اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

زمستان


تصویر مرتبط



پلک هایم سنگینی می کنند از پشت پنجره که نگاه می کنم سپیده زده وطبیعت سفید پوش


 شده است . بلبلی دیگرآواز نمی خواند و خبری از گل های زیبا نیست .آری زمستان از 


راه رسیده است .


زمستان پایان دلتنگی های روزگاراست ، پایان دل خوشی های زودگذر . وقت آمدن بابائول


باکیسه ه کوچکش که آرزوی های بچه ها را برآورده می کند . دیگر وقت شاباش ریختن


آسمان بر سر آن سبزه های زرد رنگ و پژمرده دشت است .


درختان همیشه سبز کاج جنگل الماس هایی زیبا بر سر و صورت خود آویزان کرده اند ، بهار


کلاغ ها زمستان است و موسقی زمستان هم قارقار کردن کلاغ ها است که در تمام دهکده به 


هم می پیچند . باد سوزناکی می وزد و الماس های ریز و درشت از نواختن باد می رقصند به 


راستی که آهنگ دلنوازی دارد . درختان خشک و گل های پژمرده زیبایی زمستان را به هم 


می زند اما لباس سپیدی که پوشیده اند بسیار زیباست . صدای جلینگ جلینگ به هم خوردن 


قندیل های رودخانه آرامش خاصی به انسان می دهد که نمی توان آم را توصیف کرد .




محو تماشای دشت بودم که تا به خود آمدم دیدم آسمان تاریک شده است ، موسیقی سیاه شب 


از تار زخمی افق برمی خیزد و چنگ در نهانخانه ی جان ها می زند و آسمان شب در همه جا


 گسترده است .و سکوتی ابهام آمیزبر دشت حکم فرما شده است و بر سقف نیلگون آسمان


 ستارگانی چند دور از چشم ماه جلوه گر کرده اند .


 زمستان فصل فراموشی کینه ها بدی هاست ، خدا کند که کینه ها و بدی ها در دل صاف و 


پاک شما مانند آبی که در سرما مانند بلور در انعکاس نور خورشید در زمستان است


 یخ نزند .


****************************************************************


سمیرا خواست - بندرعباس - پایه دوازدهم علوم انسانی - دبیرستان شیخ الاسلام   


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد