مرحوم «آیت اللَّه سید شهاب الدین مرعشى» نقل میکنند: در نجف نزد عالمى بزرگوار، به طور خصوصى درس میخواندم. آن عالم بسیار مهذّب و مورد احترام همگان بود و از کثرت علاقه به امام زمان(عج) در افواه اهل نجف از منتظران ظهور محسوب میشد. روزى براى فراگیرى درس به محضرشان رفتم، دیدمگریه میکند و بسیار پریشان است. علت آن را پرسیدم، فرمود: شب گذشته در عالم رؤیا امتحان شدم، ولى از امتحان بیرون نیامدم، در خواب به من گفته شد که آقا ظهور کردهاند و در وادىالسلام نجف مردم با او بیعت میکنند، به مجرّد شنیدن این موضوع از جا حرکت کردم و با عجله وارد خیابان شدم.
دیدم غوغایى از جمعیت است و همه با سرعت هر چه بیشتر به سوى وادىالسلام میروند، هر کس به فکر این است که زودتر خود را به امام برساند و با جنابش بیعت کند. دیدم عشق دیدار امام، مردم را چنان از خود بیخود ساخته که کسى را با کسى کارى نیست وآنها که تا دیروز به من عشق میورزیدند دیگر به من اعتنا نمیکنند، بلکه با لحنى تند میگویند: آقا کنار رو و مانع راه ما نباش. کوتاه سخن آنکه احساس کردم ظهور امام بازارم را کساد کرده است، از همانجا نقشه کشیدم که در ملاقات با امام ،ایشان را محترمانه از ظهورش منصرف سازم. بعد از آنکه با هزار سختى به خدمتش رسیدم، عرض کردم: فدایت شوم! خودتان را به زحمت انداختید، ما کارها را ساماندهى میکردیم، نیازى نبود که خود را گرفتار سازید و زحمات طاقت فرساى رهبرى را به عهده بگیرید. بعد از چند جمله از این نوع گفتارها، یک مرتبه از خواب بیدار شدم و فهمیدم که هنوز لیاقت حضرتش را ندارم.
آینه شو، جمال پرى طلعتان طلب جاروب کن تو خانه و پس میهمان طلب(صائب تبریزی)
* جبرائیل حاجی زاده، کرامات و حکایات عاشقان خدا، جلد سوم، چاپ اول ،1390 انتشارات حریم علم، ص 77 تا 79.
روزی حضرت عیسی(ع) از صحرایی میگذشت. در راه به عبادتگاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی میکرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود از آنجا گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی(ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن بازماند و همانجا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمندهام.
اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنشم کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر!
مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناهکار محشور مکن.
در
این هنگام خدای متعال به پیامبرش وحی فرمود که به این عابد بگو: ما دعایت
را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمیکنیم، چرا که او به دلیل
توبه و پشیمانی، اهل بهشت است و تو بهدلیل غرور و خودبینی، اهل دوزخ هستی.
(1)
____________
1- کیمیای سعادت، محمد غزالی، ج 1، ص 105
مهدی سرت سلامت این چندمین غم است
این چندمین مصیبت این قرن مبهم است
دنیا به انتهای خط خود رسیده آه
گر آسمان بگرید از این ماجرا کم است
روی غرور غیرت ما خنج میکشند
حرمت شکستن اوج هیاهوی آدم است
ما زندهایم و باز معاویه، عمر و عاص...
بر نیزه نقش تاشدهی فخر عالم است
ما زندهایم و خانهی زهرا دوباره سوخت
ما زندهایم و شانه تو کوه ماتم است
کی میرسی به داد زمین اتفاق سبز
ای انتقام سرخ که بغضت محرم است
ای روح مهربان عدالت ظهور کن
پشت جهان از آتش نمرودها خم است
دست از شکوه دامنت ای گل نمیکشیم
آقا سرت سلامت این رشته محکم است
ایران وطنم همه جان و تنم تا عشق تویی عاشق دیوانه منم
من جز تو دگر هیچ نخواهم همه خواستنم
ایران وطنم شورم شررم با عشق تو در من جهانیست
اگر یک نفرم از هر چه کوه هست دماوندترم
یک سمت هیاهو یک سمت حماسه
از هر دو جهت عشق من از تو چه گویم چه گویم
تو فقط عشق فقط عشق فقط عشق
تو فقط عشق فقط عشق فقط عشق فقط عشق
ایران وطنم آرام منی تو از ننگ به دورم تا نام منی تو
از من اثریست به جز تو تمام منی تو
یک سمت هیاهو یک سمت حماسه
از هر دو جهت عشق من از تو چه گویم چه گویم
تو فقط عشق فقط عشق فقط عشق
تو فقط عشق فقط عشق فقط عشق فقط عشق
هستی رویایی من عشق اهورایی من
ساحل دریایی من تویی لیلای من
دستای تو دستای من حلقه زدن دور وطن
اسمتو فریاد میزنن تویی دنیای من
ایران غزل باران نفس طوفان تویی تو یگانه وطن
ایران جاودان ایران قهرمان ایران خونه ی بهشتی من
ای عشق یگانه مرز بیکرانه آغوش تو داره عطر دلبرانه
ای عشق یگانه مرز بیکرانه آغوش تو داره عطر دلبرانه
ضربان قلبای ما با تو میزنه هیجان از دلهای ما دل نمیکنه
دستامون پر میگیره با فرشته ها پرچم را بالا بردیم تا خود خدا
ضربان قلبای ما با تو میزنه هیجان از دلهای ما دل نمیکنه
دستامون پر میگیره با فرشته ها پرچم را بالا بردیم تا خود خدا
ایران غزل باران نفس طوفان تویی تویی یگانه وطن
ایران جاودان ایران قهرمان ایران خونه ی بهشتی من
ای عشق یگانه مرز بیکرانه آغوش تو داره عطر دلبرانه
ای عشق یگانه مرز بیکرانه آغوش تو داره عطر دلبرانه
ای عشق یگانه مرز بیکرانه آغوش تو داره عطر دلبرانه
ای عشق یگانه مرز بیکرانه آغوش تو داره عطر دلبرانه
قال النبی(ص):
«من تعصب او تعصب له فقد خلع ربق الایمان (ربقه الاسلام) من عنقه»
پیامبر اکرم(ص) فرمود:
هرکس تعصب ورزد، یا به سودش تعصب روا شود، طوق ایمان (اسلام) را از گردن خود خارج کرده است.(1)
____________
1- الکافی، ج2، ص 308
انسان در مراتب قرب به مقامی میرسد که از آن به مقام محو و فنا یاد میشود. پیامبر(ص) این مراتب و درجات قربی را درک کرده است و در مقام تدلی و تدنی به جایی میرسد که از آن به قاب قوسین او ادنی تعبیر میشود.(نجم، آیه ۸)
در
قرب معنوی و برخلاف قرب مادی گاه یک طرف چنان نزدیک است که از رگهای گردن
انسان به انسان نزدیکتر است(ق، آیه ۱۶) در حالی که طرف دیگر در دورترین
نقطه معنویت قرار گرفته است. اما در قرب مادی اگر یک طرف یک متر از دیگری
دور باشد، آن طرف دیگر نیز یک متر دور است.
قرب و بُعد میان خالق و
مخلوق، از مصادیق قرب و بُعد معنوی است. همچنین میان خالق و مخلوق هیچ
واسطهای نیست و اگر سخن از حجاب میان خالق و مخلوق است این حجاب همان
مخلوقیت است. در توحید مرحوم صدوق، باب 28 ح 12 از ابیابراهیم روایتی است
که در آنجابه نقل از امام کاظم(ع) آمده است: «لیس بینه سبحانه و تعالی و
بین خلقه حجابٌ غیر خلقه احتجب بغیر حجابٌ محجوب واستتر بغیر ستر مستورٌ؛
میان خدای سبحان و خلقش حجابی جز همان خود خلق نیست و خداوند بدون هیچ
حجابی و بدون هیچ ستری ،از آنان محجوب و مستور است».
پس
بین خدا و زید مثلاً هیچ حجابی نیست در حالی که خدا از این مخلوقات محجوب و
مستور است؛ چرا که خود این خلق حجاب شده است نه یک چیزی بیرون از خود
اینان. به سخن دیگر در حجابهای مادی ما ناچاریم سه ضلع داشته باشیم که
عبارت از محجوب و محجوبعنه و حاجب است. وقتی ما در کنار دیواریم، ما یک
طرف و آنها که پشت دیوارند یک طرف دیگر و از هم محجوب هستیم و این دیوار در
وسط بین ما و آنها حاجب است. این در حجابهای مادی است، ولی در حجابهای
معنوی بین «الف» و «باء» حجابی غیر از «الف» نیست؛ یعنی خود «الف» حجاب
است. از این روست که حافظ میسراید: «تو خود حجاب خودی حافظ از میان
برخیز».
امام
صادق(ع) میفرماید: به راستی که خداوند، این امت را به دو آیه از کتابش
اختصاص داده است: یکی آنکه جز آنچه میدانند، بر زبان نیاورند و دیگر آنکه
آنچه را نمیدانند انکار نکنند!
آنگاه امام این آیه را قرائت فرمود:
«الم یوخذ علیهم میثاق الکتاب ان لایقولوا علیالله الاالحق» آیا از آنان
پیمان کتاب(آسمانی) گرفته نشده که درباره خداوند جز به حق سخن
نگویند(اعراف- 169) و نیز این آیه را تا پایانش خواند: «بل کذبوا بما لم
یحیطوا بعلمه» بلکه چیزی را دروغ شمردند که به دانش آن احاطه نداشتند.
(یونس- 39) (1)
____________
1- مجمعالبیان، ج 5، ص 168/ بحارالانوار، ج 2، ص 113
قال الامام علی(ع):
«من استقبل وجوه الآراء، عرف مواقع الخطا»
امام علی(ع) فرمود:
کسی که از افکار و آرای گوناگون استقبال کند، صحیح را از خطا خوب میشناسد. (1)
____________
1- نهجالبلاغه، حکمت 173
خنده معصوم تو آرامش جان رضا
بهترین تسکین قلبت صوت قرآن رضا
از همان اول دلت گشته گرفتار رضا
بین صحن چشمهایت نقش رخسار رضا
جنس بی قیمت که جایش در حریم یار نیست
عشق تو باشد متاع ناب بازار رضا
یوسف بازار ما چون پرده بردارد ز رخ
عاشقی چون تو فقط باشد خریدار رضا
در تمام عرضههای بندگی پاک تو
همچنان آیینهای پیداست رفتار رضا
تا میان خطبهها تفسیر قرآن میکنی
کاملا باشد کلامت عین گرفتار رضا
آمدی تا پرچم معشوق بر شانه کشی
در حریم عاشقی باشی علمدار رضا
هرکه عمری خاک بوسی حریمت را کند
تا قیامت میشود محرم به اسرار رضا
ای کریمه چارهای کن لحظه جان دادنم
دیدهام روشن شود هنگام دیدار رضا
روز محشر چون گنه گردد گریبان گیر من
آبرو داری بود کار تو و کار رضا
آمده دنیا ، جلوه ی جانان آیه ی کوثر ، خواهر سلطان
آمده کریمه ی آل طاها بانوی علیمه ی آل طاها
ای توحید و قدر و کوثر ، بضعه ی موسی بن جعفر
در سرم هوای یا معصومه در دلم نوای تو یا معصومه
چشم آرزوی سائل باشد بر بخشش و عطای تو یا معصومه
ای عزیز فاطمه یا معصومه
*****
مرقدت بانو ، جنت الاعلا خاک پاک تو ، تربت زهرا
مهر تو صفا به سینه میدهد درگهت بوی مدینه میدهد
بابا به تو ، ای بی همتا ، گفته فِداها ابوها
جلوه های فاطمی در روی تو قبله ی دل ملائک کوی تو
هر که آرزوی سلطانی دارد رو کند پی ِ گدایی سوی تو
ای عزیز فاطمه یا معصومه
*****
اهل ایران و یار دلداریم صد هزاران شکر که تو را داریم
با خدا نما تمام دلها را کن سفارش به امام رضا ما را
دل بر هجران ، شد مبتلا ، ما را ببر کرببلا
با محبت تو و برادرت ما فروغ دیده ی عالمینیم
گر عنایتی نمایی ، عرفه زائر کرببلای حسینیم
ای عزیز فاطمه یا معصومه
حاج امیر عباسی