به اهل مکه خبر دهید که از ارتفاع کوه ، آبشاری جریان یافته است که نقطه تلاقی خدا
با زمین خواهد شد .
مردی از عرب برمی خیزد تا ردای سبز رسالت را از دوش خود بر شهر یخ زده شب ها
بکشد تا در پناه آیه ها و سوره ها ی نگاهش روح منتظر بشر را به اشارتی آسمانی کند .
به اهل مکه خبر دهید مردی از بالا می آید تا قطره قطره دریا را به جان قلب های سنگی
ببخشد .
خبر دهد از روزی که خواب از سر دیوارها خواهد پرید و پرندگان ایمان در تامام زمین نامه
رسان رسالت او خواهد شد .
مبعث سپیده دمی است که خداوند کلامش را به بنده ی امینش سپرد تا دستان زمین آن را
به آسمان برساند .
محمد یعنی انقلاب یعنی صبحی که سیاهی بلال حبشی روشن تر از آفتاب در بلندای کعبه
اذان می گوید و سنگ های تراشیده بت پرستان در طبیعت لال خود فرو می ماند .
این صدای جبرئیل است که می گوید :
" اقرا باسم ربک الذی خلق " برخیز محمد پایداری در رسالت رمز پیروزی تو است .
او که قطره قطره برخلاف جریان آب های زمانه حرکت می کرد آن روز آغاز معرفی گل محمدی
و ثبت نام وسعت او در واپسین شناسنامه ی عشق است .
بی محمد ( ص ) باشی دیگر فرقی ندارد که سنگ و خاکستربر کوچه های عبورت سرازیر
کنند یا نکنند .
تو جاری می شوی تا باران خود را بر همه بباری . از آن روز تو مراد و مقصود تمام غزل های
عاشقانه قرآن شدی سر و سّر خدا با تو را در الف ، لام ، میم و یاسین خواندم و بوئیدمت .
از امشب در آفتاب عالمتاب محمدی راهی به سپیده دمان باز خواهد کرد .
مبعث یعنی وساطت تو میان بنده و معبود .
یا رسول الله ( ص ) ، دستانم را بگیر تا بت های باقی مانده دلم را بشکنم .
خدای تو خریدار دلشکستگان است .
********************************
ماندانا حلمی نژاد - دوم علوم تجربی - دبیرستان شیخ الاسلام
از قله ی نبوت باز می گردد . آن که ندای " اقرا باسم ربک الذی خلق " در جان روشن
پیامبر( ص ) طنین انداخته است .
قرآن بر قلب مبارک پیامبری نازل می شود که امین وحی است و دلسوز مومنان .
مردی از نسل ابراهیم ، به پیامبری مبعوث می شود تا دیگر بار دیگر بار کعبه را از
آلایش بت ها پاک سازد .
پیامبری بی تاب از کوه فرود می آید تا تجلی رحمت خداوند باشد .
پیامبری می آید که جبرئیل را در افق روشن دیده می شود .
یا محمد خداوند چه قدر تو را دوست می داشت که افلاک را به خاطر تو آفرید .
ای که جان پاکت زحمت درس و مشق نبرد بود و قلبت روح محفوظ علم الهی .
********************************
مهدیه زارعی - دوم علوم تجربی - دبیرستان شیخ الاسلام
سال اولی که به روستای سیاهو رفتم ، دانش آموزان قصد داشتند مرا بترسانند
و یکی از آن ها گفت : خانم خبر دارید که این روستا مسیر عبور قافله اجنه زنگبار
است !
من هم مسخره اش کردم و او قسم خورد که عین حقیقت را می گوید و بقیه
دانش اموزان هم حرفش را تایید کردند و جالب این که مسیر عبوراین قافله از
نزدیک منزل اجاره ایی ما می گذشت ! و دلیل صحت حرف شان آن بود که من
نترس ! می توانستم هنگام شب از پشت پنجره اتاقم صدای اجنه و زنگوله
قافله هنگام عبور را بشنوم ! باز من زیر بار نرفتم و آن ها را دست انداختم .
چند شب که سپری شد نزدیکی های خانه مان صداهای عجیبی می آمد ، صدایی
شیبه ناله آدم بود اما صدای آدم نبود ! و عجیب تر آن که صدای زنگوله هم می آمد .
آخرهفته که بندر آمدم از پدرم پرسیدم و او گفت این صدای تورگ ( شغال ) است که
صدایش شبیه آدم است . و پدرم گفت صدای زنگوله هم به احتمال زیاد ، بزهایی
است که از صحرا می آیند بوده .
به مدرسه که آمدم دانش آموزان گفتند : خانم صدای قافله اجنه را شنیدید ؟ ! من
هم گفتم : بله ! این قافله اجنه زنگبار از نوع اجنه روستایی و اهل خود روستا
هستند ! و صدای این بز بز قندی هم مربوط به بزهای روستاست ! بچه گیر آوردید !
هروقت به این قافله برخوردید سلام برسانید !
خورشید خانم با ناز قدم زنان با آن گیسوهای زرد رنگ خود با صدای جیرینگ جیرینگ
النگوهایش که تمام فضا را گرفته بود می آید .
باد می آید و همه جا را گلباران می کند .
درختان با خرمن های سبز و دامن های چین چین خود به رقص در می آیند .
گل ها در کرنش هستند .
گیسوان پریشان بید مجنون به یاد تو زلف پریشان کرده است .
ماهی ها با سر و صدا از آب بالا می اید و صدای ساز و دمبل در می آید .
قناری ها و پرنده ها در آسمان آواز می خوانند و می رقصند و من متحیر از این رویداد
زیبا گوشه ایستاده ام .
آرام می پرسم : اینجا چه خبر است ؟
اما گویی کسی نمی شنود . دوباره ، دوباره ..... امام باز کسی نمی شنود .
بر بلندای تپه می روم و با صدایی رسا می گویم : اینجا چه خبر است ؟
صدای پرنده ی کوکو می آید :
می خواند و می خواند از شادی و سرور ......
و به ناگهان صدا خاموش می شود
ندای آسمانی همه جا را فرا می گیرد
مبعث رسول ( ص ) مهربانی هاست .
دوباره صدای ساز و دهل آسمانی از عرش به گوش می رسد و این بار من هم با آن ها
همراه می شوم .
******************************************************
زهرا اسپید - دوم علوم تجربی - دبیرستان شیخ الاسلام
با صدای کاملا آسمانی بخوان ،
با صدای آسمانی بخوان ، آن چه بر تو گفته شد
بخوان ، بخوان صحیفه ای را که ورق به ورقش نشانی از اوست رایحه ایی از او می دهد
از نسل ابراهیم پیامبری مبعوث شد بار دیگر مردم در آسایش خوهند ماند.
شرک از بین خواهد رفت کسی خواهد آمد که بار دیگر کعبه را از آلایش بت ها پاک خواهد ساخت .
پیامبری می آید که تجلی رحمت و بخشایش است .
محمد ( ص ) همان پیامبری که در گوش زمان فریاد زد .
بانگ آزادی سروده شد .
او آمد ، با دستی پر از عشق و محبّت او .
او بعثت خود را آغاز کرد از سرزمین خشک حجاز و به تمامی نقاط دنیا گسترش یافت .
بار دیگر در گوش زمان ماندگار خواهد ماند .
این خواب و رویا نیست . مردی آمده که توانایی حفظ اسلام و قرآن را خواهد داشت .
مردی که غار حرّا به وجود نازنینش می بالید .
زمان بعثت او از غار حرّا ، بانگ رهایی سر داد .
آری این چنین است سرنوشت آزاد مردان .
*******************************************
عاطفه غلامی نژاد - دوم علوم تجربی - دبیرستان شیخ الاسلام
دوسال اول خدمتم در روستای سیاهو و منطقه کوهستانی و در محاصره باغ ها
بود. نزدیک مدرسه ما یک کوه بود که به صورت دایره واراز پایین تا بالا درخت نارنگی
کاشته بودند و از دور که می دیدی، به نظر می آمد درختان ریشه در خاک ندارند و
معلق در هوا هستند !
و آدمی را یاد باغ های معلق بابل ( پادشاه بابل : هوخشتره )می انداخت حتی زمانی
که از نزدیکش رد می شدی باز ، پایین تنه درختان دیده نمی شد .
من روزی سر کلاس سرگرم تدریس بودم که یکی از دانش آموزان سراسمیه و ناراحت
وارد کلاس شد و گفت : خانم اجازه ، یک اتفاق وحشتناک افتاده ! گفتم : چی شده ؟
گفت : خانم در مدرسه باز بوده و کهره ایی ( بز ) وارد مدرسه شده و کتاب قرآن مرا
دارد می خورد ! من هم بهش گفتم برو کتابت را ازش پس بگیر !
بنده خدا دوان دوان به تعقیب بز پرداخت و دو تایی دور مدرسه می دویدند و آقا بزه
حاضر نبود کتاب را بیندازد و کتاب در دهان می دوید و دانش آموز ما هم در تعقیبش !
خلاصه حواس دیگرشاگردان و ما پرت شده بود و ما به تماشا روی سکو تالار ایستاده
و منتظرنتیجه بودیم تا بالاخره شاگرد ما به بز رسید و درگیری تازه شروع شد او کتاب
را گرفته و از دهان بز بیرون می کشید و بز سمج کتاب را رها نمی کرد و حاضر به از
دست دادن غذایش نبود !
بعد از کلی کشمکش کتاب به دو نیم شد و نصفش در دست شاگرد ما و نیمه دیگر در
شکم بز ! بود . شاگرد ما با عصبانیت چوبی برداشت به تعقیب بز پرداخت و بز در رفت !
یکی شاگردان داد زد : خجسته ( فقط اسم شاگردم یاده ) ناراحت نشو بزه قرآن خوان
میشه و سواد یاد می گیره ! من دعوایش کردم که پرت و پلا نگوید !
از آن به بعد در نرده ایی مدرسه را می بستیم که بزی وارد مدرسه نشود .
( رویا )
می توان در سایه آموختن
گنج عشق جاودان اندوختن
اول از استاد، یاد آموختیم
پس، سویدای سواد آموختیم
از پدر گر قالب تن یافتیم
از معـلم جان روشن یافتیم
ای معلم چون کنم توصیف تو
چون خدا مشکل توان تعریف تو
ای تو کشتی نجات روح ما
ای به طوفان جهالت نوح ما
یک پدر بخشنده آب و گل است
یک پدر روشنگر جان و دل است
لیک اگر پرسی کدامین برترین
آنکه دین آموزد و علم یقین
محمد حسین شهریار
کار درباره پایان نامه کارشناسی ارشد ادامه داشت و روزی من در حیاط دانشگاه تهران
برای استراحت نشسته بودم با صحنه جالبی روبروشدم که نقلش خالی از لطف نیست :
ظهر بود و حیاط خلوت و تعداد کمی دانشجو عبور می کرد .نزدیکی های من گروهی از
کلاغ ها به دنبال غذا در باغچه های پر از چمن می گشتند .
یکی از کلاغ ها تکه غذایی شبیه نان ساندویچی پیدا کرده و نگاهی به اطرافش کرد و
وقتی دید که کلاغ های دیگر کنارش نیستند با پایش و منقارش شروع به کندن زمین و
چمن ها کرد و آن نان را در میان انبوه چمن ها مخفی کرد و با پایش روی چمن ها راه
رفت که مطمئن شود نان ها مخفی شده !
من به ناگهان داستان جنگ هابیل و قابیل و این که چگونه به امر خدا دفن کردن جسد
برادر توسط قابیل توسط پرنده ایی به او یاد داده شد برایم تداعی شد ! که این پرنده
چه باهوش است که نان را از بقیه هم نژادهایش مخفی می کند حیرت کردم !
( رویا )
کودکان مکتبی از اوستاد
رنج دیدند از ملال و اجتهاد
مشورت کردند در تعویق کار
تا معلم در فتد در اضطرار
چون نمیآید ورا رنجوریی
که بگیرد چند روز او دوریی
تا رهیم از حبس و تنگی و ز کار
هست او چون سنگ خارا بر قرار
آن یکی زیرکتر این تدبیر کرد
که بگوید اوستا چونی تو زرد
خیر باشد رنگ تو بر جای نیست
این اثر یا از هوا یا از تبیست
اندکی اندر خیال افتد ازین
تو برادر هم مدد کن اینچنین
چون درآیی از در مکتب بگو
خیر باشد اوستا احوال تو
آن خیالش اندکی افزون شود
کز خیالی عاقلی مجنون شود
آن سوم و آن چارم و پنجم چنین
در پی ما غم نمایند و حنین
تا چو سی کودک تواتر این خبر
متفق گویند یابد مستقر
هر یکی گفتش که شاباش ای ذکی
باد بختت بر عنایت متکی
متفق گشتند در عهد وثیق
که نگرداند سخن را یک رفیق
بعد از آن سوگند داد او جمله را
تا که غمازی نگوید ماجرا
رای آن کودک بچربید از همه
عقل او در پیش میرفت از رمه
آن تفاوت هست در عقل بشر
که میان شاهدان اندر صور
زین قبل فرمود احمد در مقال
در زبان پنهان بود حسن رجال
" مولوی "
امام خامنه ای چه سالی به دیدار امام زمان(عج) شرفیاب شد؟
و آن مطلب این بود: من همه ساله مکه که می رفتم، قبل از رفتن به مکه به محضر آیت الله بهاءالدینی می رسیدم و توصیه می خواستم از ایشان. ایشان به من توصیه هایی می کرد و من این توصیه ها را در سفر مکه عمل می کردم. بعدهم که داشتم می آمدم، یک عمامه ای یا چیزی را برای ایشان هدیه می خریدم. این دفعه که رفتم محضر ایشان این مطلب را فرمودند:
شما وقتی که می روید مسجدالنبی از قسمت جنوب شرقی مسجد، از آن قسمت هفت قدم می آید به جلو و قسمت بعدی را هم گفت که من نمی توانم دقیق به شما بگویم، به خاطر اینکه ایشان این را به ودیعت پیش من گذاشت. آن وقت از دو طرف به من دستور داد وقتی که قدم زدی آمدی جلو رسیدی به آنجا، آنجا بنشین و این ذکر سبعه را بگو. این ذکر را که گفتی ان شاءالله به حوائجت خواهی رسید.
ذکر سبعه عجیب است، علامه حسن زاده آملی بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب اذکار سبعه را دارد که اینها را از آسیدعلی آقا قاضی گرفتند، ذکر سبعه واقعاً یک ذکری است که معجزه می کند در نفس انسان، عجیب معجزه می کند.
آقای صدیقی می گوید، عرض کردم: آقای بهاءالدینی چه وجهی دارد که من باید آنجا بنشینم و این اذکار سبعه را بگویم؟ چه وجهی دارد هفت قدم از آنجا قدم بزنم؟
حالا همه دارند مثل شما گوش می دهند، همه دارند دقت می کنند آقای صدیقی چه می خواهد بگوید؟
گفت: وجهش این است که دارم به شما می گویم فقط پیش شما بماند. وقتی که حضرت زهرا سلام الله علیها آمد برای دفاع از علی ابن ابیطالب علیه السلام بدنش خون آلود بود وقتی که آمد، که داخل مسجد وارد نشد، وقتی که برگشت دیگر توان از او رفت دیگر به گونه ای شد که می خواست ادامه راه را بدهد، نتوانست، آنجا نشست و فکر می کنم که آن مکان به خون فاطمه سلام الله علیها رسیده است؛ آنجا حاجتتان را بخواهید.
فریاد گریه جمعیت بلند شد، بعد آقای بهاءالدینی می گوید: این کار را انجام بده. ایشان می گوید: من رفتم این کار را انجام دادم، حالا تو نگو آقای بهاءالدینی خودش هم نظر دارد، نیت دارد یا حاجتی دارد، چون خودش مشرف نمی شود.
حالا جالب این است که حضار دارند به آقای صدیقی توجه می کنند، از اعیان شخصیتی مملکت و هم آقایانی که شرکت کننده بودند، ایشان هم با ضرس قاطع دارد مطلب را می گوید.
گفت: من رفتم مدینه همین کار را انجام دادم، بعد از این رفتم مکه دیدم از بلندگو صدا می زنند: آقای صدیقی دوباره بروند مدینه، من دوباره رفتم مدینه. چند روزی مدینه ماندم، وقتی برگشتم به ایران یک عمامه ای خریده بودم رفتم محضر حاج آقا، رسیدم، تا سلام علیک کردم بدون اینکه حرفی بزنم، حاج آقا بهاءالدینی فرمودند: میدانی ثمره ذکر امسال چه بود؟
گفتم: نه!
گفت: نمیدانی ثمره ذکر امسال چه بود، نگرفتی؟
گفتم: نه!
فرمود: امسال ثمره ذکر شما یکی این بود که شما دو بار آمدید مدینه!
گفتم: شما مطلعید من دو بار امسال آمدم مدینه؟
گفت: بله آنجایی که نشسته بودید ذکر می گفتید، در آنجا با تو بودم.
این نوارش در بیت آقا هست، دم در که می فروشند، نوار سه سال قبل فاطمیه؛ بعد برگشت و گفت: ثمره دوم اینجا بود، که تا گفت مجلس به هم پاشید، اینقدر مردم به خودشان زدند و گریه کردند که آقا تشریف بردند؛ دیدند که دیگر نمی شود جمعیت را اداره کرد.
فرمودند: ثمره دوم این بود که آن نیتی که من می خواستم، به آن نیت رسیدم و آن این بود که امسال مقام معظم رهبری به دیدار امام زمان نائل آمد.
برای کار پایان نامه کارشناسی ارشد در تهران جاهای زیادی رفتم از جمله کتابخانه
مجلس شورای اسلامی در میدان بهارستان بود .
یک روز که در کتابخانه سرگرم نسخه برداری بودم و بعد از مدتی برق رفت و من به
طبقه دوم رفته و وارد سرویس بهداشتی کارمندان کتابخانه شده ودر حال شستن
دستم بودم و چون برق رفته بود بسیار تاریک بود و به زحمت فضای اطراف را
می توانستی ببینی .
دستم زیر شیر آب بود ودر حال شستن دستم بودم که دیدم خانمی وارد سرویس شد
و ناگهان بی مقدمه به من گفت : جنی یا آدم ! جا خوردم و شیطنتم گل کرد که سر به
سرش بگذارم اما دلم نیامد و پیش خودم گفتم بنده خدا ممکن است حرف مرا باور کند
و سکته کند !
خشک و رسمی بهش گفتم آدمم . و او در رفت ! و من سریع از آن جا خارج شدم که من
را نبینند و هر دفعه توی کتابخانه مرا به همدیگر نشان ندهند که اجنه محقق در کتابخانه
هست .
( رویا )
سید رسول موسوی در گفت وگو با جام جم آنلاین در آستانه 10 اردیبهشت روز ملی خلیج فارس به سابقه تاریخی این منطقه اشاره می کند و می گوید:خلیج فارس از روزی که تاریخ به نگارش در آمد به همین نام شناخته شده است وبرای آن نام دیگری وجود نداشته و ندارد.حتی تمام اسناد و مدارک تاریخی موجود در این خصوص نیز گواه این واقعیت است اما اینکه عده ای نام دیگری بر این منطقه گذاشته اند به تحولات سیاسی دهه 70 میلادی در عراق ومصر بر می گردد.البته فراموش نکنیم که در مصر نیز اسنادی وجود دارد که در آن به صراحت از نام خلیج فارس استفاده شده است به طوریکه در کتب درسی قدیمی مصر نیز نام خلیج فارس به کار برده اند.تا اینکه بدنبال یکسری حرکت های ناسیونالیستی در جهان عرب بحث تغییر نام خلیج فارس از سوی کشورهای همسایه مطرح شد.
وی با اشاره به اینکه این ادعا ها هیچ مرجعیت علمی ندارد می افزاید :حتی سازمان ملل نیز با توجه به این نکته که معتقد است اسامی ونام های تاریخی باید همچنان حفظ شود در تمام اسناد خود از نام خلیج فارس استفاده کرده و اسم مجعول عربی را به رسمیت نشناخته است.
موسوی بحث بر سر زبان افتادن تغییر نام خلیج فارس را عموما ناشی از تحولات سیاسی منطقه می داند و می گوید :اصولا زمان هایی که روابط متعادل ومنطقی میان ما و کشورهای عربی وجود دارد خلیج فارس همچنان خلیج فارس است و وقتی روابط کمی تیره وتار می شود این نام از سوی اعراب به خلیج عربی تغییر می یابد .
وی تاکید می کند : ضمن اینکه باید از تمامی اسناد ونقشه های تاریخی برای حفظ نام خلیج فارس بهره برد ، حفظ روابط بین الملل با کشورهای عربی نیز این موضوع را خود به خود برطرف خواهد کرد.
این استاد دانشگاه همچنین اقدامات حقوقی از سوی دولت ایران را چندان ضروری نمی داند و معتقد است که مطالعات بلند مدت سیاسی در جهت بهبود شرایط و روابط بین الملل بهترین راه حل است .
کد خبر : 2368095487871283426
" جام جم "
قاهر :
" خداوند ، کمال اقتدار و توانایی را بر بندگان دارد "
سوره ، انعام ، آیه 61
خواص :
1- مداومت بر این اسم ، موجب بیرون رفتن دوستی دنیا از دل است
و برای غلبه و قوت بر دشمنان بسیار نافع است .
2- اگر کسی بعد از هر نمازی " 306 " بار این ذکر را بگوید بر دشمنان
غلبه پیدا می کند ، مجرب است .
3- اگر کسی بعد از نماز روز جمعه " 100 " بار این اسم را بگوید بر
دشمنش مقهور و باطنش مصفّا و مطالبش برآورده می شد .
4-گفتن این اسم " 306 " بار برای رفع همّ و غمّ والم و محنت و رهایی
از زحمت دنیا و غلبه بر نفس آمّاره مجرب است .
5-اگر این اسم " 200 " بار برای پیدا شدن گمشده بخواند ، پیدا
شود
6- اگر امانتی به کسی داده باشد و نتواند از او بگیرد " 200 " مرتبه
با در نظر گرفتن اسم شخصی که امانت نزد اوست بخواند ، امانت به
او رد می شود .
7- خواندن این اسم را " 100 " بار برای دفع دشمن مجرب است .
8- جهت بیرون کردن محبت دنیا و مادیات از دل و جانشین کردن
محبت دنیا خدا در دل در هر روز " 306 " بار ذکر " یا قاهر "
خوانده شود .
9- جهت برآورده شدن حاجتی که از هیچ طریقی برآورده نشده ، چهل
جمعه پشت سر هم ، بعد از یکی از نمازهای صبح ، ظهر یا عصر با
در نظر گرفتن حاجت " 100 " بار ذکر " یا قاهر " گفته شود .