اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

یک شهید، یک خاطره

سه تصویر ویژه از ضریح مطهر حضرت ابوالفضل (ع) | خبرگزاری بین المللی ...


بچه‌های حاجی



قبل از ازدواجمان سرپرستی سه بچه یتیم را قبول کرده بود. طوری که بچه‌ها در مراسم عروسی‌مان شرکت کردند و حتی ابتدای زندگی مشترکمان هر جا می‌رفتیم همیشه با ما بودند. همه آن‌ها را به نام بچه‌های حاجی می‌شناختند. محمدناصر برایشان خانه‌ای اجاره کرده بود و مدام به آن‌ها سر می‌زد تا از نظر مالی کم و کسری نداشته باشند.


با شروع جنگ، سرپرستی بچه‌ها را به یکی از برادران سپاه سپرد و خودش راهی منطقه شد. اما بازهم از راه دور هوای بچه‌ها را داشت و به کارهایشان رسیدگی می‌کرد. محمدناصر با تمام گرفتاری کاری‌، از طبقه محروم جامعه غافل نمی‌شد.


خاطره‌ای از شهید محمدناصر ناصری جازار
راوی: فاطمه هاشمی، همسر شهید

مریم عرفانیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد