یلدا به معنای زایش زاد ویا تولد است
ایرانیان از دیرباز شب یلدا ( شب چله ) که همان شب آخرپاییز است را جشن می گیرند .
شب یلدا یاهمان شب چله ، درازترین و تاریک ترین شب در طول سال است که مردم تا
سپیده دم بیدار می مانند و در کنار یکدیگر شب خود را روز می کنند .
در شب یلدا سفره های زیبایی پهن می کنند که تقریبا شبیه سفره هفت سین است ولی
محتویات روی سفره با سفره هفت سین فرق دارد ، در سفره شب یلدا از آجیل های
مخصوص ، میوه های قرمز مثل انار و هندوانه و شیرینی استفاده می شود که همه جنبه
نمادین ، نشانه برکت ، تندرستی و فراوانی و شادکامی هستند .
انار و هنداونه با رنگ سرخ شان نماین گر خورشید در شب هستند ، این میوه ها به دلیل
هسته دار بودن شان نشان گر برکت و پرباری هستند . در این شب بزرگ ترها در جمع به
مثل گویی که نوعی شعرگویی و داستان خوانی است می پردازند .
در این شب فال از کتاب حافظ مرسوم است .
شب یلدا شب خداحافظی از پاییز و شب سلام کردن به زمستان زیبا است .
**************************************************************************
زهرا حسینی - بندرعباس - پایه یازدهم علوم انسانی - دبیرستان شیخ الاسلام
و باز شب یلدای دیگر در راه است .....
شبی که لحظه لحظه آن را باجرعه هایی از محبت ویک رنگی می توان پرکرد
شبی به پهنای وسعت قلب های مهربان
مجلسی مه با دستان پدربزرگ و مادربزرگ احاطه شده است
سرخی انار ، آبدار بودن هندوانه ، آیینه و شمعدان قدیمی صدای قوری روی سماور
پسته های خندان همگی به شب دلربایی خاصی می دهند .یکی در گوشه ایی قرآن می خواند
یکی فال حافظ ، به گفتن می گیرد ، یکی می خندد ویکی در اعماق فکر فرو می رود.
خاطرات گذشته را ورق می زنیم ، خستگی پاییز را از تن بیرون می کنیم و خود را برای
زمستانی سردو سنگین آماده می کنیم آن قدربه دل هایمان گرمی می دهیم که جبران سردی
زمستان در پیش رو باشد ودرکنارهم بودن را غنیمت می شماریم و خدا را بابت تمام این
لحظات زیبا شکر می کنیم .
یلدا محالی است برای تکرار هر آن چه روزگاری سرمشق خوبی هایمان بوده اند و امروز
برروی طاقچه عادت هایمان غبار می گیرند و فراموش می شوند .
*******************************************************************
مهشید افشان - بندرعباس - پایه دهم علوم تجربی - دبیرستان شیخ الاسلام
یلدا شبی است که پاییز در هرثانیه اش که از تو رد می شود و می گذرد برگ های رقصان
پاییزاز دور نظاره گر چشمانت هستند و آرام می نگرند تا ببینند چگونه برای شان دست
تکان می دهد .
یلدا بهانه ای است ، بهانه ای تا ما از فرمان کانال های پرپیچ و خم سیم های ارتباطی بگذریم
و قشنگ ترین لحظه های باهم بودن را به هیجان سریال های زندگی شیشه ای ، بدل نکنیم .
امشب آخرین دقیقه آذرماه را ورق می زنیم و شمع های روشن زرد پاییز را فوت می کنیم .
شب آغاز زمستان است چراغ خانه ها هنوز بیدارند و خانه نشینان گرد آتش گرم دوستی
نشسته اند و خاطرات دیروز رامرور می کنند .
*******************************************************************
مهشید افشان - بندرعباس - پایه دهم علوم تجربی - دبیرستان شیخ الاسلام
خبر این است که یلدا خانم آخرین دخترآذربانو
نوه دختری پاییز قشنگ دل سپرده به یکی از پسرهای نه سرما
کرده پیراهنی از برف به تن می رود سوی خانه بخت
زمستان گرد آخرین شب پاییز برآسمان بی تاب می پاشد و آسمان دامان پراز مروارید خود
را بر مهد می ریزد .
رخش گرده های طلایی و سپید سرما دستی برلانه هی گرم مهربانی و محبت می کشد و سفره
زیبای یلدایی فرشتگان زمینی را با آجیل و آش رشته و ... می آراید .
باد رقصان در لابلای گیسوان درختان سرو می پیچد و می آیو و می خواند سرود سرد
زمستان را ...
صدای باد می آید از قله هایی دور دست و تا پیش ماه می رسد این بانگ وآوای سرد
زمستانی را ...
آسمان لباسی سپید با مرواریدهای غلتانش بر ماه آراسته گرداند تمامی وسعتش را ...
دفتر خاطرات ذهن ورق می خورد آرام آرام ، و شادترین ایام اش را برجمع می افشاند
در سرمای سرد دی ، در کنار کرسی گرم دوستان که جمع هستندسخن از یاد شیرین و
دل خوش ایام سبز ، دل ها گویند شب تار است و زمین بی قرار است
***********************************************************
آمنه زارعی - بندرعباس - دوازدهم علوم انسانی - دبیرستان شیخ الاسلام
همه منتظر رسیدنش هستند شبی که باآمدنش پاییز رخت بربست و سفر کرد
زمستان با تور سفیدش برهمه جا سایه گسترد ، الماس های در دل نهفته ی آسمان
چشمک زنان زمین را می نگرند .
چشم ها به در دوخته که ناگه تق تق صدای در آمد .در گشودیم یلدا آمد ...
با سبدی پر از مهر ومحبتاز راهی دور آمده است
از کشتزار عشق تا این جا یک نفس دویده است تا خود را به ما رسانده است تا عشق و
را برای مان ارمغان آورد . خانه از عشق محبت گرم است . گلها در زمستان می شکفند
همه محو تماشایند با خود سرخی انار آورده است یاد گذشته ای دور با خود می آورد در
غبار زمان که می آیند در چله نشینی یاران در جمع .
ماه آسمان نیز به بزم ما آمده است از ورای پنجره های بلوری زیبا می تابد به درون ،در
بزم دوستان پدر بزرگ گشوده است حافظ را که بخواندو دور گرداند غم را
به دور هم تمـــــــــــام اهــــــل فامیل
**********************************************************
سمیرا خواست - بندرعباس - دوازدهم علوم انسانی - دبیرستان شیخ الاسلام
سالی یک بار یک شب پرستاره و شکوهمند را مردم ایران زمین این شب زیبا را
پاس می دارند . وقتی می گویند شب یلدا ، یاد چله نشینی ، یاد میوه های شب یلدا
هندوانه و انار و شیرینی و آجیل ، یاد هواری میگوی خوش طمع مادربزرگ .
می نشیند پدربزرگ مهربانم بر صدر مجلس و بچه های فامیل به دورش و او می خواند
شعرها از شاهنامه و حافظ .
شب یلدا ز راه آمـــــــــــد دوبـــــــــاره بگیر ای دوست! از غمهـــــــا کناره
شب شادی وشـــور و مهربانی است زمـــــــان همدلی و همزبانی است
در آن دیدارهــــــــــــا تا تـــــــــازه گردد محبت نیـــــــــــــــز بی اندازه گـردد
به هرجا محفلی گرم و صمیمی است که مهمانی درآن رسمی قدیمی است
به دور هم تمـــــــــــام اهــــــل فامیل شده بر پا بســــاط میــــوه – آجیل
ز خـــوردن خوردنِ این شـــــــــام چلّه شود مهمان حسابی چاق و چلّه!!
*********************************************
فاطمه موسی فرد - بندرعباس - پایه یازدهم علوم انسانی - دبیرستان شیخ الاسلام
پلک هایم سنگینی می کنند از پشت پنجره که نگاه می کنم سپیده زده وطبیعت سفید پوش
شده است . بلبلی دیگرآواز نمی خواند و خبری از گل های زیبا نیست .آری زمستان از
راه رسیده است .
زمستان پایان دلتنگی های روزگاراست ، پایان دل خوشی های زودگذر . وقت آمدن بابائول
باکیسه ه کوچکش که آرزوی های بچه ها را برآورده می کند . دیگر وقت شاباش ریختن
آسمان بر سر آن سبزه های زرد رنگ و پژمرده دشت است .
درختان همیشه سبز کاج جنگل الماس هایی زیبا بر سر و صورت خود آویزان کرده اند ، بهار
کلاغ ها زمستان است و موسقی زمستان هم قارقار کردن کلاغ ها است که در تمام دهکده به
هم می پیچند . باد سوزناکی می وزد و الماس های ریز و درشت از نواختن باد می رقصند به
راستی که آهنگ دلنوازی دارد . درختان خشک و گل های پژمرده زیبایی زمستان را به هم
می زند اما لباس سپیدی که پوشیده اند بسیار زیباست . صدای جلینگ جلینگ به هم خوردن
قندیل های رودخانه آرامش خاصی به انسان می دهد که نمی توان آم را توصیف کرد .
محو تماشای دشت بودم که تا به خود آمدم دیدم آسمان تاریک شده است ، موسیقی سیاه شب
از تار زخمی افق برمی خیزد و چنگ در نهانخانه ی جان ها می زند و آسمان شب در همه جا
گسترده است .و سکوتی ابهام آمیزبر دشت حکم فرما شده است و بر سقف نیلگون آسمان
ستارگانی چند دور از چشم ماه جلوه گر کرده اند .
زمستان فصل فراموشی کینه ها بدی هاست ، خدا کند که کینه ها و بدی ها در دل صاف و
پاک شما مانند آبی که در سرما مانند بلور در انعکاس نور خورشید در زمستان است
یخ نزند .
****************************************************************
سمیرا خواست - بندرعباس - پایه دوازدهم علوم انسانی - دبیرستان شیخ الاسلام
به دنیا بنگرکه همه زیبایی آن فقط یک نفرآفریده است .
خدایی که جهان را پراز زیبایی آفرید .که در هر زیبایی آن رازهایی نهفته است . چه
دلنشین است صدای آبی که از بین سنگ های کوچک و بزرگ می گذرد و دلنشین تر
از آن آواز پرندگان همره آوای آب .
وقتی به صدای آب گوش می دهی باید بیندیشی که زندگی ما همچون آب روان می گذرد .
زندگی ما خیلی شبیه گذر آب روان است . نوای روح بخش آب آبشار که در همین نزدیکی
از بین دو سنگ عبور می کند و به پایین سرازیر می شود و حباب های کوچک که روی
سطح آب می آیند . سنگ های کوچکی در مسیر آب است ، اگر این سنگ ها نبودند هرگز
نوای زیبای آب نمی آمد .
رودخانه در مسیر عبور خود از از دشتها و کوه ها و جنگل ها می گذرد تا به دریاچه و
دریا برسد .یادمان باشد زندگی رهگذر عبور آب است دل های مان باید چون رود صاف باشد
وتا هیچ گاه گل آلود نشود ، شکر می گویم از حکمت خدایی که در این نزدیکی هاست و
صدای آب که در عبو از سنگریزهای کوچک کف رودخانه زندگی را زیباتر می کند .
******************************************************************
نازنین خادمی - بندرعباس - دوازدهم علوم انسانی - دبیرستان شیخ الاسلام
نرگس های درخشان آدمی در میان آسمان و زمین چیزی را می جویند و مانند انسان
تشنه دوان دوان در میان پدیده های جهان به دنبال برترین ها می روند ، برق وجودشان
تاریکی نادیده ها را می درد و برترین را چنگ می زنند و پدیده های برتر را با خود آشنا
می سازند .
گاهی این پدیده ها همچو گوهری نایاب ازنرگس های کنجکاو پنهان می شوند و ذهن آدمی
به سمت خود قلقلک می دهند . آدمی با یک لحظه گذر نرگس ها بر پدیده ها آن را در ذهن
خود حک می کند وذهن و خیال خود را بیدار می کند .
با دیدن برخی از پدیده ها صندوقچه وجودش به تپش می افتد و ذهن بی تاب چشم نیرومند
را تحریک می کند تا آن را تصویربرداری کند و از طبیعت و جهان بستاند و گاهی پرنده خیال
با سیمرغ هم کلام می شود و با ققنوس به سفرهای دور رهسپار می شود .
اسب تک شاخ بالدار دشت پر گل کوهستانی در رودخانه طبیعت عسلی شیرین و شفاف
می نوشد و آهوی رقصان به دورپرنسس زیبایی می چرخد و بلبل نوای عشق گل را به گوش
قله کوه می رساند و خورشید مهربان ابرها را در گردونه خود و سپهرمی چرخاند .
درخت به آرامی بر می خیزد و پرنده کوچک تازه زاده شده را از میان شعله های خطر نجات
می دهد .رنگین کمان پروانه ها را رنگ آمیزی می کند و شراب هایناب را می سازد و باد
می رقصد و غنچه خواب آلود را بیدار می کند و با شاخ و برگ های درختچه ها
سخن می گوید .
*************************************************************
آمنه زارعی - بندرعباس - دوازدهم علوم انسانی - دبیرستان شیخ الاسلام
سحر
من را درک کن
تویی که هر روز با چشمان بسته
با وجودت در عالمی دیگر
از من گریزانی
بشناس مرا که من
سحرم ، سحر ....
شناختی ام ؟ باشد عیبی ندارد اگر
ناشناخته ام برایت
می خواهم برای تو از خودم بنویسم
فقط آرام در گوشم بگو چه بنویسم ؟
اگر باز هم مرا نشناختی چه؟
چه حالت بدی که
امیدی ندارم به هویدا شدن برایت
بنگر که همانم که آسمان را با نامم
روشن می سازند
همانم که که زنگ کلاس خدا را می زنم
به افتخار قامتت که می ایستد
به افتخار دست هایت که بلند
می شود برای دعا
بشنو که بانگی می آید
آواز را بشنو که سازش منم
این نوا ، نوای سحر است
من سحرم ، سحر
ما که یار دیرینه ایم
کودکی ات را من از بر کرده ام
کودک روستاهای البرز
که به نوک قله رفت
برای دیدن آن که نامش سحر است
تو گاهی به نوک آن قله صعود کن
این سحر در انتظار چشمان منتظر
تو است
******************************************
فرشته لاشاری - استان هرمزگان - شهربندرعباس -
دبیرستان شیخ الاسلام - پایه دوازدهم ریاضی
وقتی تو نیستی
نه هستهای ما
چونان که بایدند
نه بایدها...
مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض میخورم
عمری است
لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخیره میکنم:
باشد برای روز مبادا!
اما
در صفحههای تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه می داند؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد!
وقتی تو نیستی
نه هستهای ما
چونان که بایدند
نه بایدها...
هر روز بی تو
روز مبادا است!
دکتر قیصر امین پور
یاری که از رخسار او، قدر ثُریّا بشکند