اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

" نشانه های شگفت انگیز آخرالزمان " :

آخرالزمان یک زمان معلوم و محدودی نیست تا بتوان گفت: فلان زمان آخرالزمان است؟

 همان طور که نمی توان زمان وموقع ظهور حضرت مهدی(عج) را تعیین کرد. . .

***

طی بررسی آیات و روایات مربوط به آخرالزمان و ظهور، به وقایعی برمی‌خوریم که در نشئه دنیا رایج نیست، یعنی اینکه به وسیله قوانین حاکم در نشئه فعلی، بروز چنین اتفاقاتی عادی و ممکن نیست. این موضوع این سۆال را بر می‌انگیزد که آیا در زمان ظهور، نشئه اول تمام و نشئه‌ای دیگر برپا می‌گردد؟ در جواب این پرسش برخی معتقدند وقایع عجیب و غیرعادی که در این روایات مطرح شده است، همگی در چارچوب قوانین فعلی مادی امکان وقوع دارند اما توسط فناوری‌های بسیار پیشرفته‌ای که در آینده ابداع خواهد شد. لذا این گونه افراد دوران حکومت حقه در زمان ظهور را ادامه نشئه فعلی می‌دانند. اگر چنین جوابی صحیح و منطبق بر واقعیت باشد می‌توان همین موضوع را برای قیامت قائل شد و مطرح نمود که تمام اتفاقات غیر عادی که در قیامت رخ می‌دهد توسط فناوری فوق مدرنی است که در آینده اختراع خواهد شد.

 سپس این استدلال را دائما تکرار کرد و تا درجه انتهایی بهشت همه چیز را تکنولوژیک تصور نمود! اما چنین فرضیه‌ای توسط هیچکس مطرح نمی‌شود و غالبا قیامت نشئه‌ای جدید قلمداد می‌شود.

 

مقدمه

"آخرالزمان" یا پایان دوران همان گونه که از نام آن برمی‌آید به انتهای یک دوره اطلاق می‌شود و

مقطعی از زمان است که در آن تغییر از یک دوره به دوره‌ای جدید رخ می‌دهد. از آنجا که اکنون

دوره دنیا برپاست آخرالزمان به انتهای دوره دنیا مربوط می‌شود.

بنابراین، آخرالزمان یک زمان معلوم و محدودی نیست تا بتوان گفت: فلان زمان آخرالزمان است؟ همانطور که نمی توان زمان و موقع ظهور حضرت مهدی(عج) را تعیین کرد، همانطور هم نمی توان آخرالزمان را محدود و معلوم کرد

البته از یک طریق می توان تا اندازه ای معنی کلمه آخر الزمان را دریافت و آن این است:

وقتی اکثر علاماتی که پیامبر اسلام( ص  ) و آل اطهر آن حضرت خبر داده اند، عملی شوند

آخرالزمان از دیدگاه ادیان به دورانی گفته می‌شود که وقایعی عظیم و عجیب در آن رخ می‌دهد و حاکی از انتهای زندگی به شیوه فعلی بر روی زمین است. انتظار می‌رود با سپری شدن آخرالزمان دوره جدیدی فرا برسد که بسیار با وضعیت پیشین آن متفاوت باشد. همچنین در این زمان است که ادیان الهی به ظهور مردی بشارت داده اند که ظلم و جور را از زمین بر می‌چیند و آن را پر از عدل و داد می‌سازد. نمونه چنین بشارت هایی در کتب آسمانی آمده است.

در این تحقیق به بیان علائم آخرالزمان و نشانه های زمانی آخرالزمان و اوصاف مردم آخرالزمان و علائم ظهور که به دو دسته حتمی و غیرحتمی تقسیم می شوند، با بهره گیری از احادیث و روایات گردآوری کردیم و در آخر به وظائف شیعه در آخرالزمان می پردازیم.

 

معنای کلمه آخرالزمان:

معنی کلمه آخرالزمان از معانی نسبی به شمار می رود، مثلا: زمان فعلی را که مدت یک هزار و چهارصد و اندی سال از هجرت پیامبر اکرم(ص)می گذرد، نسبت به آن زمانی که آن حضرت مبعوث به رسالت و پیغمبری شده می توان گفت: آخرالزمان است و مدت 500 یا یک هزار یا 2 هزار سال آینده را نسبت به زمان فعلی ما می توان گفت آخر الزمان است و...

بنابراین، آخرالزمان یک زمان معلوم و محدودی نیست تا بتوان گفت: فلان زمان آخرالزمان است؟ همانطور که نمی توان زمان و موقع ظهور حضرت مهدی(عج) را تعیین کرد، همانطور هم نمی توان آخرالزمان را محدود و معلوم کرد. البته از یک طریق می توان تا اندازه ای معنی کلمه آخر الزمان را دریافت و آن این است: وقتی اکثر علاماتی که پیامبر اسلام(ص )و آل اطهر آن حضرت خبر داده اند، عملی شوند. می توان به آن زمان آخرالزمان گفت و در انتظار ظهور مهدی(عج) بود. و لذا بر منتظران ظهور لازم است که با نگاهی به روایات معصومین(ع ) با این علامات آشنا شوند تا هم با شرایط زمانی و مکانی و هم به وظایف خود در این زمینه آشنا شوند.(1)

مسجد

 

 

 

 

 

 

علائم آخرالزمان:

در روایات اسلامی برای دوره آخرالزمان علایم و نشانه هایی ذکر شده که با تحقق این علایم و نشانه ها، پی می بریم که هم اکنون در دوره آخرالزمان قرار داریم. اینک به برخی از این علایم و نشانه ها اشاره می کنیم:

1- گسترش ترس و ناامنی

امام باقر(ع) می‌فرماید:

 "لایقوم القائم إلا علی خوف شدید..."؛(2)

"حضرت قائم(عج) قیام نمی کند مگر در دورانی پر از بیم و هراس.

" و نیز فرمود: "مهدی(عج) هنگامی قیام می کند که زمام کارهای جامعه در دست ستمکاران باشد."(3)

2- تهی شدن مساجد از هدایت

پیامبر(ص ) درباره وضعیت مساجد در آخرالزمان می فرماید: "مساجدهم عامره و هی خراب من الهوی"(4)؛ "مسجدهای آن زمان آباد و زیباست. ولی از هدایت و ارشاد و در آن خبری نیست."

آخرالزمان از دیدگاه ادیان به دورانی گفته می‌شود که وقایعی عظیم و عجیب در آن رخ می‌دهد و حاکی از انتهای زندگی به شیوه فعلی بر روی زمین است. انتظار می‌رود با سپری شدن آخرالزمان دوره جدیدی فرا برسد که بسیار با وضعیت پیشین آن متفاوت باشد.

همچنین در این زمان است که ادیان الهی به ظهور مردی بشارت داده اند که ظلم و جور را از زمین بر می‌چیند و آن را پر از عدل

وداد می‌سازد. نمونه چنین بشارت هایی در کتب آسمانی آمده است

3- سردی عواطف انسانی

حضرت رسول(ص ) در این باره می فرماید: "فلا الکبیر یرحم الصغیر و لا القوی یرحم الضعیف، و حینئذ یأذن الله له بالخروج"(5)؛ "در آن روزگار، بزرگترها و به زیر دستان و کوچکترها ترحم نمی کنند و قوی بر ضعیف ترحم نمی نمایند. در آن هنگام خداوند به او [مهدی(عج)] اذن قیام و ظهور می دهد.»

4- گسترش فساد اخلاقی

رسول خدا(ص) می فرمایند: "قیامت بر پا نمی شود تا آن که زنی را در روز روشن و به طور آشکار گرفته، در وسط راه به او تعدی می کنند و هیچ کس این کار را نکوهش نمی کند".

محمدبن مسلم می گوید: به امام باقر(ع ) عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! قائم شما چه وقت ظهور خواهد کرد؟

امام فرمود: "إذا تشبه الرجال بالنساء، و النساء بالرجال، و اکتفی الرجال و بالرجال، و النساء بالنساء"؛(6)

 "هنگامی که مردها خود را شبیه زنان و زنان خود را شبیه مردان کنند. آن گاه که مردان به مردان اکتفا کرده و

 زنان و به زنان اکتفا کنند."

5- آرزوی کمی فرزند

پیامبر(  ص ) فرمود :

"رستاخیز برپا نمی شود تا آن که کسی پنج فرزند دارد آرزوی 4 فرزند کند.

و آن که 4 فرزند دارد می گوید: کاش 3 فرزند داشتم و صاحب فرزند آرزوی

 دو فرزند دارد. و آن که دو فرزند دارد، آرزوی یک فرزند بنماید. و کسی که

 یکی فرزند دارد آرزو کند که کاش فرزندی نداشت".(7)

6- مرگ های ناگهانی

پیامبر اکرم(ص ) فرمود: "قیامت برپا نمی شود، تا اینکه مرگ سفید ظاهر شود.

گفتند: ای رسول خدا! مرگ سفید چیست؟ فرمود: مرگ ناگهانی".(8)

7- جنگ و کشتار

امام رضا(ع ) فرمود: "پیش از ظهور امام زمان(عج) کشتارهای پیایی و بی وقفه رخ خواهد داد."(9)

 

پی نوشت ها:

1- محمدجواد مهری؛ نشانه های شگفت آور آخرالزمان، ص 33

2- الغیبه، نعمانی، ص 235

3- ملاحم، ابن طاووس، ص 77

4- بحارالانوار، جلد 2، ص190

5- همان جلد 52، ص 380

6- کمال الدین، جلد 1، ص 331

7- فردوس الاخبار، ج 5، ص227

8- الفائق، جلد 1، ص141

9- الغیبه، نعمانی، ص 271

اسما ء الحسنی (12) :

اعلی :

 

این اسم مبارک نیز یکی از اسمای حسنای الهی است .

 

خواص :

 

1-جهت نافذ شدن کلام و جلب محبت و دوستی مومنین نسبت به خود در هر روز " 111 "  بار

به ذکر " اعلی  " مداومت شود .

 

2- جهت برآورده شدن حاجات بسیار سنگین ، 10 شب متوالی در هرشب با وضو " 110 "

مرتبه صلوات برمحمد و آل محمد فرستاده و ثواب صلوات ها را به روح حضرت امیرالمومنین ( ع )

 هدیه نمایند ؛ بعد دو رکعت نماز مثل نماز صبح خوانده و بعد از این نماز "  110  " مرتبه  ذکر

" یا علی " گفته شود .

( طنز جبهه 12 ) :

  

برای مرخصی اومده بودند . حاجی  گفت :

من 5ساله پدر و مادرم ندیدم شما هنوز نیامده می خواین برین !

بنده های خدا سرخ وسفید شدند و رفتند بیرون ، ما هم از خنده مرده بودیم .

نمی دانستند پدر و مادر حاجی 5 ساله که از دنیا رفتن .

 

      " شادی روح فرماندهان شهید صلوات "

" میلاد علی اکبر ( ع ) و روز جوان خجسته باد " :

 

حاشا که باز مثل تو پیدا شود علی

 بعد از تو خاک برسر دنیا شود علی
 

از این درخت پر ثمر اصلا بعید نیست

 یا مصطفی شود ثمرش یا شود علی
 

با چهره ی پیمبری آمد ز خیمه گاه

 وقتش رسیده است که حالا شود علی
 

...یک عمر قد و قامت اورا نگاه کرد

 یعنی که پیر شد پدرش تا شود علی
 

بیش از همه حسین دلش شور می زند

 وقتی میان معرکه تنها شود علی
 

از بس که تیغ آمد و بر پیکرش نشست

 دیگر توان نداشت زجا پا شود علی
 

...از بس که مختصر شده ای تو...گمان کنم

 در بین یک عبا بدنت جا شود علی

 

"شاعر: یحیی باغانی"

کجایید ای شهیدان خدایی .........

کجایید ای شهیدان خدایی

بلاجویان دشت کربلایی

 

کجایید ای سبک روحان عاشق

پرنده‌تر ز مرغان هوایی

 

کجایید ای شهان آسمانی

بدانسته فلک را درگشایی

 

کجایید ای ز جان و جا رهیده

کسی مر عقل را گوید کجایی

 

کجایید ای در زندان شکسته

بداده وام داران را رهایی

 

کجایید ای در مخزن گشاده

کجایید ای نوای بی‌نوایی

 

در آن بحرید کاین عالم کف او است

زمانی بیش دارید آشنایی

 

کف دریاست صورت‌های عالم

ز کف بگذر اگر اهل صفایی

 

دلم کف کرد کاین نقش سخن شد

بهل نقش و به دل رو گر ز مایی

 

" مولوی "

" نگاهی به زندگی نامه ی خیام : "

حکیم عمر خیام نیشابوری از بزرگترین دانشمندان ایرانی واز مفاخر ملی ایران است.اوبه همه فنون ومعلومات معمول زمان خود محیط بوده ودر فلسفه وریاضیات و هیئت و نجوم تخصص داشته است. اهل نیشابوراست ودر بیرون آن شهر درجوار امامزاده معروف مجمد محروق به خاک سپرده شده است. نام اوعمروکنیه اش ابوالفتح ولقبش غیاث الدین ونام پدرش ابراهیم بوده است. شهرت نام برده به خیامی ویاخیام بدرستی معلوم نیست از چه روست ظاهرا پدرش این عنوان را داشته ویا چادر دوز بوده است.

 (در کتاب هایی ازجمله جامع التواریخ . روضه الصفا و تذکره دولتشاه آمده است چون شغل پدر خیام خیمه دوزی بوده است.)

ازتاریخ ولادت خیام هیچ معلوم نیست جزاین که دریکی از سال های نیمه اول سده هجری واقع شده است. همچنین سال وفات او هم مشخص نیست اما می دانیم که از پانصد و بیست هری چندان دور نبوده است. تفضیل زندگانی خیام مانند احوال همه بزرگان مجهول است آنچه یقین است این است که در467 هجری در سلطنت جلال الدین شاه سلجوقی ووزارت خواجه نظام الملک چون خواستند ترتیب تقویم یعنی محاسبه سال و ماه را موافق قواعد نجومی بدرستی معین کنند هیئتی از دانشمندان اهل فن هیئت نجوم را برای این مقصود برگزینند و مامورساختند تا محاسبه را ترتیب دادند و آن درست ترین محاسبه سال شماری ومعروف به تقویم جلالی است.

خیام یکی از دانشمندان و گویا بر همه مقدم بوده است و بنا بود به رسد خانه و زیجی نیز اقدام کنند اما با مرگ خواجه نظام الملک و سپری شدن روزگار ملکشاه آنها صورت نگرفت. مسافرت هایی از خیام به بلخ و هرات و اصفهان وحجاز ذکر کرده اند. و دراحوال او گفته اند ! در تصنیف و تعلیم بخل داشت و تند خوی بود و تند خویی اورا می توان تصدیق کرد چون از سنش پیداست که بسییار حساس بوده است . رباعیات خیام از پیشین پسندیده عام و خاص آمده و حکیم نیشابور سرآمد رباعی سریان شناخته شده بود گاهی می گفتند : چنانکه فردوسی در رزم سازی و سعدی در غزل سرایی در نخستین پایه اند خیام نیز در سرودن رباعی این مقام را دارد.

خیام که خیمه های حکمت می دوخت            در کوره ی غم فتاده ناگاه بسوخت    

مقراض  اجل  طناب  عمرش  ببرید              فراش   قضا برایگانش بفروخت      

ویژگی های خیام :

نیروی ادراک . هوش بالا. وسعت دایره ی اطلاعات و سلطه ی کامل وی را بر علوم نقلی ستوده اند. از قوهی حافظه ی خیام داستانی نقل شده است که آن جای شگفت و جالب توجه است: نقل میکنند خیام کتابی را در اصفهان هفت مرتبه مرور کرد و سپس آن رادر نیشابور املا فرمود . پس از مطابقت معلوم شد اختلا ف ناچیزی با اصل متن دارد. اما از ویژگی های او نیز ویژگی های اخلاقی مسلم او کم حرفی و اجتناب از معاشرت است و نیز تند خویی که آن رامی توان بر مزاج عصبی یا حالت حجب وی حمل کرد.  

آثار خیام عبارت اند از:

 القول علی اجناس الذی بالاربعه : دربا ره ی موسیقی می باشد ودر دانشگاه تدریس و در کتابخانه ترکیه نگه داری می شود .

رساله فی شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس : در سال 470 ه.ق با خط خود خیام نوشته و محتویات ان در باب هندسه است . 

 رساله قسمه ربع الدایره : رساله یازده صفحه ای است و در باب تقسیم ربع دایره و تحلیل آن به معادله ی درجه سوم و حل آن به وسیله ی قطوع مخروطی است.

و رساله ی فی البراهین علی مسایل الجبر و المقابه :

 در باب علم جبر می باشد . و13 رساله و کتاب که خود خیام به ثبت رسانده است .

 القاب و عناوین خیام :

 1 امام خراسان . 2 حجته الحق. 3 سید الحکما .        

چند داستان از خیام :

1 گویند فقیهی هرروز صبح پیش خیام می رفت و درس حکمت می خواند و چون به میان مردم می امد از او به بدی یاد می کرد . یک بار خیام چند تن را با طبل و بوق در خانه ی خود پنهان کرد. چون فقیه به عادت خود به خانه ی وی آمد خیام فرمان داد تا طبل ها و بوق ها را به صدا در بیاورند مردم از هر سوی در خانه ی او گرد آمدند . خیام گفت: ای مردم نیشابور این فقیه شماست که هر روز در همین هنگام نزد من می آید ودرس حکمت می آموزد و آن گاه پیش شما از من به نحوه ی که می دانید یاد می کند اگر من همان باشم که او می گوید پس چرا از من علم می آموزد و اگر چنین نیست چرا از استاد خود به بدی یاد می کند 

 2 سه یار دبستانی :

 می گویند عمر خیام . حسن صباح و نظام الملک هم درس بوده اند و بعد رفته رفته به قدری به هم انس گرفته اند که با هم عهد بستند در آینده یکی از ایشان بر حسب اتفاق به جایگاه و منصبی برسد بقیه دوستان را نیز با خودش شریک کند . در آن زمان به دنبال احدی نمی گذست که این محصلین که آن روز عهدی خیالی بستند بعد از چندی تاریخ دنیا را منقلب نماید. اما پس از چندی حسن بن علی که ما او را به نظام الملک می شناسیم. وزیر الب ارسلان سلجوقی و پس از او ملک شاه شد و مدرسه ی نظامیه را در بغداد بنیاد نهاد هنگامی که عمر خیام دید رفیق و مصا حبش صاحب مقام و منصب گشت و در اصفهان به نزد وی رفت. خواجه نیز مقدمش را گرامی داشت و عهدی را که با یک دیگر بسته بودند به یاد آورد از امام خراسان (خیام ) پرسید خواست تو چیست؟ خیام می دانست که هر چه بخواهد خواجه از انجامش کوتاهی نمی کند ولی چون دارای مشانت طبع و مناعت نفس بود جز وجهی برای معاش و آن هم بسیار مختصر و معمولی تقا ضای دیگری نکرد . خواجه نیز مزرعه ای در نیشابور که ایده ی سالانه ی آن حدود پانصد تومان امروز بود به وی داد . خلاصه ی داستان سه یار دبستانی که در بالا آورده شد در کتاب های بسیاری از جمله : جامع التواریخ. روضه الصفا و تذکره دولتشاه آمده است . این داستان به سه یار دبستانی یاد می شود .

3 از دیگر بزرگان هم عصر خیام می توان به شاعر گران قدر و عارف بزرگ قرن پنجم حکیم سنایی غزنوی اشاره نمود. او در یکی از سفر های خود به مشکلی برخورد و. به همین علت نامه ای مفصل به خیام نوشت تا وی با استفاده از نفوذ و اعتبار خود مشکل وی را برطرف نماید. هر چند سنایی در این نامه به صورت روشن به بزرگی و اعتبار خیام اشاره نکرد اما همین که شکل خود را بروی عرضه نمود تا گره کارش به دست او باز شود نشان از نفوذ کلام خیام در پیش حاکمان و فرمانروایان دارد . و نیز خاقانی شروانی شاعر بلند آوازه ی ایرانی نامه ای به شروان شاه نوشت که در آن به قطر مقدری خیام اشاره نمود . البته از موضوعی که سبب نگارش شده اطلاعی در دست نیست اما می توان چنین استنباط کرد که از طرف شروان شاه در حق خاقانی و ارزش وجودی وی در دستگاه سلطنتی قصوری روی داده و خاقانی باذکر این حکایت خواسته قدر و منزلت اهل دانش را در دربار ملکشاه سلجوقی به رخ شروان شاه بکشد.

 البته قطع مقرری خیام خود شنیدنی است و خواندن آن خالی از لطف نمی باشد : (( روزی خواجه بزرگ کاشانی در کاخ ملکشاه بر روی دیوان نشسته بود عمر خیام درآمد گفت : ای صدر جهان از وجه ده هزار دینار معاش در هر سال من کمتر باقی به دیوان عالی مانده است نایبان دیوان را شاراتی بلیغ می باید تا بستانند . خواجه گفت: تو جهت سلطان عالم چه خدمت می کنی که هر سال ده هزار دینار موسوم تو باید داد ؟ عمر خیام گفت: واعجبا ! من چه خدمت کنم سلطان را ؟ هزار سال آسمان را در مدار و سیر و شیب و بالا جان باید کندن تا از این آسیا بک دانه ای درست چون عمر خیام بیرون افتد و از این هفت شهر پای بالا هفت سر شیب یک قافله سالار دانش چو من درآید. اما اگر خواهی از هر دهی در نوا حی کاشان چون خواجه ده ده بیرون آرم و به جای او بنشانم که هر یک از عهده ی کار  خواجگی بیرون آید. خواجه از جای بلند شد و سر را به پایین انداخت . که جواب بس پای بر جای دید. این حکایت بر حضرت ملکشاه باز گفتند. گفت : با الله که عمر خیام راست گفت و. خاقانی عین حکایت رابرای شروانشاه نقل میکند که در منشات وی نیز آمده است .)) 

زآن عقل بدو گفت که ای عمر عثمان  هم عمر خیامی وهم عمر خطاب*   خیام همان قدر که به شادی و لذت بردن از دنیا اهمیت می دهد . ولی در کنار هر خوشی از مرگ و نیستی نیز سخن می گوید . شاید به دلیل آن که نمی خواهد مخاطبش در شادی کامل غرق و از نیستی دنیا غافل شود او نوش و نیش را در کنار یک دیگر به زیبایی می نشاند .:    

 

  خیام اگر زباده مستی خوش باش            با ماه رخی اگر نشستی خوش باش       

  چون عاقبت کارجهان نیستی است          انگارکی نیستی چوهستی خوش باش       

    خیام و ژو کوسفکی:

 در سال 1897 میلادی مجموعه مقالاتی به منظور بزرگ داشت (( ویکتور روزن )) به خاطر بیست و پنج سال استادی ادبی عربی وی در دانشگاه سن پیترزبورگ توسط همکاران و شاگردانش جمع آوری شد و به رشته ی تحریر در آمد تا به وی اهدا گردد. از جمله کسانی که برای این مجموعه مقاله ای نوشتند والفتین ژروکوسفکی استاد زبان فارسی در دانشگاه سن پیترز بورگ بود که عنوان آن (( عمر خیام و رباعیات گرنده )) نام دارد . به حق باید گفت که مقاله ی ژوکوسفکی نخستین تحقیق مستند مستدل و علمی درباره ی عمر خیام است . ژوکوسفکی در پیوهش خود به دو نکته مهم می پردازد . اول شرح حال خیام و دوم شناخت رباعیات منسوب وی.

  ازجمله شاعرانی که در خارج مرز های ایران از شهرت بسیاری برخوردار است می توان به حکیم عمر خیام اشاره نمود . هر چند که رباعیات او بسیار لطیف و پر جاذبه است اما بی گمان این اشتهار مرهون تر جمه ی آزاد و هنرمردانه ی است که ادوارد جرالد و شاعر انگلیسی به ذوق وسلیقه ی خویش از رباعیات خیام کرده و نخستین بار در در سال 1856 میلادی به چاپ رسیده است .

برای بزرگانی چون خیام هرگز نمی توان مرگ را تصور کرد . چراکه اندیشه تفکر و حکمت او چون جریان سیالی در ادبیات و علم ایران همواره باقی است اما هر جسمی را پایانی است و خیام را نمی توان از این قاعده مستسنا دانست. و خیام در حالی که در سجده ی پرور دگار خویش بود و این دعا را زمزمه می کرد: ((الهم انی عرفتک علی مبلغ امکانی فاغفرلی فان معرفتی ایاک ووسیلتی الیک)) دار فانی را وداع گفت. 


منابع و ماخذ :

 دشتی . علی . دمی با خیام ص 47.106. 104 – همان ص47.12.525.526 –

 زندگانی خیام مولف لیلا میری ص40.30.22.38و48و54 – ترانه های خیام ص 54—

چشمه روشن ص 19 – تاریخ ادبیات ایران ص 525.              

" 28 اردیبهشت : گرامی داشت مقام علمی و ادبی خیام : "

حکیم غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری

 (زادهٔ ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ خورشیدی در نیشابور - درگذشته ۱۲ آذر ۵۱۰ خورشیدی در نیشابور) که به خیامی و خیام نیشابوری و خیامی النیسابوری هم نامیده شده‌است، فیلسوف، ریاضی‌دان، ستاره‌شناس و شاعر بنام ایرانی در دورهٔ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی او است و لقبش «حجةالحق» بوده‌است؛ ولی آوازهٔ وی بیشتر به واسطهٔ نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. افزون بر آنکه رباعیات خیام را به اغلب زبان‌های زنده ترجمه نموده‌اند، ادوارد فیتزجرالد رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کرده‌است که مایهٔ شهرت بیشتر وی در مغرب‌زمین گردیده‌است. گفته می‌شود که خیام هنگامی که سلطان سنجر در کودکی به آبله گرفتار بوده وی را درمان‌نموده‌است.

یکی از برجسته‌ترین کارهای وی را می‌توان اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک، که در دورهٔ سلطنت ملک‌شاه سلجوقی (۴۲۶-۴۹۰ هجری قمری) بود، دانست. وی در ریاضیات، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعات‌اش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضی‌دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده‌است. ابداع نظریه‌ای دربارهٔ نسبت‌های هم‌ارز با نظریهٔ اقلیدس نیز از مهم ترین کارهای اوست.

شماری از تذکره‌نویسان، خیام را شاگرد ابن سینا و شماری نیز وی را شاگرد امام موفق نیشابوری خوانده‌اند  هر چند قول مبنی بر این که خیام شاگرد ابن سینا بوده‌است، بسیار بعید می‌نماید. چون از لحاظ زمانی با هم تفاوت زیادی داشته‌اند. خیام در جایی ابن سینا را استاد خود می‌داند اما این استادی ابن سینا، جنبهٔ معنوی دارد.


زندگی

نقاشی خیالی از عمر خیام.

آرامگاه خیام که در محله کهن شادیاخ در نیشابور است.

عمر خیام در سده پنجم هجری در نیشابور زاده شد. فقه را در میانسالی در محضر امام موفق نیشابوری آموخت؛ حدیث، تفسیر، فلسفه، حکمت و ستاره‌شناسی را فراگرفت. برخی نوشته‌اند که او فلسفه را مستقیماً از زبان یونانی فرا گرفته بود.[نیازمند منبع]

در حدود ۴۴۹ تحت حمایت و سرپرستی ابوطاهر، قاضی‌القضات سمرقند، کتابی دربارهٔ معادله‌های درجهٔ سوم به زبان عربی نوشت تحت نام رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله با نظام‌الملک طوسی رابطه‌ای نیکو داشت، این کتاب را پس از نگارش به خواجه تقدیم کرد. پس از این دوران خیام به دعوت سلطان جلال‌الدین ملک‌شاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک به اصفهان می‌رود تا سرپرستی رصدخانهٔ اصفهان را به‌عهده گیرد. او هجده سال در آن‌جا مقیم می‌شود. به مدیریت او زیج ملکشاهی تهیه می‌شود و در همین سال‌ها (حدود ۴۵۸) طرح اصلاح تقویم را تنظیم می‌کند. تقویم جلالی را تدوین کرد که به نام جلال‌الدین ملکشاه شهره‌است، اما پس از مرگ ملکشاه کاربستی نیافت. در این دوران خیام به‌عنوان اختربین در دربار خدمت می‌کرد هرچند به اختربینی اعتقادی نداشت. در همین سال‌ها(۴۵۶) مهم‌ترین و تأثیرگذارترین اثر ریاضی خود را با نام رساله فی شرح مااشکل من مصادرات اقلیدسرا می‌نویسد و در آن خطوط موازی و نظریهٔ نسبت‌ها را شرح می‌دهد. پس از درگذشت ملکشاه و کشته شدن نظام‌الملک، خیام مورد بی‌مهری قرار گرفت و کمک مالی به رصدخانه قطع شد بعد از سال ۴۷۹ اصفهان را به قصد اقامت در مرو *که به عنوان پایتخت جدید سلجوقیان انتخاب شده بود، ترک کرد. احتمالاً در آن‌جا میزان الحکم و قسطاس المستقیم را نوشت. رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) احتمالاً در همین سال‌ها نوشته شده‌است. غلامحسین مراقبی گفته‌است که خیام در زندگی زن نگرفت و همسر برنگزید.

باغی که آرامگاه خیام در آن قرار دارد، تصویر از کنار آرامگاه امامزاده محروق گرفته شده‌است و در ورودی قدیمی این باغ در تصویر دیده می‌شود.

مرگ خیام را میان سال‌های ۵۱۷-۵۲۰ هجری می‌دانند که در نیشابور اتفاق افتاد. گروهی از تذکره‌نویسان نیز وفات او را ۵۱۶ نوشته‌اند، اما پس از بررسیهای لازم مشخص گردیده که تاریخ وفات وی سال ۵۱۷ بوده‌است .مقبرهٔ وی هم اکنون در شهر نیشابور، در باغی که آرامگاه امامزاده محروق در آن واقع می‌باشد، قرار گرفته‌است.

شرایط دوران خیام

در زمان خیام فرقه‌های مختلف سنی و شیعه، اشعری و معتزلی سرگرم بحث‌ها و مجادلات اصولی و کلامی بودند. فیلسوفان پیوسته توسط قشرهای مختلف به کفر متهم می‌شدند. تعصب، بر فضای جامعه چنگ انداخته بود و کسی جرئت ابراز نظریات خود را نداشت - حتی امام محمد غزالی نیز از اتهام کفر در امان نماند. اگر به سیاست‌نامهٔ خواجه نظام‌الملک بنگریم، این اوضاع کاملاً بر ما روشن خواهد بود. در آن جا، خواجه نظام همهٔ معتقدان به مذهبی خلاف مذهب خود را به شدت می‌کوبد و همه را منحرف از راه حق و ملعون می‌داند. از نظر سیاست نیز وقایع مهمی در عصر خیام رخ داد:

سقوط دولت آل بویه

قیام دولتِ سلجوقی

جنگ‌های صلیبی

ظهور باطنیان

در اوایل دوران زندگی خیام، ابن سینا و ابوریحان بیرونی به اواخر عمر خود رسیده بودند. نظامی عروضی سمرقندی او را «حجة الحق» و ابوالفضل بیهقی «امام عصر خود» لقب داده‌اند. از خیام به عنوان جانشین ابن‌سینا و استاد بی‌بدیلِ فلسفه طبیعی (مادی) ریاضیات، منطق و متافیزیک یاد می‌کنند

القاب

حکیم حجة الحق، خواجه، امام، الفیلسوف حجة الحق، خواجه امام، حکیم جهان و فیلسوف گیتی، الشیخ الامام، الشیخ الاجل حجة الحق، علامهٔ خواجه، قدوهٔ الفضل، سلطان العلماء، ملک الحکماء، امام خراسان، من اعیان المنجّمین، الحکیم الفاضل الاوحد، خواجهٔ حکیم، الحکیم الفاضل، نادرهٔ فلک، تالی ابن سینا، حکیم عارف به جمیع انواع حکمت به ویژه ریاضی، مسلط بر تمامی اجزای حکمت و ریاضیات و معقولات، در اکثر علوم خاصه در نجوم سرآمد زمان، فیلسوف الوقت، سیدالمحقّقین، ملک الحکماء، الادیب الاریب الخطیر، الفلکی الکبیر، حجة الحق والیقین، نصیرالحکمة و الدین، فیلسوف العالمین، نصرة الدّین، الحیر الهمام، سیّدالحکماءالمشرق و المغرب، السیّدالاجل، فیلسوف العالم، به طور قطع در حکمت و نجوم بی‌همتا، علامهٔ دوران، بر دانش یونان مسلط و غیره

خیام در افسانه انابه 

افسانه‌هایی چند پیرامون خیام وجود دارد. یکی از این افسانه‌ها از این قرار است که خیام می‌خواست باده بنوشد ولی بادی وزید و کوزه میش را شکست. پس خیام چنین سرود:

ابریق می مرا شکستی، ربی

بر من در عیش را ببستی، ربی

من مِی خورم و تو می‌کنی بدمستی

خاکم به دهن مگر که مستی، ربی

پس چون این شعر کفرآمیز را گفت خدا روی وی را سیاه کرد. پس خیام پشیمان شد و برای پوزش از خدا این بیت را سرود:

ناکرده گنه در این جهان کیست بگو!

آن کس که گنه نکرد چون زیست بگو!

من بد کنم و تو بد مکافات دهی

پس فرق میان من و تو چیست بگو!

و چون اینگونه از خداوند پوزش خواست رویش دوباره سفید شد. البته جدا از افسانه‌ها در اینکه این دو رباعی بالا از خیام باشند جای شک است.

ای رفته و باز آمده بل هم گشته

در افسانه‌ای دیگر، چنین آمده که روزی خیام با شاگردان از نزدیکی مدرسه‌ای می‌گذشتند. عده‌ای، مشغول ترمیم آن مدرسه بودند و چارپایانی، مدام بارهایی (شامل سنگ و خشت و غیره)را به داخل مدرسه می‌بردند و بیرون می‌آمدند. یکی از آن چارپایان از وارد شدن به مدرسه ابا می‌کرد و هیچ کس قادر نبود او را وارد مدرسه کند. چون خیام این اوضاع را دید، جلو رفت و در گوش چارپا چیزی گفت. سپس چارپا آرام شد و داخل مدرسه شد. پس از این که خیام بازگشت، شاگردان پرسیدند که ماجرا چه بود؟

خیام بازگفت که آن خر، یکی از محصلان همین مدرسه بود و پس از مردن، به این شکل در آمده و دوباره به دنیا بازگشته بود ( اشاره به نظریهٔ تناسخ) و می‌ترسید که وارد مدرسه بشود و کسی او را بشناسد و شرمنده گردد. من این موضوع را فهمیدم و در گوشش خواندم:

ای رفته و باز آمده بَل هُم گشته

نامت ز میان مردمان گم گشته

ناخن همه جمع آمده و سم گشته

ریشت ز عقب در آمده دم گشته

و چون متوجه شد که من او را شناخته‌ام، تن به درون مدرسه رفتن در داد.

 سه یار دبستانی

نوشتار اصلی: سه یار دبستانی


به روایتی خیام، حسن صباح و خواجه نظام‌الملک به سه یار دبستانی معروف بوده‌اند که در بزرگی هر یک به راهی رفتند. حسن رهبری فرقهٔ اسماعیلیه را به عهده گرفت، خواجه نظام الملک سیاست مداری عظیم الشان شد و خیام شاعر و متفکری گوشه گیر گشت که در آثارش اندیشه‌های بدیع و دلهره و اضطرابی از فلسفه هستی و جهان وجود دارد.

برپایه داستان سه یار دبستانی این سه در زمان کودکی با هم قرار گذاشتند که هر کدام به جایگاهی رسید آن دو دیگر را یاری رساند. هنگامی که نظام‌الملک به وزیری سلجوقیان رسید به خیام فرمانروایی بر نیشابور و گرداگرد آن سامان را پیشنهاد کرد، ولی خیام گفت که سودای ولایت‌داری ندارد. پس نظام‌الملک ده‌هزاردینار مقرری برای او تعیین کرد تا در نیشابور به او پرداخت‌کنند.

چنان که فروغی در مقدمهٔ تصحیحش از خیام اشاره کرده‌است این داستان سند معتبری ندارد و تازه اگر راست باشد حسن صباح و خیام هر دو باید بیش از ۱۲۰ سال عمر کرده باشند که خیلی بعید است. به علاوه هیچ یک از معاصران خیام هم به این داستان اشاره نکرده‌است.

دستاوردهای خیام در ریاضیات

س. ا. کانسوا گفته: «در تاریخ ریاضی سده‌های ۱۱ و ۱۲ و شاید هم بتوان گفت در تمام سده‌های میانه حکیم عمر خیام متولد نیشابور خراسان نقش عمده‌ای داشته‌است.»

پیش از کشف رساله خیام در جبر، شهرت او در مشرق‌زمین به واسطه اصلاحات سال و ماه ایرانی و در غرب به واسطه ترجمه رباعیاتش بوده‌است. اگر چه کارهای خیام در ریاضیات (به ویژه در جبر) به صورت منبع دست اول در بین ریاضی‌دانان اروپایی سدهٔ ۱۹ میلادی مورد استفاده نبوده‌است، می‌توان رد پای خیام را به واسطه طوسی در پیشرفت ریاضیات در اروپا دنبال کرد. قدیمی‌ترین کتابی که از خیام اسمی به میان آورده و نویسندهٔ آن هم‌دوره خیام بوده، نظامی عروضی مؤلف «چهار مقاله» است. ولی او خیام را در ردیف منجمین ذکر می‌کند و اسمی از رباعیات او نمی‌آورد. با این وجود جورج سارتن با نام بردن از خیام به عنوان یکی از بزرگ‌ترین ریاضیدانان قرون وسطی چنین می‌نویسد:

«

خیام اول کسی است که به تحقیق منظم علمی در معادلات درجات اول و دوم و سوم پرداخته، و طبقه‌بندی تحسین‌آوری از این معادلات آورده‌است، و در حل تمام صور معادلات درجه سوم منظماً تحقیق کرده، و به حل (در اغلب موارد ناقص) هندسی آنها توفیق یافته، و رساله وی در علم جبر، که مشتمل بر این تحقیقات است، معرف یک فکر منظم علمی است؛ و این رساله یکی از برجسته‌ترین آثار قرون وسطائی و احتمالاً برجسته‌ترین آنها در این علم است.

 »

او نخستین کسی بود که نشان داد معادلهٔ درجهٔ سوم ممکن است دارای بیش از یک جواب باشد و یا این که اصلاً جوابی نداشته باشند.«آنچه که در هر حالت مفروض اتفاق می‌افتد بستگی به این دارد که مقاطع مخروطی‌ای که وی از آنها استفاده می‌کند در هیچ نقطه یکدیگر را قطع نکنند، یا در یک یا دو نقطه یکدیگر را قطع کنند.» گفته: «نخستین کسی بود که گفت معادلهٔ درجهٔ سوم را نمی‌توان عموماً با تبدیل به معادله‌های درجهٔ دوم حل کرد، اما می‌توان با بکار بردن مقاطع مخروطی به حل آن دست یافت.» گفته: «در مورد جبر، کار خیام در ابداع نظریهٔ هندسی معادلات درجهٔ سوم موفق‌ترین کاری است که دانشمندی مسلمان انجام داده‌است.»همچنین ___ گفته: «در مورد جبر، کار خیام در ابداع نظریهٔ هندسی معادلات درجهٔ سوم موفق‌ترین کاری است که دانشمندی مسلمان انجام داده‌است.».

یکی دیگر از آثار ریاضی خیام رسالة فی شرح ما اشکل من مصادرات اقلیدس است. او در این کتاب اصل موضوعهٔ پنجم اقلیدس را دربارهٔ قضیهٔ خطوط متوازی که شالودهٔ هندسهٔ اقلیدسی است، مورد مطالعه قرار داد و اصل پنجم را اثبات کرد. به نظر می‌رسد که تنها نسخه کامل باقیمانده از این کتاب در کتابخانه لایدن در هلند قرار دارد «در نیمهٔ اول سدهٔ هیجدهم، ساکری اساس نظریهٔ خود را دربارهٔ خطوط موازی بر مطالعهٔ همان چهارضلعی دوقائمهٔ متساوی‌الساقین که خیام فرض کرده بود قرار می‌دهد و کوشش می‌کند که فرضهای حاده و منفرجه‌بودن دو زاویهٔ دیگر را رد کند.»

درکتاب دیگری از خیام که اهمیت ویژه‌ای در تاریخ ریاضیات دارد رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) هرچند این رساله هرگز پیدا نشد اما خیام خود به این کتاب اشاره کرده‌است و ادعا می‌کند قواعدی برای بسط دوجمله‌ای (a + b)n کشف کرده و اثبات ادعایش به روش جبری در این کتاب است. بنابرین از دیگر دست‌آوردهای وی موفقیت در تعیین ضرایب بسط دو جمله‌ای (بینوم نیوتن) است که البته تا سده قبل نامکشوف مانده بود و به احترام سبقت وی بر اسحاق نیوتن در این زمینه در بسیاری از کتب دانشگاهی و مرجع این دو جمله‌ای‌ها «دو جمله‌ای خیام-نیوتن» نامیده می‌شوند. نوشتن این ضرایب به صورت منظم مثلث خیام-پاسکال را شکل می‌دهد که بیانگر رابطه ای بین این ضرایب است.

به هر حال قواعد این بسط تا n = 12 توسط طوسی (که بیشترین تأثیر را از خیام گرفته) در کتاب «جوامع الحساب» آورده شده‌است. روش خیام در به دست آوردن ضرایب منجر به نام گذاری مثلث حسابی این ضرایب به نام مثلث خیام شد، انگلیسی زبان‌ها آن را به نام مثلث پاسکال می‌شناسند که البته خدشه‌ای بر پیشگامی خیام در کشف روشی جبری برای این ضرایب نیست.

[ویرایش]

 در اخترشناسی

یکی از برجسته‌ترین کارهای وی را می‌توان اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک، که در دورهٔ سلطنت ملک‌شاه سلجوقی (۴۲۶-۵۹۰ هجری قمری) بود، دانست. وی بدین منظور مدار گردش کره زمین به دور خورشید را تا ۱۶ رقم اعشار محاسبه نمود.

خیام در مقام ریاضی‌دان و ستاره شناس تحقیقات و تالیفات مهمی دارد. از جمله آنها رسالة فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله است که در آن از جبر عمدتاً هندسی خود برای حل معادلات درجه سوم استفاده می‌کند. او معادلات درجه دوم را از روش‌های هندسی اصول اقلیدس حل می‌کند و سپس نشان می‌دهد که معادلات درجه سوم با قطع دادن مقاطع مخروطی با هم قابل حل هستند. برگن معتقد است که «هر کس که ترجمهٔ انگلیسی [جبر خیام] به توسط کثیر را بخواند استدلالات خیام را بس روشن خواهد یافت و، نیز، از نکات متعدد جالب توجهی در تاریخ انواع مختلف معادلات مطلع خواهد شد.» مسلم است که خیام در رساله‌هایش از وجود جواب‌های منفی و موهومی در معادلات آگاهی نداشته‌است و جواب صفر را نیز در نظر نمی‌گرفته است..

[ویرایش]

در موسیقی

خیام به تحلیل ریاضی موسیقی نیز پرداخته‌است و در القول علی اجناس التی بالاربعاء مسالهٔ تقسیم یک چهارم را به سه فاصله مربوط به مایه‌های بی‌نیم‌پرده، با نیم‌پردهٔ بالارونده، و یک چهارم پرده را شرح می‌دهد.

در ادبیات

نوشتار اصلی: رباعیات خیام

خیام زندگی‌اش را به عنوان ریاضیدان و فیلسوفی شهیر سپری کرد، در حالی‌که معاصرانش از رباعیاتی که امروز مایه شهرت و افتخار او هستند بی‌خبر بودند. معاصران خیام نظیر نظامی عروضی یا ابوالحسن بیهقی از شاعری خیام یادی نکرده‌اند. صادق هدایت در این باره می‌گوید.

گویا ترانه‌های خیام در زمان حیاتش به واسطهٔ تعصب مردم مخفی بوده و تدوین نشده و تنها بین یکدسته از دوستان همرنگ و صمیمی او شهرت داشته یا در حاشیهٔ جنگ‌ها و کتب اشخاص باذوق بطور قلم‌انداز چند رباعی از او ضبط شده، و پس از مرگش منتشر گردیده است.

قدیمی‌ترین کتابی که در آن از خیام شاعر یادی شده‌است، کتاب خریدة القصر از عمادالدین کاتب اصفهانی است. این کتاب به زبان عربی و در سال ۵۷۲ یعنی نزدیک به ۵۰ سال پس از مرگ خیام نوشته شده‌است. کتاب دیگر مرصادالعباد نجم‌الدین رازی است.این کتاب حدود ۱۰۰ سال پس از مرگ خیام در ۶۲۰ قمری تصنیف شده‌است نجم‌الدین صوفی متعصبی بوده که از نیش و کنایه به خیام به خاطر افکار کفرآمیزش دریغ نکرده‌است. کتاب‌های قدیمی (پیش از سدهٔ نهم) که اشعار خیام در آنها آمده‌است و مورد استفادهٔ مصححان قرار گرفته‌اند علاوه بر مرصادالعباد از قرار زیرند تاریخ جهانگشا (۶۵۸ ق)، تاریخ گزیدهٔ حمدالله مستوفی (۷۳۰ ق)، نزهة المجالس (۷۳۱ ق)، مونس الاحرار (۷۴۱ ق). جنگی از منشآت و اشعار که سعید نفیسی در کتابخانهٔ مجلس شورای ملی جنگ یافت و در سال ۷۵۰ قمری کتابت شده‌است و همچنین مجموعه‌ای تذکره‌مانند که قاسم غنی در کتابخانهٔ شورای ملی یافت که مشتمل بر منتخابت اشعار سی شاعر است و پنج رباعی از خیام دارد.

با کنار گذاشتن رباعایت تکراری ۵۷ رباعی به دست می‌آید.این ۵۷ رباعی که تقریباً صحت انتساب آنها به خیام مسلم است کلیدی برای تصحیح و شناختن سره از ناسره به دست مصححان می‌دهد. با کمک این رباعی‌ها زبان شاعر و مشرب فلسفی وی تا حد زیادی آشکار می‌شود. زبان خیام در شعر طبیعی و ساده و از تکلف به دور است و در شعر پیرو کسی نیست.وانگهی هدف خیام از سرودن رباعی شاعری به معنی متعارف نبوده‌است بلکه به واسطهٔ داشتن ذوق شاعری نکته‌بینی‌های فلسفی خود را در قالب شعر بیان کرده‌است.

تصحیحات رباعیات خیام

شهرت خیام به عنوان شاعر مرهون ادوارد فیتزجرالد انگلیسی‌است که با ترجمهٔ شاعرانهٔ رباعیات وی به انگلیسی، خیام را به جهانیان شناساند. با این حال در مجموعهٔ خود اشعاری از خیام آورده‌آست که به قول هدایت نسبت آنها به خیام جایز نیست

تا پیش از تصحیحات علمی مجموعه‌هایی که با نام رباعیات خیام وجود داشت؛ مجموعه‌هایی مغشوش از آرای متناقض و افکار متضاد بود به طوری که به قول صادق هدایت «اگر یک نفر صد سال عمر کرده باشد و روزی دو مرتبه کیش و مسلک و عقیدهٔ خود را عوض کرده باشد قادر به گفتن چنین افکاری نخواهد بود.». بی‌مبالاتی نسخه‌نویسان و اشتباه کاتبان همیشه در بررسی نسخه‌های خطی دیده می‌شود. اما در مورد خیام گاه اشعارش را به‌عمد تغییر داده‌اند تا آن را به مسلک تصوف نزدیک کنند. هدایت حتی می‌گوید یک علت مغشوش بودن رباعیات خیام این است که هر کس می‌خوارگی کرده‌است و رباعی‌ای گفته‌است از ترس تکفیر آن را به خیام نسبت داده‌است. مشکل دیگری که وجود دارد این است که بسیاری به پیروی و تقلید از خیام رباعی سروده‌اند و رباعی ایشان بعدها در شمار رباعیات خیام آمده‌است..

نخستین تصحیح معتبر رباعیات خیام به دست صادق هدایت انجام گرفت. وی از نوجوانی دلبستهٔ خیام بود تدوینی از رباعیات خیام صورت داده بود. بعدها در ۱۳۱۳ آن را مفصل‌تر و علمی‌تر و با مقدمه‌ای طولانی با نام ترانه‌های خیام به چاپ رسانید. تصحیح معتبر بعدی به دست محمد علی فروغی در ۱۳۲۰ به انجام رسید. لازم به ذکر است که اروپاییان نظیر ژوکوفسکی، روزن و کریستنسن دست به تصحیح رباعیات زده بودند اما منتقدان بعدی شیوهٔ تصحیح و حاصل کار ایشان را چندان معتبر ندانسته‌اند.

احمد شاملو روایتی از ۱۲۵ رباعی خیام در کتابی به نام ترانه‌ها روایت:احمد شاملو ارائه داده‌است.

هرگز دل من ز علم محروم نشد

کم ماند ز اسرار که معلوم نشد

هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز

معلومم شد که هیچ معلوم نشد

[ویرایش] مضمون اشعار و مشرب فلسفی خیام

صادق هدایت در ترانه‌های خیام دسته‌بندی کلی‌ای از مضامین رباعیات خیام ارائه می‌دهد و ذیل هر یک از عناوین رباعی‌های مرتبط با موضوع را می‌آورد:

راز آفرینش

درد زندگی

از ازل نوشته

گردش دوران

ذرات گردنده

هر چه باداباد

هیچ است

دم را دریابیم

پیروان خیام

صادق هدایت بر این باور است که حافظ از تشبیهات خیام بسیار استفاده کرده‌است، تا حدی که از متفکرترین و بهترین پیروان خیام به شمار می‌آید. هر چند که به نظر او افکار حافظ به فلسفهٔ خیام نمی‌رسد، اما بنا به نظر صادق هدایت حافظ این نقص را با الهامات شاعرانه و تشبیهات رفع کرده‌است و برای نمونه به قدری شراب را زیر تشبیهات پوشانده که تعبیر صوفیانه از آن می‌شود. اما خیام این پرده پوشی را نداردبرای نمونه حافظ دربارهٔ بهشت با ترس سخن می‌گوید:

باغ فـردوس لطیـف است و لیکن زیـنهار

تو غنیمت شمر این سایهٔ بید و لب کشت

اما خیام بدون پرده‌پوشی می‌گوید:

گویند بهشت و حور عین خواهد بود

آنجا می‌ناب و انگبین خواهد بود

گر ما مِی و معشوقه گزیدیم چه باک؟

چون عاقبت کار چنین خواهد بود

موریس بوشور از کسانی است که کاملاً تحت تاثیر افکار خیام در آمده و نمایشنامهٔ رویای خیام هماهنگی فکری او را با شاعر ایرانی به خوبی نشان می دهد. همچنین ارمان رنو و آندره ژید هم از او مایه گرفته اند دو کامارگو شاعر اسپانیایی نیز افکار خیام را در قالب شعر نو ریخت و متن اسپانیایی آنها را در سراسرآمریکای لاتین و متن فرانسوی را در اروپا رواج دادند دیگر از کسانی که از خیام الهام گرفته اند و یا به تمجید او پرداختند عبارتند از:«آندره ژید»، «ژان لاهور»، «شارل گرولو»، «ژان مارک برنارد» و «شاپلن».

آثار

خیام آثار علمی و ادبی بسیاری تالیف کرده‌است.

او میزان الحکمت را درباره فیزیک و لوازم الامکنت را در دانش هواشناسی نوشت. نوروزنامه دیگر اثر ادبی اوست، در پدیداری نوروز و آیین پادشاهان ایرانی و اسب و زر و قلم و شراب که در حدود ۴۹۵ هجری قمری نگاشته شده‌است. کتاب جبر و مقابله خیام با تلاش دانش پژوهان اروپایی در سال ۱۷۴۲ در یکی از کتابخانه‌های لیدن یافته شد. این کتاب در ۱۸۱۵ توسط تنی چند از دانشمندان فرانسوی ترجمه و منشر شد .

رسالة فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله به زبان عربی، در بارهٔ معادلات درجهٔ سوم.

رسالة فی شرح مااشکل من مصادرات کتاب اقلیدس در مورد خطوط موازی و نظریهٔ نسبت‌ها.

رساله میزان‌الحکمه.«راه‌حل جبری مسالهٔ تعیین مقادیر طلا و نقره را در آمیزه‌(آلیاژ) معینی به وسیلهٔ وزنهای مخصوص بدست می‌دهد.»

قسطاس المستقیم

رسالهٔ مسائل الحساب، این اثر باقی نمانده‌است.

القول علی اجناس التی بالاربعاء، اثری دربارهٔ موسیقی.

رساله کون و تکلیف به عربی درباره حکمت خالق در خلق عالم و حکمت تکلیف که خیام آن را در پاسخ پرسش امام ابونصر محمدبن ابراهیم نسوی در سال ۴۷۳ نوشته‌است و او یکی از شاگردان پورسینا بوده و در مجموعه جامع البدایع باهتمام سید محی الدین صبری بسال ۱۲۳۰ و کتاب خیام در هند به اهتمام سلیمان ندوی سال ۱۹۳۳ میلادی چاپ شده‌است.

رساله روضةالقلوب در کلیات وجود

رساله ضیاء العلی

رساله‌ای در صورت و تضاد

ترجمه خطبه ابن سینا

رساله‌ای در صحت طرق هندسی برای استخراج جذر و کعب

رساله مشکلات ایجاب

رساله‌ای در طبیعیات

رساله‌ای در بیان زیگ ملکشاهی

رساله نظام الملک در بیان حکومت

رساله لوازم‌الاکمنه

اشعار عربی خیام که در حدود ۱۹ رباعی آن بدست آمده‌است.

نوروزنامه، از این کتاب دو نسخه خطی باقی مانده‌است. یکی نسخهٔ لندن و دیگری نسخه برلن.

رباعیات خیام به زبان فارسی که در حدود ۲۰۰ چارینه (رباعی) یا بیشتر از حکیم عمر خیام است و زائد بر آن مربوط به خیام نبوده بلکه به خیام نسبت داده شده.

عیون الحکمه

رساله معراجیه

رساله در علم کلیات

رساله در تحقیق معنی وجود

خیام در فرهنگ عامه

چهره جهانی خیام

تندیس خیام در بخارست، پایتخت رومانی

در جهان خیام به عنوان یک شاعر، ریاضیدان و اخترشناس شناخته شده‌است. هرچند که اوج شناخت جهان از خیام را می‌توان پس از ترجمه شعرهای وی به وسیله ادوارد فیتزجرالد دانست. این در حالی است که بسیاری از پژوهشگران شماری از شعرهای ترجمه‌شده به وسیله فیتزجرالد را سروده خیام نمی‌دانند و این خود سبب تفاوت‌هایی در شناخت خیام در نگاه ایرانی‌ها و غربی‌ها شده‌است. تأثیرات خیام بر ادبیات غرب از مارک تواین تا تی.اس الیوت او را به نماد فلسفه شرق و شاعر محبوب روشنفکران جهان تبدیل کرده‌است

در سال 1875«گارسن دوتاسی» خاورشناس معروف فرانسوی تعداد 10 رباعی از خیام را به فرانسه برده بود ولی 10 سال بعد کنسول فرانسه که زبان فارسی را خوب می دانست ولی به فلسفه و اندیشه و اعتقاد خیام آگاهی نداشت خیام را یک «صوفی» معرفی کرد و تعداد زیادی از رباعیات خیام و منسوب بدو را به فرانسه برد. همین بی خبری از فکر خیام موجب شد که تئوفیل گوتیه او را شاعری رند حساب کند. نظر گوتیه نسبت به خیام و شرح و تفصیل اشعارش موجب شد که فرانسویان نسبت به این شاعر ایرانی علاقهٔ زیادی نشان دهند

ولادیمیر پوتین، مارتین لوتر کینگ و آبراهام لینکن همیشه قبل از خواب رباعیات خیام می‌خواندند یا می‌خوانند]

نامگذاری به نام خیام

یکی از حفره‌های ماه به افتخار خیام «عمر خیام» نامیده شده‌است.

سیارکی در سال ۱۹۸۰ به نام وی نامگذاری شد.(سیارک ۳۰۹۵)

در تونس هتلی به نام خیام ساخته شده‌است.

در فرانسه و مصر شراب‌هایی به نام خیام تولید می‌شود.

شهرک صنعتی خیام در نزدیکی نیشابور به نام خیام نامگذاری شده‌است.

نام یکی از ایستگاه‌های قطار که فاجعه قطار نیشابور در آن‌جا رخ داد نامش خیام بود.

خیابان خیام در شهر تهران واقع در منطقه ۱۲ شهرداری تهران به نام عمر خیام نام‌گذاری شده‌است.

خیابان خیام یکی از خیابان‌های شهر نیشابور واقع در شهرک فرهنگیان است که به نام عمر خیام نام‌گذاری شده‌است.

در سال ۱۸۹۲ م. «انجمن عمر خیام» در لندن توسط گروهی از دانشمندان و ادیبان و روزنامه‌داران بنیانگذاری شد. این انجمن تا سال ۱۸۹۳ م. سه مراسم بزرگداشت برای خیّام برگزار کرد. در این انجمن ها اشعار زیادی در مدح خیام خوانده شد که که اعضای انجمن سروده بودند. همچنین دو عدد بوته گل سرخ بر مزار ادوارد فیتزجرالد مترجم رباعیات عمرخیام قرارداده شد که بر سرلوحه آن این طور نوشته شده بود: این بوته گل سرخ در باغ کیو پرورده شده و تخم آن را سیمپسن از مزار عمرخیام در نیشابور آورده و بدست چندین تن از هواداران ادوارد فیتزجرالد ازجانب انجمن عمرخیام غرس شده.

خطر سرطان پوست در تابستان را جدی بگیرید

            

           
فصل گرما و تابستان به دلیل بالا بودن میزان اشعه‌ای که از خورشید به زمین می‌تابد
 یکی از خطرناک‌ترین فصل‌ها برای افراد در معرض خطر به شمار می‌رود. قرار گرفتن
 بدون‌محافظ در برابر نور مستقیم خورشید به مرور می‌تواند باعث رشد غیرطبیعی
 سلول‌های پوستی شود که خطر ابتلا به سرطان پوست را افزایش می‌دهد. 
           

به گزارش جام جم سرا:

 در واقع، قرار گرفتن در معرض نور آفتاب یکی از دلایل اصلی مستعدکننده پوست بدن برای سرطانی شدن محسوب می‌شود.

نشانه‌های سرطان پوست

مراقبت از پوست و توجه به کوچک‌ترین تغییرات ایجاد شده روی پوست می‌تواند به تشخیص زودهنگام سرطان در مراحل ابتدایی کمک کند و همچنین احتمال درمان موفق نیز بالاتر می‌رود. سرطان پوست معمولا در نقاطی از پوست ایجاد می‌شود که بیشترین تماس را با نور خورشید دارد و می‌توان به پوست سر، صورت، لب‌ها، گوش‌ها، گردن، قفسه سینه، بازوها، دست‌ها و پاها اشاره کرد، اما گاهی در نقاط دیگری از پوست بدن که تماس کمی با نور خورشید دارد نیز مشاهده می‌شود. برجستگی‌های مرواریدمانند یا واکسی‌شکل؛ زخم‌های صاف و گوشتی یا قهوه‌ای‌رنگ روی پوست؛ برجستگی‌های قرمزرنگ و زخم‌های صاف با سطحی پوسته‌پوسته از علائم نوعی سرطان پوست است. اما در این میان، ملانوما، مهم‌ترین و مرگبارترین نوع سرطان پوست به شمار می‌رود که اغلب روی پوست صورت و تنه ظاهر می‌شود. از علائم آن می‌توان به نقاط بزرگ قهوه‌ای‌رنگ با لکه‌های تیره؛ خالی که رنگ و اندازه آن تغییر کرده و خونریزی می‌کند؛ زخم کوچکی با حاشیه‌های نامنظم و رنگ قرمز و سفید و آبی و سیاه‌آبی؛ زخم‌های سیاه‌رنگ روی کف دست، کف پا، نوک انگشتان یا انگشتان پا و پوشش داخلی دهان و بینی اشاره کرد.

افراد در معرض خطر

معمولا افرادی که پوست و موی سفید و بور دارند؛ تعداد زیادی خال روی پوست بدن خود دارند؛ سابقه ابتلا به سرطان پوست در خود یا خانواده خود داشته‌اند بیشتر در معرض ابتلا به سرطان پوست قرار دارند.

ویتامین D و نور خورشید

بدن انسان برای تولید ویتامین D کافی به نور خورشید نیاز دارد تا استخوان‌های سالم و قوی داشته باشد. اما در کنار آن، باید برای جلوگیری از آسیب پوستی خود را از نور خورشید دور نگه دارد. با رعایت نکات ایمنی هنگام قرارگرفتن در نور خورشید، می‌توان تا حد امکان از ویتامین D موجود در نور خورشید نیز استفاده کرد و برای این کار نیازی به حمام آفتاب نیست که جز قرمز شدن و سوختگی پوست چیزی به دنبال ندارد. در واقع، قرار گرفتن هر چه بیشتر در زیر نور خورشید، به منزله دریافت ویتامین D بیشتر نیست و بدن در صورت جذب بیش از حد این ویتامین، آن را دفع می‌کند. بنابراین پزشکان توصیه می‌کنند افراد بیشتر تمرکز خود را برای جذب ویتامین D روی مصرف انواع مواد غذایی حاوی ویتامین ‌D بگذارند.

محافظت از کودکان

پوست بدن کودکان به دلیل لطافت و نازکی که دارد، در برابر نور خورشید آسیب‌پذیرتر است و

بسرعت آفتاب سوخته می‌شود. بنابراین پزشکان به والدین توصیه می‌کنند در فصول گرم سال،

کودکان خود را با بدن نیمه‌برهنه و پوشاندن انواع لباس‌های نیمه‌باز از منزل خارج نکنند و تا

حد امکان از لباس‌های پوشیده استفاده کنند.

پیشگیری را جدی بگیرید

بسیاری از انواع سرطان پوست قابل پیشگیری است و افراد با محافظت از پوست خود می‌توانند مانع از بروز سرطان شوند. رعایت نکاتی ساده و پیش‌پا افتاده می‌تواند در این امر مؤثر واقع شود.

از نور خورشید در میانه روز دوری کنید. معمولا بین ساعات 10 صبح تا 4 بعدازظهر، نور خورشید با شدیدترین حالت می‌تابد؛ بنابراین پزشکان توصیه می‌کنند طوری برنامه‌ریزی کنید که تا حد امکان در این بازه زمانی از منزل خارج نشوید و فعالیت‌های خود را به قبل یا بعد از این زمان موکول کنید. این حالت حتی در روزهای ابری نیز مصداق دارد، زیرا ابرها محافظ خوبی در برابر اشعه فرابنفش خورشید نیستند و ممکن است به پوست آسیب وارد کنند. قرار گرفتن مداوم در معرض نور خورشید، به مرور باعث آسیب وارده به پوست و در نهایت بروز سرطان پوست می‌شود.

در طول سال از ضدآفتاب استفاده کنید. ضدآفتاب‌ها تمام تشعشعات مضر فرابنفش خورشید را جذب نمی‌کنند، اما نقش بسیار مؤثری در محافظت از پوست در برابر این اشعه‌های مضر و خطرناک ایفا می‌کنند. به خاطر داشته باشید که 15 دقیقه پیش از خروج از محیط بسته باید از ضدآفتاب استفاده کنید و هر دو ساعت یک بار آن را تجدید کنید تا بتواند محافظت لازم را از پوست به عمل آورد. روی قسمت آسیب‌دیده پوست حجم بیشتری ضد آفتاب استفاده کنید تا از آسیب بیشتر جلوگیری کند.

از لباس‌های محافظ استفاده کنید.

از آنجا که ضدآفتاب‌ها محافظت کاملی در برابر نور خورشید به عمل نمی‌آورند، بهتر است از لباس‌های پوشیده استفاده کنید که بازوها و پاها و بدن را بپوشاند. حتی برای جلوگیری از رسیدن نور آفتاب به صورت می‌توانید از کلاه‌هایی با لبه‌های پهن استفاده کنید. استفاده از عینک‌های آفتابی را هم فراموش نکنید. البته هنگام خرید دنبال عینک‌هایی باشید که مسدودکننده انواع اشعه‌های مضر خورشید باشند.

از نورها و لامپ‌هایی که برای برنزه کردن استفاده می‌شود دوری کنید. این نورها، اشعه‌های فرابنفش ساطع می‌کنند که خطر بروز سرطان پوست

را افزایش می‌دهد.

مراقب داروهایی که بدن را نسبت به نور خورشید حساس می‌کند، باشید. برخی داروهای تجویزی شامل آنتی‌بیوتیک‌ها پوست را در برابر نور خورشید حساس می‌کنند؛ بنابراین باید محافظت بیشتری از پوست در برابر نور خورشید به عمل آورید.

مراقب پوست خود و تغییرات ایجاد شده روی آن باشید و در صورت مشاهده برخی تغییراتی که اشاره کردیم، حتما به پزشک مراجعه کنید. تغییرات ایجاد شده در خال‌ها، جوش‌ها و لک‌های مادرزادی و برجستگی‌های پوستی از اهمیت بالایی برخوردارند.

هنگام قرار گرفتن در معرض آب، برف و شن مراقب باشید. این مواد بشدت نور خورشید را منعکس می‌کنند که می‌تواند آسیب جدی به پوست وارد کند و خطر آفتاب‌سوختگی را افزایش دهد.

دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 ساعت 22:10

" جام جم سرا - سلامت "

راز عکس شهیدی که در اتاق رهبر انقلاب نصب شده بود!

راز عکس شهیدی که در اتاق رهبر انقلاب نصب شده بود!


شنیده ها و گفته های بسیاری از این شهید عزیز در محیط مجازی و عکس زیبای او با آن بادگیر و سربندی که بر لوله اسلحه اش بسته بود منتشر شد، اما این امر نتوانست قانعمان کند که چه رازی در این عکس نهفته است که اینچنین همه ما شیفته اش شده ایم.

گاهی زیبایی و جمال ظاهر حکایت از باطن زیباتر دارد و شهید محمد رسول رضایی اینچنین بود. عکس او بسیار زیبا و اثرگذار است؛ اما این زیبایی در مقابل زیبایی روح بلند شهید بسیار اندک است. او در کودکی رفتاری کریمانه داشت که فقط از مردان بزرگ انتظار می رود. در سرمای سرد زمستان که از سحرگاه مردم در صف نفت برای نوبت با یکدیگر مشاجره داشتند، شهید محمد رسول بعد از گرفتن سهمیه خود، وقتی پیرزن ناتوانی را می بیند سهمیه خود را به او بذل می کند و دست خالی به خانه بازمی گردد و شاید که دعای آن پیرزن او را به آرزوی خویش رسانده باشد.

راز عکس شهیدی که در اتاق رهبر انقلاب نصب شده بود!
عکسی که در اتاق رهبر انقلاب نصب شده بود

به گزارش «تابناک»، چندی پیش که یکی از رزمندگان دفاع مقدس خاطره ای در خصوص عکس شهید گمنامی که در اتاق رهبر معظم انقلاب نصب شده بود، منتشر کرد و گفته شد که اتفاقی مادر شهید هادی ثنایی‌مقدم این عکس را شناسایی کرده است، شنیده ها و گفته های بسیاری از این شهید عزیز در محیط مجازی و عکس زیبای او با آن بادگیر و سربندی که بر لوله اسلحه اش بسته بود منتشر شد، اما این امر نتوانست قانعمان کند که چه رازی در این عکس نهفته است که اینچنین همه ما شیفته اش شده ایم.

تا اینکه چند روز پیش یکی از خانواده های شهدا در تماس با «تابناک» اظهار کردند که این عکس متعلق به شهید بزرگوار محمد رسول رضایی بوده است و عکس ها و مدارکی دال بر این موضوع به ما ارائه دادند و این جوان سیزده ساله راز تمایزش را برایمان برملا کرد.

در تشییع جنازه شهید محمدرسول رضائی، دانش آموز 13 ساله مدرسه راهنمائی امیرکبیر اسدآباد همدان صحنه ای رخ داده بود که تا کنون شاید در تشییع هیچ شهید دیگری از شهرها و حتی کشور اتفاق نیفتاده بود و دیگر هیچ گاه تکرار نشده است.

محمدرسول به دوستانش وصیت کرده بود؛ «در تشییع جنازه ی من پرچم آمریکا را به آتش بکشید تا مردم بدانند من ضدآمریکایی و تابع ولایت فقیه هستم.»

آری او اینچنین بود که بر دیواره اتاق رهبر معظم انقلاب نصب شده و روح بلند و استکبار ستیز او بود که سال ها پیش به عنوان کوچکترین شهید اسدآباد همدان در تشییع جنازه اش پرچم آمریکا را همکلاسی هایش به آتش کشیدند و نه فقط بر دیوار رهبر که بر دیواره شهر و بسیاری از دیوارهای دیگر نصب شده بود.

او از همان اوتادی بود که حضرت روح الله در وصفش می فرمود: «رهبر ما آن طفل سیزده ساله‌ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم بزرگ‌تر است، با نارنجک، خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت شهادت نوشید».

چشمان حق بین این شهید 13 ساله گویی تمامی جنایات گذشته و آینده تاریخ آمریکا علیه ملتش و اسلام را دیده بود که اینچنین بغض مقدس خود را در وصیت نامه اش ابراز کرده است. بر خلاف بعضی از افراد کوته بین که حافظه تاریخی خود را تعطیل کرده اند و یا آنقدر خوش بین هستند که فکر می کنند شیطان بزرگ تغییر ماهیت داده است.

شهید محمد رسول رضایی در 19/4/53 در اسد آباد همدان متولد شد و در حالی که به عنوان بزرگترین فرزند خانواده کمک حال پدر و مادر بود و دانش آموز 13 ساله مدرسه راهنمائی امیرکبیر اسدآباد به حساب می آمد؛ با دستکاری در شناسنامه اش عازم جبهه های حق علیه باطل شد و در بار دوم اعزام خود در عملیات بیت المقدس 2 به تاریخ 30/10/66 در ارتفاعات‌ غرب‌ شهر ماووت‌ عراق‌ به فیض شهادت نائل آمد. آنچه در ادامه می خوانید وصیت نامه زیبا و جان بخش این شهید بزرگوار است.

بسم الله الرحمن الرحیم

ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم برزقون»

گمان نکنید آنان که در راه خدا به درجه رفیع شهادت نائل گشته اند مرده اند بلکه زنده اند

و در پیشگاه خداوند روزی می خورند.

با درود و سلام به اسلام راستین و مهدی موعود (عج) و با درود و سلام بر نایب بر حقش

امام بت شکن و رزمندگان کفر ستیز و شهدای گلگون کفن اسلام از صدر تا به حال وصیت

نامه خود را شروع می کنم. خدایا تو می دانی که من جز برای رضای تو به جبهه نیامده ام.

من برای کمک به مستضعفان و مبارزه با ظلم و استکبار جهانی به جبهه آمده ام تا انتقام

شهدای خرمشهر و انتقام شهدای اسلام را بگیرم. آمده ام تا انتقام خون بچه های شیرخوار

را که در زیر بمباران وحشیانه صدام به درجه رفیع شهادت نائل آمده اند بگیرم و نگذارم که

حق انان پایمال گردد.

از شما امت حزب الله می خواهم که جبهه ها را خالی نگذارید. امام عزیزمان را تنها نگذارید.

مراسم دعای کمیل و دعای توسل را هر چه با شکوه تر بر پا کنید و در تشییع جنازه من پرچم

آمریکا را به آتش بکشید تا مردم بدانند که من ضد آمریکایی و تابع ولایت فقیه هستم.

خطاب به پدر و مادر عزیزم. از پدر و مادرم می خواهم که برای من گریه نکنند و از این

که من شهید شدم نار احت نباشید بلکه خوشحال باشید که فرزندی را بزرگ کرده اید

و او را در راه دین و قرآن و در راه وطن قربانی کرده اید و در آخر از تمام اهل خانواده

و قوم و خویشان حلالیت می خواهم و می خواهم که راهم را ادامه دهند.

عکس: بچگی کردن در همه دنیا شکل یکسانی دارد

شادی و خنده در همه دنیا برای بچه‌ها شبیه به هم اتفاق می‌افتد.

مجله مهر: هر فرهنگی داشته باشند، وضعیت اقتصادی در هر شرایطی که باشد، کودکان

راهی برای شادی پیدا می‌کنند. با نگاهی به این لحظه‌های هیجان انگیز که دوربین عکاسی

آن‌ها را ثبت کرده است، حال هرکسی هم خوب می‌شود.

عکس‌های زیر از بچه‌های سراسر دنیا گرفته شده است و از کشورهای غربی تا جنوب افریقا

را می‌توانید ببینید، بچه‌هایی که خودشان برای خودشان سرگرمی‌ می‌سازند.

هندوستان 

 

روسیه

بورکینا فاسو

میانمار

تاجیکستان

ویتنام

غنا

استونی

تایلند

افریقای جنوبی

پرو

اتوپیا

ایتالیا

امریکا

اندونزی

رومانی

تانزانیا

کوبا

نپال

اوگاندا

هلند

هائیتی

کامبوج

 

"  خبرگزاری مهر "

" خاطرات شنیدنی از بهجت عارفان " :

 

معاشرت و مصاحبت با او، جانِ شیفتگان را آب حیات و تشنگان حقیقت را جرعۀ وصال بود. عطش دیدار دوباره‌اش دلیل روشنی بر عنایتش بود؛ گویا هیچ دیداری بدون دعوت نبود. نیک می‌دانیم که فَرط رغبت ما، دلیل عنایت اوست و عنایت او بیش از پیش شامل حال ماست. در این ایام فراق، گرچه ما را دل هماره به خدمت است، بر فوت صحبت دیرین تأسف می‌خوریم و طریق صواب در آن می‌بینیم که پای صحبت کسانی بنشینیم که حق صحبت دانستند و مصاحبت او را غنیمت شمردند.
*******
بقال‌های نجف یک وقتی یک کسی جلوی همه، از آیت‌الله بهجت (ره)پرسید: شما طی‌الارض دارید؟ ایشان چقدر ظریف جواب دادند. اگر بگویند نه خوب این دروغ است. دروغ بعضی جاها مجوز دارد، ولی هر جایی مجوز دروغ نیست. بگویند بله، باز یک محذوری پیش می‌آید. با زرنگی فرمودند: آن وقتی که ما نجف بودیم بقال‌های نجف هم طی‌الارض داشتند. طبیب باش و برو نماینده ولی‌فقیه در قفقاز به اصرار از ما خواستند: «به اینجا بیایید و اینجا مدرسه‏ای هست و تدریس بکنید و کارهایی از این قبیل».
من نگران بودم چون وارد فضایی می‏شدم که آنجا دیگر قم نیست و فضا به اصطلاح باز است. خیلی میل رفتن نداشتم. از طرفی هم کار دیگری بود که آن هم یک مسئولیت طلبگی و روحانی بود. من مانده بودم بین این دو. خدمت آقای پهلوانی عرض کردم: چه کنم؟ ایشان فرمودند: شما مراجعه به آقای بهجت بکنید و هرچه ایشان فرمودند همان کار را بکنید. من هم خدمت آقا رسیدم و عرض کردم که این دو گزینه پیش روی من هست من چه کنم؟ ایشان فرمود: «طبیب باید آنجایی برود که مریض زیاد است؛ شما باکو بروید».
من نگران این بودم که اگر به آنجا بروم از مسائل معنوی دور بشوم، ایشان فرمودند: «نخیر آقا ویرانی‏های آنجا را در نظر بگیرید». بعد فرمودند: «خیال می‏کنید که سیر و سلوک به این است که تسبیح هزاردانه دستتان بگیرید و همه‌اش ذکر بگوئید؟ نخیر آقا این نیست، بروید آقا، بروید». روانی یک‌بار در یکی از سفرهای مشهد که هنوز اطراف آقا شلوغ نشده بود، خدمت ایشان عرض کردم: آقا ما یک شوهرخواهری داریم که مریض هستند، دعا بفرمایید. فرمودند: «چه مشکلی دارند؟». عرض کردم: روانی است. فرمودند: «همه ما روانی هستیم، اگر روانی نبودیم که گناه نمی‏کردیم». کرامت کلمات کرامات آقا در کلمات آقا بود. در سلوک آقا بود. یک‌بار از ایشان دستورالعملی خواستم برای تشرف به محضر حضرت صاحب‌الامر علیه‌السلام.
می‏خواستم مکه مشرف بشوم به ایشان عرض کردم: آیا دستورالعملی هست که به محضر آقا تشرف حاصل بشود یا خیر؟ فرمودند: «تا ما چقدر به وجود و حضور حضرت باور داشته باشیم!». اگر ما وجود و حضور آن بزرگوار را باور داشته باشیم، دیدن یا ندیدن چه فرقی می‏کند؟! رستگار شد آن‌که… یک کسی آمده و گفته بود: آقا آغاز درس‏هاست و من می‏خواهم شروع کنم برای طلبگی، یک دعایی بفرمائید. آقا فرموده بودند: خُب، حالا می‏خواهی چه کار کنی؟ گفته بود: می‏خواهم صرف و نحو بخوانم. آقا فرمود: بعد می‏خواهی چه کار کنی؟ گفته بود: لمعه. آقا فرموده بودند: بعد می‏خواهی چه کار کنی؟ گفت: مکاسب و رسائل و کفایه. دوباره آقا گفته بودند: بعد می‏خواهی چه کار کنی؟ گفته بود: می‏خواهم درس خارج بروم.
دوباره آقا فرموده بودند: بعد می‏خواهی چه کار کنی؟ گفته بود: می‏خواهم مجتهد بشوم. آقا فرموده بودند: «یعنی در قرآن نوشته: «قد افلح من له قوهًْ الاستنباط؟؛ رستگار شد کسی که قوه استنباط دارد» یا فرمود که «قد افلح من تزکی؛ رستگار شد هر که تزکیه نفس دارد»؟! محبت کودکانه آقا خیلی به بچه‌ها علاقمند بود. اصلاً بچه‌ای که می‌دید، یک‌جوری می‌خواست با این بچه حرف بزند یا لبخندی می‌زد و با ابروهاش مثلاً یک اشاره‌ای به این بچه می‌کرد. با آن بچه شوخی می‌کرد، مثلاً به بچه می‌گفت: «شما بابای ایشان هستید یا ایشان بابای شماست؟».
مسلمانان چین یک وقتی از ایشان می‌خواستیم که برای مریضی دعا بکند، می‌گفت: «من برای همه مریض‌ها دعا می‌کنم، من حتی برای مسلمان‌های چین هم دعا می‌کنم». آیا ما خواب نیستیم؟ یک روز عصر آمدیم درس، عرب دست‌فروشی ـ هیکل و قیافه درشتی هم داشت ـ آمده بود داخل همین مسجد کوچک، خوابیده بود؛ درست روبه‌روی همان‌جایی که آقا می‌نشستند. سر جای خودمان نشستیم که آقا تشریف آوردند، او هنوز خوابیده بود. آقا تشریف آوردند و نشستند. یک خرده صبر کرد، بیدار نشد. یکی از شاگردان حرکتی کرد که او را صدا کند، که مزاحم درس و بحث نشود. آخر وسط مسجد بود و جلب نظر می‌کرد. تا خواست حرکت کند، آقا فرمود: هیس! چیزی نگید. این را فرمود:«اولسنا نائمین؟؛ آیا ما خواب نیستیم؟!».
ای‌کاش یکی بیاد ما را هم بیدار کند. همین‌طوری نشستند تا او خودش بیدار شد. عذرخواهی کرد و رفت و آقا هم درس را شروع کردند. خیرالحافظین یک آقایی که محافظ یکی از مراجع متوفا بود، بعد از آن مرجع آمد کنار آقای بهجت. خیلی هم اصرار داشت که بماند. با آقازادۀ آقا صحبت کردند. ایشان هم با آقا صحبت کرد. آقا گفت: «آن کسی که می‌خواهد از آن محافظ، حفاظت بکند کیست؟». گفت: خدا. آقا گفت: «او از من هم محافظت می‌کند».
نگاه به قرآن

در همان کتابخانه مسجد که بعد از درس می‌آمد، وضو می‌گرفت، بعد نافله می‌خواند و بعد می‌آمد برای نماز ظهر و عصر، من مکرر دیدم که ایشان قرآن باز می‌کرد و سوره حمد را از روی کتاب می‌خواند. بعد تمام می‌کرد، دوباره می‌خواند. فرض کن ده بیست دقیقه سوره حمد را نگاه می‌کرد. من احساس می‌کردم این از سوره حمد معارف گیرش می‌آید. کجا نیستی؟! درمحضر ایشان بودم که قبل از منبر روضه‌خوان خطاب کرد به امام زمان علیه‌السلام و عرض کرد: آقاجان کاش می‌دانستیم کجا تشریف داری. آیت‌الله بهجت نگاهی به من کردند و فرمودند: «یعنی می‌دانیم کجا تشریف ندارند؟».
یک بار هم یکی از همراهان آقا گفت: به جمکران که وارد شدیم مداحی در بلندگو می‌گفت: ای‌کاش می‌دانستیم کجا تشریف داری! آقا فرموده بودند: «کجا تشریف ندارند؟». کربلا نرفته‌ها آیت‌الله بهجت هر سال وقتی مشرف می‌شد برای مشهد، قبلش به زیارت حضرت عبدالعظیم در شهرری مشرف می‌شد. حتی دیگران را هم سفارش می‌کرد. حتی یادم هست چند نفر از دوستان خواستند مشرف بشوند کربلا، چند روز در مرز مهران معطل شدند و درست نشد بروند. وقتی برمی‌گشتند، آقای بهجت فرمودند: «به اینها پیغام بدهید قبل از اینکه بیایند قم، بروند زیارت حضرت عبدالعظیم، که ثواب زیارت سیدالشهدا علیه‌السلام را به اینها بدهند».
ذکر قیمتی
یک سفر که ایشان مشهد تشریف داشتند، خدا توفیقی به ما داد خدمت ایشان مشرف شدیم. به ایشان گفتم: آقا می‌شود یک ذکری به ما بدهید که دائمی باشد، خیلی بزرگ باشد. من فکر کردم ایشان یک دعاهای خیلی طویل و طولانی را می‌فرمایند. فرمودند: «در قبال این ذکری که من دارم به شما می‌دهم اگر تمام گنج‌های عالم را جمع کنید بیاورید، بروید داخل کوه‌ها هر چه جواهر وجود دارد جمع کنید، بروید در دریاها هر چه مروارید وجود دارد جمع کنید با این ذکری که به شما می‌دهم برابری نمی‌کند». گفتم: آقا بفرمائید چه ذکری هست که اینقدر با همه جواهرات دنیا برابری نمی‌کند؟ ایشان فرمودند: «استغفار، استغفار، استغفار؛ اگر بدانید چه هست این استغفار! چه گنج‌هایی در این ذکر استغفار نهفته هست! باید بیابید که این استغفار چیست». ایشان فرمودند: «زبانتان وقتی به ذکر استغفار باز می‌شود، در حقیقت موانع همه بر طرف می‌شود و حوایجتان هم برآورده می‌شود. اصلاً استغفار صیقل‌دهنده روح است، شما را نزدیک می‌کند به خدا».
" کیهان "

" تقدیم به شهدای مدافع حرم در سوریه " :

 

این شعرصرفاجهت مطالعه است *کپی برداری پیگیردقانونی دارد

 *************************************** 

از پشت این پرچین زندگی

تا اولین پلکان آسمان

یک قدم راه است

****

تو به یاران نزدیک تر شدی در آن بالا                                  1

از این بالا به پایین بنگر                                                  2 و 3

دخترک تنهای  پنج ساله نینوا تنهاست                                             4

***                               

هر بار که به دیدارش می روی

تو را به نشستن دعوت می کند                                            5

***

تو رایحه ی پدر را با خود آوردی                                        5

در راس الحسین ( ع ) کاخ سبز ، دست پیمان با ثاربستی            5

با رایحه دشت نینوا همره شو

****

گام هایم سنگین است

در جمع شما آیا ما را راهی هست ؟ !                                    6

گرد بر گرد دخت ثارالله ( ع) جمع هستید                                6

کوچه های تنگ رو به سوی او

****

در سکوتی وهم آور است

چشمان قرمز و سیاه پوش شیطانی در کمین هستند                   7

سنگفرش ها تنها در سکوت

تو را همراهی می کند          8

***                                                 

همره تان از کوچه هایی با خانه های نمور تا کاخ سبز              8

تا کنار دخت آل رسول (ص )                                            9

در باغ های سبز زیتون

روزی در این کوچه ها

****

هیاهوی مردم و کودکان

زائران در دیدار خاندان رسول

از هم پیشی می گرفتند                                  5                                       

***

کنون سکوت است و سکوت ....

باد می وزد و تنها نظارگراین جا

دروبین های شیاطین است                             11        

***

سبزپوشان از آن سوی سرزمین نور                           12

آمده اند که در کنار دخت آل رسول ( س )

فاصله ی زمان و زمین را نزدیک کنند

****

در نگاهت نور ثار است                                          10

در رد پایت جای پای اسیران شام است

در مسلخ گه عشق جز نکو را نکشند

در آخرزمان ما

****

همه را آیینی دگر است                                         11

تفسیر سجاده ی عشق با چه کسی است ؟

همرهم با راهیان وادی نور                                     13

در مسلخ عشق

****

بی سر و بی پا ، باید رفت                                  14

بال بگسترانید تا عرش مجید جبار

عرش رحمان و رحیم در مهد                                             

همه جا سفره گسترانیده

همه جا را کفران و نسیان اشرف مخلوقات است

شکوران اندکند

***

حکم الله در دستان ملحدان است                          7

گل های سبزپوش پرپر شده اند                              12

به جرم عشق همرهی خاندان رسول ( ص )

***

روز حساب بس نزدیک است                                   15   

آن زمان که ملائک عذاب به مهد فرود آیند

چهره کریه دجالان داعش در هم پیچیده شود

گل های سبز ثارم راهی عرشند                           16

از این جا تا عرش رب راهی نیست

***

از پشت این پرچین تل زینبیه دمشق                      17

از پشت این معجر رقیه                                     18

تا اولین پلکان آسمان

راهی نیست

با من بیا

تا نزدیکی رحمان را در کنار رگ هایت حس کنی ....            19

****************************************

شعری از رویاپوراحمدگربندی –  جمعه  24/2/1395 – ساعت 09:15 صبح

((  تقدیم به شهدا : شهدای مدافع حرم در سوریه  ))

 

1- شهدا

2- بهشت

 3- زمین

4- حضرت رقیه ( س )

5- سفربه سوریه شهریور 1387؛

           کاخ سبز: بین مردم سوریه به کاخ سبز معاویه معروف است که

          راس الحسین (  ع  ) در آن قرار دارد    ثار: امام حسین ( ع )

6- جمع رزمندگان مدافع حرم

7- گروه ملحد داعش

8- رزم رزمندگان اسلام علیه گروه ملحد داعش

9- مرقد حضرت زینب ( س )

10- امام حسین ( ع  )

11- گروه ملحد داعش و وهابیان

12- ایران

13- رزمندگان اسلام

14- شهدای مدافع حرم

15- زمان مرگ

16- گل های سبز : رزمندگان اسلام – ثار : امام حسین ( ع )

17- حرم حضرت زینب ( س )

18- حرم حضرت رقیه ( س )

19- سوره ق ؛ آیه 16 :

         در سوره مبارکه " ق " خداوند می‌فرماید: "   َنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ  ؛

                                          ما از رگ گردن به شما نزدیک‌ تریم  "

 

" تاثیر شاهنامه فردوسی در آثار حماسی غرب " :

 تاثیر شاهنامه فردوسی در آثار حماسی غرب

   

چکیده

ویلیام جونز یکی از کسانی بود که در کمپانی هند شرقی به تحقیق و ترجمه آثار ادب پارسی پرداخت و از بررسی متن و واژگان شاهنامه به شباهت زبان های هند و اروپایی پی برد. جیمز اتکینسون از کالج فورت ویلیام در کلکته در سال 1814 م. ترجمه خود را از داستان رستم و سهراب منتشر ساخت.
ماتیو آرنولد (1888-1822م.) منظومه پرآوازه ی خود را به داستان رستم و سهراب اختصاص داد. آرنولد به دو مقوله ی اقتباس از شاهنامه و تعزیه ایرانی بسیار اهمیت می داد.
جیمز راسل لوول (1891-1819م.) با ستایش از شاهنامه از این که همگان به این گونه آثار توجه ندارند اظهار تاسیف می نمود. جونز، آرنولد، ژول مول، اتکینسون، فون شاک و دیگران همه به ترجمه آثار ادب پارسی و اقتباس از آنها به ویژه شاهنامه پرداختند. کسانی همچون الکساندر راجرز نقش فرهنگی خود را از لحاظ تقویت ادبیات غرب از طریق ادب پارسی ایفا می کردند.

مقدمه

آثار ادبیات فارسی و ایران آثاری شخصی و محدود به منطقه ای خاص نیست ،آثار ادبی ایران، به ویژه ادب پارسی تنها متعلق به نمونه قومی و ملّی هم نیست، بلکه نمونه هایی از آثار ادب جهانی را شامل می شود که بدون در نظر گرفتن آن، درک تاریخ جهان میسّر نخواهد بود. شاهنامه فردوسی با توجه به سیری منطقی که در سرودن آن به کار رفته است سه بخش اسطوره ای، پهلوانی و تاریخی را رقم می زند. این کتاب بزرگ به سرزمین ایران و بخش مهمی از جهان زندگان شخصیتی کامل می بخشد. از طرفی شاهنامه در سرزمینی ظهور می کند که از همه ی لوازم فرهنگ و تمدّنی بزرگ برخوردار بوده است و از طرف دیگر خود این اثر با آموزشی مناسب می تواند به مکتب های تضعیف ده، روح، قدرت و ملیت بخشد. پس از ترجمه شاهنامه به دیگر زبان های زنده ی جهان دگرگونی های مثبت و تکامل اجتماعی را در جوامع وابسته بدان زبان ها، شاهد هستیم. کیست که شاهنامه را بخواند و احساس غرور نکند. چند تن از نویسندگان وشاعرانی که بر شاهنامه خرده گرفته اند و پاره ای از داستان های ان را بدآموز معرفی کرده اند، استدلالشان چنین است که داستان رستم و سهراب بیان کننده ی انتقام سهراب از رستم است به خاطر مادرش تهمینه! که یادآور نظریات ناتمام فروید اطریشی است. با ترویج اسطوره پدر کشی و پسرکشی است که یادآور تضاد دیالکتیک تاریخی یا تضادهای سیاسی و ین الملی است. بعضی هم داستان رستم را لات منشانه و عیارانه توصیف کرده اند که با پوزش از صاحبان عقاید مذکور فکر می کنم که هیچ یک از این تئوری ها در تعبیر و تفسیر داستان رستم و سهراب درست نمی نماید. داستان رستم و سهراب داستان نسل کشی از ملّتی قهرمان است که سردار و پلهوان محافظ ایران با این که معصومانه و ناخودآگاه فریب می خورد، در حفظ ملت و ملیت و آیین و کیش و همه چیز ایران، حتّی فرزند خود را قربانی می کند. رستم بی شباهت به ابراهیم نبی در راه اعتلای کشورش به ابتلا دچار می شود و از این آزمایش پیروز بیرون می آید یعنی قربانی فرزند برای حفظ سرزمین ایران! فردوسی، حکیم بوده و به اندازه تحلی لگران عصر جدید از درایت برخوردار بوده است!

یکی از راه های شناخت ارزش و منش آثار ادبی بررسی نظر بیگانگان است که چگونه به ارزشیابی پرداخته اند. وقتی شاهنامه به زبان فرانسه ترجمه می شود شاعران و نویسندگان و نمایشنامه نویسان به بهره برداری از ان می پردازند و ظهور شاهنامه در فرانسه موجب می شود تا آن دسته از کسانی که زیر نفوذ جامعه ی طبقاتی و امپراتوری استبدادی به شدّت تحقیر شده بودند، به آگاهی برسند و شخصیت واقعی خود را دریابند. داستان های منطق الطیر عطار، بلبل نامه، زندگی نامه های داستانی-نمایشی تذکره الاویاء عطّار نیشابوری و داستان رشادت پهلوانان ایرانی و ایستادگی در برابر روش و منش شوم خودی و بیگانه، فرهنگ جدیدی با عنوان رمانتیسم پدید می آورند. داستان های ویکتور هوگو همچون بینوایان و گوژپشت نتردام شخصیت بخشی به افرادی است که در جامعه، بسیار، پست تلقّی شده بودند. فرهنگ شاهنامه توانست به عنوان یکی از مهم ترین عوامل، شخصیت های بزرگی از میان طبقات پایین و متوسط جامعه غربی عرضه بدارد.

استخراج منابع فرهنگی همچون استخراج منابع زیرزمینی است. هر جامعه ای که تکنولوژی برتری دارد از معادن زیزمینی بیشترین و برترین استفاده را می برد و آن که به استفاده و استخراج نمی پردازد در واقع سرمایه خود را هدر می دهد. در دو نوع مهم ادبی جهانی یعنی غنایی و حماسی باید از سعدی، حافظ و فردوسی نام بیاوریم که بیشترین تاثیر را در تحوّل ادبی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی از خود در فرهنگ و ادبیات غرب به جای نهاده اند.
دو کتاب «از سعدی تا آراگون» و «گستره ی شعر پارسی در انگلستان و آمریکا» بهترین نمونه های تحلیل و تاثیر ادب شرق به ویژه ادب پارسی در اروپا و امریکا به شمار می آیند.

بحث و بررسی موضوع

تا اوایل قرن هجدهم میلادی فعالیّت کمپانی هند شرقی از اهمیّت چندانی برخوردار نبود. به رغم تاخّر زمانی ورود بریتانیایی ها به هند، انگلستان موفق گردید سلطه ی اقتصادی فرانسویان را در هند پایان دهد. بریتانیایی ها پس از باز پس گیری قدرت از فرانسویان و امپراتوری شکست خورده ی مغول، دریافتند که موفقیّت شان در هندوستان به استفاده از زبان فارسی و درک فرهنگ اسلامی بستگی تمام دارد؛ زبان و فرهنگی که پایه ی حکومت مغولان در هند بر ان نهاده شده بود.

سرویلیام جونز

موفقیّت در این امر بیش از هر چیز مدیون کوشش های سرویلیام جونز (sir william Jones ) (1794-1746م) ، خاورشناس برجسته ی دوران خود بود. او و همکارانش متون ادبی و کتب آموزشی را برای فراگیری زبان فارسی وفرهنگ مرمتبط با این زبان، در اختیار کارکنان کمپانی هند شرقی قرار دادند. علاوه بر آن قریحه ی ادبی اش نیز وی را قادر ساخت تا مفاهیمی از شعر فارسی را به گونه ای گسترده تر به خوانندگان غربی معرفی کند که اکنون برای آنها فعالیت های کمپانی هند شرقی اهمیت ملی کسب کرده بود.
جونز ارائه ی یک تراژدی را بر پایه ی داستان رستم و سهراب شاهنامه به سال 1786 م. ارائه نمود. اوبه هنگام مطالعه ی شاهنامه ی فردوسی به زبان فارسی، به شباهت زبان های هند و اروپایی پی برد و با این امر در واقع مطالعات زبان شناسی تطبیقی را آغاز کرد-مسئله ای که زبان شناسان قرن نوزدهم را مجذوب خود ساخت. او در زمان خود به «جونز ایرانی» ملقّب شد.

هاگمن

قدیمی ترین بخش شاهنامه که به طور مستقل در اروپا منتشر شد، منتخباتی است که توسط هاگمن ( E.G.Hageman) درسی ودو صفحه به سال 1801 میلادی در گوتینگن بهطبع رسید. تا اینکه ماتیو لمسدن ( M.Lumsden) از مدرسان انگلیسی زبان که در مدرسه فورت یلیام کلکلته به تدریس زبان های عربی و فارسی اشتغال داشت. در سال 1893 م. نخستین مجلّد شاهنامه را با حروف سربی درشت و به خط نستعلیق در 722 صفحه رحلی با مقدمه ی مشروح انگلیسی به چاپ رساند.
لمسدن در صفحه ی عنوان کتاب یادآور شد که شاهنامه را در هشت مجلدّ به طبع خواهد رساند ولی به جز مجلّد اول توفیق انتشار مجلّدات دیگر را به دلیل موجود نبودن سرمایه کافی نیافت. کار لمسدن که از حیث پیشگامی در انتشار نخستین شاهنامه ی چاپی در خور تحسین است به اشاره و نظرکمپانی هند شرقی آغاز شد.محقّقان هندی در این خدمت با او همکار بودند وبه نحوی که گفته اند بیست و هفت نسخه در اختیار داشتند و جای جای در ضبط متن از آنها به تفاریق استفاده کردند. ولی چون نحوه ی استفاده ی آنها مشخص نیست و مشخصات نسخه ها هم معین نشده احتمالاً اکثر آنها بی اعتبار بوده است، طبع لمسدن از نظر علمی مقام ولاایی نیافت. ( افشار، 1382: 9)
دو دهه ی بعد، سرانجام نتن کامل این حماسه با حمایت سلطان « اود» ( oud) در هندوستان و به کمک بسیاری از پژوهشگران بومی منتشر شد.

جیمز آتکینسون

دکتر جیمز اَتکینسون ( James Atkinson) ، از کالج فورت ویلیام در کلکته، به سال 1814 م. ترجمه ی خود را از رستم و سهراب منتشر ساختک که پرخواننده ترین بخش شاهنامه به شمار می آید. اما چاپ خلاصه ای از تمامی شاهنامه که آتیکینسون تهیه کرده بود، تنها در سال 1834 م. با حمایت مالی انجمن ترجمه های شرقی صورت گرفت. ( Delmar،1814،All Text)

ترنر ماکان

طبع دوره ی کامل شاهنامه بر اساس نسخه های معتبر و رعایت اصول نسخه شناسی، نخستین بار توسط یک صاحب منصب نظامی انگلیسی موسوم به ترنر ماکان ( Turner Macane) که در هند خدمت می کرد انجام شد. او خود در صفحه ی عنوان فارسی کتاب به سیاق عنوان گذاری موسوم نزد شرقیان نوشت: کتاب شاهنامه ی ابوالقاسم طوسی متخلّص به فردوسی که به سعی و اهتمام کمترین بندگان آن بی نشان و لامکان کاپیتان ترنر ماکان که با نسخ متعدد قدیم و معتبر مقابله و تصحیح یافته با فرهنگ الفاظ نادر و اصطلاحات غریب، احوال سخن سنج فصیح و ادیب به دارالحکومه ی کلکلته به قالب طبع درآمده است.
در ذیل صفحه ی عنوان دو بیت در مدح فردوسی آمده است: 
 

سکه ای کاندر سخن فردوسی طوسی نشاند
تا نپنداری که کس از جمله انسی نشاند!

اول از بالای کرسی بر زمین آمد سخن
او به بالا برد و بازش بر سر کرسی نشاند

شاهنامه ماکان که در چهار مجلّد به سال 1829م. انتشار یافت، اولین چاپ کامل و معتبری است که در دسترس قرارگرفت و بعدها ماخذ و مرجع چاپ های متعدد هند و ایران شد. ماکان به جز متن، در انتهای آن داستان ها و روایت های الحاقی را که از آن شاهنامه نیست به چاپ رسانید و لغت نامه ای هم بدان افزود. متن اختیاری ماکان در مجلّد اول همان طبع لمسدن است. ولی بقیه ی آن تهیه و تنظیم و مقابله شده ی خود اوست. ( افشار، 1382:10)
ترنر ماکان از کسانی است که مدتی از عمر خود را در میان فارسی زبانان هندوستان گذرانید و بدین زبان آشنایی تقریباً کاملی یافت.
تصور عمومی بر این است که تجلی سبک شرقی در ادبیات اروپا مربوط به دوره ی رمانتیسم است، اما نباید فراموش کرد که توجه به ادبیات آسیا از عصر خردگرایی شروع شده بود. بیش از فراگیر شدن رمانتیسم، رد پای عصر خردگرایی در برخورد با بسیاری از متون ادبی آسیایی و البته با شعر فارسی دیده می شود.


به درستی، اواخر قرن هجدهم که رشد شعر فارسی در انگلستان آغاز گردید، دوره ی گذار و تحوّل به شمار می آید. بدین ترتیب نگرش به کل ادبیات شرقی از تضاد و دوگانگی برخوردار بود. این دوره با واکنش به عناصر تعلیمی در ادبیات شرق متناسب با عصر خداپرستی آغاز گردید و به آرامی به سوی عناصر تاثیرگذار متمایل شد؛ عناصری که با گرایش های رمانتیک نوین مطابقت داشتند. روشنفکران، ادبیات مشرق زمین را نشان و شاخص مطالعات انسان شناسی می دانستند. توجّه و علاقه ی ایشان، افق های دید و ذهن را چنان گسترد که سرانجام به دگرگونی جهان بینی اروپا منجر گردید. بنابراین اگرچه ادبیات شرق بی تردید از جریانات عصر شکوفایی خود تاثیر یافته بود، لیکن این ادبیات به نوبه ی خود در تغییر روح آن کمکی شایان بود. البتّه تکامل کلی این فرایند منطقی، مدّتی به طول انجامید.
هر چند اتهامات رایج در قرن هجدهم علیه حامیان ادبیات شرق در ارائه ی ان به خوانندگان انگلیسی زبان رو به کاهش بود، اما همچنان بعضی از منتقدان، تاریخ اسطوره ای شعرهای حماسی فردوسی را حتّی ورای اغراق های شاعرانه می دانستند. از آن جا که «انسان» مبحث اصلی مطالعات این قرن بوده است، ایرادهایی که مثلاً از شاهنامه می گرفتند از این دست بود:
... داستان های چنین رمانتیک و شخصیت هایی چنان غول آسا در قالب دیو سفید و همنوعانش همچون دیوهای شاخ دار و اهریمنان با چنگال بلند، ما را مردّد می سازد که در میان این همه سخن محال، آیا می توان ردپایی از حقیقت تاریخی معتبر یافت؟ ( British critic,1799:121) .
با این حال طبق آن چه نوشته شده است، گرایش متقابلی در حال شکل گیری بود. ریچارد هول ( Richard hole) با اشاره به کتاب « هزار و یک شب» می گوید، اگر جن ها و دیوهای اسطوره ی ایرانی حاصل تخیّلات ابتدایی باشند، پس درباره ی پریان و جن های ادبیات انگلیسی یا حتی عناصر فراطبیعی شعر برجسته ی قرن، یعنی « غارتگری طره ی گیسو» ( Rape of the Loke) اثر پوپ ( pope) چه باید گفت؟ (Delmar,1832:12)
روندهای دوگانه فکری موافق و مخالف در این دوره باعث شد که نخستین مترجمان، شعرای فارسی را در حوزه ی کمابیش آشنای نظم کلاسیک جدید یانئوکلاسیک معرفی کنند. از این لحاظ سعدی به دلیل گرایش به ادبیات تعلیمی و سبک هجوآمیز، به خوبی با نبوغ عصر استدلال مطابقت داشت. سر ویلیام جونز درباره ی روحیه ی فردوسی و حافظ اظهار می دارد که فردوسی « هومر ایران» و حافظ « آناکرئون ایران» هستند.
سرویلیام اوزلی ( sir william ouseley) یکی از جانشینان جونز آن دوره، بیش از دیگران این دو شاعر را تحسین نمود و چنین نوشت:
« هومر و آناکرئون که در نوع خود بی نظیرند، بی شک از خلق اشعار حماسی چون فردوسی و غزلیات غنایی حافظ احساس غرور می کردند» .
البتّه نسبت دادن فردوسی به هومر امری طبیعی بود. آثار ادبیات حماسی در جهان محدود است و در این میان تنها آثار فردوسی و ویرژیل با آثار هومر قابل مقایسه اند و ماهابهارتای هندی حماسه ای عامیانه محسوب می شود درک جونز از نزدیکی میان زبان فارسی و زبان های کلاسیک، تمایل همبستگی دوباره ی این دو قلمرو باستانی را افزایش داد؛ دو قلمرویی که زمانی مرکز صحنه ی تاریخ را تصرف کرده بودند. ایران جدید با ایران اسلامی بی تردید، ماهیتی کاملاً متفاوت با ایران عصر هخمامنشی دارد؛ لیکن تا زمانی که تاریخ این کشور به صورت گنجینه ی مشترک درآید، ایران تنها قلمروی وسیع و یک پارچه به شمار می آمد که شخصیت هایی چون کوروش، تیمور لنگ، خشایارشاه و محمود غزنوی، بی هیچ ترتیب تاریخی در آن جولان می دادند. بنابراین حتّی پس از [ انتشار] « سقوط» اثر گیبون، که در بردارنده ی اطلاعات گسترده ای از اسلام و ایران بود، نوینسده آگاهی چون اسحاق دزرایلی چنین برداشت می کرد که شعرای ایرانی تاثیر عمیقی بر یونانی های باستان داشته اند.( D'Israeli,1801:131) .
بدین ترتیب با وجود این که فردوسی حدود دو هزار سال پس از هومر به عرصه ی هنر پا گذاشت، لیکن این دو را در یک رده به عنوان شاعران هم عصر طبقه بندی کرده اند.
در قرن هجدهم، ارتباط فردوسی با هومر به معنای ارتباط با الکساندر پوپ نیز بود. بنابراین جای تعجّب نیست که ترجمه ی جوزف چامپیون (Joseph champion) یکی از نخستین ترجمه های انگلیسی از فردوسی، فراتر از تقلید تمسخر آمیزی از « هومر نئوکلاسیک» پوپ نبود. چامپیون در تقدیم نامه ی منظومش ، به فردوسی استناد کرده، می گوید:


« جای خوشحالی است اگر شعر تقلیدی سبب شود
که شعر فردوسی درادبیات انگلیسی زنده بماند...


ای فردوسی سترگ به افکار ناتوانم از اریکه ی قدرت نیرو بخش!
تا شگفتی های تو را به سرزمین بی روح آورم،


   تا تو را در جهانی که نامت را می شناسد، راهبر باشم
گرجه این جهان هنوز از آوازه ی بلند تو بی خبر است.


آیا هکتور یا آشیل در جنگ می خروشند؟
رستم با نیرویی متهورانه با هر دو برابری می کند. »


تاثیر بیشتر بر اشعار چامپیون، نه از فردوسی و هومر، بلکه از جانب پوپ بود و این در نوشته ی دیگر او مشهود است:
« شاعران گمنامی که در دشت های ایران می زیسته اند
بایستی دوباره با نغمه های انگلیسی، زنده شوند
افتخار یونان در شعر طنین انداز پوپ
برج های جاویدان است و از پس سالیان، نیرویی تازه ای می گیرد» (champion,1790:7).
مترجمان نسل بعد گرایش کمتری نسبت به پوپ داشتند، امّا همچنان به هومر معتقد بودند. استفان وستون (stephen weston) که در سال 1815 بخش هایی برگزیده از شاهنامه را بررسی کرد، متنی را ترجیح می داد که « حد واسط سبک پوپ و کوپر» باشد. وستون معتقد بود که ترجمه ی چامپیون، « خواننده ی انگلیسی را رها می سازد ... در حالی که هنوز وجود قدرت های متعالی را در شاعر ایرانی، باور نکرده است» . حتی وستون اعتقاد داشت که بهتر است شعر فردوسی را به جای مقایسه با ایلیاد، با شعری هم پایه در ادبیات آسیایی، همچون حماسه ی هندی « رامایانا» سنجید. جیمز اتکینسون (James Atkinson) سنجش شاهنامه با اشعار شوالیه گری اروپا پیشنهاد داد، زیرا باور داشت این اشعار اقتباسی از رمان های عاشقانه ی فارسی هستند که مراکشی ها به اروپا وارد کرده اند (Delmer,1828,All Text) قالب کلیشه ای هومر، به آهستگی در حال فروریزی بود.
می توان گفت که هیچ یک از شاعران دوره ی رمانتیک و پیش از آن بر زبان فارسی تسلط نداشتند و اقتباس های ایشان از شعر پارسی محدود می شد به برداشت های سطحی از عناصری که مترجمان ارائه کرده بودند. در واقع پیش از تنیسون (Tennyson) و فیتز جرالد هیچ کار بدیعی درباره ی شعر فارسی انجام نشد و هیچ کس پیش از لندر (Landor)و ساوثی (southey) حتّی از شکل آن هم بهره نبرد.(Brown,1916: 137-160)
در زمانی که مردم انگلیس با مطالب و معارف نوین ادب فارسی آشنا می شدند (یعنی آنچه را که ویلیام جونز ودوستانش فراهم آورده بودند و شاعران رمانتیک در گسترش آن نقشی محدود اما مهم داشتند) دو جنبش در حال شکل گیری بود که علاقه ی مردم انگلسان را آشکارا تحت تاثیر قرار دادند: نخست گسترش جغرافیایی سیاسی که ایران را، کانون توجّه اهالی بریتانیا گردانید و دیگر توسعه ی فرهنگی ، با این هدف که اهمیّت زبان فارسی را در مهّم ترین پایگاهش، یعنی هند، کاهش دهد. گرچه هیچ یک از این دو جریان به گونه ی مستقیم تاثیری در تاریخ ادبی نداشتند، امّا هر دو به شّدت در دگرگونی تصوّرات انگلیس نسبت به شاعران ایرانی، موثر بودند. اهمیت این برنامه های سایسی در آن است که موجب شد علاوه بر افراد عادی ،یک سیاستمدار، یک سرباز و یک کارمند هم به فعالیت های ادبی بپردازند و سهم آنان در بالا بردن دانش انگلیسی ها در مورد زندگی و ادبیات ایران انکارناپذیر است.

سِرجان ملکم

سرجان ملکم(1833-1769م.) علاقه ی خود را به تاریخ فرهنگ ایران، با فعالیّت های سیاسی نظام در هم آمیخت. کتاب دو جلدی او به نام «تاریخ ایران» اولین وقایع نامه انگلیسی درباره ی ایران است. گرچه این کتاب به وسیله ی سر جیمز فریزر (sir James Frazer) در سال 1837م. و کلمنت مارخام (clement Markham) در سل 1876م. نسخه برداری شده است، امّا نسخه سر پرسی سایکس (sir percy sykes) متعلّق به سال 1921م. معتبرتر است. (Malcom b,1815: 447) ماتیو آرنولد (Mattew Arnold)بخشی از اطلاعات خود را درباره ی رستم و سهراب» از کتاب ملکم گرفته است. زیرا ملکم بخش اعظم تاریخ ایران را به کمک داستان های شاهنامه تالیف کرده است. در واقع حماسه را به تاریخ تبدیل کرده است. در کتاب ملکم همچنین یکی از کامل ترین گزارش ها در مورد صوفی گری نیز وجود دارد و در آن به تمام شاعران پیشتاز ایران به غیر از خیّام و عطّار اشاره می شود، که بر حسب تصادف، ادوارد فیتز جرالد به دو تن از سه شاعر مذکور علاقه داشته است. او به وفور، از ترجمه های نخستین نقل می کند امّاگاهی برداشت های خود را نیز به آن می افزایددو با استفاده از حرف نگاری، نظراتی درباره ی زبان اصلی ارائه می دهد و مطلب خود را تکمیل می نماید.
دکتر جیمز اتکینسون (James Atkinson) به عنوان یکی از اعضاء هیئت اعزامی به هند و افغان، که در هنگام اشغال شهر غزنه حضور داشت؛ شهری که سطان زمان فردوسی یعنی محمود، هفتصد سال پیش آن را تصرف کرده بود و اتکینسون به یاد آن واقعه این شعر را سرود:

تصور نمی کردم انگاه که با رنجی لذت بخش
در خاک غریب می کوشیدم
گل های زیبای شعر را پرورش دهم.
تقدیر مهربان، مرا پس از عمری به غزنه بیاورد
تا با احساس یک زائر،
منظره های شکوهمند زمان محمود را در این ویرانه جستجو کنم
و جایی را که فردوسی عاشق گام نهادن بر آن بود اینگونه بیابم
. penny,1834: 117)

ماتیو آرنولد

در میان ادیبانی که به مطالعه در زمینه زبان و ادبیات فارسی می پرداختند، ماتیو آرنولد به گونه خاص تری بر روی شاهنامه مطالعه می نمود. ماتیو آرنولد فارسی نمی دانست، با این وصف منظومه ای با الهام از داستان رستم و سهراب فردوسی نوشت که شهرت آن را در میان خوانندگان انگلیسی زبان تنها از شهرت رباعیات خیام در ترجمه فیتز جرالد کمتر بود. آرنولد از طریق ارتباط با معاصران ادبی خود توانست با مسائل آسیا آشنا شود. برادر ماتیو آ‌رنولد، ویلیام دی. آرنولد، مدیریت آموزش عمومی استان پنجاب را عهده دار بود که در هنگام بازگشت از هندوستان به سال 1859 م. در تنگه ی جبل الطارق درگذشت.
آرنولد موضوع های ادب پارسی را در دو مقوله مطرح کرد: نخست اقتباس از داستان های شاهنامه فردوسی و دیگر نوشتن مقاله ای با عنوان «تعزیه ایرانی»(A persian passion play) که در آن از تشریفات و مراسم شهادت بزرگان دینی بحث می شد، در ارتباط با نزاع تفرقه انگیزی که امت اسلامی را به دو گروه شیعه و سنی تجزیه کرد! جالب توجه است که بحث در هر دو مورد مذکور منجر شد به این که آرنولد با اشتیاق فراوان به فرهنگ تطبیقی (comparative culture)بپردازد. اگرچه یکی از دو موضوع یاد شده به زمانی بسیار دور باز میگردد، امّا موضوع دیگر مربوط به قرن نوزدهم و اشتغال ذهنی به اصول و مبانی نژادی یا نژاد پرستی است.
گفتنی است که تفکّر نژادی، بخش لازم ذهنی و فکری خوانندگان آثار ماتیو آرنولد به شمار می رود. این موضوع، از طریق نقد نشریه ای که به داستان رستم و سهراب، اثر آرنولد پرداخته، اثبات می شود این نشریه می پرسد:
یک شاعر چگونه می تواند در آفرینش اثر خود بهتر از سراینده ای باشد که کردارهای قهرمانی شریف زادگانرا به نغمه یا موسیقی می کشاند؟ رادمردان قدیم که همچون خود ما شور و هیجان داشته اند، واز همه مهم تر از نژاد ما بوده اند، پدران و نیاکان معنوی و روحانی ما به شمار می رفتند که در درون خود، جوهره ی همان چیزی را داشتند که در انگلستان تاکنون متجلی شده است یا از این پس ظهور می یابد (Malcoma,1817: 92)
به هر صورت شعر، آرنولد به گونه ی مستقیم به مسائل نژاد یا نژادپرستی مربوط نمی شود. آنچه در مطالعه کنونی اهمیت دارد، نقشی است که شعر او در تدوین نظریه ی ادبی ایفاء می کند. رابطه ی پیچیده ی شعر نسبت به حیات معنوی شاعر شاید از مناقشه ای آشکار می شود که به دنبال اتهام آن شعر به عنوان نوعی سرقت ادبی جریان یافته است.
آرنولد نخستین بار در یادداشتی درباره ی «تاریخ ایران» به قلم سرجان ملکم به موضوع تقدیر جنگ میان رستم و سهراب پرداخته است. در آغاز، توجه آرنولد صرفاً پژوهشی بود اما پس از مطالعه ی نقد سنت بوو، نقاد فرانسوی، بر شاهنامه ی فردوسی در ترجمه ی ژول مول-که در آن دوره درپاریس در حال انتشار بود-آرنولد مصمم شد دریافت خویش را از این داستان به شعر تبدیل کند، کاری که پیش از این مطالعه قادر به انجامش نبود.(Lyall,1886: 101)روایت منثور و بلند سنت بوو که آرنولد از آن بهره مند شد، در توضیح ملکم نیامده بود، اما هنگامی که آرنولد «سهراب و رستم» را به چاپ رسانید، از یادآوری این دو منبع چشم پوشی کرد. در نتیجه، به جان دوک کالریج، نقاد آثر آرنولد، بهانه داده بود تا او را به سرقت ادبی متهم کند. البته، اگر منظور کالریج، سرقت آرنولد از سنت بوو است، اتهامات وی شاید توجیه پذیر می نمود، اما اگر منظور، اقتباس آرنولد ا داستان فردوسی است، حرفش کاملا بی معنی و بی منطق است. بی شک آرنولد می دانست که داستان رستم و سهراب برای بیشتر خوانندگان آن دوره، داستانی آشناست. چنان که قبلاً اشاره کردیم، در سال 1814م. جیمز آتکینسون ترجمه منظوم این دساتان را به انگلیسی با عنوان «سهراب» ارائه داده است و از آن پس، در مجله های گوناگون نیز حکایت این رزم معروف، بارها منتشر شده بود. اتفاقاً، هدف آرنولد این بود که داستانی آشنا را در شعر خویش بگنجاند. آرتور.پی.استانلی به دفاع از آرنولد به گونه ای شایسته کالریج چنین پاسخ می دهد:
به نظر من ماهیت کتاب آرنولد به عنوان حقیقتی آشکار، بر اساس روایت ثبت شده،تنظیم گشته است. گذشته از این که او [آرنولد] به شما به گونه ای خصوصی، منشا روایت داستان را گوشزد کرده بود، همین مقدار برای تبرئه او کافی است. اگر شما بخواهید از آرنولد شکایت داشته باشید، می توانید این شکوه را نسبت به اقتباس شکسپیر از پلوتارخ یا، بیش از آن، نسبت به سروده ی تینسون در «مرگ آرتور شاه» نیز مطرح کنید.(Atkinson,1900:preface)
پاسخ خود آرنولد در اتهام به سرقت ادبی به صورت یادداشتی در دومین چاپ کتاب در سال 1854م. درج شده است. او خود اقرار می کند که از منابع ژول مول (از طریق سنت بوو) و ملکم استفاده کرده و عبارات مربوط را از هر دو منبع نقل میکند. او همچنین می ازاید که اگر ترجمه ی انگلیسی داستان به نثر وجود داشت، از آن بهره مند می شد. بدیهی است که این گفته را می توان این گونه تلقی کرد که از ترجمه ی منظوم داستان به قلم آتکینسون آگاهی داشته است. اگرچه سبک های دو ترجمه کاملاًم تفاوت هستند (آرنولد به سبک شعر سپید میلتون، و آتیکنسون، به شیوه ی مثنوی حماسی سروده است)، عناصری در شعر آرنولد می توان یافت که تنها از طریق اثر آتکینسون توضیح داده می شود.(pound,1906:15) استیگاند، یکی دیگر ازنویسندگانی است که آرنولد را متظاهر و خشکه مقدّس می خواند و او را به عنوان سارق ادبی توصیف می کند:
از ترجمه های شرقی
ترجمه های آتیکنسون، مول یا فون شاک
از شعر حماسی سترگ شاهنامه
از هومر ایرانی، فردوسی...
[آرنولد] متظاهرانه ادعا می کند

آرنولد به حق از قصور اخلاقی آن موضوع درکی نداشت؛ با این وصف می پذیرفت-با این جمله ی مهم-که دفاع او از اخلاقی بودن تقلید خویش نباید بادفاع از زیبایی شناسی اثرش اشتباه شود. وی در توضیحی درباره اثر خویش مسئله را درست مطرح کرده است: آیا برای شاعری انگلیسی در میانه قرن نوزدهم توجیهی وجود دارد که داستانی را از هرمنبعی و در اخلاق، علم و یا هر چیز دیگر مربوط به همان عصر روایت کند؟
آرنولد در مقدمه ای برمجموعه اشعاری که «سهراب و رستم» در میان آنها نخستین بار به چاپ رسید، به بحثی درباره ی مسئله ی زیبایی شناسی پرداخته و او در این مقدمه کوشیده است منظومه های روایی را که نخستین بار ارائه می شد، معرفی و توجیه کند. او در ضمن از خوانندگان پوزش می خواهد از این که از چاپ نمایشنامه ای به عنوان (امپدوکس در اتنا)منصرف شده است .امپدوکس داستانی بود درباره ی ناکامی ها و ناراحتی های خردمند بزرگی که قادر نبود تا در برابر دواصل تردیدناپذیر خیر و شر با باوری استوار به سامان بخشی کردار خود بپردازد و سرانجام نیز کار او به خودکشی انجامید. شعر، در واژگان آرنولد، عبارت بود از «گفتگوی فکر با خویش». بنابراین، چون باور داشت که ادبیات باید لذت بخش باشد و داستا پر از درد و رنج نمی تواند چنین باشد، آن را ناکام و ناشایسته دانسته، از آثار چاپی خود به سال 1853 م. خارج گردانید. (Quiller, 1942:466)
آرنولد در شعر گفتن پیرو سبک کلاسیک بود که «از سادگی اصیل و حس تاثیر» برخوردار است. او بهترین موضوع ها را مربوط به کردارهای عالی برگزیده-«آثار سرشار از جاذبه و در بردارنده ی والا ترین عواطف انسانی ،حاوی اصلی ترین احساسات جاویدان نژاد انسانی ومجرد از زمان »می دانست. چنان که آرنولد در اعلان تجدید چاپ کتاب به سال 1854 م. نوشته بود، قصد ندارد شاعر را در انتخاب موضوع به داستان های یونانی یا رومی محدود کند (او می بایست افزون بر یونان و روم، شرق را نیز به آنها اضافه کند)، اما به شاعران توصیه می کند که بدون توجه به زمان و مکان، رویکردها و جریان های بزرگ را انتخاب کنند.

 آرنولد خود در تعبیرات تند و نیش دار امپدوکس به زمانی توجه دارد که:
... نه آن چه در اندیشه بود و نه آن چه در بیرون
[روزن اش] بر ما بسته و مرده بود؛
تاثیر افکار والا بر اذهان ساده
خود چشیدیم و بی آلایش و بی پیرایه شادمان شدیم،
اما اگر بار این افکار مقدس پریشان خاطرمان می کرد
آن اندازه توان داشتیم که این پریشانی را از خود دور کنیم
امپدوکس زمانی را پیش بینی می کرد که مردم، اگر قادر نباشند خویش را در دوران خودشان دریابند،
... پرواز کنندبه پناه دورانهای گذشته،
به سوی ارواح جوان، به سوی انفاس شکوهمند.

او در هنگام سرودن «سهراب ورستم»در نامه ای به دوستش آرتور هیو. کلو شاره می کند:
به تازگی من چیزی به دست اورده ام که بیش از هر چیز دیگر مرا خشنود ساخته است... مطالبی کسب کرده ام که یکی از بهترین هاست، چه چیز شگفت آوری! عجیب است که نویسندگان جوان نسبت به آن احساس کمتری دارند. چگونه ممکن است؟ همه چیز درآن هست.
سپس، هنگامی که آرنولد آگاه شد که آرتور کلو داستان «فاضل کولی» را به «سهراب و رستم» ترجیح می دهد، به او نوشت:
من خوشحالم که شما «فاضل کولی» را دوست داشتید، اما ازچه چیزی در آن خوشتان آمد؟ هومر، روح می بخشد؛ شکسپیر جان می بخشد؛ جسارتاً به نظر من، داستان «سهراب و رستم» نیز روح بخش است. اما «فاضل کولی» بسیار هم کاری کند، سودایی خوش را بیدار می کند. اما این آن نیست که ما به آن نیاز داشته باشیم (Gentleman's Magazine,1775:39)
آرنولد بدون شک می دانست که با چه سرو کار دارد، زیرا که مهم ترین اشعارش نیز متعلق به همین گروه بود که اکنون به شدت از آن انتقاد می کرد.
 ویژگی اصلی ادبی وی لحن مرثیه گونه بود و اشعار او علائم همان آفاتی را داشته که او در کل جریان شعر
عصر خویش تشخیص داده بود:

مصیبت شگفت اور زندگی جدید
عجله ی اسف بارش و اهداف پراکنده
سرهای سنگین و قلب های لرزان
اما اگر آن دوران از وقار و سلامت عاطفی خالی بود، آرنولد می کوشید تا از طریق سرودن اشعاری ساده اما قوی آرامش روحی و معنوی را ایجاد کند. او موضوع یکی از این داستان ها را در ادبیات فارسی یافته است. در یادداشتی بر «سهراب و رستم» آرنولد اظهار داشت: «وابستگی به سنت، گذشته از هر چیز دیگر، اثر را از طعم واقعیت و حقیقت برخوردار می کند، یعنی هر آن چه حیات شعر بر آن استوار است.» شاید آرامش پذیری و شکیبایی فردوسی در برابر سرنوشت حتمی، حال و هوای پالاینده را به داستان می بخشید که در کنار آن طنزهای امپدوکس، مصنوعی و تمسخر آمیز به طنر می رسید. در نزدیکی مرگ، سهراب در سروده ی آرنولد می گوید: «حکم آسمانی بود، این اتفاق باید می افتاد».
افق این امید نو هنوز در دوران ویکتوریایی مشهود نبود و شیوه ی آرنولد به زودی رو به افول گذاشت؛ او نه تنها موضوعاتی همچون رستم و سهراب، بلکه کل شعر سرودن را کنار گذاشت. زمانی که آرنولد با کوشش بی ثمر سعی داشت از طریق داستان های ایرانی دیدگاه مثبت را در شعر انگلیسی تثبیت کند، نویسنده ی دیگر هم عصر وی ترجمه ای از فارسی تدارک می کرد که چشمگیرتر از اشعار رثایی خود آرنولد با لحنی سودایی و به شدت منفی همراه بود؛ «سودای خوش» که در آن دوران مردم آن را نمی پسندیدند. در فضای جدید، نثر آرنولد اکنون با اکراه در مسیر همان جریان منفی زمان خویش و سازگار با اخلاق رایج در جامعه قرار گرفت. وی در مقاله ای درباره ی ویلیام وردزورث (1872) این نظریه را که هدف شعر، نقد حیات است. به ناچار پذیرفت و حتی شاعرانی را ستود که ضد اخلاق حاکم بر جامعه شورش می کردند و واژگان حکمت آمیز عمر خیام را: «بگذارید زمانی را که در مسجد تباه کردیم در میخانه جبران کنیم!» به عنوان شعار خود برگزیدند.(Lowry,1932:136)اما به عنوان نقاد ادبی، آرنولد هم چنان روحیه ی مثبت را در شعر ترجیح می داد، چیزی که به عنوان شاعر نتوانست از طریق «سهراب و رستم »در شعر انگلیسی پدید آورد.وردزورث به چنین تعهدی در زمان پیشتر و خوشبختر دست یافته بود. برخلاف آن، رباعیات، سرشار از غم و خودبخاتگی بود، همچون سروده های آغازین خود آرنولد، و او نمی توانست پیام این گونه ادبیات را بیشتر از کاول (cowell) بپذیرد.
مقاله ی درباره ی «نقش شرق در تفکر آمریکایی پس از جنگ داخلی آمریکا» توجه ما را به نسل دوم از پیروان حکمت متعالیه جلب می کند که آثارشان پیرامون مذاهب جهان نشان دهنده ی آگاهی چشمگیر آنها نسبت به فرهنگ ادبی پارسی است.

ساموئل جانسون

ساموئل جانسون (که البته منظور، نویسنده ی قرن هجدهم یا رئیس دانشگاه کلمبیا نیست، بلکه وی یک کشیش خداپرست چپگرا است) هرگز موفق نشد پژوهشسه جلدی خود به نام «مذاهب شرقی و رابطه ی آن ها را با مذهب جهانی» کامل کند. دو جلد نخست درباره ی هند و چین است و به موضوعی می پردازد که جانسون آن را به گونه ی «مغزی» و «جسمی» ذهن در مذهب می نامد.جلد سوم با ذهنیتی عصبی به ایران می پردازد و آن را در زیرمجموعه های دین زردشت و اسلام بیان می کند. بخش مربوط به اسلام به دو فصل «محمد» و «شاهنامه» تقسیم شده است؛ فصل سوم هرگز نگاشته نشد و این سؤال برای انسان پیش می آید که شاید این فصل به مضامین مذهبی تصوف مربوط نبوده است. فصل مربوط به شاهنامه آگاهی چشمگیر نوینسده را از منابع آلمانی همچون انگلیسی در خصوص شعر حماسی نشان می دهد.
این بخش از کتاب تحت عنوان مذهب آورده شده زیرا جانسون لحن بیان فردوی را توحیدی و خداپرستانه یافته است. جدای از این موضوع، قطعات بسیاری در داستان از ترجمه های انگلیسی خود جانسون از منابع آلمانی، به صورت ابیات نثرگونه یا نثر ارائه شده است. جانسون بسیار عالم تر از آلگر (Alger) و کانوی (conoy) بوده و جای تاسف است که به تمامی جنبه های ادبیات نپرداخته است.

جیمز راسل لوول

جیمز راسل لوول (1819-1891)(James Russell Lowell) نیز در عین حال هم مانند یک عالم به ادبیات شرقی علاقه داشت و هم مانند یک شاعر رمانتیک تمایل داشت تا برخی از مضامین ادبیات شرقی را به جریان سروده های انگلیسی و آمریکایی وارد سازد؛ او می افزاید: «هویت ملی فردوسی را آن هنگام در می یابیم که با اندوه به گذشته ی باشکوه وطن خویش می نگرد و به ما م یگوید: بلبل هنوز به فارسی باستان نغمه سر می دهد.»(Fredrick, 1947:454)
او در رساله ی دیگری درباره ی چاسر(chaucer)، بار دیگر، شاهنامه را از تمامی داستان های عاشقانه ی اروپا فراتر می داند و می گوید: «از دیدگاه هنری، آثار دیگر بسیار فرو دست تر از آن فردوسی قرر می گیرند. فردوسی، نظومه ی گران سنگ این شاعر بزرگ به حقیقت اثری رمانیتک به شمار می رود».
لوول پس از نقل دو متن از حماسه ی فرانسوی رونالد می افزاید: «بخش رستم و سهراب همان اندازه جهت کمیت و قدرت کنش، برمتون مذکور پیشی می گیرد که سوگواری تهمینه برای فرزندش و این مضمون از لحاظ رقت انگیزی و دلسوزی از آن دو برتر است». از این اشاره می توان دریافت که لوول به ترجمه ی ماتیو آرنولد (Matthew Arnold) بسنده ننموده زیرا که او سوگواری را ناگفته رها کرده و از ترجمه ی جیمز اتکینسون (James Atkinson)، مشتمل بر سوگواری تهمینه، نیز سود جسته است. این موضوع نمونه ای درخور شایسته را از دانش پژوهی ادبی اولین دبیر «انجمن زبان نو» نشان می دهد.

لافکادیو هرن

نویسنده ی برجسته ی دیگر در پایان دوره ی انحطاط در اروپای قرن نوزدهم لافکادیو هرن (Lafcadio Hearn) است ،اما همزمان، او به نحو عجیبی به تمایلات حکمت متعالیه در ادبیات شرقی توجه نشان می داد و اثار شرقی را همچون متون مقدس تلقی می نمود. هرن از همان بدو تولد غریب تلقی می شود؛ او فرزند پدر و مادری ایرلندی-یونانی بود که از یونان به ایرلند آمدند. او بعدها به آمریکا مهاجرت کرد و از آنجا در سال 1890 م. به ژاپن رفت و با زنی بومی ازدواج کرد، نام و تبعیت ژاپنی برای خود برگزید و در همان جا درگذشت و دفن شد. اما او قسمت اعظمی از نوشته هایش را در آمریکا ترتیب داد و نخستین بار همان جا به مطالعه ی ادبیات آسیا پرداخت.(Jackson,1970 :67-81) هرن در مقاله ای مفصل شاهنامه را ستود. به گمان او قیمت 150 دلار برای مجموعه ی ترجمه شده ی فرانسوی ژول مول (Jules Mohl) از این حماسه ،مناسب بود و او آن را برانسخه ی ترجمه شده ی ماتیو آرنولد برتر مینهاد که تحت تاثیر بخشی از شاهنامه بود. به اعتقاد او، این اشعار نشان گر سلحشوری هایی بود که سال ها پیش از اروپا در ایران وجود داشتند. به عقیده ی او نشر این کتاب و دیگر کتاب های مشرق زمین از واقع گرایی سیاسی [غرب] مطلوب تر به نظر می رسید و می توانست بسی زودتر از روابط تجارتی، وفاق و برادری جهانی را به ارمغان آورد.

الکساندر راجرز

راجرز از زمره ی افرادی به شمار می رفت که کار اصلی شان اداره امپراتوری آسیایی بود. این صاحب ها یا لردهای دستگاه مستعمراتی که از درجات متفاوتی در علایق سیاسی، پژوهشی و ادبی برخوردار بودند، هنوز هم به مطالعه ی زبان و ادبیات فارسی ادامه می دادند و در این راستا از سنّتی استفاده می کردند که در کار بازرگانی کمپانی هند شرقی ریشه داشت. هدف آنها گاهی شغلی و گاهی نیز (به منور فرار از خستگی فعالیّت های اداری) سرگرمی بود، امّا نتیجه ی آن، به شهرت رساندن شاعران فارسی بود آن چنان که تا پیش از آن در زبان انگلیسی سابقه نداشت. حافظ هنوز محبوبیت داشت و همان طور که انتظار می رفت سعدی در جایگاه بعدی قرار داشت، امّا فردوسی، نظامی، مولوی، جامی، و حتّی خیّام پیش از ایشان هم به نوبه ی خود نقش خود را ایفا می کردند. آمیزش نام این شعرا با کار و زندگی مدیران مستعمرات انگلیسی، موضوع جالبی برای مطالعه ی جامعه شناسی ادبیات است.
ادوین اولیور (Edwin oliver) تلخیص «راجرز» از شاهنامه را یک اثر ارزشمند معرفی می کند زیرا نه تنها برای دانشجویان رشته ی زبان های شرقی مفید بود بلکه برای نمایندگانی که از جانب دولت بریتانیا برای انجام کارهای اداری به ممالک شرقی می رفتند نیز وسیله ی ارتباطی خوبی محسوب می شد. از جمله 300 تن از مشترکان این کتاب که آن را دریافت مکردند، که از جمله می توان به دولت هند (30 نسخه)، مهاراجه های مختلف (هر کدام 5 نسخه) و مهندس گاندی (تبعیدی) در آفریقای جنوبی (یک نسخه) اشاره کرد.
هم جواری طنز آمیز امپراطوری و گاندی مشاهده پیشگویانه توریو (Thoreau) را در نتیجه گیری از والدن (walden) به یاد می آورد، که می گفت: یک موج، پشت هر کس که بتواند امپراتوری بریتانیا را مانند یک تکه چوپ شناور سازد، به بالا و پایین حرکت می کند، البتّه اگر آن کس بتواند نخست آن موجود را در ذهن خود مهار نماید.
تنها شاعری که پس از شکل گیری مکتب رباعیات، معروف گردید، (چه به عنوان دشمن و چه به عنوان دوست) و در زیر سایه ی خیام رنگ نباخت، فردوسی می بود. گرایش ذوق عموم به سعدی و پس از آن به حافظ که سبب رواج آنان شد، کوتاه مدّت بود امّا این گرایش نسبت به فردوسی تداوم یافت. ویژگی خاصّ فردوسی «جدیّت فوق العاده ی» اثر او بود و این ویژگی را بیش از همه در بخش «رستم و سهراب» می توان مشاهده کرد. در سال 1886 م. اثر او به عنوان یکی از یکصد شاهکار بزرگ ادبی جهان معرفی شد و ترجمه ی آزاد جیمز اتیکنسون (James Atkinson) از این اثر در سال 1832م. از سوی مجموعه ی شاهکارهای ادبی جاندوس (chandos) به چاپ رسید، این اثر بار دیگر در همان سال و سپس در سال 1892م. تجدید چاپ شد.
سرانجام در قرن بیستم جرج و ادموند وارنر (George and Edmon warner) به ترجمه ی کامل اثر به زبان انگلیسی اقدام نمودند، این دو، کار خود را در سال 1905م. آغاز کردند و دو دهه ی بعد به پایان ساندند ، (Norton,1894:222)
بعدها خلاصه ی دیگری از شاهنامه به نثر، منتشر گردید، این اثر گسترده و نامنظم در یک مجلّد گردآوری شد. شاهنامه به عنوان حماسه ای ملّی برای گسترش شهرت خود در قرن بیستم نیازی به تشکیل انجمن یا گروه خاصّی نداشت و هنوز هم این اثر از حمایت بسیاری از علاقه مندان برخوردار است.

مطالعات تطبیقی ادبیات و مذهب

در مطالعات تطبیقی ادبیات و مذهب، از شاهنامه به گونه ای گسترده استفاده شده است. پروفسور ژوسیه رویس (Josiah Royce)از دانشگاه هاروارد مستقیماً بر تحقیقات میوری ای، پاتر (Murray A.poter) نظارت داشت، پاتر درباره ی داستان نبرد پدر با پسر در ادبیات کشورهای گوناگون جهان، تحقیق می کرد.(Lowell,1904:123)
پرفسورآ.وی.دبلیو، جکسون (A.v.w.Jackson) در دانشگاه کلمبیا یکی از دانشجویان دختر هندی خود را تشویق کرد که راجع به «زن اثیری در ایران» (The eternal feminine) با توجّه ویژه به اثر فردوسی، تحقیق کند و دانشمندی هندی نیز با طمالعه متون پهلوی (فارسی میانه)سعی داشت که منابع فلسفی وعرفانی فردوسی را بیابد.(Rogers,preface)
دانشمند دیگری نیز که درباره ی کتاب مقدّس تحقیق می کرد، در شاهنامه شرحی از داستان حماسی رنی دی (Regin Dei) را یافت که در کتاب چهارم انجیل نیز آمده بود.
بیش از همه پارسیان هند که نسبشان به زردشتیان ایران می رسید به شاهنامه علاقه و اشتیاق داشتند. آنان اطلاعات خود را درباره ی شاهنامه از مؤسّسه ی شرق شناسی کاما (cama) کسب می کردند و همچنین در کسب دانش مربوط به فردوسی به مهم ترین شاهکار قرن نوزدهم یعنی اثر تئودور نولدکه (Teodor Noeldeke) با عنوان-ملیت ایرانی-مدیون بودند.
یکی از علل بسیار مهم همگانی شدن شاهنامه، جاذبه ی فراوان این اثر برای مراکز نگهداری از کودکان بود. در سال های میان 1887 تا 1930م. تعدادی داستان کوتاه از آن برای استفاده ی کودکان در مدارس و گروه های نمایشی منتشر شد. رستم اکنون جایکاهی نظیر قهرمانانی همچون بولف(Beowulf) انگلیسی، رولاند (Roland) فرانسوی و زیگفرید (siegfried) آلمانی یافته، همچنان که پیشتر فردوسی در جایگاهی مشابه هومر و ویرژیل قرار گرفته بود.(Levy,1967:All Text)
نسخه منثور هلن زیمرن (Helen Zimmern) منبع اصلی بسیاری از آن داستان ها به شمار می آمد، که از روی بخش هایی از ترجمه ی فرانسوی شاهنامه به قلم ژول مول (Jules mohl) نوشته شده بود. با تشویق هایی که ریچارد گارنت (Richard Garnett) از موزه ی بریتانیا و رابرت برونینگ تادما (Robert Browing) از اثر زیمرن به عمل آوردند و همچنین با بهره گیری از دو طرح اثر الما تادما (Alma Tadema)، هنرمند سبک پیش رافائلی و همچنین شعری از ادموند گاس (Edmund Gosse) به عنوان مقدّمه، که قبلاً ذکر آن گذشت (فردوسی در تبعید)، این کتاب بارها و بارها به چاپ رسید، یک بار به خطر بریل و بار دیگر د سال 1926م. باطراحی جدیدی از ویلفرد جونز (wilfred Jones) در سبکی که مشابه پیکره های تخت جمشید بود.(Ringgren,1952: 13)
ترجمه فرانسوی مول نیز چنین جذابیتی را برای فرد نابغه ای چون ویلیام موریس ایجاد کرده بود، نویسنده زندگی نامه ی او در اثرش چنین ذکر می کند: «وی از سال 1833 م. کار ترجمه ی جدیدی را مربوط به شاهنامه از فرانسه به انگلیسی آغازکرد.» دست نوشته ای فراوانی به خط خود او باقی مانده که ترجمه ی بخش اوّل کتاب است و از نثر بسیار فاخر و در خور توجّهی نیز برخوردار است.
هشاهنامه به دلیل ویژگی های ملّی و اساطیری خود و همچنین به کمک مینیاتورهایی از هنرمندان ایرانی که در گذشته نسخه های دستنویس این اثر را تزیین می کردند، از قابلیت بسیاری برای مصوّر شدن برخوردار بود.

شاهنامه های مصور

نخستین بار در اواسط قرن نوزدهم، پتن ویلسون (patten wilson) تصویرهایی مربوط به داستان های شاهنامه را در اثری به نام کتاب زرد (yellow book) منتشر نمود. (Buckler,1935:9)
امّا در سال 1935م. این مینیاتورها که اشعار فاری را تزیین می کردند، توجّه بسیاری را برانگیختند، در سال (1931م.) جی.وی. اس. ویلکینسون (J.v.s.wilkinson) و لارنس بینیون (Laurence Binyon) به همگاری یکدیگر به شرح نسخه ای از شاهنامه که متعلّق به قرن پانزدهم بود اقدام نمودند.(Modi,1921:167)
در جشن هزاره ی تولّد فردوسی در سال 1934م. کتابی نیز در جهت بزرگداشت او منتشر گردید، این اثر حاصل همکاری دانشگاه کلمبیا، موزه ی هنر متروپولتین، کتابخانه ی عمومی نیویورک، و موسّسه ی هنر و باستان شناسی ایران در امریکا بود و از سوی سفارت ایران در واشینگتن نیز حمایت می شد.

نتیجه گیری

کمپانی هند شرقی یک از مراکزی بود که مقامات عالی رتبه ی انگلیسی، از 1757 تا 1948م. کمتر از 200 سال به مطالعه ی زبان های گوناگون از جمله زبان و ادبیات فارسی پرداختند و بخش های مهمی از آثار ادب پارسی را به انگلیسی ترجمه کردند. نویسندگان و شاعران انگلیسی زبان به گونه ی خاص از اروپائیان به طور عام به ترجمه های آثار ادب پارسی توجه کردند و تحت تاثیر موضوع ها و مفاهیم ادبیات فارسی آثار بدیعی به وجود آوردند.
آثار ادب فارسی نه تنها در توسعه و تقویت رمانتیسم اروپایی بلکه در عصر خردگرایی بسیار مفید و موثر افتاد، به ویژه موضوع خداپرستی و یکتاپرستی دینی که در آثار ادبی فارسی از جایگاه والایی برخوردار بود در دوره پروتستانیسم، دور از هرگونه خرافه پرستی، ترویج گردید. نویسندگان انگلیسی و اساساً اروپایی و امریکایی شاعران ایران را با بزرگترین شارعان اروپایی همچون هومر، هزیود، ویرژیل، اناکرئون و غیره و غیره مقایسه کردند و در موارد گوناگونی شاعران ایرانی به ویژه فردوسی را برتر نهادند. ماتیو آرنولد منظومه رستم و سهراب را به عنوان مهم ترین بخش شاهنامه ترجمه کرد. آرنولد به اقتباس از شاهنامه پرداخت و مقاله ی مهم و جالبی با عنوان تعزیه ایرانی قلمی کرد. آرنولد از کسانی بود که پس از توجه به ادب یونان و روم، آدب شرقی به ویژه ایرانی را در فهرست ادبیات غرب مطرح کرد.
جیمز راسل لوول شاهنامه را از تمامی داستان های عاشقانه اروپا فراتر می دانست و می گفت: از دیدگاه هنری آثار دیگر بسیار فرودست تر از آن فردوسی قرار میگیرد. توسعه رمانتیک، ترویج روح آزادی خواهی ،خردگرایی و نجات از حقارت از جمله تاثیراتی بود که ترجمه و اقتباس آثار فارسی از جمله شاهنامه به جای نهاد. اکنون هم اگر محققان و استادان زبان دان و دانشمند به ترویج و ترجمه آثار ادب فارسی بپردازند شاهد تاثیرات شگرفی بر ادبیات جهانی خواهیم بود.


 

نویسنده: دکتر احمد تمیم داری*

پی‌نوشت‌ها:

* دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی

منابع : منابع فارسی:
- افشار، ایرج(1382) . کتاب شناسی فردوسی. انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران

منابع لاتین

-Atkinson,James,shahanameh,oriental Literature,The Literature of persia,vol.1,New york,1900.
-British critic,XIV (1799),121.$$$
-Brown,wallace c.The persian poetry in England comparative Literature,IV,2,spring 1952.
- Buckler,F.w.Frdusi's shahnameh and the Genealogian Regni Dei,supplement to Journal of American orienal society,1,1935.
-cahmpion,The poems of Fersosi,calcutta,1790.
-Delmar,N.y.shah Nameh soohrab,London,oriental Translations Fund,1832
-Demmar,N.Y.soohrab,A poem form the persian of Firdousee,2d ed,calcutta,1828,preface.
-Ferdrick,w.Roe,wordsworth,victorian prose,New york,Ronald press,1947
-D'Israeli,Romaces,2 nd ed,London:Murray and Highley,1801.
-Gentlman's Magazine,XLV(Jan,1775)
-Jackson,carl T.American Quarterly,XXII,spring 1970
-Levy,ReubenEpic of the kings:sha-name,chicago university press,1967
-Lowell,Jame Russell,Fragnets of un unfinished poem,coplete writin,16 vols,XII,Boston:Hughton Mifflin,1904
-Lowry,H.F.The Letters of Natthew Arnold to A.H.clough,London,oxford press,1932.
Lyall,Alfred,The attractivensess of the fin de siecle ennui London,kegan paul,press,1932
-Maclom a.Jhon,persia,a poem 2nd ed,London,Murray,1817
-Malcolm b.John,The History of persia 2 vols,London,Murray,1815
-Modi,J.J.An Instance of Royal swayamvara as Described in the shah-Nameh of Modi J.J.an Instance of Royal swayamvara as Described in the shah-Nameh of Firdusi Journal Royal Asiatic society of Bombay,for years 1917-21
XXV,Bombay,1927
-Noton,charles,E.Letters of James Russell Lowell,ed,2 vols New york,Harper,1894
-penny Magazine London,1834,poets in persia
-pound,Louise,Arnold's sources for shorab ad Rustum,Modern Language Notes,XXL,New yor,1906.
-Quiller,A.Th.Arnold's not,London,oxford prdss,1942.
-Ringgren,Helmer,Fatalism in persian Epic,uppsala universities Arsskrift,1952
-Rogers,trans,shah-Nameh,preface
منبع مقاله :

اکبری، منوچهر،(1390) ، فردوسی پژوهی، تهران، خانه کتاب، چاپ اول

" 25 اردیبهشت ، گرامی داشت مقام فرزانه حکیم فردوسی خجسته باد : "

 

چنین است رسم سرای درشت

                              گهی پشت به زین و گهی زین به پشت

 

ابوالقاسم فردوسی

چشم برزخی چیست؟

انسان در طی مسیر بندگی و جدا شدن از مرزهای عدمی جهان طبیعت به تجرد روحانی

 می رسدو آن چه فرشتگان می داند را خواهد دانست و آنچه مقدور آنان است، مقدور

 او نیز خواهد شد.


واضح تر این که نفس انسان با فرشته یک وجه شباهت دارد و یک وجه
امتیاز.

 وجه شباهت او این که نفس در جوهر و ذات خویش مانند آنان است؛ یعنی نفس انسان

 از سنخ فرشتگان است .

 

مجرد از ماده و روحانی. اما فرق او با فرشتگان این است که فرشتگان غیر از ذات مجرد

از ماده، افعال مجرد از ماده دارند؛ یعنی هیچ ابزار مادی در فعالیت آنان لازم نیست، نه

گوشی برای شنیدن می خواهند و نه زبانی برای القای مطلب و نه چشمی برای دیدن و.... .

 

اما انسان چون در عالم خاک آفریده شده است، و آن نفس مجرد در ابزار مادی تنیده شده،

همان روح است که می شنود و می بیند و...، اما به کمک ابزار مادی گوش و چشم و...؛ و

از این روست که سطح معلومات و مقدوراتش محدود و متناسب با همین ابزار مادی شده است.

 

اگر خللی به چشمش افتاد از دیدن محروم می شود، و اگر گوش سالم نداشت نمی شنود و هکذا...

 

این ادامه دارد تا نفس از این دنیا رخت بربندد و به طور کامل تعلقش را از ماده قطع کند.


با توجه به این مقدمه که در حکمت و فلسفه، و همچنین دین ثابت شده
است به سراغ مردان خدا

 می رویم.

آنان کسانی هستند که با تربیت و تهذیب دینی و ریاضت شرعی، در همین دنیا روح مجرد خویش را

 از لجام مادی اش آزاد کرده اند و به وادی فرشتگان رهنمون شده اند .

 

چنانچه امام علی(ع) درباره انسان عفیف ـ که درباره همه اقسام شهوات و اشتهاهایش عفت دارد ـ

فرمودند: «کاد العفیف أن یکون ملکاً من الملائکة" یعنی نزدیک است انسان عفیف فرشته ای از

 فرشتگان  الهی گردد.(نهج البلاغه ـ حکمت ها)


در این صورت اولیای خدا، به طور طبیعی هر چه فرشتگان می دانند را
خواهد دانست؛ مثلا چنانچه

رقیب و عتید عین عمل انسان را ثبت و ضبط می کنند ـ که کیفیت آن اصلاً برای ما معلوم نیست ـ

انسان عرشی نیز به همان مقام بارمی یابد، و این سنت تکوینی خداوند است.

 

چنانچه "ستارالعیوب" بودن خدا مانع از ثبت عمل توسط رقیب و عتید نیست، مانع از فهم این

 انسانهای برتر هم نمی باشد. البته آنان مظهر اسماء الهی هستند، و همانا خود مظهر "ستارالعیوب"ی خداوند هستند.

دانستن آنان هرگز موجب آبرو ریزی بنده نزد دیگران نمی شود، بلکه از این دید خود جهت تربیت

 بنده استفاده می کنند.

 

برای نمونه چنین انسان وارسته ای وقتی نمود یک گناه را عیناً در سیمای کسی دید از سر رحمت و

شفقت در گوش او تذکری می دهد تا به اصلاح او کمک شود، نه این که عیب او را جار زند تا

آبرویش  برود.

 

پس فهم او کمک کار بنده است نه به ضرر او. به علاوه که به فرموده بزرگی، این برگزیدگان دائم

 از خدا می خواهند عیوب مردم را از آن ها مستور دارد.

(ر.ک. به توصیه ها پرسش و پاسخ ها از محضر آیت الله جوادی آملی، ص46).


منبع:تبیان