ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
یکی ازعلمای مشهد می فرمود :
روزی در محضر مرحوم حجت الاسلام سید یونس اردبیلی بودیم ، جوانی آمد و
مسئله ای پرسید .
گفت : مادرم را دو روز پیش دفن کردم هنگامی که وارد قبر شدم و جنازه مادرم را
گرفته خواستم صورت او راروی خاک بگذارم کیف کوچکی که اسناد و مدارک و
مقداری پول و چک هایی در آن بوده از جیبم میان قبر افتاده ، آیا اجازه می دهید
نبش قبر کنیم تا مدارک را برداریم ؟
و تقاضا کرد که نامه ای به مسئولین قبرستان بنویسند که آن ها اجازه نبش قبر
بدهند ، ایشان فرمود همان قسمت قبر را که می دانید مدارک در آن جا است بشکافید
و مدارک را بردارید و نامه ای برای او نوشت .
بعد از چند روز آن جوان را دوباره در منزل آقای اردبیلی دیدم ، آقا از او پرسیدندآیا
شما کارتان را انجام دادید و به نتیجه رسیدید ؟ او غمگین و مضطرب بود و جواب نداد.
بعد از آن که دوباره اصرارکردند گفت : وقتی قبر را نبش کردم مار سیاه باریکی دور
گردن مادرم حلقه زده و دهانش را در دهان مادرم فرو برده و مرتب او را نیش
می زند ، چنان منظره وحشتناکی بود که من ترسیدم دوباره قبر را پوشاندم .
از اوپرسیدم آیا کار زشتی از مادرت سرمی زد ؟ گفت : من چیزی به خاطر ندارم
ولی همیشه پدرم او را نفرین می کرد زیرا او درارتباط با نامحرم بی پروا بود و با سر
و روی باز با مرد نامحرم روبرو می شد وبی پروا با او سخن می گفت ودر پوشش و
حجاب رعایت قوانین اسلامی را نمی کرد .
با نامحرمان شوخی می کرد و می خندید و از این جهت مورد عتاب و سرزنش پدرم بود .
"""
یکی از گروهی که وارد جهنم می شوند زنان بدحجابی هستند که برای
فتنه و فریب مردان خود خود را آرایش و زینت می کنند .
حضرت محمد (ص ) """