به گزارش جام جم آنلاین به نقل از تبیان، پیکر پاک این شهید با گذشت چند سال
از دوران جنگ سالم از خاک شلمچه بیرون کشیده شد.
طلیعه ی فاطمیه
تسلیت یابن الحسن گشته عزای مادرت
آسمان دارالعزاست
بر مزار مخفی او خاک ریزی بر سرت
آسمان دارالعزاست
***
فراق پیامبر (ص)
ای پدر جان رفتی ومحزون تو زهرا شده
حیدرم تنها شده
بعد تو پای غریبه در سرایم واشده
حیدرم تنها شده
***
دیوار و در
پهلویم بشکسته دیگر در پس این در شده
فضه بر دادم برس
با علی چیزی نگو که غنچه ام پرپر شده
فضه بر دادم برس
***
آتش گرفتن در خانه
بین آتش درب خانه بر سرم آوار شد
دیده هایم تار شد
سینه ی من داغ از گلبوسه ی مسمار شد
دیده هایم تار شد
***
کوچه ی بنی هاشم
ضربه ای از ثانی و یک ضربه از دیوار خورد
مادرم ای مادرم
خواست برخیزد زجا سیلی دیگر بار خورد
مادرم ای مادرم
***
بلال
با اذانت شهر یثرب بیقراری می کند
ای اذان گوی نبی
فاطمه یاد پدر افتاده زاری می کند
ای اذان گوی نبی
***
بیت الاحزان
بعد از این قبر عمویم بیت الاحزان من است
عرش گریان من است
میزبان ناله های قلب سوزان من است
عرش گریان من است
***
بستر بیمادری
بس که لاله می چکد از جای جای پیکرت
شد گلستان بسترت
باغبان گشته این ایام کار همسرت
شد گلستان بسترت
***
وداع
می شود خاموش از امشب ناله های یاربم
جانم آمد بر لبم
یا علی جان تو و جان حسین و زینبم
جانم آمد بر لبم
***
شهادت
ای مسیحای علی بار دگر اعجاز کن
دیده بر من باز کن
ای پرستویم بمان یا با علی پرواز کن
دیده بر من باز کن
***
شام غریبان
باغبان تنها شده گلخانه ی او سوخته
قلب او افروخته
دیده بر تکه لباس بر روی در دوخته
قلب او افروخته
***
غسل
می دهم با فضه امشب شستشویت فاطمه
وای از پهلوی تو
بازویت دارد ورم، سرخ است رویت فاطمه
وای از پهلوی تو
***
تشییع
من امیرالمومنینم پهلوان خیبرم
خورده سیلی همسرم
جسم بی جان گلم را روی دوشم می برم
خورده سیلی همسرم
***
تدفین
خاک می ریزم به روی جسم چون نیلوفرت
ای فدایت حیدرت
لرزه افتاده به زانویم کنار پیکرت
ای فدایت حیدرت
***
بعد از شهادت
رفتی و تاریک شد بعد از تو این کاشانه ام
ای صفای خانه ام
چادرت بر سر نماید دختر دردانه ام
ای صفای خانه ام
***رضا رسول زاده***
به گزارش جام جم آنلاین به نقل از مهر، وصیت نامه اش را
پس از بسم الله الرحمن الرحیم، با این دعا آغاز می کند:
«اللّهم إنّی اسئلک أن تملأ قلبی حُبّا لک و خشیه مِنک ... »
رهبری معظم انقلاب هم درباره او می فرمایند:
«او سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت بود که با ذخیره ای از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانه روزی برای خدا و نبرد بی امان با دشمنان اسلام، در آسمان شهادت پرواز کرد و بر آستان رحمت الهی فرود آمد و به لقاءالله پیوست.»
تصاویر متعددی از لبخندهای منحصر به فردش در جمع یاران دفاع مقدس، فراموش نشدنی و از خاطره انگیزترین تصاویر دوران دفاع مقدس است. به این عکس ها، اضافه کنید عکسی را که روی خاک های معطر جبهه و در حالت زانو زده، سر خود را تا نزدیک زانوانش خم کرده و در فکر فرو رفته است.
سخن از حاج حسین خرازی، فرمانده دل های همه بسیجیان و البته فرمانده سلحشوران لشکر ۱۴ امام حسین (ع) است که حداقل در ۱۵ عملیات دوران دفاع مقدس مانند عملیاتهای فتح بستان، فتح المبین، کربلای پنج و والفجر هشت، در مقام فرمانده لشکر یا معاونت فرماندهی، حضوری جاودانه داشت؛ کسی که دفاع جانانه ۹ ماهه او و یارانش در جاده آبادان - اهواز، باعث شد تا به عنوان فرمانده اولین خط دفاعی معروف به «خطّ شیر» شناخته شود و نامش، بیشتر سر زبان ها بیفتد؛ همو که قطع شدن یک دستش در عملیات خیبر، او را از خیل عُشّاق دور نکرد و سرانجام در مانند چنین روزی یعنی در هشتمین روز از اسفند ماه سال ۱۳۶۵ و در عملیات کربلای ۵، به جمع یاران شهیدش پیوست، همان عملیاتی که از معروف ترین عملیات های عاشقانه در دوران دفاع مقدس است و باید آن را از حساب های عادی نظامی خارج دانست.
او پیش از شهادت، بارها افتخار جانبازی را به دست آورد که مشهورترین آنها در عملیات خیبر بود که ترکشی، یکی از دستانش را قطع کرد؛ اما از بیمارستان، با خانواده خود تماس گرفت و چنین گفت:
«دستم خراشی جزئی برداشته است ... پس از مرخصی خودم به دیدنتان می آیم.»
او از فرماندهانی بود که عاشقانه دفاع می کرد و البته این نکته را پیش از شروع هر عملیات و در جمع یارانش نیز سر می داد که:
«هر که عاشق شهادت نیست، از همین حالا شرکت نکند.»
و البته تاریخ گواهی می دهد که همه، عاشقانه در رکاب او بودند و ماندند.
اکنون شایسته است در سالروز شهادت او، مروری هر چند گذرا به برترین وجوه رفتاری آن فرمانده جوان نخبه داشته باشیم؛ شخصیتی که متولد سال ۱۳۳۶ در اصفهان است:
یک . قاطعیت و صلابت در عین لبخندهای همیشگی و فرماندهی بر قلب ها
شاید بتوان این نکته را، مهم ترین وجه شخصیتی شهید خرازی دانست.
در کتاب «زندگی با فرمانده»، اثر علی اکبری مزدآبادی آمده است:
«یکی از فرمانده های گروهان های تحت امر او، نیروهایش را به خوبی استتار نکرده بود، به شکلی که اگر هواپیماهای دشمن سر می رسیدند، حتما تلفات زیادی می گرفت. حاج حسین در حال عبور، فرمانده گروهان را صدا زد و توضیح خواست. توضیحش، قابل قبول نبود و حاج حسین، سیلی محکمی در گوش فرمانده گروهان خواباند.
دقایقی بعد برای توجیه بهتر فرماندهان تحت امر، جلسه ای اضطراری تشکیل شد و حاج حسین خرازی، پیش از شروع جلسه به سراغ همان فرمانده گروهان رفت و در حضور دیگران او را در آغوش کشید، دلجویی کرد و حلالیت طلبید.
فرمانده گروهان می گفت: لحظه ای که فرمانده مرا در آغوش کشید و بوسه باران کرد، آنقدر برایم شیرین بود که دوست دارم هر روز حسین آقا یک سیلی در گوش من بخواباند و سپس مرا در آغوش بگیرد.»
دو . روحیه بسیجیِ فرمانده
او کسی بود که به آنچه می گفت، عمل می کرد؛ این بود که گفتارش به دل می نشست. به بیان دیگر حاج حسین خرازی و بسیاری دیگر از فرماندهان دوران دفاع مقدس، نه مدالی به سینه داشتند و نه حرف های عجیب و غریب می زدند، آن ها حتی گاهی تا لحظات آخر هم برای عده ای از رزمندگان، ناشناس باقی ماندند و همه اینها به دلیل اوج روحیه بسیجی بودنشان بود.
خود او در یکی از سخنانش چنین گفته است:
«علاقه مندم که با بی آلایشی تمام، همیشه در میان بسیجی ها باشم و به دردِ دلِ آنها برسم.»
لحظه شهادت حاج حسین خرازی به خوبی روحیه متمایز بسیجی بودن او را نشان می دهد، یعنی همان لحظه ای که در شلمچه و در عملیات کربلای پنج، جهت رفع مشکل پیش آمده برای اتومبیل حمل غذای رزمندگان، شخصا وارد عمل شد و در همان لحظه بود که با ترکش های خمپاره ای، به دیدار حق شتافت.
سه . تواضع مثال زدنی
شاید جمله ای زیباتر و جامع تر از این جمله سید شهیدان اهل قلم، آوینی، نتواند اوج تواضع این فرمانده قلب ها را حکایت کند؛ آن جا که درباره او می گوید:
«آن قدر متواضع بود که او را در میان همراهانش گم می کنی.»
خرازی البته مانند بسیاری دیگر از فرماندهان دوران دفاع مقدس، ویژگی های مثال زدنی دیگر مانند «دقت در مصرف بیت المال»، «نظم و انضباط»، «نماز توأم با گریه» و به ویژه، «سرکشی مرتب به نیروهای زیر دست و بویژه در نیمه های شب» هم داشت.
شایسته است این گفتار را در سی اُمین سالروز شهادت او، با برخی از جملات حکیمانه و ماندگارش به پایان ببریم؛ جملاتی که از دل و زبان یک بسیجیِ جانباز برآمده و جاودانه شده است:
هرچه می کشیم و هرچه بر سَرِمان می آید، از نافرمانی خداست.
اگر برای خدا جنگ می کنید، احتیاج ندارد به من یا دیگری گزارش کنید؛ گزارش را نگه دارید برای قیامت؛ اگر کار برای خداست، گفتنش برای چه؟
در مشکلات است که انسان ها آزمایش می شوند.
همواره سعی مان این باشد که خاطره شهدا را
" جام جم "
بار الها چه کنم گوهرم از دستم رفت
همدم و مونس و غم پرورم از دستم رفت
ماه من در شب تاریک نهان شد در خاک
آخر آن مرغ شکسته پرم از دستم رفت
ناگزیرم دگر از شهر مدینه بروم
چه کنم گر نروم همسرم از دستم رفت
فاتح خیبرم و خانه نشینم کردند
کشته شد فاطمه و یاورم از دستم رفت
درگهم مقتل محبوب جوانمرگ من است
هیجده ساله حمایتگرم از دستم رفت
غسل میدادم و دیدم بدنش مجروح است
وا مصیبت گل نیلوفرم از دستم رفت
فاطمه یک تنه بر من عوض لشگر بود
موج زد فوج بلا ، لشگرم از دستم رفت
صِهر پیغمبرم و خسته ز جور امّت* *(صِهر:داماد)
ساقی کوثرم و کوثرم از دستم رفت
دگر از ناله اش اهل وطن آسوده شدند
راحتی بخش دل مضطرم از دستم رفت
آبِ رفته که شنیدست به جو برگردد
عاقبت نور دو چشم ترم از دستم رفت
کاش میبود خدیجه سر قبرش میگفت
وای بر حال علی دخترم از دستم رفت
نفسی میکشم و همنفسی میجویم
درد دل با که کنم دلبرم از دستم رفت
ترسم از آن که بُوَد زندگیم طولانی
سیرم از جان که ز جان بهترم از دستم رفت
گردد از ناله ی زینب جگرم خون شبها
گوید ای وای خدا مادرم از دستم رفت
***استاد ولی الله کلامی زنجانی***
بگذشت نُه بهار تو، در لاله زار من
من بلبل تو بودم و تو گلعذار من
ای با تو رشکِ هشت بهشت، آشیانهام!
بنگر به چار لالهی دلْ داغدار من
چشمان خویش بستی و مژگان گره زدی
هم باز کن گره ز مژه، هم ز کار من
شمشیر، در غلافِ صبوری نهادهام
تیغ زبان توست کنون، ذوالفقار من
ای ماه من! چه شد که نچیدی ستارهای
از آسمان ِ دیدهی اختر نثار من!
دریای بیکنارهی غم؛ سینهی من است
ای ساحل علی! تو بمان در کنار من
امّید ماندن تو، به دل ، پروراندهام
(ای وای بـر من و دل امّیـدوار من)*
* هلالی جغتایی
***جواد هاشمی (تربت)***
برخی از مردان چیزهایی را از همسران خود پنهان میکنند. باورش سخت نیست! تا قبل از خواندن این متن، شاید به عنوان یک زن، اصلاً به اندازه یک سر سوزن هم به این موجودات مرموز شک نکرده باشید.
مردان موجوداتی عاطفی و احساساتی نیستند
خانمهای سراسر دنیا در این مورد اتفاق نظر دارند که به ندرت گریه شوهرشان را دیدهاند. مگر میشود گریه نکرد؟! بیشتر آنها شاید در اوج ناراحتی یکی دو قطره اشک هنگام دوش گرفتن بریزند یا هنگامی که در حال مجادله و دعوا هستند. آقایان در حضور خانمهایشان احساساتی نیستند اما وقتی به آنها نگاه نمیکنید، خیلی هم احساساتی هستند.
بیشتر آقایان اندام متناسبی ندارند
مرد شما ممکن است طوری به نظر برسد که انگار بدنی از فولاد دارد. اما نه تنها احساسات دارند بلکه بدنشان خیلی قرص و محکم نیست. مردان هم عاشق زیبایی بدنشان هستند و برخی از آنها نیز بیش از اندازه روی معایب بدنشان تمرکز و توجه میکنند: چیزهایی مثل شل بودن سینهها، بالاتنه چاق، عضلات بازوی کوچک و چیزهایی شبیه این. باید به او نشان دهید که او را با همین شکل و ظاهر دوست دارید.
او به شما نیاز دارد
مرد شما ترکیبی از یک مرد آهنین و یک مرد معمولی است که میتواند خودپسندترین و مغرورترین موجود روی زمین باشد که فکر میکند کاملاً مستقل است و فقط به خودش متکی است. اما با این حال، او مثل یک بچه به شما نیاز دارد. بله، درست است که به باشگاه میرود و همکاران خیلی جذابی هم دارد اما دوست واقعی او شما هستید و آنها در تمام طول زندگی نیازمند حمایت شما هستند.
مردها خودشان را سرکوب میکنند
مردها هر کدام خصوصیتها و ویژگیهای مردانه خاصی دارند. اما آنها هم روحیات خاصی دارند، دچار شک میشوند، میترسند و یاد نگرفتهاند که در اجتماع خودشان را ابراز کنند و به راحتی احساساتشان را بیان نمایند. مرد شما فکر میکند باید احساساتش را دفن کند و به همین دلیل است که شما به عنوان همسرش باید به او نشان دهید که میتواند در حضور شما، یعنی در همان محیط امنی که هست، احساسات خود را به راحتی ابراز کند.
مردها هم ترسو هستند
با اینکه ظاهر مردها طوری است که انگار بزرگ و بالغ شدهاند و میتوانند شغلی داشته باشند، ازدواج کنند، سرپرست یک خانوار باشند و مثل یک بزرگسال رفتار کنند، اما هنوز هم یک بشر ترسو است. ترس از وضعیت اقتصادی، آینده، قبضها، فرزندان و مرگ روی همه مردها به یک نسبت تأثیر میگذارد.
مردها بچهاند!
مردها به این دلیل که مرد هستند و بزرگ شدهاند فقط به دنبال برقراری ارتباط جنسی نیستند. گاهی اوقات فقط میخواهند مانند کودک در آغوش گرفته شوند و ارتباط صمیمانه و نزدیک به شما داشته باشند؛ درست مثل وقتی که کودک را در آغوش میگیرید و نوازشش میکنید.
و امـــــــــا
چیزهایی که خانمها از شوهرانشان پنهان میکنند
بعد از این که پیوند میان شما و همسرتان بسته شد، از نظر ذهنی و عاطفی این شعار را باور خواهید داشت: "هر چه من دارم مال توست و هر چه تو داری مال من است" و بدین گونه زندگی مشترک زناشویی شکل میگیرد. با این حال، بیشتر زنها دوست دارند چیزهایی را از شوهرشان مخفی کنند؛ حتی اگر پیوند میان آنها بسیار محکم و رابطهشان بسیار عاشقانه و خوب باشد. (خب، مردان هم همین طور هستند و خیلی چیزها را پنهان میکنند). ما با کارشناسان صحبت کردیم تا بفهمیم چه چیزهایی هستند که زنان در مورد آنها سکوت میکنند و مثل یک راز نگهشان میدارند.
نگرانی در مورد سلامت جسمی
اگر زنی یک خال یا برآمدگی در سینه خود داشته باشد یا علامتی روی بدنش باشد که آن را نگران میکند ترجیح میدهد سکوت کرده و اضطراب خود را عیان نکند. دلیل این امر این است که میخواهند از زندگی و شوهرانشان محافظت کنند یا استرس آنها را کم کنند؛ مخصوصاً اگر مشکلات جسمی آنها به حالت حاد دربیاید. زنان کم بودن استرس شوهران خود را به حمایت شدن از سوی آنها در مواجهه با بیماری ترجیح میدهند.
مشکل در روابط عاطفی زناشویی
به این وضعیتها فکر کنید: جنگیدن، حالت تهاجمی داشتن، منفعل بودن در روابط، عدم توافق در انتخاب محل زندگی، بچه داشتن یا نداشتن! اگر زنان نتوانند مشکلاتی که در روابط زناشویی دارند را خودشان حل کنند، اغلب به تنهایی پیش مشاور میروند و با شوهران خود در میان نمیگذارند. هدف چیست؟ میخواهند تصمیم بگیرند که آیا رابطه زناشویی آنها ارزش نجات دادن دارد یا نه. با اینکه مشاوره گرفتن از متخصص مفید است اما بهتر است شوهر هم در کنار شما باشد. زنان فکر میکنند نباید مردان را در جریان مشاوره بگذارند در صورتی که مرد هم باید در سرنوشت یک رابطه نقش داشته باشد.
مشکل در روابط جنسی زناشویی
گاهی اوقات زنان به مشاور مراجعه میکنند زیرا از رابطه جنسی خود با همسرشان رضایت ندارند. دلیل مراجعه به مشاور این است که زنان در مورد این گونه روابط با همسرشان حرف نمیزنند و اغلب وقتی وارد رابطه رسمی ازدواج میشوند با آن کنار میآیند. لازم نیست کنار بیایند! بلکه بهتر است اگه کاری را دوست ندارند یا آزارشان میدهند آن را ابراز کنند نه اینکه چیزهایی که از نظر حسی آنها را به هم میریزد را در دل خودشان نگه دارند.
موفقیتهای شخصی
باور میکنید یا نه، اما کمتر پیش میآید که زنان به خانه بیایند و در مورد ترفیع شغلی، رکورد زدن، افزایش حقوق یا تشویقی گرفتن خود صحبت کنند و پز بدهند. آنها موفقیتهای چشمگیر خود را با دیگران به اندازه کافی به اشتراک نمیگذارند. زنان نمیخواهند حس کنند بین خودشان و همسرشان رقابت وجود دارد و موفقیتهای آنها در موفقیت مرد زندگیشان که نقش سرپرست خانواده را دارد تداخل ایجاد کند.
خب، بیایید کمی واقعبین باشیم. اگر شما قدرت بیشتری در کار خود کسب میکنید، ورزشکار ماهری میشوید و مدال میآورید یا حتی درآمد بیشتری نسبت به شوهرتان دارید، آیا واقعاً مهم است؟ به گفته کارشناسان، برخی مردان در چنین مواقعی احساس خطر و تهدید برای زندگی زناشویی خود دارند. خیلی از مردان میخواهند زنان باهوشی و باکمالاتی داشته باشند اما نه اینکه سرتر از آنها باشند! متأسفانه چنین چیزی وجود دارد.
حساب بانکی
زنان به چندین دلیل حساب بانکی محرمانه و سری دارند. البته، این چیزی است که اغلب موارد از مادرشان یاد میگیرند. هر چند این یک قانون طلایی است که همیشه مبلغی را پسانداز داشته باشیم تا وقتی روابط زناشویی موفق نبود بتوان تا مدتی از نظر مالی تأمین بود. داشتن حساب بانکی محرمانه به زنان حس امنیت میدهد. اما اگر شوهر شما متوجه شود که حساب مخفیانه دارید، ممکن است فکر کند دارید پول جمع میکنید تا به ازدواج خود پایان دهید. شاید فکر کند مورد خیانت قرا گرفته است و همسرش رازهای بزرگتر دیگری هم دارد!
خب، حالا که میدانید لازم نیست همه چیز را فاش کنید، لازم است کمی خودتان را حفظ کنید و برای خودتان رازهایی داشته باشید که بر اطمینان، حمایت و تقویت روابط شما تأثیر مثبت بگذارد. این یک فرصت برای شماست تا به کمک آن روابط خود را محکم و پایدارتر کنید. چرا که نه؟!
نوشته سعیده اکبری در فوت و فن
ای مسیحا نفسم از چه بریده نفست
رفتی و زود برآرورده شد آخر هوست
با پرزخم چگونه تو شکستی قفست
زتو شرمنده نشد تاکه شوم دادرست
بی وداع از برمن رفتی وحسرت خوردم
کاش ای فاطمه جان قبل تو من می مردم
خبرت را که شنیدم بدنم لرزان شد
دیده ام سیل شد و رود شد و باران شد
شعله شد آه من و ناله من طوفان شد
گریه کردم بخدا قاتل تو خندان شد
وقت پیروزی دشمن شد و حیدر افتاد
پیش مردم به خدا شیر تو با سر افتاد
ای جوانی که خوشی زعمر ندیده برخیز
هیجده ساله از غصه خمیده برخیز
ای گلی که به تنت چکه دویده برخیز
چه کسی پارچه بر روت کشیده برخیز
شاه این عالمم و بی تو بدون تاجم
قبله حاجت من ،سخت به تو محتاجم
چه کنم کار من افتاده به اینجا چه کنم
رفتی و مانده ام و دست تمنّّا چه کنم
ای سپاهم تو بگو من تک و تنها چه کنم
مانده ام مات که با غسل تو زهرا چه کنم
تن حوریه نمای تو پر از آثار است
بدنت نقش پراز میخ در و دیوار است
می روی خاطره کوچه تو می ماند
حسنم خون زبصر از غم تو می راند
راز آن چادر خاکی تو را می داند
زیر لب روضه سیلی تو را می خواند
عقده اش این شده که از تو دفاعی ننمود
خود خوری میکند از اینکه نشد کوچک بود
سر نهاده است به پای تو حسینت زهرا
تا که او را بکنی یاد تو در عاشورا
سرنهاده ست بپایت که بیایی آنجا
تا که آرام دهد جان وسط آن دریا
خس خس زیر گلویش به زیر آن خنجر
به خدا یک کلمه هست بیا ای مادر
ذوالجناحی خبرش غرق بخون یال بَرََََُد
زخم وخونریزی پهلو تنش از حال بَرد
بدنش را نوک نیزه ته گودال بَرَد
نعل ، دندان زلبش کَنده و پامال بَرد
از پس سر ،سر او را ز جنایت کندند
خواهرش لطمه زنان ، وای همه می خندند
***مجتبی صمدی شهاب***
رحیم
رحیم نیز یکی از اسمای حسنای خداوندی است.
خداوند رحیم است یعنی با مومنین مهربان است و نظرخاص فقط به
مومنین دارد .
خواص :
1- از خواص این اسم ، این است که اگر کسی آن را بعد از نمازی " 100 " بار
بخواند در همه ی حالات مورد لطف خداوند قرار می گیرد .
2- هرکس در هر روز " 1000 " بار " یا رحیم " بگوید ، مشفق و مهربان
می گردد .
3-اگر برای کسی امر مهمی پیش آمد که در رفع آن عاجز شد در روز جمعه بعد
از نماز عصر تا وقت غروب آفتاب اسم های شریف " یا الله " و " یا رحمن "
و " یا رحیم " را بگوید و بعد از غروب آفتاب سربه سجده بگذارد و مطلب خود
را بخواهد که مجرب است
4- اگر کسی هر مطلبی پیش آمد " یا الله " را آن قدر بگوید که نفسش قطع
شود و " یا رحمن " و " یا رحیم " را نیز بدین طریق بگوید و بعد از آن مطلب
خود را بخواهد و بعد از آن نیز صلوات بفرستد ، برآورده می شود . مجرب است .
5- هرکس در هر صبح " 90 " بار این اسم مبارک را بگوید خلایق با او مهربان
می گردند .
6- در خواص الاسماء آمده است برای برآمده شدن حوائج دنیا و آخرت مداومت
نمودن براین اسم نافع است .
7-هر کس این اسم را ورد خود بسازد ، از خداوند چیزی را سوال نمی کند مگر
آن که به او عطا می فرماید .
8- اگر کسیدر امر مهمی فرومانده باشد ، چون براین اسم مداومت نماید ،
گشایشی در کار او پیدا می شود .
9- دو نفراز بزرگان فرموده اند : هر کس چهل شبانه روز و در هر شبانه روز
" 5500 " بار این اسم مبارک را بخواند همه ی مخلوقات از پرنده و غیر آن با
او انس می گیرند و حکام و سلاطین مطیع و فرمانبردار وی می گردند و مقاصد
اهل عالم از او کفایت می شود .
اما چون مراد حاصل شد نباید که دست از دعوت و خواندن آن اسم برداشت و
اگر بعد از چهل روز به همان عدد نتوانست که بخواند به هر مقدار که برای او میسر
است آن را بخواند .
حدیث لوح حضرت فاطمه زهرا (س)، از احادیث بسیار معتبری است که با توجه به سند بسیار قوی آن و فراوانی نقل آن در منابع مختلف، جایگاه ویژهای در مباحث اثبات امامت و خلافت ائمه شیعه (ع) دارد. صراحتی که این حدیث قدسی در ذکر نام یکایک جانشینان رسول خدا (ص) دارد؛ آن را در موقعیت ممتازی در مباحث شناخت و اثبات امامت اولیای دین قرار داده است.
این کلام الهی در جریان ولادت امام حسین (ع) بهعنوان مژدگانی از جانب رسول خدا (ص) در لوحی که ویژگیهای آن در ابتدای روایت آمده به حضرت زهرا (س) اهدا گردیده است و جابر بن عبدالله انصاری از اصحاب رسول خدا و امیرالمؤمنین (ع) و اول زائر حضرت اباعبدالله الحسین (ع) در کربلا در روز اربعین که به واسطه عمر نسبتاً طولانی خود ایشان تا زمان حضور امام محمدباقر (ع) حیات داشتند؛ در آن روز فرخنده جهت عرض تبریک به منزل امابیها فاطمه زهرا (س) مشرف شده بود و از این لوح رونویسی مینماید. بعد از این ماجرا سالها بعد حضرت محمد بن علی الباقر (ع) به مقابله آنچه جابر رونویسی کرده بود و آنچه ایشان از اجداد خود در اختیار داشتند پرداختند تا به این ترتیب بر اعتبار این حدیث قدسی بیش از پیش افزوده گردد و همینطور بار دیگر به این واسطه بر نقل آن تأکید شده باشد.
امام زمان(عج) در این حدیث شریف اینگونه توصیف شده اند: او کمال موسی، رونق عیسی و صبر ایوب دارد.
متن عربی و فارسی حدیث لوح به این شرح است؛
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِیفٍ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ
صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه
السلام قَالَ قَالَ أَبِی لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ- إِنَّ لِی إِلَیْکَ حَاجَةً فَمَتَی یَخِفُّ عَلَیْکَ أَنْ أَخْلُوَ بِکَ
فَأَسْأَلَکَ عَنْهَا فَقَالَ لَهُ جَابِرٌ أَیَّ الْأَوْقَاتِ أَحْبَبْتَهُ فَخَلَا بِهِ فِی بَعْضِ الْأَیَّامِ فَقَالَ لَهُ یَا جَابِرُ أَخْبِرْنِی عَنِ
اللَّوْحِ الَّذِی رَأَیْتَهُ فِی یَدِ أُمِّی فَاطِمَةَ علیها السلام بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلّم وَ
مَا أَخْبَرَتْکَ بِهِ أُمِّی أَنَّهُ فِی ذَلِکَ اللَّوْحِ مَکْتُوبٌ فَقَالَ جَابِرٌ أَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّی دَخَلْتُ عَلَی أُمِّکَ فَاطِمَةَ
علیه السلام فِی حَیَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَهَنَّیْتُهَا بِوِلَادَةِ الْحُسَیْنِ وَ رَأَیْتُ فِی یَدَیْهَا لَوْحاً أَخْضَرَ ظَنَنْتُ
أَنَّهُ مِنْ زُمُرُّدٍ وَ رَأَیْتُ فِیهِ کِتَاباً أَبْیَضَ شِبْهَ لَوْنِ الشَّمْسِ فَقُلْتُ لَهَا بِأَبِی وَ أُمِّی یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ
صلی الله علیه و آله مَا هَذَا اللَّوْحُ فَقَالَتْ هَذَا لَوْحٌ أَهْدَاهُ اللَّهُ إِلَی رَسُولِهِ صلی الله علیه و آله
فِیهِ اسْمُ أَبِی وَ اسْمُ بَعْلِی وَ اسْمُ ابْنَیَّ وَ اسْمُ الْأَوْصِیَاءِ مِنْ وُلْدِی وَ أَعْطَانِیهِ أَبِی لِیُبَشِّرَنِی
بِذَلِکَ قَالَ جَابِرٌ فَأَعْطَتْنِیهِ أُمُّکَ فَاطِمَةُ علیها السلام فَقَرَأْتُهُ وَ اسْتَنْسَخْتُهُ فَقَالَ لَهُ أَبِی فَهَلْ
لَکَ یَا جَابِرُ أَنْ تَعْرِضَهُ عَلَیَّ قَالَ نَعَمْ فَمَشَی مَعَهُ أَبِی إِلَی مَنْزِلِ جَابِرٍ فَأَخْرَجَ صَحِیفَةً مِنْ رَقٍّ
فَقَالَ یَا جَابِرُ انْظُرْ فِی کِتَابِکَ لِأَقْرَأَ أَنَا عَلَیْکَ فَنَظَرَ جَابِرٌ فِی نُسْخَةٍ فَقَرَأَهُ أَبِی فَمَا خَالَفَ حَرْفٌ
حَرْفاً فَقَالَ جَابِرٌ فَأَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّی هَکَذَا رَأَیْتُهُ فِی اللَّوْحِ مَکْتُوباً:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* هَذَا کِتَابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ*- لِمُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ وَ نُورِهِ وَ سَفِیرِهِ وَ
حِجَابِهِ وَ دَلِیلِهِ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِینَ عَظِّمْ یَا مُحَمَّدُ أَسْمَائِی وَ اشْکُرْ نَعْمَائِی
وَ لَا تَجْحَدْ آلَائِی إِنِّی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا قَاصِمُ الْجَبَّارِینَ وَ مُدِیلُ الْمَظْلُومِینَ وَ دَیَّانُ الدِّینِ إِنِّی
أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَمَنْ رَجَا غَیْرَ فَضْلِی أَوْ خَافَ غَیْرَ عَدْلِی عَذَّبْتُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ
الْعالَمِینَ فَإِیَّایَ فَاعْبُدْ وَ عَلَیَّ فَتَوَکَّلْ إِنِّی لَمْ أَبْعَثْ نَبِیّاً فَأُکْمِلَتْ أَیَّامُهُ وَ انْقَضَتْ مُدَّتُهُ إِلَّا جَعَلْتُ
لَهُ وَصِیّاً وَ إِنِّی فَضَّلْتُکَ عَلَی الْأَنْبِیَاءِ وَ فَضَّلْتُ وَصِیَّکَ عَلَی الْأَوْصِیَاءِ وَ أَکْرَمْتُکَ بِشِبْلَیْکَ وَ
سِبْطَیْکَ حَسَنٍ وَ حُسَیْنٍ فَجَعَلْتُ حَسَناً مَعْدِنَ عِلْمِی-بَعْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ أَبِیهِ وَ جَعَلْتُ حُسَیْناً
خَازِنَ وَحْیِی وَ أَکْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ وَ خَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعَادَةِ فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَ أَرْفَعُ الشُّهَدَاءِ
دَرَجَةً جَعَلْتُ کَلِمَتِیَ التَّامَّةَ مَعَهُ وَ حُجَّتِیَ الْبَالِغَةَ عِنْدَهُ بِعِتْرَتِهِ أُثِیبُ وَ أُعَاقِبُ أَوَّلُهُمْ عَلِیٌّ سَیِّدُ
الْعَابِدِینَ وَ زَیْنُ أَوْلِیَائِیَ الْمَاضِینَ وَ ابْنُهُ شِبْهُ جَدِّهِ الْمَحْمُودِ مُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ عِلْمِی وَ الْمَعْدِنُ
لِحِکْمَتِی سَیَهْلِکُ الْمُرْتَابُونَ فِی جَعْفَرٍ الرَّادُّ عَلَیْهِ کَالرَّادِّ عَلَیَّ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأُکْرِمَنَّ مَثْوَی
جَعْفَرٍ وَ لَأَسُرَّنَّهُ فِی أَشْیَاعِهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ أَوْلِیَائِهِ أُتِیحَتْ بَعْدَهُ مُوسَی فِتْنَةٌ عَمْیَاءُ حِنْدِسٌ- لِأَنَّ
خَیْطَ فَرْضِی لَا یَنْقَطِعُ وَ حُجَّتِی لَا تَخْفَی وَ أَنَّ أَوْلِیَائِی یُسْقَوْنَ بِالْکَأْسِ الْأَوْفَی مَنْ جَحَدَ وَاحِداً
مِنْهُمْ فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِی وَ مَنْ غَیَّرَ آیَةً مِنْ کِتَابِی فَقَدِ افْتَرَی عَلَیَّ وَیْلٌ لِلْمُفْتَرِینَ الْجَاحِدِینَ عِنْدَ
انْقِضَاءِ مُدَّةِ مُوسَی عَبْدِی وَ حَبِیبِی وَ خِیَرَتِی فِی عَلِیٍّ وَلِیِّی وَ نَاصِرِی وَ مَنْ أَضَعُ عَلَیْهِ أَعْبَاءَ
لنُّبُوَّةِ وَ أَمْتَحِنُهُ بِالاضْطِلَاعِ بِهَا یَقْتُلُهُ عِفْرِیتٌ مُسْتَکْبِرٌ یُدْفَنُ فِی الْمَدِینَةِ الَّتِی بَنَاهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ-
إِلَی جَنْبِ شَرِّ خَلْقِی حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَسُرَّنَّهُ بِمُحَمَّدٍ ابْنِهِ وَ خَلِیفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ وَارِثِ عِلْمِهِ فَهُوَ
مَعْدِنُ عِلْمِی وَ مَوْضِعُ سِرِّی وَ حُجَّتِی عَلَی خَلْقِی لَا یُؤْمِنُ عَبْدٌ بِهِ إِلَّا جَعَلْتُ الْجَنَّةَ مَثْوَاهُ وَ
شَفَّعْتُهُ فِی سَبْعِینَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ کُلُّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا النَّارَ وَ أَخْتِمُ بِالسَّعَادَةِ لِابْنِهِ عَلِیٍّ وَلِیِّی
وَ نَاصِرِی وَ الشَّاهِدِ فِی خَلْقِی وَ أَمِینِی عَلَی وَحْیِی أُخْرِجُ مِنْهُ الدَّاعِیَ إِلَی سَبِیلِی وَ الْخَازِنَ
لِعِلْمِیَ الْحَسَنَ وَ أُکْمِلُ ذَلِکَ بِابْنِهِ محمد رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ عَلَیْهِ کَمَالُ مُوسَی وَ بَهَاءُ عِیسَی
وَ صَبْرُ أَیُّوبَ فَیُذَلُّ أَوْلِیَائِی فِی زَمَانِهِ وَ تُتَهَادَی رُءُوسُهُمْ کَمَا تُتَهَادَی رُءُوسُ التُّرْکِ وَ الدَّیْلَمِ
فَیُقْتَلُونَ وَ یُحْرَقُونَ وَ یَکُونُونَ خَائِفِینَ مَرْعُوبِینَ وَجِلِینَ تُصْبَغُ الْأَرْضُ بِدِمَائِهِمْ وَ یَفْشُو الْوَیْلُ
وَ الرَّنَّةُ فِی نِسَائِهِمْ أُولَئِکَ أَوْلِیَائِی حَقّاً بِهِمْ أَدْفَعُ کُلَّ فِتْنَةٍ عَمْیَاءَ حِنْدِسٍ وَ بِهِمْ أَکْشِفُ
الزَّلَازِلَ وَ أَدْفَعُ الْآصَارَ وَ الْأَغْلَالَ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ
.
قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَالِمٍ قَالَ أَبُو بَصِیرٍ لَوْ لَمْ تَسْمَعْ فِی دَهْرِکَ إِلَّا هَذَا الْحَدِیثَ لَکَفَاکَ فَصُنْهُ
إِلَّا عَنْ أَهْلِه
امام صادق(ع) فرماید: پدرم به جابر بن عبد اللَّه انصاری فرمود: من با تو کاری دارم، چه وقت برایت آسانتر است که ترا تنها ببینم و از تو سؤال کنم؟ جابر گفت: هر وقت شما بخواهی، پس روزی با او در خلوت نشستند و به او فرمودند: درباره لوحی که آن را در دست مادرم فاطمه علیها السلام دختر رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله دیدهای و آنچه مادرم به تو فرمود که در آن لوح نوشته بود، به من خبر ده. جابر گفت: خدا را گواه می گیرم که من در زمان حیات رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله خدمت مادرت فاطمه علیها السلام رفتم و او را به ولادت حسین علیه السلام تبریک گفتم، در دستش لوح سبزی دیدم که گمان کردم از زمرد است و مکتوبی سفید در آن دیدم که چون رنگ خورشید (درخشان) بود.
به ایشان عرض کردم: دختر پیغمبر! پدر و مادرم قربانت، این لوح چیست؟ فرمودند: لوحی است که خدا آن را به رسولش صلّی اللَّه علیه و آله اهدا فرموده، اسم پدرم و اسم شوهرم و اسم دو پسرم و اسم اوصیاء از فرزندانم در آن نوشته است و پدرم آن را بعنوان مژدگانی بمن عطا فرموده.
جابر گوید: سپس مادرت فاطمه علیها السلام آن را بمن داد. من آن را خواندم و رونویسی کردم. پدرم به او گفتند: ای جابر! آن را بر من عرضه میداری؟ عرض کرد: آری. آنگاه پدرم همراه جابر به منزل او رفت، جابر ورق صحیفهای بیرون آورد. پدرم فرمودند: ای جابر، تو در نوشتهات نگاه کن تا من برایت بخوانم، جابر در نسخه خود نگریست و پدرم قرائت کردند، حتی حرفی با حرفی اختلاف نداشت.
آنگاه جابر گفت: خدا را گواه می گیرم که این گونه در آن لوح نوشته دیدم:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ این نامه از جانب خداوند عزیز حکیم است برای محمد پیغمبر او، و نور و سفیر و دربان (واسطه میان خالق و مخلوق) و دلیل او، که روح الامین (جبرئیل) از نزد پروردگار جهان بر او نازل شود. ای محمد أسماء مرا (ائمه و اوصیائت را- از مجلسی (ره)-) بزرگ شمار و نعمتهای مرا سپاسگزار و الطاف مرا انکار مدار.همانا منم خدائی که جز من شایان پرستشی نیست، منم شکننده جباران و دولت رساننده به مظلومان و جزا دهنده روز رستاخیز، همانا منم خدائی که جز من شایان پرستشی نیست، هر که جز فضل مرا امیدوار باشد (با اینکه خود را مستحق ثواب من داند) و از غیر عدالت من بترسد، (با اینکه کیفر مرا ستم انگارد) او را عذابی کنم که هیچ یک از جهانیان را نکرده باشم، پس تنها مرا پرستش کن و تنها بر من توکل نما. من هیچ پیغمبری را مبعوث نساختم که دورانش کامل شود و مدتش تمام گردد، جز اینکه برای او وصی و جانشینی مقرر کردم. و من ترا بر پیغمبران برتری دادم و وصی ترا بر اوصیاء دیگر، و ترا به دو شیر زاده و دو نوهات حسن و حسین گرامی داشتم، و حسن را بعد از سپری شدن روزگار پدرش کانون علم خود قرار دادم و حسین را خزانه دار وحی خود ساختم و او را بشهادت گرامی داشتم و پایان کارش را به سعادت رسانیدم، او برترین شهداست و مقامش از همه آنها عالی تر است. کلمه تامه (معارف و حجج) خود را همراه او و حجت رسای خود (براهین قطعی امامت) را نزد او قرار دادم، به سبب عترت او پاداش و کیفر دهم. نخستین آنها علی، سرور عابدان و زینت اولیاء گذشته من است. و پسر او که مانند جد محمود (پسندیده) خود محمد است، او شکافنده علم من و کانون حکمت من است و جعفر است که شکّ کنندگان در باره او هلاک می شوند، هر که او را نپذیرد (خود او را به امامت نپذیرد یا سخنش را به اطاعت) مرا نپذیرفته، سخن و وعده پابرجای من است که: مقام جعفر را گرامی دارم و او را نسبت به پیروان و یاران و دوستانش مسرور سازم. پس از او موسی است که (در زمان او) آشوبی سخت و گیجکننده فرا گیرد، زیرا رشته وجوب اطاعت من منقطع نگردد و حجت من پنهان نشود و همانا اولیاء من با جامی سرشار سیر آب شوند. هر کس یکی از آنها را انکار کند، نعمت مرا انکار کرده و آنکه یک آیه از کتاب مرا تغییر دهد، بر من دروغ بسته است.
پس از گذشتن دوران بنده و دوست و برگزیدهام موسی، وای بر دروغبندان و منکرین علی (امام هشتم علیه السلام) و دوست و یاور من و کسی که بارهای سنگین نبوت را به دوش او گذارم و به وسیله انجام دادن آنها امتحانش کنم او را مردی پلید و گردنکش (مأمون علیه اللعنة) می کشد و در شهری که (طوس) بنده صالح (ذو القرنین) آن را ساخته است، نزدیک بدترین مخلوقم (هارون علیه اللعنة) بخاک سپرده میشود، فرمان و وعده من ثابت شده که:
او را به وجود پسرش و جانشین و وارث علمش محمد مسرور سازم، او کانون علم من و محل راز من و حجت من بر خلقم می باشد، هر بندهای به او ایمان آورد، بهشت را جایگاهش سازم و شفاعت او را نسبت به هفتاد تن از خاندانش که همگی سزاوار دوزخ باشند بپذیرم.
و عاقبت کار پسرش علی را که دوست و یاور من و گواه در میان مخلوق من و امین وحی من است به سعادت رسانم.
از او به وجود آورم دعوت کننده بسوی راهم و خزانه دار علمم حسن (امام عسکری علیه السلام( را.
و این رشته را به وجود پسر او «م ح م د» که رحمت برای جهانیان است کامل کنم، او کمال موسی و رونق عیسی و صبر ایوب دارد. در زمان (غیبت) او دوستانم خوار گردند و (ستمگران) سرهای آنها را برای یک دیگر هدیه فرستند، چنان که سرهای ترک و دیلم (کفار) را به هدیه فرستند، ایشان را بکشند و بسوزانند و آنها ترسان و بیمناک و هراسان باشند، زمین از خونشان رنگین گردد و ناله و واویلا در میان زنانشان بلند شود، آنها دوستان حقیقی منند. به وسیله آنها هر آشوب سخت و تاریک را بزدایم و از برکت آنها شبهات و مصیبات و زنجیرها را بردارم، درودها و رحمت پروردگارشان بر آنها باد، و تنها ایشانند، هدایت شدگان.
عبد الرحمن بن سالم گوید: ابو بصیر گفت: اگر در دوران عمرت جز این حدیث نشنیده باشی، ترا کفایت کند، پس آن را از نااهلش پنهان دار.
منبع:
الزام الناصب فی اثبات حجت الغائب صص۲۹۴-۲۹۳،
کمال الدین ج ۱ ،۵۷۴-۵۶۹