خلق و خوی و سیرۀ اتابک ابوبکر
در دوران اتابک ابوبکر، شیراز به واسطه استبداد و خشونت وی امنیت پیدا کرد. قتلغ خان که به عنوان ابوبکر مشهور بود با پدرش سعد زنگی به خاطر حفظ ملک درگیر شد و وی را کنار زده و برادرش سلغور را بی آن که خطری برایش محسوب شود کنار زد و بعد از رسیدن به حکومت برخلاف پدر که به خوارزمشاه وابسته بود نسبت به مغولان از در اطاعت درآمد و با دادن سالانه مبلغی به همراه مقداری مراورید و نقایس دیگر به دربار اوکتای قآان خان فارس را از تعرض مغول حفظ کرد. با آن که خود شراب خواری نمی کرد. در مجلس او ارکان و امراء شراب می خوردند و موسیقی و اسباب شادی هم در کار بود.
به امور مذهبی و علما و واعظ و اهل تصوف شهر اهمیت می داد و در توسعه آبادی شیراز سعی بسیار می کرد. مساجد، مدارس ، خانقاهها، بازارها و دارالشفا ساخت و در کنار آن باغی بوجود آورد برای گردش مردم بقعه ها و مزارها که در شرف از بین رفتن بود تعمیر کرد. جزایر خلیج فارس را به تدریج تصرف کرد. کیش در سال 628 هجری قمری ، بحرین 633 ، قطیف در 641 و بدین گونه سلطان خشکی و دریا شد. خشونت او ناشی از احتیاط در حفظ ملک بود. بالاخره در سال 659 در شیراز درگذشت.
مردم شیراز در روزگار سعدی
شهر در دست زهّاد بود. زاهدان در شهر نهی از منکر می کردند. محتسب در بازار سختگیری می کرد. مردم صبح ، ظهر و شب به مسجد می رفتند. صورتهای زنان در زیر چادر بود. ظاهر شهر تحت حکومت زهد بود اما در باطن فسق بیش از زهد چهرۀ خود را نشان می داد. شرابخوری در خانۀ مغان ، ترسایان و یهودیان رواج داشت.
رندان شهر گه گاه شیخ یا زاهدی در محله های خلوت پیدا می کردند و می زدند جوانان مست می کردند و دزدان خانه توانگران و درویشان را غارت می کردند، نظر بازی با پسران در بین این طبقات معمول بود. عابدان گه گاه از کنار مردم با ترشرویی می گذشتند. صبحگاهان صدای اذان شهر را بیدا می کرد. نیمروز مردم را به مسجد می خواند و شامگاهان از مسجد به سوی خانه می راند. طالب علمان در همه جا پراکنده بودند ، صدای وعظ کوچه های اطراف را از طنین موقر و مردانه پر می کرد.
دزدان ، ولگردان ، فقیران غالباً در رعایت آداب چندان مقیّد نبودند . بعضی رندان شهر گه گاه شیخ یا زاهدی را که در محله های خلوت پیدا می کردند می زدند مورد بی حرمتی قرار می دادند. سعدی خود بارها شاهد دزدی ، نظر بازی ، باده خواری مردم بود.
تحصیل در بغداد
سعدی تحصیلات مقدماتی را در شیراز انجام داد و هنگامی که فارس دچار آشوب و هرج و مرج شد و مقارن هجوم مغول به ایران تقریباً در حدود سال 620 هجری به بغداد رفت. در آن جا به کسب علم پرداخت و مورد توجه استادان مدرسه نظامیه بغداد بود به خاطر سابقه علمی خانواده اش مدرسه نظامیه کمک خرج به او می داد و عده ای نسبت به او حسادت و نفرت داشتند.
در آن سالها به علت حمله تاتار به ماوراء النهر و خراسان و جبال و آذربایجان ، تعداد مهاجرین از ایران به بغداد زیاد و خانه در بغداد نایاب و ازراق گران شده بود و داشتن حجره ای در نظامیه برای بسیاری از جوانان تحقق یک رؤیا بود. سعدی در مدرسه نظامیه با تسلط به زبان عربی به طالب علم جوان تر در درس کمک می کرد و برای آنها و دوستان شعرهای خودش را که به زبان فارسی و عربی سروده بود می خواند.
سعدی تخلص شاعرانه اش بود و در تمام نظامیه به همین نام او را می شناختند. دوستان نزدیکش او را به نام های مصلح الدین ، مشرف الدین ، مشرف ، مصلح و برسبیل مزاح ابوعبدالله می خواندند. این نام ها را فقط اهل شیراز ، اهل فارس به زبان می راندند. سعدی برای تازه واردان در نظامیه رفع اشکال و یا مقدمه زمخشری تفسیر می کرد و یا آنها که در فهم فقه و کلام یا تفسیر نیاز به کمک داشتند و یا قصه های زیبا تعریف می کرد و یا مسافرتهایی که خیال انجام دادن آنها را داشت و هنوز به انجام دادن آنها توفیق نیافته بود. به غیر حضور در جلسات درس، به زیارت زهاد و صالحان شهر وقت می گذاشت. و احیاناً قبور خلفا در رصافه و مقابر مشایخ صوفیه زیارت می کرد و حضور در مجالس سماع را فراموش نمی کرد.
سالهای 630 – 620 در بغداد
سعدی در بغداد با داشتن حجره ای در مدرسه نظامیه و از لحاظ تأمین معاش مقرری برایش تعیین شده بود. فرصت برای کسب علم داشت. خود او در این باب اصلاً اشاره ای نمی کرد. رقیبان مدرسه و افراد فضول گمان می کردند که فرمانروای فارس ، اتابک سعد زنگی اسباب معیشت و تحصیل او را فراهم ساخته است و لقب سعدی نیز شاهدی بر این قرینه است. در بغداد خانه خالی به سختی پیدا می شد ، گرانی بیداد می کرد. طالبان علم که برای تحصیل به بغداد می آمدند در آنجا به شدت با مشکل مسکن مواجه بودند. و در بسیاری موارد چندین نفر از آنها در حجره ایی کوچک از مدارس مخروبه با هم زندگی می کردند. بسیاری در مسجدها ، خانقاه ها و در خانه های خرابه زندگی می کردند. اجناس هم نایاب بود و مغازه داران از هیچ گونه اجحاف دریغ نداشتند.
زیادی جمعیت همه کار را دشوار کرده بود و بیکاری هم بر این مشکل افزوده بود، امنیت شهر از بین رفته بود. دزدان و گداها و درماندگان شهر را به ناامنی انداخته بودند. خلیفه در قصر خود از دزدان و عیّاران احساس ناامنی می کرد. شبها خانه های مردم غارت می شد، مردم دزدیده می شدند، قدرت امیر دزدان در بسیار موارد قدرت خلیفه را به چیزی نمی گرفت.
طالبان علم برای تهیه غذای روزانه خود در خانقاه ها صوفیان یا در دعوتهایی که ثروتمندان بر وجه نذرها و فتوح و ضیافت می دادند به دست می آوردند. و گاه پیش می آمد و روزها گرسنه می ماندند و در کاروانسراها و میدان ها به محنت بسیار وسیله ای برای امرار معاش به دست می آوردند.
سعدی طالب علم جوان که در همین ایام از شیراز به بغداد آمده بود ، در مدرسه نظامیه حجره ایی به دست آورده بود و حتی مقرری برایش تعیین شده بود و برای بسیاری از طالبان علم هم سن و سال او انگیزۀ حسد و ناخرسندی بود. هیچ کس نمی دانست که او به کمک کدام صاحب نفوذی حجره و مقرری به دست آورده بود و آن قدر آسایش و فراغت پیدا کرده بود که می توانست در پای درس و مجلس و بحث مشایخ مدرسه نظامیه بنشیند و از درس آنها استفاده کند و بی آن که برای امرار معیشت ناچار به کارهای سخت بپردازد و اوقات خود را شب و روز به مطالعۀ کتاب و تلقین و تکرار درس بپردازد و خود او در این باره با هیچ کس سخن نمی گفت و بعدها هم هیچ گونه اشاره ای به این مطلب نکرد. اما رقیبان مدرسه و کسانی که به طور دائم در باره موضوعاتی که به آنها مربوط نمی شد فضولی می کردند، ظاهراً گمان می کردند که فرمانروای فارس ، اتابک سعد زنگی اسباب معیشت و تحصیل او را فراهم ساخته است و لقب سعدی را که او نزد آشنایان به همان نام خوانده می شد شاهد همین موضوع می دانستند و بعضی چنین گمان می کردند که شاید دوستان پدرش در دربار خلیفه یا در بین بازرگانان بغداد وجود دارند که او را تحت حمایت خود قرار می دهند. اما سعدی در باره این لقب ، که تخلص شعری او بود ، هرگز توضیحی نداده بود و اینکه سعد زنگی او را تحت حمایت داشته باشد فقط یک حدس بود.
خانوادۀ او در بغداد ناشناس بود اما ظاهراً کسانی هم بودند که از اشارۀ قول او یا از پیش خود، وی را به خاندان سعد ـ سعد بن عباده ـ صحابی رسول، منسوب می دانستند و در بغداد حتی نام سعد زنگی را که اتابک فارس بود نشنیده بودند. سعدی جوان ، فقه ، تفسیر می خواند و به ادب عرب علاقه داشت و کمتر کسی هنوز می دانست که او شاعر هم هست و قبل از آن که به بغداد بیاید در شیراز شعر می گفت و در بغداد نیز با وجود اشتغال به موعظه و علم، باز گه گاه در شعر و شاعری لحظه هایی صرف می کرد.
با این حال ارتباط و انتساب به اتابک سعد، چیزی بود که سعدی هرگز آن را در نزد یاران افشا نکرده بود و سالها بعد هم که به شیراز بازگشت ضرورتی برای اظهار آن ندیده بود. در مدرسه نظامیه بغداد هم درس هایش او را سعدی صدا می زدند و نام او و پدرش که مصلح الدین یا مصلح یا مشرف بود بر سر زبانها نیفتاد و تقریباً برای همیشه در ابهام و تردید باقی ماند.
بازگشت به شیراز
هنگام بازگشت ؛ سعدی دیگر جوان نبود. پنجاه سال و شاید اندکی کم و بیش را پشت سر گذاشته بود. زندگی در بغداد ، دمشق ، حلب به صورت طالب علم و واعظ و مسافر و سقّا و بارها سفر به حجاز با قافله حاجی ها ماجراها و تجربه ها آموخته بود.
در راه بازگشت در طول مسیر از اصفهان که گذشتند دوستی از یاران عهد جوانی که یار عیّار ، سعدی قبل از جنگ تاتار(624 هـ . ق ) با او دیدار کرده بود و اکنون خیلی پیر و شکسته شده بود. آن دوست در مقابله با مغولان وقتی سلطان جلال الدین خوارزمشاه به حدود اصفهان رسید. جنگ مغلوبه شد. یار عیّار سعدی پس از کوشش و ایستادگی بسیار، ناچار به فرار شده بود. سعدی به شوق دیدار پاکان پارس و وطنش شیراز بعد از سی سال عازم دیارش بود. در طول مسیر هنوز بعد از پنجاه سالگی شور و شوق جوانان بیست و پنج ساله را داشت. گاه پیاده و یا سواره همراه قافله سفر می کرد و با مردم حرف می زد و خیلی ها او را به نام سعدی می شناختند. با عرب زبانان و فارسی زبانان به زبان خودشان سخن می گفت.
جنگ های دائم که امرای شام و مصر و احیاناً فرمانروایان شام و جزیره ، شمال و عراق را در مقابل هم قرار می داد. سعدی در مسیر راه با قافله ها از خاطرات جوانی خود سخن می گفت . از دوران تحصیل در بغداد ، تهدیدهای اسماعیلیه در شام و شیخ الجبل ، سلطه فرنگ ، صلیبی ها در قدس و فلسطین و اسارت خود به دست صلیبیها و خندق طرابلس در شام و کارگِل و خاطر ازدواج ناخواسته بعد از رهایی از این اسارت به او تحمیل شده بود.
سعدی در صنعا زن گرفته بود و قصد داشت که در آن جا بماند اما با مرگ بچه اش در آن جا، اقامت را برایش دشوار کرده بود. در شیراز بزرگ شده بود هرچند خاندان مادریش ظاهراً از کازرون بود و او در شیراز بزرگ شده بود. برادرش بردر سرای اتابک دکان بقالی داشت. یاد خاطرات بچگی با پدرش زمانی که در بازار بر اثر شیطنت گم شده بود و پدرش او را گوش مال داده بود ویا نیمه شب به هنگام نماز با پدرش از اطرافیانی که کنارش خواب بودند انتقاد کرده بود، پدرگفته بود : بهتر است او نیز چون دیگران بخوابد اما از کسی غیبت نکند.
روحیات و حال و کار سعدی در بازگشت به شیراز
سعدی در پایان سالهای طولانی اقامت و گردش در بغداد و شام و ... ، منظومۀ تعلیمی سعدی نامه که بوستان خواند به نظم کشید. سال 655 هـ .ق آخرین سالهای فرمانروایی اتابک ابوبکر بن سعد زنگی بود و سرزمین فارس به رأی و تدبیر او از امینت و آسایش در بین سرزمین های مجاور نظیر نداشت.
عمر سعدی بعد از سال ها سرگردانی در بلاد عراق و شام احتیاج به آرامش داشت و بعد از ترک مدرسه نظامیه به زبان عربی حرف می زد و شعر می گفت. علاوه بر آن فقیه ، متکلّم و واعظ بود و در بغداد آن سالها به وسیلۀ شیخ شهاب الدین سهروردی تعلیم می شد گرایش داشت. در مدت اقامت در شام و بیت المقدس بارها به مکه رفت و صحبت طولانی با زهاّد شام ، او را به یک واعظ حرفه ایی ، یک قصه گوی احوال اولیا تبدیل کرده بود. در شیراز برای آن که در ردیف ستایشگران دربار در نیاید و در عین حال متملّقان دربار و خود فرمانروا را با دوری از ورود در حلقۀ شاعران بر ضد خود به تحریک وا ندارد ؛ جایی بهتر از مدرسه و شغلی بهتر از وعظ نمی توان یافت. دوست داشت آن گونه که در دمشق و بعلبک و بیت المقدس عمر سر کرده بود درشیراز هم کار وعظ را دنبال کند. در شیراز مورد استقبال همه مردم قرار گرفت.
پس از روزگار سلغریان
هنگام تصنیف گلستان سعدی پنجاه ساله بود و از عمر لذت می برد و در همه حال وقت خوش داشت. عشق را جدّی می گرفت . طنز را هرگز فراموش نمی کرد. بذله گویی می کرد و می خندید. از عشق ، از جوانی و از ماجراهای عاشقانۀ خود سخن می گفت . دوستی برایش از عشق ارزنده تر بود. وقتی قدرت سلغریان خاتمه یافت و شیراز به دست مغول افتاد و به دست شحنگان مغول محیط سیاست و حکومت شد.
سقوط عباسیان که واعظان و خطیبان طی قرنها دولت آن ها را ابدی و پیوسته به دامان قیامت می دانستند ، روحیۀ دینداری و دین پروری را در بین طبقات بالای جامعه متزلزل کرد. شحنگان مغول مالیات خود را بی کم و کاست از مردم می گرفتند حتی وقتی دزد به بازار دستبرد می زد و یا روستا توسط آفت دزد و راهزن و خشکسالی به محصول لطمه می زد. باز عامل شحنه مالیات خود را دریافت می کرد. این وضع ، شهر را از گدایان و ولگردان و بیکاران پر می کرد و جاده ها را محل تاخت و تاز راهزنان می کرد. مراسم نماز، نماز جمعه در مساجد و آداب ذکر و سماع در خانقاه ها برگزار می شد اما روح و صدق و اخلاص هر روز بیش از پیش خالی می شد.
شحنه مالیات نقدی از فقیران و توانگران بازار و روستا می گرفت و با بنادر فارس تجارت داشت. محصول باغ و مزرعه روستایی می گرفت و در بازار می فروخت، اجناس را احتکار می کرد و اگر جنسی روی دست می ماند دکانداران شهر، بقالان و خبّازان به « طرح » وادار به خرید می کرد و در صورت فروش نرفتن با چوب و شکنجه ، مالیات جنسی را به نقد تبدیل می کرد و عواید آن به خزانه می افزود. در دوره ای که فارس در دست شحنگان مغول یا اجاره داران مالیات بود، اوضاع مالی غالباً مغشوش بود. مالکان غالباً اموالشان مصادره و توقیف و تمدید می شد.
در باره سفر به خراسان و هند و کاشغر
از جوانی برای تحصیل به بغداد رفت و تا جوان بود به سفر می رفت. در مسیر سفر به بلخ و بامیان ، در باره عبورش به جامع کاشغر و سفرش به هند به احتمال قوی با تردید نگریست. حدود سال 607 لااقل بیست ، سی سالی از عمرش گذشته و با تاریخ ولادت او به حدود سال 580 می برد که با فرض تولد او در آغاز قرن منافات دارد. اگر در سالی که خوارزم و خطا صلح کرد ، او به جامع کاشغر و هند می رفت . عوفی شاعر و نویسنده و واعظ ماوراء النهر در نواحی هند تذکره شعرای خود ، نام سعدی را در لباب الالباب ذکر می کرد.
در باره تخلص سعدی
مجموعه آثار سعدی که کلیّات سعدی نام دارد. اولین اثر او بوستان نام دارد و تاریخ اتمام آن سال 655 که در آن هنگام اتابک فارس ابوبکر بن سعد زنگی بود. در بازگشت ورود به شیراز مورد توجه اتابک واقع شد و به صحبت سعد بن ابوبکر اختصاص یافت. تخلص شعریش قبل از وصول صحبت با سعد بن ابوبکر بود. و سال هایی که در بغداد و شام و ... بود. به این نام خوانده می شد. اگر انتسابش به اتابک سعد زنگی باشد نشان می دهد که خانواده او و شاید پدرش به نحوی از نزدیکان سعد بوده است ، اما انتسابش به سعد بن ابوبکر این اشکال را به وجود می آورد که او قبل از بازگشت به شیراز و ارتباط با این اتابک زاده جوان چگونه به نام سعدی خوانده شده است.
انتساب به سعد بن عباده بعضی منشا تخلص سعدی پنداشته اند بی اساس است . چون چنین کسی تا صد سال بعد از شیخ وجود نداشته است. نام سعد بن عباده در نزد اهل فارس که در تسنن تعصب داشتند چیزی نبود که کسی خود را به آن منسوب کند چون سعد بن عباده از بیعت با ابوبکر خودداری کرد و از مدینه خارج شد و به دست ایادی خلیفه کشته شد.
بوستان و گلستان
سعدی نامه شیخ سعدی بعد از تصنیف گلستان و ظاهراً از باب هماهنگی با نام بوستان بر آن نهاد. بوستان منظومه ای تعلیمی در باب اخلاق و تربیت و شکل ساختاری آن به صورت بحر متقارب است. در بوستان فردوسی را با حرمت یاد می کند و یک بیت لطیف عمیق او را در طی کلام خویش تضمین می کند. و در غزل بازگشت ، میل خود را از شام به شیراز ، با میل خسرو که از عشق شکر به عشق شیرین بازگشت می کند تشبیه می کند از توجه او به خسرو شیرین نظامی حاکی است.
مجموعۀ ساختار بوستان شامل ده باب است، با یک مقدمه در حمد و نعت و بیان سبب نظم کتاب تعداد باب های به هشت باب حدیقۀ سنایی بیشتر نزدیک است تا مخزن الاسرار ( بیست باب) نظامی. گلستان ناظر به واقعیت های زندگی است و دنیا را چنان که هست وصف می کند. گلستان تصویری از تمام جامعه عصر بود. جامعه شیراز و جامعه اسلامی عصر با پست و بلند احوال تمام طبقات. جامعه ایی که تحت حاکمیت حکام مستبد عادت به تسلیم داشت و به وسیله رؤسای عامه هدایت می شد. کشاورزی و دام داری وسیله عمدۀ معیشت عامه بود، صنعت در تهیۀ لوازم هر روز زندگی کارساز بود و تجارت زندگی طبقات مرفه را تزیین می داد و ثروتها را می افزود و امکان تفنّن و تجمل داد.
بوستان دنیا را نه آن گونه که هست ، آن گونه که باید باشد تصویر می کند اما دنیایی که باید با آن چه هست تفاوت داشته باشد با جنگ و شورش و دگرگونی دفعی به وجود نمی آید. راه نیل به آن که اصلاح احوال جامعه است، تهذیب و تربیت است که انسان را از آن که هست به گونه آن چه باید باشد در آورد. تقریر نکات اخلاقی و تربیتی در سنّت شعر فارسی بیشتر در قالب مثنوی متداول بوده است، پس این که هنگام نظم بوستان وزن شاهنامه را برای تقریر مظالب تعلیمی خویش کند و ساختار یک اثر اخلاقی و تعلیمی نظامی را که با آثار او آشنایی دارد دنبال کند و بدین گونه سعدی نامه یا همان بوستان را در وزن همانند شاهنامه و در ساختار محتوایی همانند مخزن الاسرار نظامی طرح نماید. البته با توفیق بی نظیری که او در نظم و اتمام این منظومه تعلیمی و اخلاقی با آن مواجه می شود ، این مایه پیروی از میراث و سنت شعر فارسی به اصالت و تازگی سخن او لطمه ایی وارد نمی کند.
تربیت و اخلاقی که سعدی آن را مایه تحول و اصلاح احوال اجتماعی می داند ، هم ناظر به احوال حیات است ، هم به ماوراء حیات که به عقیده وی اعتقاد بدان منشاء هرگونه کمال اخلاقی است ناظر است. بدون شک مأخذ اخلاقی که او در بوستان تعلیم می کند تجربه های شخصی ، مخصوصاً تأمل در احوال طبقات و جوامع مختلف در دنیای خارج است ؛ دنیای خارج که طی سالها از مدت دانشجویی در نظامیه بغداد تا دوران وعظ در شام و قدس و بعلبک به او فرصت تأمل در فلسفۀ حیات آموخته بود. آنچه به ماوراء حیات مربوط می شود ، هم آن چه در بوستان آمده است مبنی برحیات دینی اهل عصر و بر آن چه کتاب و حدیث و سیرت مبتنی است شامل است.
سعدی ، شیخ شیراز
سعدی از سفر برگشت در آن زمان شیراز در دست اتابک ابوبکربود پسر سعد زنگی که سعدی نام خود را به او و خاندان او مدیون بود. این اتابک فارس را امنیت بخشیده بود. شهرت شاعری او بالا گرفته بود و او را شیخ استاد می خواندند. دنیایی که در گلستان ساخته است هر چند تا اندازه ای خیالی است تصویردرست دنیا واقعی است با همه فراز و نشیب ها و با همه غرایب و عجایب آن . این دنیا را سعدی نیافریده است ، دیده و درست وصف کرده است ، دنیای عصر اوست.
طرز سعدی بر استواری لفظ و روانی معنی است و همین نکته سخن او را در شیوه سهل و ممتنع بر سر حد اعجاز رسانیده است. معانی لطیف تازه را در عبارات آسان بیان می کند و از تقعید و تکلف دور است. در واقع با آشنایی دقیقی که شیخ با ادب تازی و پارسی داشت ، عجیب نیست که آثاری از افکار دیگران در شعر و نثر او انعکاس یافته باشد. اما به هر حال آن چه مایۀ نام و آوازه اوست افکار و اندیشه هایی است که او خود ابداع کرده است.
شهرت شیخ بیشتر در غزل است که حتی مایۀ حسادت همام تبریزی و برخی از شاعران روزگارش شده است. اندیشه و بیان سعدی در بسیاری موارد چندان با سخنان نویسندگان و شاعران فرنگی شباهت دارد که انسان را به تعجب می اندازد. به قول ارنست رنان مثل یک نویسندۀ اروپایی به نظر می آید. لافونتن ، شاعر فرانسوی قسمتی از داستانهای او را به نظم در آورده است. گوته شاعر آلمانی از بعضی قطعات او الهام گرفته است. بوستان و گلستان از قرن هفدهم به زبان های اروپایی نقل شده است. آزادی در نظر سعدی اهمیت بسیار دارد. وارستگی و بی نیازی ، نه فقط بی نیازی از مردم بلکه حتی بی نیازی از خویش. وقتی از چشم انداز آدمیت به دنیای خویش ، دنیای فتنه جویان مغول و صلیبی های فرنگ نگاه می کند، بنی آدم اعضای یکدیگر می بیند و افسوس می خورد از این که مردم به بهانه های ناروا به جان یکدیگر می افتند. شایسته مقام آدمیت نمی بیند که دل به هیچ یار و دیاری ببندد. سعدی آزاده و بی قید است. این آزادگی و بی نیازی در نزد او مبنای اخلاقی دارد ، در پرتو قناعت و رضا از خلق بی نیاز می شود.
سعدی در اروپا
سیصد سال پیش ، آندره رید خاورشناس فرانسوی ترجمه منتخبی از گلستان را در پاریس چاپ کرد . این ترجمه که عنوان آن « گلستان » یا « کشور گلها » بود از طرف صاحبنظران اروپا که برای نخستین بار ، با یکی از آثار بدیع ادبیات ایران مواجه می شدند ، با شوق و علاقۀ سرشار مورد استقبال قرار گرفت.
یکسال بعد فریدریش اکسن باخ گلستان را به زبان آلمانی ترجمه کرد. در سال 1561میلادی، ژانتیوس آن را برای شاهزاده ساکسن به لاتینی ترجمه کرد. در سال 1654 میلادی ، اولئاریوس ، دوباره آن را به آلمانی ترجمه نمود. در سال 1774 میلادی منتخبی از حکایات آن به وسیله سالیوان استفن به زبان انگلیسی ترجمه شد.
در قرن هیجدهم ، آسیا ، این مهد تمدن های کهن ، در نظر مردم اروپا عظمت و جلوه سحرآمیزی داشت، سعدی نیز یکی از مظاهر این عظمت بود و مظهر کاملی بود. از این رو کسانی که خاطره های مبهم اما پرزرق و برق از مشرق داشتند ، با شوق و علاقۀ خاصی سعدی و آثار او را تلقی می کردند. ولتر گلستان را خوانده بود و از ترجمۀ آن سخن می راند. حتی ، مضامینی هم از آن اقتباس کرده بود. مادام رولاند ، توجه و علاقۀ خاصی به سعدی داشت و در نامه های معروف خود به لطایف و نکات او استشهاد می کرد. در آن روزگار آشنایی به آثار شرق ، خاصه سعدی از علائم فرهنگ و تربیت به شمار می رفته و کسانی که به این گونه آثار آگاهی داشتند از آن به خود می بالیده اند.
ظهور رمانتیسم که خود تا اندازه ای مرهون انتشار این گونه آثار شرقی بود مجال تازه ای برای انتشار آثار سعدی پدید آورد. ویکتور هوگو ، یکی از عبارت های مقدمۀ گلستان را سرلوحۀ کتاب « شرقیات » قرار داد. در عین حال سعی کرد اسلوب بیان خود را ، در این کتاب ، با معانی و مضامین سعدی ، که مظهر شرق محسوب می شد، زینت بخشد.
اروپای معاصر سعدی را فراموش نکرده است. در این مورد مجاهدتهای ذی قیمت خاورشناسان را که در معرفی سعدی به اروپا سعی کرده اند، خصوصاً رسالۀ محققانۀ خاورشناس فرانسوی هانری ماسه را ، که بسیاری از مطالب این مقاله از آن اقتباس شده است.
سعدی شاعر و معلم اخلاق
پاره ای ابهام ها در باب زندگی و سرگذشت سعدی هست که رفع آن ها تاکنون ممکن نشده است . مسئله نام که مشرف است یا مصلح و منشأ تخلص آیا منسوب به سعد زنگی یا نوادۀ اوست و یا بنی اسد از انصار خزرجی مقیم فارس و مسئله تاریخ تولد و وفات است. هیچ شاعر نویسندۀ دیگر کلاسیک ایرانی به اندازه سعدی در تمام ایران و سراسر قلمرو زبان فارسی شهرت و مقبولیت پیدا نکرده است.
سعدی استاد و سرمشق تقلید ناپذیر غزل عاشقانه در شعر دری و ممتازترین سرایندۀ شعر تحقیقی و تعلیمی عرفانی در تمام عصرهای شعر فارسی است. آخرین مظهر کمال در سراسر ادبیات ایران است. تا مدتها بعد از او شعر فارسی فقط حافظ را در طراز او به وجود آورد و نثر فارسی دیگر تقریباً هیچ چیزی که با کلام او قابل مقایسه باشد به وجود نیاورد. سادگی و روشنی بیان او نه فقط گلستانش را سرمشق بلاغت فارسی کرده است، بلکه رسالات او در باب عشق و عقل و مجالس پنجگانه هم در اوج لطف زیبایی نثر سادۀ عهد کلاسیک فارسی قرار داده است. قصیده اش غالباً وعظ و تحقیق است مدیحه هم می پردازد اما نه در ستایش راه انحراف می رود ، نه ممدوح را بدون نصیحت یا ملامت رها می کند ، مرثیه می گوید و لحن کلام او که گاه چنان سوز و درد دارد که پیداست انگیزه او احساس دوستی است طمع سودجویی از بازماندگان ندارد.
سعدی معلم اخلاقی است که منادی اخوت انسانی و مبشّر عدالت اجتماعی است و او این هر دو را لازمۀ درک درست از مفهوم آدمیت می داند. سعدی در موعظه و قصاید خویش مفهوم اخوت انسانی را که مضمون حکم حدیث نبوی هم هست مبنای الزام عدل و احسان قرار می دهد که در عالم برادری بین انسانها هست یک برادر سیر و دیگری گرسنه باشد. در کلام معلم اخلاق گه گاه جدّ و هزل با هم در می آمیزد. در تعلیم حکمت و الزام به اخلاق درشتی و نرمی به هم آمیخته دارد.
سعدی دنیای عصر را گمراه ، بیمار و محتاج هدایت و تربیت یافت و فکر می کرد تا وقتی نیازش به رفع ظلم و تبعیض و توهّم باقی است حکمت راستین جز به آن چه متعلق به تربیت و اخلاق دارد به کار دیگری نباید بپردازد. عشق درون مایۀ شعر است اگر وسیله ای برای تربیت و اخلاق تلقی نشود متضمن کمالی نخواهد بود. این که عشق در سخن سعدی از عشق به انسان تجاوز می کند عشق به انسانیت ، به عالم انسانی می شود و غالباً از آن جا هم می گذرد و به تمام کاینات گسترش پیدا می کند و سرانجام به عشق الهی منجر می شود. نشان می دهد که سعدی عشق را نه یک تجلی غریزه در دوران جوانی بلکه یک مسیر کمال و تکامل در تمام مراحل زندگی تلقی می کند.
حکمت سعدی که حاصل تأمل شخصی او در اخلاق و تربیت است در مواعظ و حکایات و تمثیلات او پراکنده است و بین اجزاء آن تسلسل منطقی کامل نیست در مجموعه گلستان و بوستان، مواعظ و بعضی رسالات تعلیمی سعدی مجموع یک دوره حکمت عملی هست ـ حکمت عملی به زبان شاعرانه که ناچار، احساس هم به اندازه عقل در تکوین آن تأثیر دارد.
سعدی
طرز بیان سعدی بر پرباری لفظ و نازکی معنی بنا شده است ، به خصوص شیوۀ سهل ممتنع در سخن او به سرحدّ اعجاز می رسد. معانی لطیف را سعدی در آسان ترین عبارت بیان می کند و سخن او از تعقید لفظی و معنوی خالی است و اثر صنعت در آن دیده نمی شود هر چند یکسره از صنایع نیز خالی نیست. در سخن او جدّ و هزل به هم می آمیزد و رقت معنی با دقت عبارت جمع می شود. البته با مهارتی که او در ادب تازی و فارسی دارد عجیب نیست که آثاری از افکار دیگران در شعر و نثر او انعکاس یافته باشد.
شهرت سعدی بیشتر در غزل است که حتی باعث حسادات معاصران مثل همام تبریزی و دیگران شده است. امیر خسرو دهلوی ، خواجه حسن و خواجوی کرمانی ، او را در این شیوه استاد مسلّم شمرده اند. در قصاید و مدایح اسلوب او بدیع و ابتکاری است و صراحت لهجه ایی که در نصیحت و سرزنش ممدوح و تشویق او به دین و عدل دارد در اسلوب مدیحه سرایی انقلابی محسوب می شود. در شیوه رزم و حماسه نیز یکجا با نظامی یا فردوسی سرچالش داشته است و استفاده از الفاظ مناسب بزم که بعضی دلیل ضعف او در حماسه می دانند در واقع نشانۀ قدرت و مهارت اوست . چون با مهارت و به جا به کار رفته است. اما عدم توجه به ایجاد یک اثر مستقل کامل رزمی یا حماسی دلیل عدم قدرت او در این فن نیست بلکه نشان می دهد که او به علت توجه به مقتضیات اجتماعی عصر به عمد از اشتغال بدین فن تن زده است.
گلستان سعدی
سعدی در گلستان هشت باب دارد و دیباچه آن هم مثل باب هایش از سخنان تکلف آمیز خالی و از نکات اخلاقی و تربیتی سرشار است. بین جدّ و هزل ، قصه نویسی و مقامه پردازی و بین طبیعت و تربیت چنان تلفیق معتدلی به وجود آورده است که در هیچ اثر دیگر همانند ندارد. بعد از قرن ها که از تصنیف آن می گذرد چنان می نماید که نویسنده یک انسان عصرماست. در بین ما سر می کند و از زبان ما سخن می گوید و با لحنی آمیخته به جدّ و هزل جامعۀ ما را که مثل جامعۀ او از ضعف های مزمن انسانی رنج می برد تصویر می کند و زشت و زیبایی آن را چنان که هست نشان می دهد.
طرز بیان سعدی هم به رغم آن که برخی از الفاظ و تعبیرات آن امروز دیگر دارد رفته رفته از بین می رود همچنان در اوج بلاغت و لغت فارسی مرتبه ای بی همانند دارد و اخذ و نقل و تضمین برخی اقوال و تعبیرات او هنوز سخن نویسنده امروز را هم لطف و رونق می بخشد و هیچ گونه بوی کهنگی هم در آن بجا نمی گذارد. تنوع جویی سعدی که علاقۀ او به مسافرت های دور و درازش هم از آن ناشی است گه گاه او را از توقف در موضع فکری واحد و ثابت هم مانع می شود.
نثر کتاب هم تموّج و تحرکی وقفه ناپذیر دارد که گویی با هر خواننده ای پویه ای دگرگون دارد و به نحو دیگر همراهی می کند. در هر حال گاه می جوشد و فوران می کند و بالا می آید و گاه در بستر خشک وادی های مطامع و اغراض هر روز زندگی می غلطد و با کندی راه می رود. اما هیچ جا راکد نیست و حتی در این کند رفتنش نیز همواره کسانی را که در تقلید شیوۀ او پویه آغاز می کند با فاصله زیادی عقب می گذارد و بازپس نگه می دارد.
منبع:
حدیث خوش سعدی ، زرین کوب ، عبدالحسین . چاپ اول ، انتشارات سخن ، تهران ، 1379 .