق کرد، اما به هر حال ممکن است انقلاب اسلامی و حضرت امام خمینی(ره) مورد روایت باشد، البته برخی، مصداق این روایت را امام خمینی(ره) میدانند و در این باره مطالبی نقل کردهاند.
*دوره ظهور
حضور ایرانیان در دوره ظهور چگونه است؟
ج: از روایات فهمیده میشود که تعدادی از سپاهیان حضرت مهدی(عج) ایرانی هستند و از آنان با تعبیرهای طرفداران سلمان فارسی، اهل ری، اهل مشرق زمین، اهل خراسان، گنجهای طالقان، یاران درفشهای سیاه، قمیها، سرخرویان، اهل فارس و غیره یاد شده است.
امام باقر(ع) در این باره میفرماید: «نیروهایی با پرچمهای سیاه که از خراسان قیام کردهاند در کوفه فرود میآیند و هنگامی که حضرت مهدی در شهر مکه ظهور میکند با آن حضرت بیعت میکنند» و نیز فرمودند: «یاران حضرت قائم(عج) 313 نفرند و از فرزندان عجماند».
منبع: فارس
وضع غذا که بهم می ریخت ، دعاها سوزناک تر می شد :
اللهم ارزقنا پلویی ، تخته کبابا و فوقه کره ، یمینی دوغا و یساری
شربتا ، مع خربزه !
فریاد میزدن آآآآآآآآآامین !