اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

" گزیده‌ای از کتاب مسئله حجاب " :

 

*ریشة انحرافات، در افکار و عقاید است

 ریشه بیشتر انحرافات دینى و اخلاقى نسل جوان را در لابلاى افکار و عقاید آنان باید جستجو کرد. فکر این نسل از نظر مذهبى آنچنانکه باید رهنمایى نشده است و از این نظر فوق العاده نیازمند است.
اگر مشکل در رهنمایى این نسل باشد بیشتر در فهمیدن زبان و منطق او و روبروشدن با او با منطق و زبان خودش است. و در این وقت است که هر کسى احساس مى‏کند این نسل، برخلاف آنچه ابتدا به نظر مى‏رسد، لجوج نیست، آمادگى زیادى براى دریافت حقایق دینى دارد.(ص11)
 
*هدف از نگارش کتاب «مسالة حجاب»
 
 هدف نویسنده و همچنین هدف گروه روشنفکر و متدین انجمن اسلامى پزشکان از طرح و بحث و نشر «مسأله حجاب» این است که احساس شد گذشته از انحرافات عملى فراوانى که در زمینه حجاب به وجود آمده این مسأله و سایر مسائل مربوط به زن وسیله‏اى شده در دست یک عده افراد ناپاک و مزدورصفت که از این پایگاه علیه دین مقدس اسلام جار و جنجال تبلیغاتى راه بیندازند. بدیهى است در شرایط موجود که نسل جوان از جنبه مذهبى به قدر کافى راهنمایى‏ نمى‏شود این تبلیغات آثار شوم خود را مى‏بخشد.
این بنده خدا را سپاسگزار است که احساس مى‏کند فعالیتهاى قلمى ناقابل او در این میدان، چه جراید و مجلات و چه به وسیله این کتاب، اثر نیک محسوسى داشته است. تا آنجا که اطلاع دارد نشر این کتاب تأثیر فراوانى در اصلاح عقاید و افکار این نسل داشته است، حتى بعضى از بانوان به اصطلاح متجدد عملًا در وضع خود تجدیدنظر کرده‏اند.(ص11و12)
 
*برهنگی بیماری عصر ماست
 
 بدون شک پدیده «برهنگى» بیمارى عصر ماست. دیر یا زود این پدیده به عنوان یک «بیمارى» شناخته خواهد شد. فرضاً ما کورکورانه از غرب تقلید کنیم، خود پیشتازان غربى ماهیت این پدیده را اعلام خواهند کرد. ولى ما اگر به انتظار اعلام آنها بنشینیم مى‏ترسم خیلى دیر شده باشد.(ص12)
*پرسش¬هایی که این کتاب به آنها پاسخ می¬گوید
 لزوم پوشیدگى زن در برابر مرد بیگانه یکى از مسائل مهم اسلامى است. در خود قرآن کریم درباره این مطلب تصریح شده است. علیهذا در اصل مطلب از جنبه اسلامى نمى‏توان تردید کرد.
پوشیدن زن خود را از مرد بیگانه یکى از مظاهر لزوم حریم میان مردان و زنان اجنبى است، همچنانکه عدم جواز خلوت میان اجنبى و اجنبیّه یکى دیگر از مظاهر آن است. این بحث را در پنج بخش باید رسیدگى کرد:
 
1. آیا پوشش از مختصات اسلام است و پس از ظهور اسلام از مسلمین به غیرمسلمین سرایت کرده است؟ یا از مختصات اسلام و مسلمین نیست و در میان ملل دیگر قبل از اسلام نیز وجود داشته است؟.
2. علت پوشش چیست؟.
چنانکه مى‏دانیم در میان حیوانات هیچ گونه حریمى میان جنس نر و جنس ماده وجود ندارد، آنها آزادانه با یکدیگر معاشرت مى‏کنند.
قاعده اوّلى طبیعى این است که افراد انسان نیز چنین باشند. چه موجبى سبب شده که میان جنس زن و مرد حریم و حائلى به صورت پوشیدگى‏ زن یا به صورت دیگر به وجود آید؟.
اختصاص به پوشش ندارد، در مطلق اخلاق جنسى جاى چنین سؤالى هست. درباره حیا و عفاف نیز همین پرسش هست. حیوانات در مسائل جنسى احساس شرم نمى‏کنند ولى در انسان بالاخص در جنس ماده حیا و شرم وجود دارد.
3. فلسفه پوشش از نظر اسلام.
4. ایرادها و اشکالها.
5. حدود پوشش اسلامى چیست؟.
آیا اسلام طرفدار پرده نشینى زن است همچنانکه لغت «حجاب» بر این معنى دلالت مى‏کند، یا اسلام طرفدار این است که زن در حضور مرد بیگانه بدن خود را بپوشاند بدون آنکه مجبور باشد از اجتماع کناره گیرى کند؟ و در صورت دوم حدود پوشش چقدر است؟ آیا چهره و دو دست تا مچ نیز باید پوشیده شود یا ماوراى چهره و دو دست باید پوشیده شود اما چهره و دو دست تا مچ پوشیدنش لازم نیست؟ و در هر حال آیا در اسلام مسأله‏اى به نام «حریم عفاف» وجود دارد یا نه؟ یعنى آیا در اسلام مسأله سومى که نه «پرده نشینى» و «محبوسیّت» و نه «اختلاط» باشد وجود دارد یا خیر؟ و به عبارت دیگر آیا اسلام طرفدار جدابودن مجامع زنان و مردان است یا نه؟.
اینها پرسشهایى است که این کتاب بدانها پاسخ مى‏گوید.(ص15و16)
 
*تاریخچة حجاب در قبل از اسلام
 
 اطلاع من از جنبه تاریخى کامل نیست. اطلاع تاریخى ما آنگاه کامل است که بتوانیم درباره همه مللى که قبل از اسلام بوده‏اند اظهار نظر کنیم. قدر مسلّم این است که قبل از اسلام در میان بعضى ملل حجاب وجود داشته است.
تا آنجا که من در کتابهاى مربوطه خوانده‏ام در ایران باستان و در میان قوم یهود و احتمالًا در هند حجاب وجود داشته و از آنچه در قانون اسلام آمده سخت‏تر بوده است، اما در جاهلیت عرب حجاب وجود نداشته است و به وسیله اسلام در عرب پیدا شده است.(ص19)
 
*فلسفة حجاب
 
 علت و فلسفه پیدا شدن حجاب چیست؟ چطور شد که در میان همه یا بعضى ملل باستانى پدید آمد؟ اسلام که دینى است که در همه دستورهاى خویش فلسفه و منظورى دارد چرا و روى چه مصلحتى حجاب را تأیید و یا تأسیس کرد؟(ص31)
*نظریه¬های مختلف دربارة حجاب
 در باب علت پیدا شدن حجاب نظریات گوناگونى ابراز شده است و غالباً این علتها براى ظالمانه یا جاهلانه جلوه دادن حجاب ذکر شده است. ما مجموع آنها را ذکر مى‏کنیم. نظریاتى که به دست آورده‏ایم بعضى فلسفى و بعضى اجتماعى و بعضى اخلاقى و بعضى اقتصادى و بعضى روانى است که ذیلًا ذکر مى‏شود:
1. میل به ریاضت و رهبانیت (ریشه فلسفى).
2. عدم امنیت و عدالت اجتماعى (ریشه اجتماعى).
3. پدرشاهى و تسلط مرد بر زن و استثمار نیروى وى در جهت منافع اقتصادى مرد (ریشه اقتصادى)
4. حسادت و خودخواهى مرد (ریشه اخلاقى).
5. عادت زنانگى زن و احساس او به اینکه در خلقت از مرد چیزى کم دارد، به علاوه مقررات خشنى که در زمینه پلیدى او و ترک معاشرت با او در ایام عادت وضع شده است (ریشه روانى).
علل نامبرده یا به هیچ وجه تأثیرى در پیدا شدن حجاب در هیچ نقطه از جهان نداشته است و بى‏جهت آنها را به نام علت حجاب ذکر کرده‏اند و یا فرضاً در پدیدآمدن بعضى از سیستمهاى غیراسلامى تأثیر داشته است در حجاب اسلامى تأثیر نداشته است یعنى حکمت و فلسفه‏اى که در اسلام سبب تشریع حجاب شده، نبوده است.(ص31و32)
 
*علل پیدایش رهبانیت و ریاضت
 
 رهبانیت و دشمنى با لذت جریانى بوده که در بسیارى از نقاط جهان وجود داشته است. از جمله مراکز آن در مشرق زمین هندوستان و در مغرب زمین یونان بوده است. نحله «کلبى» که یکى از نحله‏هاى فلسفى است و در یونان رواج داشته است طرفدار فقر و مخالف لذت مادى بوده است «1» یکى از علل پدیدآمدن این گونه افکار و عقاید، تمایل بشر براى وصول به حقیقت است. این تمایل در بعضى افراد فوق العاده شدید است و اگر با این عقیده ضمیمه گردد که کشف حقیقت از براى روح آنگاه حاصل مى‏شود که بدن و تمایلات بدنى و جسمانى مقهور گردد، قهراً منجر به ریاضت و رهبانیت مى‏گردد. به عبارت دیگر، این‏ اندیشه که وصول به حق جز از راه فنا و نیستى و مخالفت با هواى نفس میسر نیست، علت اصلى پدیدآمدن ریاضت و رهبانیت است.
علت دیگر پدیده ریاضت آمیخته بودن لذات مادى به پاره‏اى از رنجهاى معنوى است. بشر دیده است که همواره در کنار لذتهاى مادى یک عده رنجهاى روحى وجود دارد. مثلًا دیده است که هر چند داشتن ثروت موجب یک سلسله خوشیها و کامرانیهاست اما هزاران ناراحتیها و اضطرابها و تحمل ذلتها در تحصیل و در نگهدارى آن وجود دارد. بشر دیده است که آزادى و استغناء و علوّ طبع خود را به واسطه این لذات مادى از دست مى‏دهد؛ از این رو از همه آن لذات چشم پوشیده، تجرد و استغناء را پیشه خود ساخته است.
شاید در ریاضت هندى، عامل اول و در فقرطلبى کلبى یونانى عامل دوم بیشتر مؤثر بوده است.
علل دیگرى نیز براى پدید آمدن ریاضت و گریز از لذت ذکر کرده‏اند. از آن جمله اینکه محرومیت و شکست در موفقیتهاى مادى مخصوصاً شکست در عشق سبب توجه به ریاضت مى‏گردد. روح بشر پس از این نوع شکستها انتقام خود را از لذتهاى مادى بدین صورت مى‏گیرد که آنها را پلید مى‏شناسد و فلسفه‏اى براى پلیدى آنها مى‏سازد.
افراط در خوشگذرانى و کامجویى عامل دیگر توجه به ریاضت است. ظرفیت جسمانى انسان براى لذت محدود است. افراط در کامجویى و لذات جسمانى و تحمیل بیش از اندازه ظرفیت بر بدن موجب عکس العمل شدید روحى مخصوصاً در سنین پیرى مى‏گردد. خستگى، سرخوردگى به وجود مى‏آورد.
تأثیر این دو علت را نباید انکار کرد ولى مسلّماً اینها علت منحصر نمى‏باشند.
تأثیر این دو علت بدین نحو است که پس از شکستها و عدم موفقیتها و یا خستگیها و فرسودگیها اندیشه وصول به حقیقت در روح بیدار مى‏گردد. توجه به مادیات و غرق شدن در اندیشه‏هاى مادى، خود مانعى است براى اینکه انسان درباره ازلیّت و ابدیّت و حقیقت جاودانى بیندیشد و در این جهت فکر و تلاش کند که از کجا آمده‏ام و در کجا هستم و به کجا مى‏روم؟ اما همینکه به واسطه شکست و یا خستگى حالت گریز و بى‏رغبتى نسبت به مادیت در روح پدید آمد، اندیشه در مطلقات بلامزاحم مانده جان مى‏گیرد. این دو عامل همیشه به کمک عامل اول سبب توجه به ریاضت مى‏شود. و البته بعضى از افرادى که به سوى ریاضت کشیده مى‏شوند تحت تأثیر این دو عامل مى‏باشند نه همه آنها.(ص34تا36)
 
*مبارزة اسلام با ریاضت و رهبانیت
 
 اسلام با فکر ریاضت و رهبانیت سخت مبارزه کرده است و این مطلب را مستشرقین اروپایى هم قبول دارند. اسلام به نظافت تشویق کرده، به جاى اینکه شپش را مروارید خدا بشناسد گفته است: النِّظافَةُ مِنَ الْایمانِ. پیغمبر اکرم شخصى را دید درحالى که موهایش ژولیده و جامه هایش چرکین بود و بدحال مى‏نمود. فرمود: «مِنَ الدّینِ الْمُتْعَةُ» «1» یعنى تمتع و بهره بردن از نعمتهاى خدا جزو دین است. و هم آن حضرت فرمود: «بِئْسَ الْعَبْدُ الْقاذورَةُ» «2» یعنى بدترین بنده شخص چرکین و کثیف است. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «انَّ اللَّهَ جَمیلٌ یُحِبُّ الْجَمالَ» «3» خداوند زیباست و زیبایى را دوست مى‏دارد. امام صادق فرمود: «خداوند زیباست و دوست مى‏دارد که بنده‏اى خود را بیاراید و زیبا نماید و برعکس فقر را و تظاهر به فقر را دشمن مى‏دارد. اگر خداوند نعمتى به شما عنایت کرد باید اثر آن نعمت در زندگى شما نمایان گردد.» به آن حضرت گفتند چگونه اثر نعمت خدا نمایان گردد؟ فرمود: «به اینکه جامه شخص‏ نظیف باشد، بوى خوش استعمال کند، خانه خود را با گچ سفید کند، بیرون خانه را جاروب کند، حتى پیش از غروب چراغها را روشن کند که بر وسعت رزق مى‏افزاید.» «1»
در قدیمى ترین کتابهایى که دردست داریم مانند کافى که یادگار هزار سال پیش است، بحثى تحت عنوان «بابُ الزّىِّ وَالتَّجَمُّل» وجود دارد. اسلام به کوتاه کردن و شانه کردن مو و به کار بردن بوى خوش و روغن زدن به سر سفارشهاى اکید کرده است.
عده‏اى از اصحاب رسول اکرم به خاطر اینکه بهتر و بیشتر عبادت کنند و از لذات روحانى بهره‏مند شوند ترک زن و فرزند کردند، روزها روزه مى‏گرفتند و شبها عبادت مى‏کردند. همینکه رسول خدا آگاه شد آنها را منع کرد و گفت من که پیشواى شما هستم چنین نیستم؛ بعضى روزها روزه مى‏گیرم، بعضى روزها افطار مى‏کنم؛ قسمتى از شب را عبادت مى‏کنم و قسمتى دیگر نزد زنهاى خود هستم. همین عده از رسول خدا اجازه خواستند که براى اینکه ریشه تحریکات جنسى را از وجود خود بکَنند خود را اخته کنند. رسول اکرم اجازه نداد، فرمود در اسلام این کارها حرام است.
روزى سه زن به حضور رسول اکرم آمده از شوهران خود شکایت کردند. یکى گفت شوهر من گوشت نمى‏خورد. دیگرى گفت شوهر من از بوى خوش اجتناب مى‏کند. سومى گفت شوهر من از زنان دورى مى‏کند. رسول خدا بى‏درنگ درحالى که به علامت خشم ردایش را به زمین مى‏کشید از خانه به مسجد رفت و بر منبر آمد و فریاد کرد: چه مى‏شود گروهى از یاران مرا که ترک گوشت و بوى خوش و زن کرده‏اند؟! همانا من خودم، هم گوشت مى‏خورم و هم بوى خوش استعمال مى‏کنم و هم از زنان بهره مى‏گیرم. هرکس از روش من اعراض کند از من نیست»
 دستور کوتاه کردن لباس- برخلاف معمول اعراب که لباسهایشان به قدرى بلند بود که زمین را جاروب مى‏کرد- به خاطر نظافت است که در اولین آیات نازله بر رسول اکرم بیان شده است: وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ «3»
.همچنین استحباب پوشیدن جامه سفید یکى به خاطر زیبایى است و دیگر به خاطر پاکیزگى است، زیرا لباس سفید چرک را بهتر نمایان مى‏سازد و به همین موضوع در روایات اشاره شده است: الْبَسُوا الْبَیاضَ فَانَّهُ اطْیَبُ وَ اطْهَرُ «1»
. رسول اکرم هنگامى که مى‏خواست نزد اصحابش برود به آئینه نگاه مى‏کرد، موهاى خود را شانه و مرتب مى‏ساخت و مى‏گفت خداوند دوست مى‏دارد بنده‏اش را که وقتى که به حضور دوستان خود مى‏رود خود را آماده و زیبا سازد «2» یعنى لباس سفید بپوشد که زیباتر و پاکیزه‏تر است. 
قرآن کریم آفرینش وسائل تجمل را از لطفهاى خدا نسبت به بندگانش قلمداد کرده است و تحریم زینتهاى دنیا بر خود سخت مورد انتقاد قرآن قرار گرفته است: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتى اخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ «3»
. در احادیث اسلامى آمده است که ائمه اطهار با متصوّفه کراراً مباحثه کرده و مرام آنان را با استناد به همین آیه باطل نشان داده‏اند «4» اسلام التذاذ و کامجویى زن و شوهر از یکدیگر را نه تنها تقبیح نکرده است، ثوابهایى هم براى آن قائل شده است. شاید براى یک نفر فرنگى شگفت‏انگیز باشد اگر بشنود اسلام مزاح و ملاعبه زن و شوهر، آرایش کردن زن براى شوهر، پاکیزه کردن شوهر خود را براى زن مستحب مى‏داند. در قدیم که به پیروى از کلیسا همه گونه التذاذات شهوانى را تقبیح مى‏کردند این حرفها را تخطئه کرده حتى مسخره مى‏دانستند.
اسلام التذاذات جنسى در غیرمحدوده ازدواج قانونى را به شدت منع فرموده است و آن خود فلسفه خاصى دارد که بعد توضیح خواهیم داد، ولى لذت جنسى در حدود قانون را تحسین کرده است تا جایى که فرموده دوست داشتن زن از صفات پیغمبران است: مِنْ اخْلاقِ الْانْبیاءِ حُبُّ النِّساءِ «5»
.در اسلام زنى که در آرایش و زینت خود براى شوهر کوتاهى کند نکوهش شده است کما اینکه مردانى که در ارضاء زن خود کوتاهى مى‏کنند نیز نکوهش شده‏اند.
حسن بن جهم مى‏گوید: بر حضرت موسى بن جعفر علیه السلام وارد شدم، دیدم خضاب فرموده است. گفتم رنگ مشکى به کار برده‏اید؟ فرمود: بلى، خضاب و آرایش در مرد موجب افزایش پاکدامنى در همسر اوست. برخى از زنان به این جهت که شوهرانشان خود را نمى‏آرایند عفاف را از دست مى‏دهند «1» حدیث دیگرى از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل شده که: «تَنَظَّفوا وَ لا تَشَبَّهوا بِالْیَهودِ» یعنى نظیف باشید و خودتان را شبیه به یهود نکنید. بعد فرمود زنان یهودى که زناکار شدند بدان جهت بود که شوهرانشان کثیف بودند و مورد رغبت واقع نمى‏شدند. خودتان را پاکیزه کنید تا زنانتان به شما راغب گردند «2» عثمان بن مظعون یکى از اکابر صحابه رسول اکرم است، خواست به تقلید از راهبان، به اصطلاح تارک دنیا شود، ترک زن و زندگى کرد و لذتها را بر خویش تحریم ساخت.
همسرش نزد رسول خدا آمده عرض کرد یا رسول اللَّه! عثمان روزها را روزه مى‏گیرد و شبها به نماز برمى‏خیزد. پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله خشمگین شده برخاست به نزد وى آمد. عثمان مشغول نماز بود. صبر کرد تا نمازش تمام شد، فرمود: اى عثمان! خدا مرا به رهبانیت دستور نفرموده است. دین من روشى منطبق بر واقعیت و در عین حال ساده و آسان است: «لَمْ یُرْسِلْنِىَ اللَّهُ تَعالى‏ بِالرُّهْبانِیَّةِ وَلکِنْ بَعَثَنى بِالْحَنیفِیَّةِ السَّهْلَةِ السَّمْحَةِ» «3» یعنى خداوند مرا براى رهبانیت و ریاضت نفرستاده است، مرا براى شریعتى فطرى و آسان و با گذشت فرستاده است. من نماز مى‏خوانم و روزه مى‏گیرم و با همسرانم نیز مباشرت دارم. هرکس که دین مطابق با فطرت مرا دوست مى‏دارد باید از من پیروى کند. ازدواج یکى از سنتهاى من است.(ص37تا41)
 
*علت ظلم مرد به زن در گذشته
 
 ما این جهت را که در گذشته مرد به زن به چشم یک ابزار مى‏نگریست و از او بهره کشى اقتصادى مى‏کرد، به صورت یک اصل کلى حاکم بر همه اجتماعات گذشته قبول نداریم. علائق عاطفى زوجیّت هرگز اجازه نمى‏داده که مردان به صورت یک «طبقه» زبردست بر زنان به صورت یک «طبقه» زیردست حکومت کنند، آنان را استثمار نمایند؛ همچنانکه معقول نیست فرض کنیم در دوره‏هاى گذشته پدران و مادران به عنوان یک «طبقه» بر فرزندان به عنوان یک «طبقه» دیگر حکومت و آنها را استثمار مى‏کرده‏اند. علائق عاطفى والدین و فرزندان همواره مانع چنین چیزى بوده است. علائق زوجین به یکدیگر، حتى در اجتماعات گذشته، بیشتر عاطفى و عشقى بوده و زن با نیروى جاذبه و جمال خود بر قلب مرد حکومت کرده او را در خدمت خود گرفته است. مرد به میل و رغبت خود نان‏آور زن شده و راضى شده او با خیال راحت به خود برسد و مایه تسکین قلب و ارضاى عاطفه عشقى او باشد؛ همچنانکه با میل و رغبت خود، زن را در پشت جبهه جنگ برده خود به وظیفه سربازى و فداکارى و دفاع از زن و فرزند قیام کرده است.
در عین حال انکار نمى‏کنیم که مرد در گذشته، هم به زن ظلم کرده و هم به فرزند، و از هر دوى اینها بهره کشى اقتصادى کرده است؛ همچنانکه به خود نیز ستم کرده است.
مرد به علت جهالت و تعصبهاى بیجا (نه به قصد استثمار و بهره کشى) هم به خود ظلم کرده هم به زن و فرزند. مرد در گذشته از لحاظ اقتصادى، هم در خدمت زن بوده هم از او بهره کشى اقتصادى کرده است. هر وقت طبیعت مرد به سوى خشونت گراییده‏ عشق و عاطفه در وجودش ضعیف شده، از زن به صورت یک ابزار اقتصادى استفاده کرده است. ولى این را به صورت یک اصل کلى حاکم بر تمام جوامع ماقبل [قرن‏] نوزدهم نمى‏توان ذکر کرد.
تجاوز به حقوق واقعى زن، استثمار زن، خشونت نسبت به او منحصر به ماقبل قرن 19 نیست. در قرن نوزدهم و بیستم حقوق واقعى زن کمتر از گذشته پایمال نشده است.(ص51و52)
 
* مبارزة اسلام با بهره¬کشی اقتصادی مرد از زن
 
 اسلام هرگز نخواسته مرد از زن بهره کشى اقتصادى کند، بلکه سخت با آن مبارزه کرده است. اسلام با قطعیّت تامّى که به هیچ وجه قابل مناقشه نیست، اعلام کرده است که مرد هیچ گونه حق استفاده اقتصادى از زن ندارد. این مسأله که زن استقلال اقتصادى دارد از مسلّمات قطعى اسلام است. کار زن از نظر اسلام متعلق به خود اوست. زن اگر مایل باشد، کارى که در خانه به وى واگذار مى‏شود مجّاناً و تبرّعاً انجام مى‏دهد، و اگر نخواهد، مرد حق ندارد او را مجبور کند. حتى در شیردادن به طفل با اینکه زن اولویّت دارد، اولویّت او موجب سقوط حق اجرت او نیست، یعنى اگر زن بخواهد فرزند خود را در مقابل مبلغى فرضاً یکهزار ریال در ماه شیر بدهد و زن بیگانه‏اى هم به همین مبلغ حاضر است شیر بدهد پدر باید اولویّت زن را رعایت کند. فقط درصورتى که زن مبلغ بیشترى مطالبه مى‏کند مرد حق دارد طفل را به دایه‏اى که اجرت کمترى مى‏گیرد بسپارد. زن مى‏تواند هر نوع کارى همین قدر که فاسدکننده خانواده و مزاحم حقوق ازدواج نباشد براى خود انتخاب کند و درآمدش هم منحصراً متعلق به خود اوست.(ص52)
 
*غیرت و حسادت
 
 از نظر ما در مرد تمایل به عفاف و پاکى زن وجود دارد، یعنى مرد رغبت خاصى دارد که همسرش پاک و دست نخورده باشد، همچنانکه در خود زن نیز تمایل خاصى به عفاف وجود دارد. البته در زن تمایل به اینکه شوهر با زن دیگر رابطه و آمیزش نداشته باشد نیز وجود دارد ولى این تمایل به عقیده ما ریشه دیگرى دارد مغایر با ریشه تمایل مشابهى که در مرد است. آنچه در مرد وجود دارد غیرت است و یا آمیخته‏اى است از حسادت و غیرت، ولى آنچه در زن وجود دارد صرفاً حسادت است.
ما فعلًا درباره لزوم عفاف مرد و ارزشش از نظر خودش و از نظر زن بحث نمى‏کنیم.
سخن ما فعلًا درباره حسى است که در مرد وجود دارد و به نام «غیرت» نامیده مى‏شود که: اولًا آیا غیرت همان حسادت است که تغییر اسم داده است یا چیز دیگرى است؟ ثانیاً آیا ریشه پوشش و حجاب اسلامى احترام به حس غیرت مرد است یا جهات دیگرى منظور است؟.
اما قسمت اول: ما معتقدیم که حسادت و غیرت دو صفت کاملًا متفاوت‏اند و هر کدام ریشه‏اى جداگانه دارد. ریشه حسادت خودخواهى و از غرایز و احساسات شخصى مى‏باشد ولى غیرت یک حس اجتماعى و نوعى است و فایده و هدفش متوجه دیگران است.
غیرت، نوعى پاسبانى است که آفرینش براى مشخص بودن و مختلط نشدن‏ نسلها در وجود بشر نهاده است. سرّ اینکه مرد حساسیت فوق العاده در جلوگیرى از آمیزش همسرش با دیگران دارد این است که خلقت مأموریتى به او داده است تا نسب را در نسل آینده حفظ کند. این احساس مانند احساس علاقه به فرزند است. همه کس مى‏داند که فرزند چقدر رنج و زحمت و هزینه براى پدر و مادر دارد. اگر علاقه مفرط بشر به فرزند نبود احدى اقدام به تناسل و حفظ نسل نمى‏کرد. اگر حس غیرت هم در مرد نمى‏بود که محل بذر را همیشه حفاظت و پاسبانى کند، رابطه نسلها با یکدیگر به کلى قطع مى‏شد، هیچ پدرى فرزند خود را نمى‏شناخت و هیچ فرزندى پدر خود را نمى‏دانست کیست. قطع این رابطه، اساس اجتماعى بودن بشر را متزلزل مى‏سازد.
پیشنهاد اینکه انسان به عنوان مبارزه با خودخواهى غیرت را کنار بگذارد درست مثل این است که پیشنهاد شود غریزه علاقه به فرزند را بلکه به طورکلى مطلق حس ترحم و عاطفه انسانى را به عنوان اینکه یک میل نفسانى است ریشه کن کنیم؛ درصورتى که این یک میل نفسانى در درجات پایین حیوانى نیست بلکه یک احساس عالى بشرى است.
علاقه به حفظ نسل در زن هم وجود دارد، ولى در آنجا احتیاج به پاسبان نیست، زیرا انتساب فرزند به مادر همیشه محفوظ است و اشتباه پذیر نیست. از اینجا مى‏توان فهمید که حساسیت زن در منع آمیزش شوهر با دیگران، ریشه‏اى غیر از حساسیت مرد در این مسأله دارد. احساس زن را مى‏توان ناشى از خودخواهى و انحصارطلبى دانست ولى احساس مرد چنانکه گفتیم جنبه نوعى و اجتماعى دارد. ما منکر حس حسادت و انحصارطلبى مرد نیستیم. ما مدعى هستیم که فرضاً مرد حسادت خود را با نیروى اخلاقى از میان ببرد یک نوع حس اجتماعى در او وجود دارد که اجازه نمى‏دهد با آمیزش همسرش با مردان دیگر موافقت کند. ما مدعى هستیم منحصرشناختن علت حساسیت مرد به حس حسادت که یک انحراف اخلاقى فردى است اشتباه است.
در برخى از روایات نیز بدین موضوع اشاره شده است که آنچه در مردان است غیرت است و آنچه در زنان است حسادت.
براى توضیح این مطلب مى‏توان یک نکته را افزود و آن این است که زن همیشه مى‏خواهد مطلوب و معشوق مرد باشد. جلوه گریها، دلبریها و خودنماییهاى زن همه براى جلب نظر مرد است. زن آنقدر که مى‏خواهد مرد را عاشق دلخسته خویش کند طالب وصال و لذت جنسى نیست. اگر زن نمى‏خواهد که شوهرش با زنان دیگر آمیزش داشته باشد به این جهت است که مى‏خواهد مقام معشوق بودن و مطلوب بودن را خاص خود کند. ولى در مرد چنین احساسى وجود ندارد. این گونه انحصارطلبى در سرشت مرد نیست. لهذا اگر مانع آمیزش زنش با مردان دیگر است، ریشه‏اش همان حراست و نگهبانى نسل است.(ص55و56)
 
*شهوترانی غیرت را از بین می برد
 
 انسان این حالت را دارد که هرچه بیشتر در گرداب شهوات شخصى فرو رود و عفاف و تقوا و اراده اخلاقى را از کف بدهد احساس «غیرت» در وجودش ناتوان مى‏گردد. شهوت پرستان از اینکه همسران آنها مورد استفاده‏هاى دیگران قرار بگیرند رنج نمى‏برند و احیاناً لذت مى‏برند و از چنین کارهایى دفاع مى‏کنند. برعکس، افرادى که با خودخواهیها و شهوات نفسانى مبارزه مى‏کنند و ریشه‏هاى حرص و آز و طمع و ماده پرستى را در وجود خود نابود مى‏کنند و به تمام معنى «انسان» و «انساندوست» مى‏گردند و خود را وقف خدمت به خلق مى‏کنند و حس خدمت به نوع در آنان بیدار مى‏شود، چنین اشخاصى غیورتر و نسبت به همسران خود حساستر مى‏گردند. این گونه افراد حتى نسبت به ناموس دیگران نیز حساس مى‏گردند، یعنى وجدانشان اجازه نمى‏دهد که ناموس اجتماع مورد تجاوز قرار گیرد. ناموس اجتماع ناموس خودشان مى‏شود.
على علیه السلام جمله عجیبى دارد. مى‏فرماید: «ما زَنى‏ غَیورٌ قَطُّ» «1» یعنى هرگز یک انسان شریف و غیور زنا نمى‏کند. نفرموده است: انسان حسود زنا نمى‏کند، بلکه فرمود انسان غیور زنا نمى‏کند، چرا؟ براى اینکه غیرت یک شرافت انسانى و یک حساسیت انسانى است نسبت به پاکى و طهارت جامعه. انسان غیور همان‏طور که راضى نمى‏شود دامن ناموس خودش آلوده گردد، راضى نمى‏شود دامن ناموس اجتماع هم آلوده شود؛ زیرا غیرت غیر از حسادت است؛ حسادت یک امر شخصى و فردى و ناشى از یک سلسله عقده‏هاى روحى است، اما غیرت یک احساس و عاطفه نوع بشرى است.
این خود دلیل است که «غیرت» از خودپرستى ناشى نمى‏شود، احساس خاصى است که قانون خلقت براى تحکیم اساس زندگى خانوادگى که یک زندگى طبیعى است نه قراردادى، ایجاد کرده است.(ص56و57)
 
* ریشة حیا و عفاف در زن
 
 به طورکلى بحثى است درباره ریشه اخلاق جنسى زن از قبیل حیا و عفاف، و از آن جمله است تمایل به ستر و پوشش خود از مرد. در اینجا نظریاتى ابراز شده است.
دقیق ترین آنها این است که حیا و عفاف و ستر و پوشش تدبیرى است که خود زن با یک نوع الهام براى گرانبهاکردن خود و حفظ موقعیت خود در برابر مرد به کار برده است. زن، با هوش فطرى و با یک حس مخصوص به خود دریافته است که از لحاظ جسمى نمى‏تواند با مرد برابرى کند و اگر بخواهد در میدان زندگى با مرد پنجه نرم کند از عهده زور بازوى مرد برنمى آید، و از طرف دیگر نقطه ضعف مرد را در همان نیازى یافته است که خلقت در وجود مرد نهاده است که او را مظهر عشق و طلب و زن را مظهر معشوقیّت و مطلوبیّت قرار داده است‏....وقتى که زن مقام و موقع خود را در برابر مرد یافت و نقطه ضعف مرد را در برابر خود دانست همان‏طور که متوسل به زیور و خودآرایى و تجمل شد که از آن راه قلب مرد را تصاحب کند، متوسل به دور نگه داشتن خود از دسترس مرد نیز شد. دانست که نباید خود را رایگان کند بلکه بایست آتش عشق و طلب او را تیزتر کند و درنتیجه مقام و موقع خود را بالا برد.(ص62و63)
 
" حجاب مطهری "
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد