ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
پلک هایم سنگینی می کنند از پشت پنجره که نگاه می کنم سپیده زده وطبیعت سفید پوش
شده است . بلبلی دیگرآواز نمی خواند و خبری از گل های زیبا نیست .آری زمستان از
راه رسیده است .
زمستان پایان دلتنگی های روزگاراست ، پایان دل خوشی های زودگذر . وقت آمدن بابائول
باکیسه ه کوچکش که آرزوی های بچه ها را برآورده می کند . دیگر وقت شاباش ریختن
آسمان بر سر آن سبزه های زرد رنگ و پژمرده دشت است .
درختان همیشه سبز کاج جنگل الماس هایی زیبا بر سر و صورت خود آویزان کرده اند ، بهار
کلاغ ها زمستان است و موسقی زمستان هم قارقار کردن کلاغ ها است که در تمام دهکده به
هم می پیچند . باد سوزناکی می وزد و الماس های ریز و درشت از نواختن باد می رقصند به
راستی که آهنگ دلنوازی دارد . درختان خشک و گل های پژمرده زیبایی زمستان را به هم
می زند اما لباس سپیدی که پوشیده اند بسیار زیباست . صدای جلینگ جلینگ به هم خوردن
قندیل های رودخانه آرامش خاصی به انسان می دهد که نمی توان آم را توصیف کرد .
محو تماشای دشت بودم که تا به خود آمدم دیدم آسمان تاریک شده است ، موسیقی سیاه شب
از تار زخمی افق برمی خیزد و چنگ در نهانخانه ی جان ها می زند و آسمان شب در همه جا
گسترده است .و سکوتی ابهام آمیزبر دشت حکم فرما شده است و بر سقف نیلگون آسمان
ستارگانی چند دور از چشم ماه جلوه گر کرده اند .
زمستان فصل فراموشی کینه ها بدی هاست ، خدا کند که کینه ها و بدی ها در دل صاف و
پاک شما مانند آبی که در سرما مانند بلور در انعکاس نور خورشید در زمستان است
یخ نزند .
****************************************************************
سمیرا خواست - بندرعباس - پایه دوازدهم علوم انسانی - دبیرستان شیخ الاسلام