اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

" میلادت مبارک : ای مظهر عدالت " :

عکس باغچه گل محمدی rose flowers garden

با آمدنت چهره ی زیبایت نقاب خلقت را گسست ،

مهمانی خدا با صفاگشت .

آسمان گشته لبریز از شادی و شاه دین تو هستی .

بتاب بر ما ای چشمه سار کرامت به مهربانی تو محتاجیم

تو اقیانوس کرامت و سخایی .

لطف کن و بارقه ی نگاهت را به دستان خالی ما برکتی بخش .

تو زیباترین گل باغ دین هستی

فرشتگان با آمدنت آسمان را گل باران می کنند

نامت مثل نوری در دل ها می شکفد

ما را در این هیاهوها تنها مگذار

روز میلاد تو ، روز بارش چشم های خاکیان است

روز بریدن از خاک و پیوند خوردن با آسمان ، ای علی ...

کلام در توصیف تو عاجز اند

بهترین سخنان نیز در مقابل تو هیچ اند .

**************************************************

 

زینب بدرالدینی  - دوم علوم ریاضی - دبیرستا ن شیخ الاسلام

" یا علی ( ع ) " :

عکس با کیفیت گل رز rose flower

از ازل تا نام شیر آورند                             در دل نام علی یادآورند

علی لرزنده ی جان و دل است                     علی قوت ده ذهن و دل است

تا علی باشد دوای دردها                            مرهم ها از آن حرز است

علی برنده است چون شیر                         علی جنگنده است همچو شیر

تا علی باشد خارها گل می دهد                    سیاهی های دل جان می دهند

****************

فاطمه احمدزاده - دوم علوم تجربی - دبیرستان شیخ الاسلام

" میلاد حضرت امام محمدتقی جواد الائمه ( ع ) مبارک " :

 عکس شاخه گل رز صورتی pink rose branch

 



*آیینه ی حُسن خدا خوش آمدی خوش آمدی

گل پسر ِ امام رضا،خوش آمدی خوش آمدی



مولا جوادِ بنُ الرّضا مولا جوادِ بنُ الرّضا...

*از برکت ِ ای مولود ِ خجسته از لطف و احسان



 حضرت زهرا می دهد عیدی به کُلّ عاشقان

مولا جوادِ بنُ الرّضا مولا جوادِ بنُ الرّضا...



 *آمده بر شمس الشّموس قرص قمر نور بصر

بحر نبوّت را گوهر،نخل امامت را ثمر



 مولا جوادِ بنُ الرّضا مولا جوادِ بنُ الرّضا...

*بر لوح ِ جان و دل ما باشد نشانه ی شما



 ما سائلیم و آمدیم بر درِ خانه ی شما

مولا جوادِ بنُ الرّضا مولا جوادِ بنُ الرّضا...



 *تو امیر ِ کاظمینی،ما گدای کاظمینیم

در آرزوی مرقد ِ دلربای کاظمینیم



 مولا جوادِ بنُ الرّضا مولا جوادِ بنُ الرّضا...

ان شاءالله به حرمت آییم و با شورِ ولا



 همه با پای پیاده رَویم به سوی کربلا

مولا جوادِ بنُ الرّضا مولا جوادِ بنُ الرّضا...

" 4 روش برای برخورد با افراد یکدنده " :

وقتی با یک فرد شاد و خوش‌اخلاق صحبت می‌کنی، یکپارچه شور و انرژی می‌شوی و پس
 
از جداشدن از او دعا می‌کنی به‌زودی بهانه‌ای پیش بیاید تا دوباره با او ملاقات کنی و مثل
 
دفعه پیش، از روحیه فوق‌العاده‌اش جان بگیری، اما وای از آن روز که گذرت به فردی ترشرو
 
و بدعنق بیفتد که ذره‌ای انعطاف‌پذیری در وجودش نیست و به‌هیچ‌وجه خیال کنار آمدن با
 
دیگران را ندارد‌.            
 
تصویر 4 روش برای برخورد با افراد یکدنده                   

​فرقی نمی‌کند نوجوان همسایه باشد، همکار اخمویت یا کسی که برای تعمیر یخچال به او مراجعه کرده‌ای‌؛ دوست داری زودتر کارت به پایان برسد تا بتوانی فرار را بر قرار ترجیح دهی، زیرا این گونه افراد به‌راستی فضای دور و بر را مسموم می‌کنند و در درون اطرافیان‌شان، حس بدی باقی می‌گذارند.

اما چه بخواهیم و چه نخواهیم، در برخی مواقع با آنها روبه‌رو می‌شویم و چاره‌ای جز تحمل نداریم. در هرصورت، آنها هم انسان هستند و مشکل جدی‌شان در نحوه ارتباط برقرارکردن با دیگران است.اگر آنها روش سلوک با ما را نمی‌دانند، ما باید چگونگی رفتار با آنها را بلد باشیم. در اینجا چهار روش به شما یاد می‌دهیم تا با به کارگیری آنها بتوانید به راحتی با مخاطبان سرسخت و یکدنده‌ تان ارتباط برقرارکنید:

واضح و روشن بگویید چه می‌خواهید:

در پس هر مکالمه‌ای، هدفی نهفته است. اگر با فرد کم‌حوصله به نحوی صحبت کنید که شفاف نباشد، او برآشفته می‌شود و از شما می‌پرسد چرا چنین حرف‌هایی را می‌زنید و میل دارد مکالمه را قطع کند. شما باید دلیلی مشخص برای صحبت کردن با چنین فردی داشته باشید تا او را مایل به ادامه صحبت نگاه دارد.

خواسته او را دریابید:

همان‌طور که شما دلیلی برای صحبت کردن با آن فرد عبوس و یکدنده دارید، او هم دلیلی برای رفتار ناخوشایندش قائل است. بدرفتاری او را ارضا می‌کند، اما چرا‌؟ سعی کنید دلیلش را متوجه شوید. شاید آن نوجوان بداخلاق از سوی بزرگ‌ترها تحت فشار باشد و به همین دلیل رفتار بدی در مقابل شما از خود نشان می‌دهد، یا آن رئیس اخمو، ترس نزدیک شدن به کارمندش را دارد زیرا تجربه بدی در این مورد داشته است. اگر سعی کنید دلیل هرچیزی را متوجه شوید، تحمل آن برای شما آسان‌تر خواهد شد.

هر چیزی باید دوطرفه باشد:

چرا با آن فرد صحبت می‌کنید؟ مطمئنا فایده‌ای برای خود شما دارد وگرنه این کار را نمی‌کردید. خب، این گفت‌وگو باید برای او هم مفید باشد وگرنه حق دارد از ادامه آن امتناع کند. شما به پسرعموی بدعنق‌تان زنگ می‌زنید تا در مورد مشکل خود از او سوال کنید. یک ساعت وقت او را می‌گیرید در حالی که فایده‌اش فقط برای شماست و او که اساسا کم حوصله است شما را به چشم یک مزاحم می‌بیند. همواره به نحوی با دیگران ارتباط برقرار کنید که خیری دوسویه داشته باشد وگرنه آن ارتباط محکوم به فناست.

گوش کنید:

هیچ چیزی به اندازه آن که یک شنونده خوب برای حرف‌های طرف مقابل تان باشید کارساز نیست. همه انسان‌ها کسانی را دوست دارند که برایشان وقت می‌گذارند و حرف‌هایشان را با جان و دل گوش می‌کنند. اتفاقا افراد عبوس به دلیل این که جذابیت کمتری برای دیگران دارند و کسی شنوای حرفشان نیست، بیشتر احتیاج دارند که شما به حرف‌های آنها گوش کنید. صحبت‌شان را قطع نکنید و اجازه بدهید هرچه دل تنگ‌شان می‌خواهد بگویند. این کار در تغییر رفتار آن در درازمدت بسیار موثر است.

سپیده انصاریان - چاردیواری

" جام جم "

29 فروردین ، روز ارتش به غیرمردان ارتشی تبریک عرض می کنیم :

ندانی که ایران نشست   منست

 جهان سر به سر  زیر  دست ِ منست

****

هنر   نزد  ایرانیان  است و  بـــس

ندادند   شـیر    ژیان     را    بکــس

****

همه   یکدلانند   یـزدان   شناس

بـه   نیکـی  ندارنـد  از  بـد   هـراس

****

دریغ است ایـران که ویـران شــود

 کنام     پلنگان   و  شیران    شــود

****

چـو ایـران نباشد  تن  من مـبـاد

در این بوم و بر زنده یک تن مباد

****

همـه روی  یکسر  بجـنگ  آوریــم

جــهان بر   بـداندیـش   تنـگ آوریم

****

همه سربسر تن به کشتن دهیم

 بـه از آنکه  کشـور به دشمن دهـیم

****

 چنین  گفت  موبد   که مرد   بنام

بـه از زنـده  دشمـن بر او  شاد  کام

****

اگر  کُشــت  خواهــد  تو را روزگــار 

چــه  نیکــو تر  از  مـرگ  در کـــار زار

 

" حکیم ابوالقاسم فردوسی "

**********************

درس معلم گر بود زمزمه ی محبتی ............

 

درس معلم گر بود زمزمه ی محبتی

جمعه به مکتب آورد طفل گریز پا زا

  

" خبرگزاری مهر "                                                                                                                                                                               

" لیلة الرغائب چگونه شبی است؟ " :

 

 "رجب"،  ماه خداست؛ ماه پر برکتی است که اعمال بسیاری برای آن ذکر شده است.
 
باید  خود را در دریای زلالش بشوییم تا پاک شویم. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و  آله)
 
 فرمود: هر کس یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد، موجب خشنودی خدا می  شود و
 
غضب الهی از او دور می گردد و دری از درهای جهنم بر روی او بسته می  شود.
 

اعمال ماه های رجب و شعبان، جهت آماده ساختن روح برای شرکت در  میهمانی ماه

مبارک رمضان می باشد. برای درک عظمت ماه رمضان باید از قبل خود  را آماده نمائیم.

پیامبر اکرم(ص ) فرمود:  ماه رجب، ماه استغفار امت من است. پس دراین ماه بسیار

 طلب آمرزش کنید که  خدا آمرزنده و مهربان است.

 

اولین شب جمعه ماه رجب را لیلة  الرغائب نامند.

در این شب ملائک بر زمین نزول می کنند. برای این شب عملی از  رسول خدا(ص)

ذکر شده است که فضیلت بسیاری دارد و بدین  قرار است:

روز پنج شنبه اول آن ماه  - در صورت امکان و بلا مانع بودن -  روزه گرفته شود.

چون شب جمعه شد مابین نماز مغرب و عشاء دوازده رکعت نماز اقامه شود که هر

دو رکعت به یک سلام ختم می شود و در هر رکعت یک مرتبه سوره حمد، سه مرتبه

سوره قدر، دوازده مرتبه سوره توحید خوانده شود.

و چون دوازده رکعت به اتمام رسید، هفتاد بار ذکر" اللهم صل علی محمد النبی الامی

و علی آله" گفته شود. پس از آن در سجده هفتاد بار ذکر "سبوحٌ قدوسٌ رب الملائکة

والروح" گفته شود.

پس از سر برداشتن از سجده، هفتاد بار ذکر "رب اغفر وارحم و تجاوز عما تعلم انک

انت العلی الاعظم" گفته شود. دوباره به سجده رفته و هفتاد مرتبه ذکر "سبوح قدوس

رب الملائکة والروح" گفته شود. 

در اینجا می توان حاجت خود را از خدای متعال درخواست نمود. ان شاء الله به استجابت

می رسد.

پیامبر  اکرم( ص) در فضیلت این نماز می فرماید: کسی که این نماز  را بخواند،

شب اول قبرش خدای متعال ثواب این نماز را با زیباترین صورت و  با روی گشاده و

درخشان و با زبان فصیح به سویش می فرستد. پس او به آن فرد  می‌گوید: ای حبیب

من، بشارت بر تو باد که از هر شدت و سختی نجات یافتی.

میّت  می‌پرسد تو کیستی؟ به خدا سوگند که من صورتی زیباتر از تو ندیده‌ام و 

کلامی شیرین تر از کلام تو نشنیده‌ام و بویی، بهتر از بوی تو نبوئیده‌ام.  آن زیباروی

پاسخ می‌دهد:من ثواب آن نمازی هستم که در فلان شب از فلان ماه  از فلان سال

به جا آوردی.

امشب به نزد تو آمده‌ام تا حق تو را ادا کنم و  مونس تنهایی تو باشم و وحشت را

از تو بردارم و چون در صور دمیده شود و  قیامت بر پا شود، من سایه بر سر تو

خواهم افکند.

 

 

امید آن است که در پایان این نماز با فضیلت، محتاجان به دعا را فراموش نکنید و

ما را نیز از دعای خیر خود محروم ننمایید.

 

" التماس دعا"

هر اتفاقی بیفتد به نفع ماست :

توی کشوری یه پادشاهی زندگی میکرد که خیلی مغرور ولی عاقل بود


یه روز برای پادشاه یه انگشتر به عنوان هدیه آوردند ولی رو نگین انگشتر چیزی ننوشته بود

 و خیلی ساده بود شاه پرسید این چرا این قدر ساده است ؟

چرا چیزی روی آن نوشته نشده است ؟ 

فردی که آن انگشتر را آوره بود گفت: من این را آورده ام تا شما هر آنچه که میخواهید روی

 آن بنویسید

شاه به فکر فرو رفت که چه چیزی بنویسد که لایق شاه باشد و چه جمله ای به او پند میدهد؟

همه وزیران را صدا زد وگفت :

وزیران من هر جمله و هر حرف با ارزشی که بلد هستید بگویید

وزیران هم هر آنچه بلد بودند گفتند

ولی شاه از هیچکدام خوشش نیامد 

دستور داد که بروند عالمان و حکیمان را از کل کشور جمع کنند و بیاوند 

وزیران هم رفتند و حکیمان کل کشور را آوردند 

شاه جلسه ای گذاشت و به همه گفت که هر کسی بتواند بهترین جمله را بگوید جایزه خوبی

 خواهد گرفت ، هر کسی یه چیزی گفت

باز هم شاه خوشش نیامد 

تا اینکه یه پیر مردی به دربار آمد و گفت با شاه کار دارم

گفتند تو با شاه چه کاری داری؟

پیر مرد گفت برایش یه جمله ای آورده ام

همه خندیدند و گفتند تو و جمله، ای پیر مرد تو داری میمیری تو راچه به جمله

خلاصه پیر مرد با کلی التماس توانست آنها را راضی کند که وارد دربار شود

شاه گفت تو چه جمله ای آورده ای؟

پیر مرد گفت

جمله من این است

"هر اتفاقی که برای ما می افتد به نفع ماست"

شاه به فکر رفت و خیلی از این جمله استقبال کردو جایزه را به پیر مرد داد

 پیر مرد در حال رفتن گفت :

دیدی که هر اتفاقی که می افتد به نفع ماست

شاه خشمگین شد و گفت چه گفتی؟

تو سر من کلاه گذاشتی 

پیر مرد گفت نه پسرم

به نفع تو هم شد چون تو بهترین جمله جهان را یافتی 

پس از این حرف پیر مرد رفت

شاه خیلی خوشحال بود که بهترین جمله جهان را دارد 

دستور داد آن را روی انگشترش حک کنند

از آن به بعد شاه هر اتفاقی که برایش پیش میآمد میگفت:

هر اتفاقی که برای ما میافتد به نفع ماست 

تا جائی که همه در دربار این جمله را یاد گرفند و آن را میگفتند که هر اتفاقی که برای ما

 می آفتد به نفع ماست 

یه روز پادشاه در حال پوست کندن سیبی بود 

که ناگهان چاقو در رفت و دو تا از انگشتان شاه را برید و قطع کرد

شاه ناراحت شد و درد مند

وزیرش به او گفت

هر اتفاقی که میافتد به نفع ماست

شاه عصبانی شد و گفت 

انگشت من قطع شده تو میگوئی که به نفع ما شده 

به زندانبان دستور داد تا وزیر را به زندان بیندازد و تا او دستور نداده او را در نیاورند 

چند روزی گذشت 

یک روز پادشاه به شکار رفت و در جنگل گم شد

تنهای تنها بود ناگهان قبیله ای به او حمله کردند و او را گرفتند و می خواستند او را بخورند

شاه را بستند و او را لخت کردند 

این قبیله یک سنتی داشتند که باید فردی که خورده میشود تمام بدنش سالم باشد 

ولی پادشه دو تا انگشت نداشت 

پس او را ول کردند تا برود

شاه به دربار باز گشت و دستور داد که وزیر را از زندان در آورند

وزیر آمد نزد شاه و گفت با من چه کار داری؟

شاه به وزیر خندید و گفت 

این جمله ای که گفتی هر اتفاقی میافتد به نفع ماست درست بود

من نجات پیدا کردم و این به نفع من شد

ولی تو در زندان شدی این چه نفعی است 

شاه این راگفت و او را مسخره کرد 

وزیر گفت اتفاقاً به نفع من هم شد

شاه گفت چطور؟

وزیر گفت شما هر کجا که میرفتید من را هم با خود میبردید

ولی آنجا من نبودم 

اگر می بودم آنها مرا میخوردند 

پس به نفع من هم بوده است

وزیر این را گفت و رفت .

26 فروردین : بزرگداشت مقام عرفانی عطار نیشابوری

سبد گلهای رز صورتی زیبا rose flowers bouquet

 

گر مرد رهی میان خون باید رفت

 

گر پای فتاده سرنگون باید رفت

 

تو پای به راه و در نه و هیچ مپرس

 

خود راه بگویدت که چون باید رفت

 

" عطارنیشابوری "

" 26 فروردین روز شیخ فریدالدین عصارنیشابوری گرامی می داریم " :

زندگی نامه عطار نیشابوری

عطار از شعرا و نویسندگان قرن ششم هجری قمری است.

نام اصلی او "فرید الدین ابوحامد" بوده است و اطلاع دقیقی از سال تولد او در دست نیست و تاریخ ولادتش را از سال 513 هجری قمری تا 537 هجری قمری دانسته اند.

عطار در روستای "کدکن" که یکی از دهات نیشابور بود به دنیا آمد و از دوران کودکی او جزئیات خاصی در دست نیست.

پدر عطار به شغل عطاری (دارو فروشی) مشغول بوده و "فریدالدین" هم پس از مرگ پدرش به همین شغل روی آورد.

عطار علاوه بر دارو فروشی به کار طبابت هم مشغول بود و خود در این مورد می گوید:

به داروخانه پانصد شخص بودند ----- که در هر روز نبضم می نمودند

آنچه مسلم است عطار در اواسط عمر خود دچار تحولی روحی شد و به عرفان روی آورده است.

در مورد چگونگی این انقلاب روحی داستانهایی وجود دارد که درستی آنها از نظر تاریخی معلوم نیست ولی معروف ترین آنها این است که روزی عطار در دکان خود مشغول به معامله بود که درویشی به آنجا رسید و چند بار با گفتن جمله چیزی برای خدا بدهید از عطار کمک خواست ولی او به درویش چیزی نداد .

درویش به او گفت : ای خواجه تو چگونه می خواهی از دنیا بروی؟

عطار گفت : همانگونه که تو از دنیا می روی . درویش گفت :تو مانند من می توانی بمیری؟ عطار گفت : بله ، درویش کاسه چوبی خود را زیر سر نهاد و با گفتن کلمه الله از دنیا رفت.

عطار چون این را دید شدیدا" منقلب گشت و از دکان خارج شد و راه زندگی خود را برای همیشه تغییر داد.

او بعد از مشاهده حال درویش دست از کسب و کار کشید و به خدمت عارف رکن الدین رفت که در آن زمان عارف معروفی بود و به دست او توبه کرد و به ریاضت و مجاهدت با نفس مشغول شد و چند سال در خدمت این عارف بود.

عطار سپس قسمتی از عمر خود را به رسم سالکان طریقت در سفر گذراند و از مکه تا ماورالنهر به مسافرت پرداخت و در این سفرها بسیاری از مشایخ و بزرگان زمان خود را زیارت کرد.

در مورد مرگ عطار نیز روایت های مختلفی وجود دارد و بعضی می گویند که او در حمله مغولان به شهر نیشابور به دست یک سرباز مغول کشته شد و زمان مرگ او احتمالاً بین سالهای 627 یا 632 هجری قمری بوده است.

آرامگاه عطار در نزدیکی شهر نیشابور واقع شده است.

 

ویژگی های آثار

عطار شاعری است که شیفته عرفان و تصوف است. کلام عطار ساده گیر است. او با سوز و گداز سخن می گوید و اگر چه در فن شاعری به پای استادانی چون سنایی نمی رسد ولی سادگی گفتار او وقتی با دل سوختگی همراه می شود بسیار تأثیرگذار است.

عطار در مثنوی "منطق الطیر" با بیان رموز عرفان، سالک این راه را قدم به قدم تا مقصود می برد.

عطار در سرودن غزل های عرفانی نیز بسیار توانا است و اندیشه ژرف او به بهترین شکل در این اشعار نمود یافته است.

عطار برای بیان مقصود خود از همه چیز از جمله تمثیلات و حکایت هایی که حیوانات قهرمان آن هستند بهره جسته است و امروزه می توان مثنوی "منطق الطیر" را یکی از مهمترین فابل ها در ادب فارسی دانست.

بدون شک عطار سرمایه های عرفانی شعر فارسی را - که سنایی آغازگر آن است- به کمال رساند و به راستی می توان گفت که عطار راه را برای کسانی چون مولوی باز کرده است.

عطار از معدود شاعرانی است که در طول زندگی خود هرگز زبان به مدح کسی نگشود و هیچ شعری از او که در آن امیر پادشاهی را ستوده باشد یافت نمی شود.

 

آثار

دیوان اشعار:

1- مجموعه قصاید و غزلیات عطار، که بیشتر آنها عرفانی و دارای مضمونهای بلند صوفیانه است به نام "دیوان عطار" چند بار چاپ شده است.

از میان مثنویهایی که بی گمان از اوست می توان به این آثار اشاره کرد:

2- منطق الطیر

این مثنوی، که حدود 4600 بیت دارد مهم ترین و برجسته ترین مثنوی عطار و یکی از مشهورترین مثنویهای تمثیلی فارسی است.

این کتاب که در واقع می توان آن را "حماسه ای عرفانی" نامید، عبارت است از داستان گروهی از مرغان که برای جستن و یافتن سیمرغ – که پادشاه آنهاست- به راهنمایی هدهد به راه می افتند و در راه از هفت مرحله سهمگین می گذرند.

 

در هر مرحله گروهی از مرغان از راه باز می مانند و به بهانه هایی یا پس می کشند تا این که، پس از عبور از این مراحل هفتگانه که بی شباهت به هفت خان در داستان "رستم" نیست، سرانجام از این گروه انبوه مرغان که در جستجوی "سیمرغ" بودند تنها "سی مرغ" باقی می مانند و چون به خود می نگرند در می یابند که آنچه بیرون از خود می جسته اند- سیمرغ- اینک در وجود خود آنهاست.

منظور عطار از مرغان، سالکان راه و از "سی مرغ" مردان خدا جویی است که پس از عبور از مراحل هفت گانه سلوک – یعنی طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فقر و فنا- سرانجام حقیقت را در وجود خویش کشف می کنند.

3- الهی نامه

این منظورمه در واقع مجموعه ای است از قصه های گوناگون کوتاه و مبتنی بر گفت و شنود پدری با پسران جوان خود که بیهود در جستجوی چیزهایی برآمده اند که حقیقت آن با آنچه عامه مردم از آن می فهمند تفاوت دارد.

4- مصیبت نامه

از دیگر منظومه های مهم عطار مصیبت نامه است که در بیان مصیبت ها و گرفتاری های روحانی سالک و مشتمل است بر حکایت های فرعی بسیار که هر کدام از آنها جذاب و خواندنی است.

در این منظومه شیخ نیشابور خواننده را توجه می دهد که فریفته ظاهر نشود و از ورای لفظ و ظواهر امر، به حقیقت و معنی اشیا پی ببرد.

5- مختار نامه

عطار یکی از شاعرانی است که به سرودن رباعیات استوار و عمیق عارفانه و متفکرانه مشهور بوده است.

رباعیات وی گاهی با رباعیات خیام، او بسیار نزدیک شده و همین امر سبب گردیده است که بسیاری از آنها را بعدها به خیام نسبت دهند و در مجموعه ترانه های وی به ثبت برسانند.

همین آمیزش و نزدیکی فکر و اندیشه، کار تمیز و تفکیک ترانه های این دو شاعر بزرگ نیشابوری را دشوار کرده است.

6- تذکرة الاولیا

عطار از آغاز جوانی به سرگذشت عارفان و مقامات اولیای تصوف دلبستگی زیادی داشته است.

همین علاقه سبب شده است که او سرگذشت و حکایات مربوط به نودو هفت تن از اولیا و مشایخ تصوف را در کتابی به نام تذکرة الاولیا گردآوری کند.

بیش از او در کتاب کشف المحجوب هجویری و طبقات الصوفیه عبدالرحمان سُلَمی نیز چنین کاری صورت گرفته است. اگر چه این دو کتاب به علت قدیمی تر بودن همیت دارند ولی تذکرة الاولیای عطار، نزد فارسی زبانان شهرت بیشتری پیدا کرده است. این کتاب در سالهای آخر سده ششم یا سالهای آغاز سده هفتم هجری تألیف شده است.

 

نمونه آثار

نمونه ای از شعر عطار

دریغا

ندارد درد ما درمان دریغا ----- بماندم بی سرو سامان دریغا

در این حیرت فلک ها نیز دیری است----- که میگردند سرگردان دریغا

رهی بس دور میبینم در این ره----- نه سر پیدا و نه پایان دریغا

چو نه جانان بخواهد ماند و نه جان----- ز جان دردا و از جانان دریغا

پس از وصلی که همچون یاد بگذشت ----- در آمد این غم هجران دریغا

 

نمونه ای از نثر عطار از "تذکرة الاولیاء"

حکایتی از ذوالنون مصری

نقل است که جوانی بود و پیوسته بر صوفیان انکار کردی.

یک روز شیخ انگشتری خود به وی داد و گفت: "پیش فلان نانوا رو و به یک دینار گرو کن".

انگشتری از شیخ بستد و ببرد. به گرو نستدند. باز خدمت شیخ آمد و گفت: "به یک درم بیش نمی گیرند".

شیخ گفت: "پیش فلان جوهری بر تا قیمت کند." ببرد. دو هزار دینار قیمت کردند. باز آورد و با شیخ گفت. شیخ گفت: "علم تو با حال صوفیان، چون علم نانواست بدین انگشتری". جوان توبه کرد و از سر آن انکار برخاست.

حکایتی از بایزید بسطامی

نقل است که شیخ را همسایه ای گبر بود و کودکی شیرخواره داشت و همه شب از تاریکی می گریست، که چراغ نداشت.

شیخ هر شب چراغ برداشتی و به خانه ایشان بردی، تا کودک خاموش گشتی.

چون گبر از سفر باز آمد، مادر طفل حکایت شیخ باز گفت. گبر گفت: "چون روشنایی شیخ آمد، دریغ بُوَد که به سر تاریکی خود باز رویم".

حالی بیامد و مسلمان شد  

منبع :

 

http://forum.takdownload.ir

                                               http://fa.wikipedia.org

صورت جلسه انجمن ادبی فروردین ماه 1395 – دبیرستان شیخ الاسلام

روز دوشنبه در تاریخ 23/1/1395چهارمین جلسه انجمن ادبی دبیرستان شیخ الاسلام با

حضوردانش آموزان درپایه های دوم و سوم رشته های علوم ریاضی ، تجربی و انسانی و

دبیرادبیات آن ها رویاپوراحمدگربندی تشکیل شد و در این جلسه موارد زیرمطرح شد:

 

1- تقدیر و تشکر از تمام دانش آموزان که طی یکسال تحصیلی با انجمن ادبی در زمینه

ارائه شعرها و دل نوشته های ادبی همکاری داشتند و در تمامی فعالیت های انجمن از جمله

درمسابقات مرحله ی منطقه ای جشنواره ی شعر ونثر آسمانی شرکت کردند و این مسابقه

بین  دانش آموزان دوره متوسطه دوم ناحیه یک آموزش و پرورش بندرعباس و توابع برگزار

گردید و رتبه اول دربازآفرینی و نمایشنامه را بدست آوردند ونمایش نامه دو گروه از

دانش آموزان دوم علوم ریاضی و علوم تجربی به مرحله کشوری " جشنواره ی شعر و نثر

 آسمانی "  راه یافتند .

2- به مناسبت تولد حضرت علی ( ع  ) و مبعث پیامبراکرم ( ص ) ازاعضای انجمن ادبی

درخواست شده بود که متون واشعارادبی خود را به انجمن ارائه دهند وازکسانی که اشعار و

متون ادبی خود را روز دوشنبه 23 فروردین به دبیر انجمن تحویل داده اند تشکر می شود .

تمام  مجموعه آثار دانش آموزان روی وبلاگ :

  اشعار و متون ادبی دبیرادبیات : رویاپوراحمدگربندی :

       www.ashaarvamotoneadabi.blogsky.com     ارائه شده است .

3- تعدادی ازدانش آموزان عضو انجمن ادبی اشعار و متون ادبی خود رادرباره ی تولد

حضرت علی ( ع ) و مبعث پیامبراکرم ( ص ) قرائت کردند .

                                     

" کودک نابینا برای اولین بار مادرش را دید+عکس ها " :

       
در این مطلب، تصاویر کودکی را مشاهده می‌کنید که به کمک عینک ویژه کودکان،
 
توانست برای اولین بار مادرش را ببیند.      
      
تصویر کودک نابینا برای اولین بار مادرش را دید+عکس ها                    

به گزارش جام جم آنلاین و به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان، ماه‌ها طول می‌کشد تا کودکان

خندیدن را یاد بگیرند، اما اگر کودکی تقریباً نابینا باشد چه اتفاقی می‌افتد؟ لئوپولد ویلبر ریپاند

کودک چهار ماهه اهل سیاتل است که از بیماری نادری به نام oculocutaneous albinism

رنج می‌برد.

این بیماری بینایی این کودک بی‌گناه را ضعیف کرده است، به همین خاطر او هرگز خانواده‌اش را

ندیده است، فقط با دست کشیدن روی صورت پدر و مادر وجود آن‌ها را احساس می‌کرد. به لطف

 عینک ویژه کودکان که توسط Miraflex تولید شده است، لئوپولد موفق شد برای اولین بار پدر

 و مادرش را ببیند.

 در تصاویری که در ادامه ملاحظه می‌کنید مادر این کودک عینک را روی چشمانش می‌گذارد، کودک

بعد از چند لحظه متوجه می‌شود برخی چیزها تغییر کرده، بالا را نگاه می‌کند و به محض این که

مادرش  را می‌بیند لبخند می‌زند.

 

یکشنبه 22 فروردین 1395 ساعت 14:21     

" جام جم "

" میلاد امام محمد باقر ( ع ) مبارک " :

عطر لبخند خدا پیچید در دنیای من

پنجمین خورشید تا گل کرد در شب های من

 

آیه ای نازل شد از سمت بلوغ آسمان

روشنی پاشید بر آیینه ی سیمای من

 

فصل وصل آمد، زمین پُر شد ز بوی ناب عشق

جلوه گر شد از مدینه، ماه من، مولای من

 

عصمتی روشن تبسّم کرد بر روی زمین

حضرت حق گفت: «او نوری ست با امضای من»

 

وارث بوی بهشت است و خِرَد میراث اوست

سیب شیرینی ست او از شاخه ی طوبای من

 

قاف غیرت، بحر حیرت، کهکشان حکمت ست

باقر نور است، بشنو از لبش آوای من

 

فصل لبخند گل پنجم، امام باقرست

پنجمین خورشید، زد لبخند بر دنیای من

 

تشنه ی یک جلوه از خورشید سیمای توأم

ای طلوع پنجمین! ای حجّت فردای من

 

شاعر: رضا اسماعیلی

" کمترین‌ها در احتضار و عذاب "

در روایات آمده است مرگ برای مومنان همانند بوییدن سیب است اما برای مسلمانان

آسان‌ترین حالت همانند آن است که صد ضربه شمشیر به یک باره بر تن وارد شود.

از این روست که جان‌کندن سخت می‌شود؛ زیرا هر گناهی موجب سختی مرگ و فشار

قبر می‌شود، چنان که برخورد نادرست با همسر چنین حالتی برای محتضر پیش می‌آورد.

 

پیامبر(ص) می‌فرماید: ادنی جبذات الموت بمنزلهًْ مائهًْ ضربهًْ بالسیف؛ آسان ترین

کشش های مرگ مانند صد ضربت شمشیر است.

(نهج الفصاحه ص 176، ح 122)

اما کمترین عذاب‌هایی که انسان در دوزخ متحمل می‌شود، عذابی است که باید به

خدا پناه برد.

پیامبر(ص) می‌فرماید: ادنی أهل النار عذابا ینتعل بنعلین من نار یغلی دماغه من

حرارهًْ نعلیه؛ از مردم جهنم آنکه عذابش از همه آسان‌تر است دو کفش آتشین بپا

دارد که مغز وی از حرارت کفشهایش به جوش می‌آید.

(نهج‌الفصاحه ص 176، ح 121)

در روایات است که هر کسی که به خدا ایمان داشته باشد به بهشت می‌رود، ولی مسئله

چگونه رفتن است؛ زیرا برخی‌ها تا بهشت رفتن باید عذاب‌های حالت احتضارو مرگ و

فشار قبر و عالم برزخ را تحمل کنند و سپس در قیامت از مواقف پنجاه‌گانه نماز و روزه

و مانند آنها که هر یک پنجاه هزار سال به زمان قیامت طول می‌کشد بگذرد .

و سپس به بهشت برود وگرنه باید به شش دوزخ با توجه به درجات گناهانش برود و

عذاب ببیند تا از آنجا با سیمای خاص بیرون رفته و به بهشت در آید. البته کافران به خدا

و مشرکان بالله در طبقه هفتم از دوزخ جاودانه هستند.

طنز جبهه ( 8 ) :

 یکی از بچه های تازه وارد تومنطقه گم شده بود .

 نیمه شب جلوی پاش ترمز زدیم ،

هراسان اومد جلو وگفت : گم شدم اخوی ، می خوام برم شهرک ولیعصر .

راننده ماهم خیلی شوخ بود، گفت : شهرک !! اشتباه اومدی برادر!

باید بری سه راه آزادی ازآن جا برای شهرک ماشین داره !

بیچاره نمی دانست بخنده یا گریه کنه .

     " شادی روح شهدای راننده صلوات "