اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

آزادی قدس ....... 4

کمک ۱۲ میلیون دلاری امیر امارات به فلسطین - ایسنا


حلیمه

 

از وقتی که شش گلوله

ارمغان پایش کردند

حلیمه می‌لنگد.

وقتی که برای فروش سبزی

به بازار می‌رود

وقتی که به خانه باز می‌آید

وقتی که کودک مجروحش را

به مخفیگاه پزشک می‌برد

وقتی که برای چشیدن غذا

به آشپزخانه می‌رود

وقتی آجری می‌آورد

برای سنگری شتابزده

وقتی از دود و گاز و غرش تفنگ می‌گذرد

وقتی که با تنی رنجور

زیر باتوم بازجو به خود می‌پیچد

حلیمه می‌لنگد.

خدایا!

کدام یک از حاکمان عرب

چون حلیمه

راست‌قامت است و

پا بر جا؟

(«مرید البرغوثی»، از کتاب «فراتر از میراث خون»، تألیف و ترجمه‌ی «موسی بیدج»، انتشارات «پالیزان»، ۱۳۸۰)

آزادی قدس ....... 3

بیش از ۸۰ فلسطینی در کرانه باختری و نوار غزه زخمی شدند - خبرگزاری ...


وطن کوچک ما گم شد!


تو در خاطرم عشقی در پروازی

دری هستی که آینه‌ها

و سرک‌کشیدن‌ها

و اخم‌ها را قاچاق می‌کنی

سیبی هستی

یا برگی سبز

که شب

برای شب به ارث می‌گذارد

سیبی با برگی سبز

که میان دوات من

و کمرگاه روز شناور است

خلسه‌ای

پدید آمده میان چشم‌انداز شنیدن

و پچ‌پچ صدا؛

جشنی… و آتشی در شب روستا

هلهله‌ای… و آواز ساربانی

بارانی هستی

باز آمده از شامگاهان کودکی؛

بارانی که بوی گریه می‌دهد.

*

اینک از روزگار فریب

به سمت مجد تو باز آمده‌ام

مجد تو جاودانه زنده است

تابستان گیسوی بلندت جدولی‌ست

و پرچین از بوته‌های خار.

وطن کوچک ما گم شد

وطنی که چهره‌ات مرزهای اوست

و آغازش، صدای من

وطن کوچک ما گم شد

میان آینه‌ها و نقش‌ها

و جعبه‌ی رنگ.

دلم در او و تبعیدی اوست،

و در دامنه‌ای بلند خیره به او.

*

قطره‌ای نور در آسمانی از خستگی

خانه‌ای با دیوارهایی از گُل بادام

خانه‌ای برای شب‌زنده‌داری‌ها

نجوایی که نسیم می‌آورد

از صحرای خواب

رازی افشاشده میان ذهن من

و لایه‌های حریر.

چشمان تو

با اندوه پیوند دارند

وقتی به رنگ‌ها

نام غم می‌افزایند

و دلداری مانند وطن را.

*

روزگارم بد است

ببخشاییدم

که به مرگ رغبت دارم

نام‌ها از اشیا گریخته‌اند

همان‌گونه که اشک از چشمان

و نان

شعر شده است

و ترس، خانه.

و دلتنگی

کالایی قاچاق روی پیاده‌روها

نور زناست

و برف ننگ

و جنگ، گل آیندگان

و گذشته‌ها، گلدان.

*

ای یار!

جز تو گواهی نیست

تا هر چیز را آن‌گونه که هست بنامی

و جز انگشت کودکان

چیزی نمانده است

تا اگر گرسنه شدند

آب را آب بنامند

و گرسنگی را… کبریا.

(«فوّاز عید»، از کتاب «فراتر از میراث خون»، تألیف و ترجمه‌ی «موسی بیدج»، انتشارات «پالیزان»، ۱۳۸۰)

آزادی قدس ....... 2

تمجید گروه‌های مقاومت از عملیات قهرمانانه در قدس - مشرق نیوز


واکنش

 

میهنم! آهن زنجیرهایم می‌آموزد مرا

خشم عقابان و، نازکدلی انسان نیک‌اندیش را

نمی‌دانستم که زیر پوستمان

میلادِ توفانی است… و عروسی جویبارهایی

در سلّول زندان نور را از من گرفتند:

و خورشید مشعل‌ها… در دلم فروزان گشت

بر دیوارها شماره‌ی شناسنامه‌ام را نوشتند:

و سبزه‌زار سنبله‌ها… بر دیوارها روئیدن گرفت

بر دیوارها تصویر قاتلم را، نگاشتند:

و سایه‌سار گیسوانی، آن خطوط چهره را محو کرد

میهنم! با دندان‌ها نقش خون‌آلودت را نگار کردم

و ترانه‌ی تاریکی گذرا را برنوشتم

در خون و گوشت تاریکی شکستم را فرو بردم

و در گیسوان روشنایی، انگشت‌هایم را درون کردم

فاتحان بر بام‌های خانه‌هایم

جز وعده‌ی زلزله‌ها را فتح نکردند

جز تابناکی پیشانیم نخواهند دید

جز صدای زنجیرهایم نخواهند شنید

و چون بر صلیب پرستشم شعله‌ور شوم

چون قدّیسی…

در هیئت مبارزی

در خواهم آمد.

(«محمود درویش»، از کتاب «آخر شب»، ترجمه‌ی «موسی اسوار»، انتشارات «سروش»، ۱۳۵۸)

آزادی قدس ....... 1

فرهنگ نیوز - تصاویر/ مبارزه جوانان فلسطینی با اشغالگران صهیونیست ...


در محاصره

 

اینجا، پای سراشیبیِ تپه‌ها، در برابرِ غروب

و دهانه‌ی وقت،

نزدیکِ باغ‌هایی بی‌سایه،

کارِ زندانیان را می‌کنیم،

و کار بیکارگان را:

امید را پرورش می‌دهیم.

*

آسمان در بامدادْ سربی است

و در شب‌ها نارنجی. ولی دل‌ها

چون گلِ پَرچین بی‌طرف مانده‌اند.

*

در محاصره، زندگی خودْ وقت است

میانِ یادآوریِ آغازِ زندگی

و از یاد بردنِ پایانش…

*

اینجا، پای بلندی‌های دود، بر پلکانِ خانه

وقت را وقت نیست،

کارِ کسانی را می‌کنیم که سوی خدا برمی‌شوند:

درد را فراموش می‌کنیم.

*

فاصله را میانِ پیکرهای خود

و خمپاره … با حسِّ ششم اندازه می‌گیریم.

*

هر مرگی،

اگرچه منتظَر باشد،

خودْ مرگی نخستین است.

پس چگونه من

زیرِ هر سنگی

ماهِ خفته‌ای بینم؟

*

وقتی که هواپیماها ناپدید می‌شوند، کبوتران

سپیدِ سپید پرواز می‌کنند.

با بال‌هایی آزادْ گونه‌ی آسمان را می‌شویند،

شکوه و مالکیّتِ جَوّ و بازی را بارِ دیگر به دست می‌آورند.

بالاتر و بالاتر، سپیدِ سپید

کبوتران پرواز می‌کنند.

کاش آسمانْ حقیقی بود.

[این را به من مردی گفت رهگذر میانِ دو بمب.]

*

سرزمینی است مهیّای سپیده‌دم،

بر سرِ سهمِ شهیدان از خاک

ما اختلاف پیدا نخواهیم کرد،

اینک آنان به یک سان

فرشِ علف می‌گسترند

تا ما با هم بسازیم!

*

ما تنهاییم، ما تا به دُرْدِ جام تنهاییم

اگر دیدارهای رنگین‌کمان نباشد.

در تنهاییِ خود فریاد خواهم کرد،

نه برای آنکه خفتگان را بیدار کنم

بل تا که فریادم مرا

از خیالِ دربندم بیدار کند!

*

تلفاتِ ما: از دو تا هشت شهید در روز،

و ده مجروح

و بیست خانه

و پنجاه درختِ زیتون،

علاوه بر گسیختگی در ساختار

که در شعر و نمایشنامه و تابلوی ناتمام رخ می‌دهد.

*

غم‌های خود را در کوزه‌ها ذخیره می‌کنیم

تا مبادا سربازان آن‌ها را ببینند و جشنِ محاصره بگیرند …

برای فصولِ دیگری ذخیره می‌کنیم،

برای خاطره‌ای،

برای چیزی که در راه ناگهان رخ می‌دهد.

وقتی که زندگی طبیعی شود

چون دیگران برای چیزهایی شخصی

که در سایه‌ی نام‌های بزرگی پنهان مانده است

غم خواهیم خورد.

از خونی که از زخم‌های کوچکِ ما جاری شده است غفلت کرده‌ایم.

فردا که مکان شفا بیابد

عوارضِ جنبیِ آن را احساس خواهیم کرد.

*

زنی به پاره‌ابری گفت: روی محبوبِ مرا بپوشان

زیرا که جامه‌های من از خونِ او خیس است!

*

اگر باران نیستی نازنین

درخت باش

سرشار از باروری … درخت باش.

اگر درخت نیستی نازنین

سنگ باش

سرشار از نمناکی … سنگ باش.

اگر سنگ نیستی نازنین

ماه باش

در رؤیای معشوق … ماه باش.

[چنین گفت زنی

در تشییعِ جنازه‌ی فرزندش.]

*

مادر گفت: ابتدا سر درنیاوردم. گفتند:

دقایقی پیشْ داماد شد. هلهله زدم،

و تا پاسِ آخرِ شب رقصیدم و آواز خواندم،

چندان که شب‌زنده‌داران رفتند و

جز سبدهای بنفش دور و برم هیچ نبود.

پرسیدم: عروس و داماد کجا هستند؟ گفتند:

آنجا در آسمان دو فرشته‌اند

که مراسمِ ازدواج را به سرانجام می‌رسانند.

هلهله زدم، و سپس چندان رقصیدم و آواز خواندم

که به بیماریِ فلج دچار شدم.

پس این ماهِ عسل کیْ به سر می‌رسد نازنینِ من؟

*

این محاصره، چندان ادامه خواهد داشت

که حصارگر، مانندِ حصاری،

احساس کند که ملال

صفتی است از صفاتِ بشر.

*

در محاصره، زمانْ مکانی می‌شود

که در ابدیّتِ خود به سانِ سنگ شده است.

در محاصره، مکانْ زمانی می‌شود

که از موعدِ خود بازمانده است.

*

شهید برای من توضیح می‌دهد: در ورای افق

من از پیِ باکره‌های جاوید نرفتم،

زیرا که من زندگی را

بر زمین، میان درختانِ صنوبر و انجیر، دوست دارم.

اما مرا راهی به آن نبود،

پس با واپسین چیزی که داشتم به جست‌وجوی آن برآمدم:

با خون در تنِ لاجورد.

*

صلح کلام مسافری است در درون خویش

به مسافری که به سمت دیگر می‌رود …

صلح دو کبوتر ناآشناست

که قسمت می‌کنند بغ بغوی آخرشان را

بر لبه‌ی مغاک.

صلح اشتیاق دو دشمن است

هر یک جداگانه

برای خمیازه کشیدنی بر پیاده‌روی خستگی.

صلح آه دو عاشق است که تن می‌شویند

با نور ماه.

صلح پوزش طرف نیرومند است از آنکه

ضعیف‌ترست در سلاح و نیرومندتر است در افق.

صلح شکسته‌شدن شمشیرهاست

رو در روی زیبایی طبیعی.

آنجا که شبنم

لبه‌ی آهن را در هم می‌شکند.

صلح روزی است مأنوس، مهربان و سبکبال

که با کسی دشمنی نمی‌ورزد.

صلح قطاری است که متحد می‌کند سرنشینانش را که باز می‌گردند

یا می‌روند به گردشی در حومه‌ی ابدیت.

صلح اعتراف آشکار با حقیقت است:

با خیل کشتگان چه کردید؟

صلح یعنی پرداختن به کاری در باغ:

در نخستین گام، چه خواهیم کاشت؟

ختم قرآن با اندیشه‌ورزی و تدبر


عکس های سیزده بدر روز طبیعت 13 فروردین در ایران



مرحوم شیخ صدوق، طبرسی و دیگر بزرگان به نقل از ابراهیم بن عباس حکایت می‌کنند: در طول مدتی که در محضر مبارک امام علی‌بن ‌موسی‌الرضا(ع) بودم و در محافل و مجالس گوناگون، همراه با آن حضرت شرکت داشتم، هرگز ندیدم سخنی و مطلبی در مسائل دین و امور مختلف از آن حضرت سوال شود؛ مگر آن که بهتر و شیواتر از همه پاسخ می‌فرمود.
و در همه علوم و فنون به طور کامل آگاه و آشنا بود؛ و نیز جوابی را که بیان می‌نمود در حد عالی قانع‌کننده بود؛ و کسی را نیافتم که از او آشناتر باشد.
همچنین مأمون در هر فرصت مناسبی به شیوه‌های مختلفی، سعی داشت تا آن حضرت را مورد سوال و آزمایش قرار بدهد؛ ولی امام(ع) در هیچ موردی درمانده نگشت؛ و بلکه در هر رابطه‌ای که از آن حضرت سوال می‌شد، به نحو صحیح و کامل، بیان می‌فرمود.
و معمولا مطالب و جواب سوال‌هایی که حضرت بیان می‌فرمود، برگرفته شده از آیات شریفه قرآن بود.
آن حضرت قرآن را هر سه روز یک مرتبه ختم می‌کرد؛ و می‌فرمود:
اگر بخواهم، می‌توانم قرآن را کمتر از این مدت هم ختم کنم و تلاوت نمایم.
ولیکن من به هر آیه‌ای از آیات شریفه قرآن که مرور می‌کنم درباره آن تأمل می‌کنم و می‌اندیشم، که پیرامون چه موضوعی می‌باشد، در چه رابطه‌ یا حادثه‌ای سخن به میان آورده است؛ و در چه زمانی فرود آمده است و هرگز بدون تدبر و تأمل در آیات شریفه، از آنها رد نمی‌شوم، به همین جهت است که مدت سه روز طول می‌کشد تا قرآن را تلاوت و ختم کنم.(1)

___________________

1- بحارالانوار، ج 49، ص 90

جمع خیرات در سه عرصه



عکس گل 37



قال الامام علی(ع): «جمع الخیر کله فی ثلاث خصال: النظر و السکوت و الکلام؛ و کل نظر لیس فیه اعتبار فهو سهو، و کل سکوت لیس فیه فکره فهو غفله، و کل کلام لیس فیه ذکر فهو لغو. فطوبی لمن کان نظره عبره، و سکوته فکره، و کلامه ذکرا، و بکی علی خطیئته و امن الناس شره»


امام علی(ع) فرمود: همه نیکی و خیر در سه خصلت گرد آمده است: نگاه، سکوت و خموشی و سخن گفتن. هر نگاهی که در آن عبرت نباشد، سهو و بی‌خبری است، و هر سکوت و خاموشی که در آن اندیشه و تفکر نباشد، غفلت و بی‌خبری است. و هر سخنی که در آن ذکر (خالق و رب) نباشد بیهوده است. خوشا به حال کسی که نگاهش، پندآموز و سکوتش فکر و اندیشه، و سخنش ذکر و یادآوری (خالق‌ و رب) باشد، و برگناه و خطای خود بگرید و مردم از شرش در امان باشند.(1)

___________________

1- بحارالانوار، ج77، ص406

میلاد امام حسن مجتبی (ع ) مبارک .... 3

✿عیـــــــ✿ــــــدتون مبارکـــــــــــ✿ــــــــ✿


 دار و ندار حضرت دادار مجتباست

سبط نبی ومخزن الاسرار مجتباست


گویند هر کسی نظری سویش افکند

کافر شود که احمد مختار مجتباست


اولاد فاطمه همگی شبه حیدر اند

اما به واقع حیدر کرار مجتباست


تضمین کنم برای حسن شعر بهتری

زیبایی تمامی اشعار مجتباست


عباس هم بدست حسن مرد رزم شد

استاد فن رزم علمدار مجتباست


جنگ جمل بدست حسن ختم گشته است

از قاتلان لشگر کفار مجتباست


برتن زره نکرده به مانند مرتضی

وقت نبرد مرد جگردار مجتباست


از لطف اوست اشک دوچشم حسینیان

درمجلس حسین میاندار مجتباست

میلاد امام حسن مجتبی (ع ) مبارک .... 2

برگزاری طرح مردمی استقبال از بهار - خبرگزاری شبستان ، رسانه حوزه ...


تمام شهر مدینه ستاره باران شد          نسیم آمد و دل مست عطر رضوان شد

ز آسمان شده نازل دوباره یک قرآن        که نقل مجلس خوانندگان قرآن شد

به روی دست پیمبر نظر بیندازید                 هنرنمایی دست خدا نمایان شد

کسی به دین پیمبر اگر که شکی داشت   فقط به پاس تماشای او مسلمان شد

رسد ز کعبه برای خلائق گمراه

طنین اشهد ان حسن ولی الله

خدا به دست علی بوتراب می بیند        علی به جام نگاهش شراب می بیند

نگاه حضرت جبریل قاصد قرآن              به رحل پای پیمبر کتاب می بیند

قسم به قطره ی باران دیده ی زهرا          هرآنکه داده عذابش عذاب میبیند

عدو به معرکه ی جنگ خیره استاده       در آسمان شجاعت عقاب می بیند

برای آنکه شود نازل افضل برکات

نثار روی درخشنده ی حسن صلوات

کتاب حسن حسن را مولف الله است   حسن امیر دل است و حسن یدالله است

حسن به عالم امکان فقط یکی باشد           زمان خواندن آیات قل هو الله است

ز لطف حق تعالی حسن امیر من است          لبم همیشه معطر به حسبنا الله است

ز حکمت حسنی پروریده شد عباس   دلیل آن فقط این شد که غیرت الله است

امیر بی مثل در جزیره ای مولا

امام دوم اهل عشیره ای  مولا

خدا به عبد کریمش ارادتی دارد                  نگاه عاشق مولا حکایتی دارد

میان شهر مدینه همیشه معروف است       سرای او که غذاهای حضرتی دارد

بدون آنکه بگویی تو مشکلت حل است       بداند او که گدای خجالتی دارد

اگر چه مرد کریم است و مهربان بوده        ولی برای عدویش صلابتی دارد

رسید مصرع آخر و قطعه جالب شد

فقط ولادت او بود روزه واجب شد

قرار سینه و سنگ صبور زینب بود    حسن امید وحسن شوق وشور زینب بود

قیام قد حسن تازه دست برسینه             فقط به خاطر یمن حضور زینب بود

شبی که زائر مادر شده به نیمه ی شب     رخ حسن چو چراغ عبور زینب بود

و ارث هیبت احمد میان چشمانش          همین نشان و دلیل غرور زینب بود

ترانه ی دل زینب حسن حسن بوده

هماره عاطفه بر لب حسن حسن بوده

جمل شد و حسن و وعده گاه جولان شد    در آن میانه حسن پهلوان میدان شد

علی به دست حسن داد قبضه ی شمشیر     همه مشاهده کردند وقت طوفان شد

همین که او به رجزهای عشق پایان داد    سپاه عایشه در گرد و خاک پنهان شد

در آن زمان که چهار پای سرخ مو ببرید   پسر به جای پدر بود و شیر یزدان شد

شتر و راکب آن پیش مجتبی به سجود

و ناله زد که خدا کاش حیدر آمده بود

اگر چه خوی حسن خوی حیدری بوده      ولی شجاعت او ارث مادری بوده

برای عالمیان بین جنگ ثابت شد           حسن عجب یل شیر و دلاوری بوده

بگرد در همه دنیا ببین کدامین دل               اسیر عشق چنین ماه دلبری بوده

چرا میان خلائق غریب و بی کس بود        به دوش او که عبای پیمبری بوده

خدا بیا و اسیر شمیم یاسم کن

بیا به برکت امشب حسن شناسم کن

شما معلم درس وفای عباسی                   به دست تو متبرک لوای عباسی

ز قبل آنکه شود سینه چاک عشق حسین        تو مرجع همه کاره برای عباسی

اگر که او به شکیبائیش دوام آورد               تو اسوه ی عمل کربلای عباسی

ز بس که پیش تو سر خم نموده،نه،هرگز   نرفته عکس تو در دیده های عباسی

چنان ز عشق توعباس میشود بی تاب

که بی اجازه و امر تو او ننوشد آب

شما امام زمان حسین می باشی               شهادتین اذان حسین می باشی

تو نسل پاک امامت سپرده ای بر او      شما گذشته ز جان حسین می باشی

برای کرببلا قاسمت فرستادی              چرا که دل نگران حسین می باشی

تو گفته ای نشود روز مثل روز حسین   تو جزء سینه زنان حسین می باشی

به کربلا ز زبان غیور عبدالله

صدا زدی که خدا جان فدای ثارالله

غریب دوم شیعه به روزگاری تو           شبیه ابر بهاری درآن دیاری تو

تمام عقده دل بین گریه ها این شد   بمیرم ای همه عشقم، حرم نداری تو؟

به پیش مادرتو سر به زیر می آیم       چرا که زنده ام آقا و بی مزاری تو

هنوز قبر تو خاکیست از همین پیداست   هنوز از محن کوچه سوگواری تو

به دیدنت برسم گر نظر بیندازی

فقط به نیت معماری و حرم سازی

رضا تاجیک

میلاد امام حسن مجتبی (ع ) مبارک .... 1

گالری عکس های گل ( عکس هایی از شکوفه های زیبای گل ها 1 )


ما را غلام کوی حسن آفریده اند

مبهوت و مات روی حسن آفریده اند


ما را پیاله نوش شرابش رقم زدند

مست از خم و سبوی حسن آفریده اند


خورشید را به این همه نقش و نگارها

از طلعت نکوی حسن آفریده اند


روشن ز نور روی مهش گشته روزها

شب را اسیر موی حسن آفریده اند


آری ز مقدمش همه جا بوی گل گرفت

گل را ز رنگ و بوی حسن آفریده اند


از انبیاء و اولیا همه را صف به صف ببین

مدهوش خلق و خوی حسن آفریده اند


میل نگاه هر چه گدایان شهر را

ولله سمت و سوی حسن آفریده اند

میلاد یعقوبی

شعر انتظار .....


خدایا به امید تو - یا صاحب الزمان ادرکنی


تو ای همیشه برایم نجیب می دانی ؟!

چه قدر بی تو غریبم، غریب مید انی؟!

 

اگر چه ذره ام ای آسمان آبی ها

 ولی زمهر تو دارم نصیب می دانی ؟!

 

مگو به آینه رمز نگاه سبز ت را

که هست آینه با من رقیب می دانی؟!

 

برای خاطر تو ای مسیح فرداها

 به دوش می کشم امشب صلیب می دانی؟!

 

مگر دوباره بیایی زجاده های سحر

دعای شب شده امن یجیب می دانی ؟!

 

  یاران نخواهد آمد هادی وحیدی

شعرانتظار ....

متن و عکس نوشته عصر و غروب جمعه دلتنگی امام زمان - مینویسم




گفت و شنود با یار


گفتم به دل سلامی از جان به دوست دادن

گفتا خوشـــــا جوابی از لعل او شـــــنیدن



گفتم گذر زکویش ما را ســـــــعادت آرد

گفتا کرم زایــــشان خواهد به ما رســـــیدن



گفتم ستم فراوان از هر طرف بیــــــامد

گفتا که درد وغمها بایـد بـــسی کشــــــیدن



گفتم زهجرجانان از درد وغــم خمیدم

گفتا عجب صــــــفایی باید که آرمـــــیدن



گفتم شود زمانی چشمم کنم ســــرایش

گفتا نما دعـــــایی خواهد به او رســــیدن



گفتم که عـــشق یارم لبریز کرده جــانم

گفتا زنور ایشـــــــان ما را چو آفریـــــدن



گفتم فــــدای نازت نازم به تو عـــزیزم

گفتا برتر زجــــانست نازی زاو خـــــریدن



گفتم به انتظارم من جــان نثــــار یارم

گفتازاو اشـــــــارت ازما به سردویــــــدن



گفتم که در نهایت شاید کند نگاهـــــی

گفتا خوشست آن دم از این قفس پریــــدن



گفتم که روی ماهش یک لحظه گرببینم

گفتا چوخوشگوارست آن لحظه پرکــشیدن

گفتم قـــسم به مولا از درگهــــش مرانم

روز معلم مبارک ...... 6



عکسهای زیبا از شکوفه های گلابی در کردکوی


دانی که عاشق بی ادعا معلم است؟

شمع همیشه‌ی دوران معلم است؟

 

پروانه سوخت تا که دهد درس عاشقی

آن کس که سوخت بهر من و تو معلم است

 

رضا تفضلی هرندی

روز معلم مبارک ...... 5



تصاویر پس زمینه بهار دوست داشتنی (۱۵ عکس) | تک فال

∼∼∼ شعر روز معلم ∼∼∼

 

معلم توئی نور امید من

تو چون مادری، هم دل و جان من

 

تو قلبت چو شیشه زلال و روان

تو چون آینه همچو این آسمان

 

تو همچون ستاره درخشان به نور

به مثل بلوری و دریای نور

روز معلم مبارک ....4

اشعار زیبا برای تبریک روز معلم

از پدر گر قالب تن یافتیم
از معلم جان روشن یافتیم
ای معلم چون کنم توصیف تو
چون خدا مشکل توان تعریف تو

نعمت‌هایی که در بلایا پیچیده شده است



خبرگزاری صدا و سیما - ماندگاری آداب و سنن پیشینیان + فیلم - صاحب‌خبر
قال‌الامام‌العسکری(ع):

«ما من بلیه‌ الا ولله فیها نعمه تحیط بها»


امام حسن عسکری(ع) فرمود:

هیچ بلایی نیست مگر اینکه در آن از طرف خدا نعمتی است. (1)
____________
1- تحف‌العقول، ص 489