*
*۱-پندار ما این است که ما ماندهایم و شهدا رفتهاند،اماحقیقت آن است که
زمان ما را با خود برده است و شهدا ماندهاند.
۲-مپندار که تنها عاشوراییان را بدان بلا آزموده اند ولاغیر…صحرای بلا به
وسعت همه تاریخ است
۳-اگر انسان هایی که مامور به ایجاد تحول در تاریخ هستند از معیارهای
عصر خویش تبعیت کنند،دیگر تحولی در تاریخ اتفاق نخواهد افتاد.
۴-دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند،وگرنه درهنگام راحت
و فراغت و صلح چه بسیارنداهل دین.
۵-عالم محضرشهداست،اماکو محرمی که این حضور را دریابد و در برابر
این خلاء ظاهری خود را نبازد… زمان میگذرد و مکانها فرو میشکننداما
حقایق باقی است…
۶-غایت خلقت جهان،پرورش انسانهایی است که دربرابر شدائد بر هرچه
ترس و شک وتردید وتعلق است غلبه کنند و حسینی شوند.
۷-حلقومها را میتوان بریداما فریاد ها را هرگز، فریادی که از حلقوم بریده
بر میآید جاودانه میماند.
۸-وطن پرستو بهاراست واگر بهار مهاجر است از پرستو مخواه که بماند،
پرستویی که مقصد را در کوچ میبیند از ویرانی لانه اش نمیهراسد.اگرمقصد
پرواز است پس قفس ویران بهتر.
۹-او (شیطان)ازاهل عشق نبود… تا با امری خلاف عقل خویش مواجه
شد،گردن از طاعت معبودپیچید وحکم عقلگرایی خویش را گردن نهاد. و پیروان
شیطان نیز هم چنیناند.
۱۰-تخصص حقیقی در سایه تعهداسلامی بدست میآید ولا غیر
۱۱-قرنهاست زمین انتظار مردانی اینچنین را میکشد تا بیایندوکربلای
ایران را عاشقانه بسازند و زمینهساز ظهور باشند…آن مردان آمدندورفتند،
فقط من وتو ماندیم واز جریان چیزی نفهمیدیم…
۱۲-ماندن در صف عاشورایی امام عشق تنها با یقین مطلق بدست میآید.
۱۳-آرمانخواهی انسان مستلزم صبر بر رنجهاست. پس برادر خوبم برای
جانبازی در راه آرمانها یاد بگیر که در این سیاره رنج صبورترین انسانها باش.
۱۴-شهدا،اصحاب آخرالزمانی سیدالشهداعلیه السلام هستند پیام آنها
عشق و اطاعت است و وفاداری.
۱۵-کجا از مرگ هراس دارد آنکه به جاودانگی روح در جوار رحمت حق آگاه
است؟
۱۶-گمنامی برای شهرت پرستها دردآور است،اگرنه همه اجرها در
گمنامی است؛تاآنجا که فرمودهاند:آنگونه در راه خدا انفاق کن که آن دست
دیگرت هم با خبر نشود.
۱۷-زمان بستر جاری عشق است تا انسانها را در خود به خدا برساند وتمامی
آنچه در زمان حدوث می یابد باقی است.
۱۸-یاران شتاب کنید…گویند قافلهای در راه است که گنهکاران را در آن راهی
نیست، آری گنهکاران را راهی نیست ،اما پشیمانان را میپذیرند.
۱۹-بسیجی عاشق کربلاست وکربلا را تومپندار که شهری است در میان شهرها
و نامی است در میان نامها،نه؛ کربلا حرم حق است وهیچ کس را جز یاران امام
حسین علیه السلام راهی به سوی حقیقت نیست. کربلا ما را نیز در خیل کربلاییان
بپذیر….
۲۰-با بهاران روزی نو میرسد و ما همچنان چشم به راه روزگاری نو.اکنون که جهان
وجهانیان مردهاند،آیا وقت آن نرسیده است که مسیحای موعود سررسد؟ ویحی
الارض بعدموتها…
۲۱-… اما با این همه،غربت سیدالشهدا عجب جانسوز است!دیگر جایی
برای این ای کاشهاواگرها نیست… کاروان کربلا در راه است واگر تو را هوس
کرببلاست ،بسم الله
۲۲-جاذبه خاک به ماندن میخواند وآن عهدباطنی به رفتن،عقل به ماندن
میخواند و عشق به رفتن…واین هر دو را خداوند آفریده است تا وجود
انسان در آوارگی وحیرت میان عقل و عشق معنا شود.
۲۳-هیچ شنیدهای که مرغی اسیر،قفس را هم بر دارد وباخود ببرد؟
۲۴-هم الان اگر ملکوتالموت سررسد وتو را به عالم باقی فراخواند،هرچند با
شهادت،آمادهای؟
۲۵-یاران ؛پای در راه نهیم که این راه رفتنی است ونه گفتنی…
۲۶- راه کاروان عشق از میان تاریخ می گذرد و هر کس در هر زمره که می خواهد
ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند ، اگرچه خواندن داستان را سودی نیست
اگر دل کربلایی نباشد…
۲۷- زندگی زیباست اما شهادت از آن زیبا تر است ، سلامت تن زیباست اما
پرنده عشق تن را قفسی میبیند که در باغ نهاده باشند …
۲۸- بعضی ها ما را سرزنش می کنند که چرا دم از کربلا می زنید و از عاشورا ؛
آنها نمیدانند که برای ما کربلا بیش از آنکه یک شهر باشد یک افق است که آن را
به تعداد شهدایمان فتح کرده ایم ، نه یک بار نه دو بار … به تعداد شهدایمان
۲۹- زندگی به خون وابسته است و پیکر تاریخ بی خون خدا مرده ای بیش نیست
و سر مبارک امام شهید بر فراز نی رمزی است میان خدا و عشاق ؛ یعنی که این
است بهای دیندار
۳۰- ای شقایق های آتش گرفته ، دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما
را بر خود دارد ،آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود
شهادت بسراید ؟
۳۱- احرار از مرگ در بستر به خدا پناه می برند
۳۲- کربلا حرم امن الهی است و کربلا زینت و رؤیای همه دلهاست. دلهای عاشقی
که ملوک را در اعلا دیده اند نه در دنیا، پس برادرم بارفتار و کردارت آسمان را بر زمین
خریداری کن و با دل وجود پرواز عاشقانه کن، پس کربلا رفتن خون می خواهد…
۳۳- هر شهیدی کربلایی دارد، خاک آن کربلا تشنه اوست و زمان انتظار می کشد
تا پای آن شهید بدان کربلا برسد و آنگاه خون شهید جاذبه خاک را خواهد شکست
و ظلمت را خواهد درید و معبری از نور خواهد گشود و روحش را از آن به سفری
خواهد برد که برای پیمودن آن هیچ راهی به جز شهادت وجود ندارد
۳۴- در عالم رازیست که جز به بهای خون فاش نمی شود
۳۵- زندگی به خون وابسته است و پیکر تاریخ بی خون خدا مرده ای بیش نیست
و سر مبارک امام شهید برفراز نی رمزی است میان خدا و عشاق، یعنی که این
است بهای دیندار
۳۶- حیات عند رّب نقطه پایانی معراج بشریّت است که به آن مقام جز با شهادت
دست نمی توان یافت
۳۷- در ملکوت اعلا کسی جز شهید زنده نیست و حیات دیگران اگر هم باشد به
طفیلی شهداست
۳۸- اگر شهید نباشد خورشید طلوع نمی کند و زمستان سپری نمی شود، اگر
شهید نباشد چشمه های اشک می خشکد، قلب ها سنگ می شود و دیگر
نمی شکند و سرنوشت انسان به شب تاریک شقاوت و زمستان سرد قساوت
انتها می گیرد و امید صبح و انتظار بهار در سراب یأس گم می شود
۳۹- شهدا اصحاب آخر الزّمانی سید الشهدا علیه السلام هستند و پیام آنها
عشق و اطاعت است و وفاداری
۴۰- کاش ما هم در خیل منتظران شهادت باشیم
۴۱- نپندار که تنها عاشوراییان را بدان بلا آزمودند و لاغیر… صحرای بلا به
وسعت همه تاریخ است
۴۲- امام به ما آموخت که انتظار تنها در مبارزه است
۴۳- چه جنگ باشد و چه نباشد راه من و تو از کربلا می گذرد. باب جهاد
اصغر بسته شد باب جهاد اکبر که بسته نیست
۴۴- جنگ ادامه دارد آنچنان که هزاران سال است از آغاز هبوط بشر در
کره زمین تاکنون ادامه داشته است
۴۵- شاید جنگ پایان یافته باشد اما مبارزه هرگز پایان نخواهد یافت؛ زنهار
این غفلتی که من و تو را فرا گرفته ظلمات جهنم است
۴۶- دنیا وارونه است و دیوانه ها و قداره بندها بر آن حاکمیت دارند، اما
چه غم که صالحین و مستضعفین وارث زمین خواهند بود و طلیعه آن هم
اکنون ظهور یافته است
۴۷- عجیب است که باز هم این همان دهکده جهانیست که در زیر نور
آسمانش بسیجیان رمل های فکه زیسته اند، همان دهکده جهانی که در
نیمه شب هایش ماه هم بر کازینو های لاسوگاس می تابیده، هم بر
حسینه دو کوهه و هم بر گورهایی که در آن بسیجیان از خوف خدا و
عشق به او می گریستند. دنیای عجیبی است نه؟
۴۸- شهدا مثل آیه های قرآن مقدسند؛ تقدس آیه های قرآن به این است
که حکایت از حق دارند و شهدا نیز
۴۹- ای شهید؛ ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود بر نشسته ای، دستی
بر آر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش
۵۰- اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
به گزارش تریبون، پدر شهید مرتضی آوینی در گفت و گویی صمیمانه خاطراتی از این شهید عنوان کرد که به شرح ذیل منتشر می شود:
من فردی بودم که همیشه کارم در معادن بود و ایشان همیشه دنبال من بودند، سال ۱۳۲۶ که ایشان به دنیا آمدند در شهر ری من منزل پدرم بودم، جایی نداشتم، کاری هم نداشتم و در آن دوره نظام وظیفهام را میگذراندم.
سابقاً در چنین خانههایی همه اهل فامیل جمع میشدند. منتقل شدم به سازمان برنامه و به آنجا رفتم به شرکت سهامی کل معادن، در این شرکت کمکم کارهای معادن، که باعث میشد من به شهرستانها بروم شروع شد و من در آن سالها با مرتضی در معادن بودم.
ایشان از سال ۱۳۳۳ که به معادن خمین رفتم، معادن سرب و روی خمین کلاس اول دبستان در آن جا مرتضی را نامنویسی کردیم، در خمین شاگرد اول بود و شاگرد خوبی هم بود؛ حتی یک روزی آمد و دیدیم گریه میکند پرسیدیم چرا گریه میکنی؟ گفت برای اینکه به من ۲۰ دادهاند و به یکی دیگر هم ۲۰ دادهاند، رفته بود و به معلم گفته بود و او هم جواب داده بود که من به تو ۲۵ که نمیتوانم بدهم. البته مرتضی قبل از اینکه به مدرسه برود در منزل خواندن و نوشتن را یاد گرفته بود حتی وقتی کلاس اول بود روزنامه میخواند.
ما تا دو سال خمین بودیم ولی سال ۳۵ به یک معدن دیگری رفتیم معدن مسی بود که نزدیک شهرستان میانه بود، کوه بود و مدرسهای نبود که من مرتضی را در آن نامنویسی کنم من رفتم و از آموزش و پرورش زنجان اجازه گرفتم تا بتونم این را و آن فرزند دوّمم که در حال حاضر در آمریکا استاد دانشگاه است اینها را بگذارم درس بخوانند. یک مدرسه دایر کردم که خودم در آن تدریس میکردم و رئیس حسابداری آنجا درس میداد. این مدرسه چهار کلاسه بود که در آخر ۶ کلاسه شد، وقتی مرتضی به کلاس چهارم رفت از وجود خود او هم برای تدریس کلاس اوّلیها استفاده می شد. بعد به کرمان رفتیم و در یک دبیرستان در کرمان شروع کردند به تحصیل کردن. دبیرستان را در کرمان بودند تا سال دهم دبیرستان که به مدرسههای ملّی تهران آمدند.
مرتضی رشتهاش ریاضی بود، یک روز کارت کنکوری دستش بود. به او گفتم مگر نمیخواهی در کنکور شرکت کنی! گفت کارتم را پاره کردم، گفتم اِ چرا؟ گفت: رشته ریاضی را دوست ندارم. بعد رفت در هنرهای زیبا در کلاس طراحی نشست و بعد کنکور طراحی داد و در آنجا شاگرد اول شد. تا سال ۱۳۵۵ تقریباً.
در کودکی یادم هست وقتی مهمانهای خارجی برای من میآمدند میرفت و با آنها شروع میکرد به صحبت کردن و بههیچ وجه گوشهگیر نبود.خدمت نظام وظیفهاش را در نیروی هوایی انجام داد.
به نقاشی خیلی علاقه داشت در همان سالهایی که در کرمان بودیم معلم نقاشی داشت؛ به نویسندگی هم خیلی علاقه داشت و خیلی چیزها مینوشت. حتی یک کتابی قبل از انقلاب نوشته بود که اسم عجیبی داشت یادم نیست یک چیزی شبیه “نه از خود…. ” موضوعاش یک چیزی بود در مورد ناراحتی مردم و فقر و تنگدستی و… بود. البته بعضی از نسخههای این کتاب هم بود که تکثیر شده بود اما الان در دسترس نیست.
یادم هست از همان زمانی که به دانشکده میرفت در مورد این موضوعات حساس بود. یک روز زمستان وقتی از دانشکده به خانه آمده بود دیدم پالتویش همراهش نیست. پرسیدم پالتویت کجاست؟ گفت: دادم به کسی. از این کارها زیاد میکرد.
بعد از انقلاب مرتضی را خیلی کم میدیدم. پس از مدتی هم که همخانه شدیم با این حال باز بیشتر در مسافرت و سفر جبهه بود، مواردی هم که در منزل بود خیلی کم در مورد کارش صحبت میکرد، مسائل جبهه را برای ما تعریف میکرد. فقط یکی دو بار در مورد دوستان و همکاران رفقایش که در کنارش در جبهه به شهادت رسیده بودند تعریف کرد. یا مثلاً میگفت دوربینمان را در اهواز جایی گذاشته بودیم به امانت ، وقتی برگشتیم دیدیم فیلم روی آن پاک شده است و همین.
در مورد مشکلات کارش هیچوقت حرف نمیزد یعنی اصلاً مشکل احساس نمیکرد.مشکلها را ، همه را خرد میکرد. اما همیشه نگران وضع مملکت بود اما در عین حال خوشحال هم بود به خاطر این که انقلاب شده و….
سالهای آخر خیلی کم خواب بود و سه چهار ساعت بیشتر نمیخوابید و همهاش در حال نوشتن بود. ما خیلی کم او را میدیدیم. در این سالهای آخر وقتی متوجه آمدنش میشدم که جمعهها میآمد و صدایم میکرد که: “بابا نماز جمعه نمیروی؟ ” من هم میگفتم چرا نمیروم. من مرتضی را تا آن زمان که زنده بود نمیشناختم.
تا منزل آدمی سرای دنیاست
کارش همه جرم و کار حق، لطف و عطاست
خوش باش که آن سرا چنین خواهد بود
سالی که نکوست، از بهارش پیداست
شیخ بهایی
ابوبصیر از اصحاب امامصادق(ع) نقل کرده است که من خدمت امامصادق(ع) بودم.
مردی آمد و گفت: یابن رسولالله! در همسایگی من کسانی هستند که مطرب و
آوازهخوانیآورند، من گاهی به دستشوییای که پشت دیوار همسایه قرار گرفته،
میروم.
صدای آوازهخوان را میشنوم و بیش از مقدار لازم آنجا توقف میکنم و از شنیدن آن
صدا لذت میبرم، آیا این کار من ناپسند است؟ امام صادق(ع) فرمود: این کار را مکن.
مرد گفت: آقا من که نه خودم به مجلس آنها میروم و نه آنها را به خانه خود میآورم،
تنها صدای آنها را در دستشویی خانهام میشنوم، امام فرمود: آیا این آیه از قرآن را
نخواندهای: «ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسئولا» (اسراء - 36)
همانا گوش و چشم و دل همگی ( در برابر خدا) مسئولند. یابن رسولالله! این آیه
را تا به حال نشنیده بودم، اینک در محضر شما از این گناه استغفار میکنم و تصمیم
میگیرم که دیگر این گناه را مرتکب نشوم. امام فرمود: برو غسل توبه کن و چند
رکعت نماز بخوان بعد از نماز استغفار کن و از خدا بخواه که تو را بیامرزد و اگر با
آن حال میمردی چه گرفتاریها که داشتی!(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بنای بندگی صفای زندگی، آیتالله ضیاءآبادی، ص 345
قال الامام الصادق(ع):
«بیتالغنا، بیت لاتومن فیه الفجیعه، و لاتجاب فیهالدعوه، ولا تدخله الملائکه»
امام صادق(ع) میفرماید:
خانهای که در آن غنا و ساز و آواز (حرام) نواخته شود، از مصیبتها و بلاهای دردناک در
امان نیست ودعا در آن خانه مستجاب نمیگردد و فرشتگان به آن خانه وارد نمیشوند».(1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- دعائمالاسلام، ج2، ص280
بانویی دردمند و رنجور در زمان پیامبر(ص) از دنیا رفت. هرکس با خبر میشد، طبق
معمول میگفت: آن زن از دنیا راحت شد، (چنانکه روزمره شنیده میشود که اگر کسی
در این دنیا بسیار در رنج و درد باشد و بمیرد میگویند راحت شد) بلال حبشی نیز بر این
اساس به حضور رسول خدا(ص) آمد و عرض کرد: «ماتت فلانهًْ فاستراحت» فلان زن مرد
و راحت شد.
پیامبر گرامی(ص) از این سخن خشمگین شد و به او فرمود: «انما استراح من غفرله»
بدان که کسی راحت میشود که مورد آمرزش الهی قرار گیرد.(1)
___________________
1- مجموعه ورام، ج2، ص 224
شباهنگام
که می گیرند در شاخ « تلاجن» سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم.
شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم
نیما یوشیج
به گزارش باشگاه خبرنگاران؛در این روز که پایان دوره نوروزی تلقی می شود، مردم در دشت و بیابان و در فضای سبز بهاری گرد می آیند و به شادی می پردازند. در این روز پایانی نیز چون روزهای دیگر عید، خوراکی ویژه همچون آش رشته و دیگر خوراک های سبزی دار می پزند. گندم هایی را که برای سفره هفت سین رویانیدهاند با خود به صحرا می برند و با انداختن آن در جوی و رود و بیرون از خانه نحسی سیزده را که یا به آن معتقدند و یا بنا به رسم کهن، آن را خوش یمن تلقی نمی کنند از خود و خانواده دور می سازند.
رسوم جشن سیزده بدر
بسیاری از مردم به
نحسی عدد سیزده نه تنها اعتقادی ندارند بلکه در اساس تأثیر عددی خاص را در
سرنوشت خود مؤثر نمیدانند اما این باور که در قدیم عدد سیزده را خوش یمن
تلقی نمی کردهاند شاید به این دلیل باشد که در طالع نمای نجومی، قدما
معتقد بودند که آسمان دوازده برج دارد و هر تولدی که صورت می گیرد دارای
ستارهای در یکی از دوازده برج است و بنا براین اینکه کدام ستاره در کدام
برج قرار گرفته، طالع و خوی فرد متولد شده شکل می گیرد و خارج از دوازده
برج که عدد سیزده است ،نابجا و نحس به شمار می آمده است. در هر حال اکنون
دیگر نحسی عدد سیزده مورد پذیرش همگان قرار ندارد و بیشتر جنبه خرافی
دارد.
گروهی از مردم معتقدند که برای دورکردن نحسی این روز باید از خانه خارج
شوند و سیزده بدر کنند تا نحسی روز در طبیعت به در شود. در این روز سبزهها سبز شده
را که چند روز اول سال نو مهمان سفره هفت سین بوده به آب روان میسپارند. خوراکی
های باقیمانده نوروز، به مصرف میرسد، بساط بازیهای دستهجمعی پهن است.
روز
سیزدهم، کمتر کسی در منزل میماند. در ساعت اول روز خیابانها شلوغ و پررفت و آمد
است. پارکها مناظر طبیعی اطراف شهر پذیرای میلیونها زن و مردم و جوان و پیر و کودک
است. خانوادهها با صفا و صمیمیت در کنار هم مینشینند و گل میگویند و گل
میشنوند. مردمی که در طول سال در هیاهوی شهر پی نام و نان هستند و با هم روابطی
سرد و خشک دارند در این روز تغییری در رفتارشان روی میدهد همه مهربان و شادمان
هستند. گویی بهترین روز سال همین روز است. هرچند گروهی آن را نحس میشمارند اما در
این روز همه چیز و همه کس رنگ شادی دارد.
با قطع بی رویه درختان جنگل ها کوچک و کوچک تر می شوند.
" خبرگزاری مهر "
وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم
اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت
کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم
کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب
ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم
مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم
چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم
چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم
چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم
بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم
ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم
نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل
ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم
جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی
چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم
به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون
گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم
وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟
مهرداد اوستا
این شعرصرفاجهت مطالعه است *کپی برداری پیگیردقانونی دارد
***************************************
عشق من فاطمه زهرا ست ( س )
نگاهم به آسمانهاست
از دشت انتظار گل های خوشبوی عشقت 1
چیدم
عشق من حسین ( ع) است
عشق من تن های بی سر است 2
که در دشت نینوا به جا گذاشتم 3
هرآدینه صبحگاهان به دیدارتان می آیم 4
هر واپسین عصرها
که هور در دشت به خون می نشیند
گل های شقایق و آلاله ها را
در دشت انتظار می کارم
دشت من پر از گل های بانونه و شب بوست
درقدم های طلایی ام 5
گل های بوته های یاس می روید
قدم هایم از کوچه ها و پس کوچه های تنگ مدینه
تا خط سیرمسجد علی ( ع) در کوفه
تا نخلستان های تاریک کوفه در زیر نور مهتاب 6
همره علی( ع) رهسپارم
تا تل زینبیه کنار زینبم ( س )
تا عصر به خون نشسته نینوا
کنار یاران ثارالله ( ع) هستم
تا اوج عطش کنارعلقمه 7
در کنارت هستم
زمانی که دستت را برای مشک آب
به کودکان حرم هدیه دادی
همراهتان هستم درآخرین لحظه ها
سوزش بریدن سرهای تان
همیشه با من است
هرلحظه لحظه عمر که می گذرد
همراهتان هستم
آسمان بار سنگینش به من سپرد 8
نگاهم به آسمان و
جای پایم در زمین است
هیچ چکادی مانع ام نیست
عشق من فاطمه زهرا (س ) است
مادر و خواهر و دوست منی
عشق من حسین ( ع) است
راهت چه با من کرد ؟ !
قدم هایم تا ابد خونی است 9
تا ابد بی دست و پایم
من نگاه اوج عشق خدایی ام
میلادت در ره است 10
و من
تمامی شهرها و دشت ها را
با گل های یاس سپید کودکی ام
آذین خواهم بست
من تنها نیستم
یاران و برادرهایم با منند 11
من رویای صادقانه ی
این عصرم
من همره گل نرگس ام 12
من همره ثارالله زیبایم 13
من همره گل زیبای یاس سپیدم 14
من همره قبةالخضرا در مدینه ام 15
پدرم آن جاست 16
میلاد نور آسمان ها در ره است
میلادتت مبارک گل زیبایم . 17
***************************************
شعری از رویاپوراحمدگربندی
(( به مناسبت تولد حضرت فاطمه الزهرا ( س )
1-منتظران ظهورامام عصر ( ع)
2- امام حسین ( ع ) و یارانش
3- عشق به امام حسین ( ع ) و یارانش
4- قرائت زیارت عاشورا و عهد
5- راه عاشقان خدا
6- نخلستان های کوفه جایگاه دلتنگی های امام علی ( ع)
7- ابوالفضل عباس ( ع)
8- بار امانت الهی که خدا به انسان سپرد ( طبق ایه قرآن کریم )
9- ردپای مردان و زنان جهادکننده در راه خدا
10- تولد حضرت فاطمه الزهرا ( س )
11- شهدا
12- امام زمان ( ع)
13- امام حسین ( ع )
14- حضرت فاطمه الزهرا ( س )
15- مرقد مطهر پیامبراکرم ( ص )
16- پیامبراکرم حضرت محمد ( ص )
17- حضرت فاطمه الزهرا ( س )
یاس خوشبوی علی آمد و واژگان نور میان کلام جهانیان جان گرفت و واژگان نور میان
کلام جهانیان جان گرفت .
آسمان عشق در میان دوستان ایمان ، باران آمد و هرم حضور آفتابی اش ، سلام و صلوات
را مهمان چشمان عاشقان کرد .
حضور رایحه ی سبز ایمان را تکرار ، سالروز ولادت ام ابیها ، مادر امامت ، همسر ولایت
و دخت نبوت بر تمامی دوستداران حضرتش مبارک باد .
شکوفایی غنچه ی نبوی در آسمان مکه ، در منزل نزول وحی ، شوری برپا بود و فرشتگان
و حوریان بهشتی هلهله کنان و تبریک گویان به زمین می آمدند و گرداگرد خدیجه حلقه می زدند
و آیه " تبارک الله احسن الخالقین " را زمزمه می کردند .
آن شب درهای عرش گشوده شده بود و لیلة القدر خداوند منان و تنزۀ الملائکه تفسیر شد .
از دامان پاک خدیجه ( س ) ، ناز دانه ی نبوی و گل سپید احمدی درخشید .
میلادش تولد بهار است .
تولدآب است و تولد هرچه پاکی و زلالی .
میلادش از هر سو رحمت است
از آن جهت که ادامه راه انبیاست .
بشارت باد بر اهالی زمین که سیب سرخ بهشت ، جوانه زده است .
**********************************************************************
زهرا ناصری - دوم علوم تجربی - دبیرستان شیخ الاسلام
" ترکش "
مادرش برای بدرقه اومده بود .
مدام قربان صدقه اش می رفت ودشمن رو نفرین می کرد .
– مادر دعاکنید ماهم شهید بشیم ، دعای مادر زود مستجاب میشه .
– خدا نکنه مادر ، الهی صدام شهید بشه ! که این جور بچه های مردم رو به کشتن میده .
" شادی روح مادران شهدا صلوات "
سجاده ام کجاست؟
می خواهم از همیشه ی این اضطراب برخیزم
این دل گرفتگی مداوم شاید،
تأثیر سایه ی من است،
که این سان گستاخ و سنگوار
بین خدا و دلم ایستاده ام
سجاده ام کجاست؟
سلمان هراتی