اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

( طنز جبهه 12 ) :

  

برای مرخصی اومده بودند . حاجی  گفت :

من 5ساله پدر و مادرم ندیدم شما هنوز نیامده می خواین برین !

بنده های خدا سرخ وسفید شدند و رفتند بیرون ، ما هم از خنده مرده بودیم .

نمی دانستند پدر و مادر حاجی 5 ساله که از دنیا رفتن .

 

      " شادی روح فرماندهان شهید صلوات "

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد