خیلی شوخ بود.بالاخره ترکش خورد ،
وقتی امدادگرها می بردنش عقب می گفت :
بچه ها ناراحت نباشید ،
من می روم عقب ، امام تنها نباشه !
" شادی روح امام و شهدا صلوات "
جاده و اسب
جاده و اسب مهیاست، بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست، بیا تا برویم
خاک در خون خدا می شکفد، می بالد
آسمان غرق تماشاست، بیا تا برویم
تیغ در معرکه می افتد و برمی خیزد
رقص شمشیر چه زیباست، بیا تا برویم
از سراشیبی تردید اگر برگردیم
عرش زیر قدم ماست، بیا تا برویم
زره از موج بپوشیم، ردا از توفان
راه ما از دل دریاست، بیا تا برویم
کاش ای کاش که دنیای عطش می فهمید
آب مهریه زهراست، بیا تا برویم
چیزی از راه نمانده است، چرا برگردیم
آخر راه همین جاست، بیا تا برویم
فرصتی باشد اگر باز در این آمد و رفت
تا همین امشب و فرداست، بیا تا برویم
ابوالقاسم حسینجانی
غزل انتظار
فروغ بخش شب انتظار، آمدنی ست
نگار، آمدنی غمگسار، آمدنی ست
به خاک کوچه دیدار آب می پاشند
بخوان ترانه شادی که یار آمدنی ست
ببین چگونه قناری ز شوق می لرزد!
مترس از شب یلدا! بهار آمدنی ست
صدای شیهه رخش ظهور می آید
خبر دهید به یاران: سوار آمدنی ست
بس است هر چه پلنگان به ماه خیره شدند
یگانه فاتح این کوهسار، آمدنی ست
بی تو ....
دو شهر مانده به آواز قاصدک بی تو
شمارگان غزل می خورد محک بی تو
چقدر واژه هرگز نگفته می ماند
به روی وصله دستان پر ترک بی تو
تو از نهایت آن شهر بوسه می آیی
قسم به شاعری بال شاپرک بی تو
من آسمان بدون تو را نمی خواهم
قطار حوصله ها هم بدون شک بی تو
شبیه نقطه ی کوری در آخر قصه
شبیه دود چراغ دو مردمک بی تو
که از نجابت هر ساله ات چه می فهمند
هزار و یکصدوهفتادوکم کمک بی تو
تمام بچگیم را به دست می گیرند
کشیده بغض جهان را به نی لبک بی تو
زمین به دور خودش بی نتیجه می چرخد
و روی زخم تنش می زند نمک بی تو
نگاه یخ زده اش را به جمعه می دوزد
دو شهر مانده به آواز قاصدک بی تو
زینب(س)
سّر نی در نینوا می ماند، اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می ماند، اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ
پشت ابری از ریا می ماند، اگر زینب نبود
چشمه فریاد مظلومیت لب تشنگان
در کویر تفته جا می ماند، اگر زینب نبود
زخمه زخمی ترین فریاد در چنگ سکوت
از تراز نغمه وا می ماند، اگر زینب نبود
در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ
در گلوی چشم ها می ماند، اگر زینب نبود
ذوالجناح دادخواهی بی سوار و بی لگام
در بیابان ها رها می ماند، اگر زینب نبود
در عبور بستر تاریخ، سیل انقلاب
پشت کوه فتنه جا می ماند، اگر زینب نبود
قادر طهماسبی
راز رشید
به گونه ماه
نامت زبانزد آسمان ها بود
و پیمان برادری ات
با جبل نور
چون آیه های جهاد
محکم
تو آن راز رشیدی
که روزی فرات
بر لبت آورد
و ساعتی بعد
در باران متواتر فولاد
بریده بریده
افشا شدی
و باد
تو را با مشام خیمه گاه
در میان نهاد
و انتظار در بهت کودکانه حرم
طولانی شد
تو آن راز رشیدی
که روزی فرات
بر لبت آورد
و کنار درک تو
کوه از کمر شکست
زنده یاد سید حسن حسینی
من حاضرم برای حسین ترک سر کنم
آماده ام به راه ولایش خطر کنم
مظلوم تر از عموی غریبم ندیده ام
از غربتش تمامی عالم خبر کنم
این کار عشق و دل بُوَد ای عقل برو کنار
مستانه سوی حضرت دلبر سفر کنم
تابی ندارد این دل محزون و کوچکم
آخر چگونه زخم تنش را نظر کنم
طوفان گرفت، نام شما سربلند شد
تا نیزه نیزه سمت خدا، سر، بلند شد
این خون که ریخت روی زمین، خون نبود، نه
این خون که قد کشید و تناور، بلند شد
از برکت تو بود، اگر ماجرای زخم
سرباز کرد، تازه شد از سر، بلند شد
هر دل که از مصیبت و عشق تو سهم برد
آتش گرفت، سوخت و یکسر، بلند شد
یک رستخیز سرخ که دنیا نیاز داشت
از عمق لحظه های مکدّر بلند شد
خورشید تمام کائنات است حسین
گلبارش ابر برکات است حسین
والله که آیینه ی ذات احد است
عشق دو جهان ، رمز نجات است حسین
سرخی شفق شکفته از خون حسین
یعنی که قتیل العبرات است حسین
بی نام خدایی اش ، زمان پژمرده است
سرچشمه ی جوشان حیات است حسین
محبوب خدا ، عصاره ی اسلام است
مفهوم سلام و صلوات است حسین
جاریست به لبهای غزل عشق حسین
آیینه ی میزان صراط است حسین
با یک نگهش هر گنهی محو شود
سرفصل کتاب حسنات است حسین
بنگر به شکوه نام ثارالهی اش
هم خون خدا، خدا صفات است حسین
با شوق دگر قنبر ثانی گوید
خورشید تمام کائنات است حسین
خط خون
درختان را دوست می دارم
که به احترام تو قیام کرده اند
و آب را که مهر مادر توست
خون تو شرف را سرخگون کرده است
شفق، آینه دار نجابتت
و فلق، محرابی
که تو در آن
نماز صبح شهادت گزارده ای.
*
در فکر آن گودالم
که خون تو را مکیده است
هیچ گودالی چنین رفیع ندیده بودم
در حضیض هم می توان عزیز بود
از گودال بپرس!
*
شمشیری که بر گلوی تو آمد
هر چیز و همه چیز را در کائنات
به دو پاره کرد:
هر چه در سوی تو: حسینی شد
و دیگر سو: یزیدی
اینک ماییم و سنگ ها
ماییم و آب ها
درختان، کوهساران، جویباران، بیشه زاران
که برخی یزیدی
و گرنه حسینی اند
خونی که از گلوی تو تراوید
همه چیز و هر چیز را در کائنات، به دو پاره کرد!
در رنگ!
اینک هر چیز، یا سرخ است
یا حسینی نیست!
...
*
پایان ِ سخن
پایان ِ من است
تو انتها نداری...
سید علی موسوی گرمارودی
.
شب جمعه است هوایت نکنم می میرم
یادی از صحن و سرایت نکنم می میرم
ناله و شکوه حرام است بر عشاق ولی
از فراق تو شکایت نکنم می میرم
سجده بر خاک شما سیره ی هر معصومی است
سجده بر تربت پایت نکنم می میرم
تا خود صبح صدایت نکنم می میرم
هر سحر، شکرِ دعایت نکنم می میرم
وضع من را به خدا روضه ی تو سامان داد
من اگر گریه برایت نکنم می میرم
جان ناقابل من کاش فدای تو شود
اگر این جان به فدایت نکنم می میرم
من سینه می زنم سپرم باش یا حسین
در طول عمر جز تو پناهی نداشتم
مثل گذشته ها پدرم باش یا حسین
هر روز مادرم سر سجاده گفته است
خیلی مراقب پسرم باش یا حسین
ای نام تو بهانه ی شیرین زندگی
شور محرم و صفرم باش یا حسین
پایین پات سر بگذارم تو هم بیا
بالای جسم محتضرم باش یا حسین
جان مرا بگیر حوالی قتلگاه
این گونه اخرین خبرم باش یا حسین
دستم به دامنت نرسید این جهان اگر
باب الحسین منتظرم باش یا حسین
باشد قرار بعدی ما اربعین حرم
مهر قبولی گذرم باش یا حسین
سربازهای لشکر یا زینب توایم
حرز مدافعان حرم باش یا حسین
.
آن ساعتی خوش است که مستانه بگذرد
یعنی به زیر مِنّت پیمانه بگذرد
روزیِ ما به دست کریمان آشناست
کفر است پای سفره ی بیگانه بگذرد
سوگند می خوریم که ما گنج می شویم
یک شب اگر که شاه ز ویرانه بگذرد
خدمتگذار اهل خرابات اگر شدی
ایام نوکری تو شاهانه بگذرد
ما عقل خویش را سر عشق تو باختیم
بگذار عمرمان همه دیوانه بگذرد
دور از نگاه کعبه تو را می کند طواف
کافی است از کنار تو پروانه بگذرد
این روزگار می گذرد خوب یا که بد
بهتر که عمر ما در این خانه بگذرد