ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
دریا می شوم برای تو ، روح در بدن می شوم برای تو ، عشق می شوم برای تو
همانندهمان عشقی که ماهی به آب برای زنده ماندن دارد یا همانندعشقی که صحرابه باران
دارد زندگی می شوم برای توچون تو تمام من هستی .
نفسی ندارم ، دیگر هیچ حسی در بدنم وجود ندارد دیگرطاقتش را نیز ندارم ، می فهمی ؟ !
وقتی نفس هایم منقطع می شود این را بدان که پایان من در همین نزدیکی است در همین
لحظات . خسته ام ، حس ندارم ، جمال ندارم ، روح از بدنم باهرتلاشی که می کنم و می پرم
برای جست و جوی قطره ای حیات تا حداقل اندکی بیشتر زندگی کنم بیشتر می رود .
می دانی این که تو یک نقطه ضعف داشته باشی اصلا خوب نیست . همیشه پیدا
می شود که برای تو نقشه بکشند وازنقطه ضعفت علیه خودت استفاده کنند اما این ها دیگر
برای من هیچ فایده ای ندارد سینه ام نفسم به شماره افتاده است .
مرطوبی پولک هایم از بین رفته است لحظات به کندی می گذرند ؛ تقلا می کنم برای قطره ای
آب ، اما دریغ از کمی توجه ....
نسیم از روی بدنم می گذرد ، نسیم این دفعه خیلی گرم است یا اصلا بهتر است بگوییم که این
باد سوزان و خشمگین است که باهردفعه حرکت تن مرا زخمی می کند خورشید که دیگربرتراز
باد طوری تلالو نورش را به سر و بدن می باشدکه انگار جایی دیگربرای نشان دادن قدرتش
وجود ندارد . مرغان ماهی خوار نیز مانند کفتارهای گرسنه در بالای سرم پرواز می کنند همه
دست به دست هم داده اند تا امروز من بمیرم امامن می خواهم زندگی کنم یعنی به وجود من
است که دنیا را تنگ تر می کند .
**********************************************************************
ستایش امرایی - بندرعباس - پایه دهم علوم تجربی - دبیرستان شیخ الاسلام
آن قدر عاشقیم که املا نمیشود
مستی ما که در قلمی جا نمیشود
زلف مرا به پنجرههای ضریح عشق
طوری گره زدند، دگر وا نمیشود
باید که ناز داشت، کمی نیز غمزه داشت
هر دختر قبیله که لیلا نمیشود
«تاک» مرا به عشق تو در خم گذاشتند
علی اکبر لطیفیان
" پایگاه خبری تحلیلی اعتدال "
" پایگاه خبری تحلیلی اعتدال "