اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

" آفتاب سوزان کربلا " :

آ فتاب سوزان گرم کربلا سر فرات  را نوازش  می کند و با التماس از او می خواهد که

 قطره ای آب به طفلان حسین بدهد  فرات به او می گوید چه کسی  بهتر ازاصحاب

حسین این پیمان شکنان کوفه هستند که نمی گذارند فرات آرزویش این بود که

 بتواند از جایش بلند شود و به سوی لب تشنگان برود .

آفتاب هم می خواست آتش شود و کوفیان پیمان شکن را بسوزاند اما قدرتش را

نداشتند پس هر دوی آن ها با اضطراب نگاه می کنند در حالی که چشمانشان پر از

اشک است اما گویا آن طرف شیطان است که کف می زند ، نه شاید با تیر خوردن

گلوی شش ماهه او هم حرمله را نفرین می کند و دلش به حال طفل بسوزد یا نه به حال

حسین دلش بسوزد که بر بالین جوان خویش می آید در حالی تمام استخوان هایش

شکسته شاید هم می خواست زمانی که عباس لب فرات آب را ننوشید به خاطر تشنگان

خیمه بر او سجده کند .

این شیطان هر که بود ، هرچه فریب در چنگال خود داشت اما نتوانست حرآزاده را یا

حضرت زینب ( س ) که مثل کوه استوار بود را خم کند و از تصمیم شان باز دارد .

آری جایی برای شیطان در آن جا نیست از خیمه گاه دشمن که دور می شوی به طرف

خیمه های امام حسین ( ع ) و یارانش که می آیی  تا بلویی  را می بینی که نوشته شده :

" ورود شیطان ممنوع "

زمین هم تا ظهر عاشورا ساکت بود اما در آن ظهر از خود شرمسار بود که سرهای بهترین

انسانها آن جا و در زیر آفتاب سوزان افتاده است . آسمان هم می خواهد ببارد از غم و اندوه

بغض خود را بشکند و زار بزند ، اما صدایش در نمی آمد اگویا آسمان صحنهای را دید که

 دلش آرام گرفت  .

سرها را دید که بالای نیزه ها قرآن می خوانند و لبخند می زنند . زمین هم دید و گفت : آن ها

زمینی نبودند آسمانی بودند و به آسمان ها که جایگاه خودشان بود پرواز کردند .

(( مهدیه سالاری ، دوم علوم تجربی ، دبیرستان شیخ الاسلام ))

نظرات 1 + ارسال نظر
نگان شنبه 21 آذر 1394 ساعت 18:19 http://negan-1.blogsky.com


شهادت امام رضا رو بهتون تسیلت میگم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد