اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

طنز جبهه ( 44 ) :

 Image result for ‫تصاویری از رزمندگان اسلام‬‎

 آماده می شدیم برای عملیات .

فرمانده مون با معاونش که کل دیشب رو به عبادت مشغول بود .

شوخی داشت ، می گفت : خوب دیشب نگذاشتی بخوابیم .

پسر مردن که این همه گریه و زاری نداره !

به خودم گفته بودی تا حالا صد دفعه کارت را درست کرده بودم!

نظرات 1 + ارسال نظر
دریچه ای رو به هنر و فرهنگ یکشنبه 28 آذر 1395 ساعت 21:48

بگذار تا مقابل روی تو بگذریم

دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم

شوقست در جدایی و جورست در نظر

هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم

روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست

بازآ که روی در قدمانت بگستریم

ما را سریست با تو که گر خلق روزگار

دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم

گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من

از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم

ما با توایم و با تو نه‌ایم اینت بلعجب

در حلقه‌ایم با تو و چون حلقه بر دریم

نه بوی مهر می‌شنویم از تو ای عجب

نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم

از دشمنان برند شکایت به دوستان

چون دوست دشمنست شکایت کجا بریم

ما خود نمی‌رویم دوان در قفای کس

آن می‌برد که ما به کمند وی اندریم

سعدی تو کیستی که در این حلقه کمند

چندان فتاده‌اند که ما صید لاغریم--------------------------------------- در پناه خدا باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد