فصل یکم :
عصر تیموری ( عصر چیستان ، تصنّع و تکرار )
عصر طلایی شعر فارسی را عده ای با مرگ حافظ آن را تمام شده می نامند. این گفته در عین حال هم درست و هم نادرست است. سایر شاعران که به عنوان چهره های استثنایی ادب فارسی در هفت قرن نخستین دوران اسلامی ظهور کردند ، یعنی فردوسی ، خیام ، سنایی ، عطار ، مولوی ، نظامی ، خاقانی ، سعدی و حافظ چشم بپوشیم. برجسته ترین شاعران عصر صفوی یا برجسته ترین شاعران معاصر از شاعران دیگر کوچک تر نیستند.
هنگامی که زنجیرۀ نمونه های شعر فارسی را در طول قرن ها و عصرها بررسی می کنیم در قرن پانزدهم میلادی ( قرن نهم هجری) بزرگی حجم مجموعه آثار جامی چشمگیر است. مسلم است که با مرگ تیمور فروپاشی امپراطوری پهناور او آغاز شد و مراکزی که پس از او قدرت سیاسی را به دست گرفتند و ادب فارسی در کنف حمایت آن ها رشد و پیشرفت کرد متعدد بود و بعد از چندی ، افزون بر هند و عثمانی که بزرگترین مراکز خارجی ادبیات فارسی بودند در آسیای مرکزی و ایران ( تبریز ، فارس ، عراق ، هرات ) مراکز متعددی پدید آمد.
عصر جامی
مضامینی که شاعران در این دوره سعی در کشف آن دارند ، بیشتر شرح مضامینی است که نویسندگان کهن به کار برده اند. در ایران ، نقد ادبی سابقۀ نوشتنی روشن ندارد. با این وجود نشانه های وجود یک سنت نقد شفاهی در میان شاعران و ادیبان هست.
رویکرد کار شاعران مربوط به شاعران کلاسیک و مقیّد به نوعی معما سازی بود. آنان معانی را در شعر کلاسیک همچون لوح محفوظ ازلی و ابدی و ثابت تصور می کردند. این ویژگی ، بیشتر در عهد شاهرخ و در نیمه دوم قرن پانزدهم میلادی ( قرن نهم هجری) بود. برای نمونه ، شعرهایی با وزن های مختلف و انواع لغزها و ماده تاریخ ( که بیشتر به افسونگری و شعبده بازی می ماند تا به شعر) از این گونه بود. این ویژگی ها را می توان در لابلای صفحات تذکره ها دید.
نورالدین عبدالرحمان جامی در خرجرد ، از روستاهای جام خراسان به دنیا آمد و در هرات درگذشت. او در هرات به مقام والای ادبی ، دینی و عرفانی دست یافت و مورد توجه حکیمان و دولتمردان به غایت حرمت یافت. جامی در تصوّف پیرو محیی الدین ابن عربی بود.
مضامین صوفیانه در غزل های او ، همان هایی است که در شعر شاعران کلاسیک ( مولوی ، حافظ ، سنایی و عطار ) دیده می شود. در زبان این دوره کمابیش ردپایی از زبان کوچه و بازار دیده می شود. اما نه آن قدر که مورد توجه قرار بگیرد.
نقد ادبی و ذوق معاصر
شاعران آن روزگار در نوع خود ، سرمشق و نمونه بودند عبارتند از کاتبی نیشابوری ، امیر خسرو دهلوی ، عبدالواسع جبلی ، کمال اسماعیل، سلمان ساوجی و عبدالرحمان جامی.
از نقد ادبی آن روزگار، هیچ نمونه مکتوبی در دست نیست. در این دوره ، چیستان و معما، بخش اصلی هنر شاعری است. گویا امنیتی که چندی پس از هجوم مغول و تیمور پدید آمد ، سبب شد که مردم از آسایش نسبی برخوردار شوند و در نتیجه ساعات فراغت خود را صرف حل معما کنند. نیاز به گفتن نیست که چیستان و معما تا حدی وظیفه جداول کلمات متقاطع روزگار ما را انجام می داد.
نثر فارسی در عهد جامی
عصر تیموری ، در زمینه شعر هیچ شاهکاری عرضه نکرد و در زمینه نثر نیز دارای ضعف و کاستی است. در این دوره ، نوشته ای که دارای ویژگی راستین ادبی باشد و یا بتوان از شایستگی آن سخن گفت ، وجود ندارد. تنها چند کتاب در باره دانش های زمانه ، تاریخ و دین هست و از نظر خلاقیت ادبی ، جز مقداری تصنع و بازی با کلمات چیزی در آن ها دیده نمی شود. بهترین نثر آن روزگار ، در نفحات الانس ( بهارستان ) ( که تقلیدی از گلستان سعدی است) از آن عبدالرحمان جامی است. نثر این دوره مجموعه ای جدید از واژه های مغولی و ترکی فراهم آورده است که رایج تر گشت یا در حدی گسترده آغاز به جانشینی واژه های دیگر کرد.
فصل دوم :
عصر صفوی ( سبک هندی )
حکومت صفوی را می توان بزرگترین حکومت ایرانی پس از اسلام به شمار آورد. حکومت صفوی نماینده نخستین جنبشی است که برای ایجاد کشوری مستقل به نام ایران و زیر فرمانروایی نژاد ایرانی، با هدف استقلال کامل پدید آمد.
صفویان مذهب شیعه را که از روزگاران کهن در ایران رایج بود و در برخی از نقاط، مذهب اکثریت بود رسمیت دادند.
سبک وقوع
از آغاز تا پایان قرن دهم هجری شعر فارسی به دلایلی که برای ما روشن نیست ، حرکتی آگاهانه به سوی گونه ای نوآوری و تا حدی سادگی از خود نشان داد.
شاعران آگاهانه یا ناآگاهانه دریافتند که در فاصله میان حافظ و جامی شعر فارسی ، جز تکرار کاری نکرده است. شعر فارسی در همه تاریخ ادب فارسی ، از تخیل شاعرانه نزدیک به تجربه ، یعنی زندگانی بشری آغاز شده که نمونۀ برجستۀ آن را می توان در شعر عصر سامانیان و غزنویان به ویژه در شعر فرخی ( تصاویر عشق ) و منوچهری ( تصاویر غرق شده در زیبایی طبیعت ) یافت.
اما شاعران قرن دهم هجری یعنی در فاصله زمانی جامی تا پیدایی سبک هندی ، جست و جوی برای گونه ای نوآوری را آغاز کردند و در شعر، پیشگام سبک و شیوه ای شدند که به رغم این که در سنجش با تحول اساسی ارزش ویژه ای نداشت، برخی کوشش ها را که در راه نوآوری شده نشان می دهد. تذکره نویسان هندی که برخی از آنها منتقدان برجسته ای بودند این مکتب « سبک وقوع » نامیدند. هدف اصلی این سبک چنین است : « باید شعر را به تجربۀ زندگانی روزانه نزدیک کنیم و از عشق عام ، معشوق عام و هر چه مطلق است رو برگردانیم.» از دید ریشه شناسی نیز « وقوعیات » و « وقوع گویی » یک معنی دارند : « در شعر، آن چیزی را بیان می کنیم که در تجربۀ زندگانی روزانه بر ما واقع می شود .»
در این سبک شعر از بیان صورخیال شاعرانه تهی است و شاعران دل مشغول هنرنمایی و تصنعی هستند که بر تقابل یا تضاد مبتنی است، نه نوع استعاره که هستۀ اصلی همه تصاویر شعر کلاسیک است، تذکره نویسان هندی سبک وقوع را گونه ای نوآوری تصور کردند و می گفتند جلوه های خالی وقوع در شعر پیدا شده و اشعار سعدی و امیر خسرو دهلوی پایگذاری وقوع است.
این گونه داوری از بی اطلاعی محض از سرچشمه شعر فارسی در قرن های چهارم و پنجم ناشی می شود ، اگر این منتقدان به اشعار فرخی و منوچهری نگاه می کردند، می دیدند که آن اشعار از آغاز تا انجام وقوع گرایانه است. اما چون قالب ویژۀ غزل مورد توجه تذکره نویسان قرار داشت در غزل ، عشق ، مطلق و کلی است و معشوق نیز در آن جا مطلق و عام است، تذکره نویسان حق داشتند که آغاز ثبت چنین تجاربی را در سعدی و یا در امیرخسرو دهلوی بجویند ، زیرا در غزل این دو ، جست و جوی نشانه های ثبت تجربۀ زندگانی روزمره و وقایع زندگانی عاشق دشوار نیست.
سبک هندی
در ویژگی سبک هندی همواره عناصر زیر دیده می شود :
1. تازگی یا خصلت غیر عادی صورخیال
2. تازگی زبان شعری از جنبۀ واژه سازی یا تماس با زبان کوچه و بازار
3. ابهام که نتیجه خصلت غیر عادی صورخیال یا ساختار دستوری یا نوسازی در زبان است.
4. تفّوق صوری بیت که آن را باید اسلوب معادله یا معادله سازی نامید و در اصطلاح فنی شاعران کلاسیک تمثیل نام دارد.
5. اسلوب معادله یا کاربرد زبان تمثیل یعنی آوردن معنی در مصرع نخست و تکرار آن با واژه های دیگر در مصرع دوم که از مهمترین ویژگی های سبک هندی است.
در حقیقت ، سبک هندی دارای دو شاخۀ ایرانی و هندی است. صائب نماینده تمام عیار شاخۀ ایرانی و بیدل نمایندۀ تمام عیار شاخۀ هندی است. اگر قرار باشد که در شعر دورۀ تیموری را هنجار شعر فارسی تصور کنیم ، سبک هندی انحرافی از این هنجار است. در این « انحراف » عناصر در خور توجه زیر به چشم می آید:
1ـ در عرصه موضوع و اندیشه :
الف ـ در حوزه مفاهیم و موضوعاتی که شاعران به آن پرداخته اند، گسترده شد و موضوعات کاملاً نو و نشان دهنده حرکت های تازه است.
ب ـ غزل خصلت عاشقانۀ خود را از دست می دهد؛ وصف ، اخلاقیات ، انتقاد اجتماعی ، ستایش می، فلسفه و الهیات.
پ ـ چه بسا که در آثار شاعران کلاسیک به خصوص بعد از قرن ششم هجری به بعد مغایرت و چندگانگی فکری یافت می شود اما در سبک هندی تناقض فکری به جایی می رسد که ممکن است در بیت نخست یک غزل اندیشه ای عرضه گردد و بی درنگ در بیت دوم نقض شود علت آن است که آن چه شاعران در ذهن دارند ، چگونه گفتن است ، نه چه گفتن.
2ـ در عرصه صور خیال :
الف ـ عمومی ترین تصویر چیزی است که آن را باید اسلوب معادله خواند و در منابع کلاسیک تمثیل نام گرفته است و تقریباً در شعر هر شاعری یافت می شود .
ب ـ تشبیهی که به تفضیل به بیان آمده باشد در شعر یافت نمی شود. از این رو استعاره در دل استعاره پدید می آید که به ابهام می انجامد.
پ ـ گاهی عناصر استعاره ها در شعر دوره پیش بی سابقه است و کاربرد آن در این سبک در ادب فارسی نوآوری تلقی می شود. مانند: « شیشه ساعت » ، « کاغذ باد » یا « گل های کاغذی » دیگران آن ها را برای گنجانیدن در شعر مناسب نمی دانسته اند ، مانند « گل های تصویر» ، « مرغ های تصویر» یا « نقش قالی » که تصویرها و اندیشه های بسیار دلکش وارد شعر فارسی کرده است.
ت ـ خلق یک سنت ویژه در قلمرو استعاره مانند « پریدن رنگ »
ث ـ در هر غزل ، کلید راه یافتن به معانی شعر و زنجیرۀ واژه ها و شبکه تصاویر ، مجموع کلمات قافیه است و شاعر تصاویر مورد نظر خود را با کلمات قافیه و تداعی های خاصی که ایجاد می کند عرضه می دارد. این مسئله به توانایی شاعر بستگی دارد که تا چه حد بتواند حال و هوای روحی خود را بر این « دسته کلید ها » تحمیل کند آیا درهایی را به روی مسائل شخصی و فرایند ذهنی خود باز کند یا آن درهایی را می گشاید که پیش تر باز شده است.
ج ـ برتری تجرید بر صورخیال آشنا و این دقیقاً بدان سبب است که می توان تنها برخی از معانی شاعرانۀ آن ها را احساس کرد، زیرا قابل بیان و تحلیل دقیق نیستند.
چ ـ در شعر این دوره ، تشخیص ، بیشتر از هر دورۀ دیگر عمومیت دارد و از عناصر طبیعی گرفته تا موضوعات مجرد و معنوی دارای شخصیت می شوند.
3ـ در عرصه زبان شعر :
الف ـ کشف شبکه های معانی تازه، زنجیره ای نو از واژه ها به « کلید قافیه » افزود و در نتیجه ترکیب های بی شمار پدید آمد که برخی از آنها بسیار دلکش بود و در تحلیل نهایی، خود نوعی تصویر به شمار می آیند.
ب ـ شاعران به زبان کوچه و بازار بسیار نزدیک شدند هر چند شعر در همه عصرها از کوی و برزن و زبان آن بسیار چیزها وام گرفته است.
پ ـ امری طبیعی است که وقتی هدف شعر دستیابی به مضامین صورخیال نو باشد ، از این گونه شعر چشم داشت خلوص و پاکی ، از آن دست که در شعر شاعران کلاسیک دیده می شود توقع زیادی است همین نکته نشان می دهد که چرا شعر سبک هندی بر اساس اصول بلاغت و فن شعر دارای سستی هایی است.
ت ـ بازی با ابعاد کلمه در شعر این دوره بسیار متداول است. این بازی با کلمه ، به هیچ روی ، در شعر دورۀ قبل بی پیشینه نیست اما غلبۀ آن در شعر این دوره نمایان است.
4ـ در عرصه موسیقی شعر و مسائل مربوط به شکل و قالب کامل غزل :
الف ـ شعر سبک هندی با شعر دوره پیش ، جز در تکرار قافیه که در این دوره بسیار عمومیت می یابد فرقی ندارد ، گاه دیده می شود که شاعری قافیه را در بیت های پیاپی و بی فاصله تکرار می کند. این تکرار قافیه ، به احتمال زیاد نوعی سنت و نمایش هنرمندی بوده است تا نشان ضعف ـ شاعران می خواستند نشان دهند که می توانند یک قافیه را برای پدید آوردن تداعی های گوناگون به کار ببرند و با کلید قافیه از پس شبکه های معنایی متفاوت و زنجیره های واژگان متعدد برآیند. به دیگر سخن ، می توانند چندین در را با یک کلید بگشایند.
ب ـ ردیف که در غزل سبک هندی عمومیت دارد. در بیشتر موارد کم پیشینه یا به کلی بی پیشینه است. بیشتر این شاعران ، تصویری را که خود نوعی استعارۀ پیچیده است در ردیف شعر قرار می دهند.
پ ـ بیان موجز و فشرده ، همۀ معنی و مفهوم در یک بیت گفته می شود و تجاوز معنی از بیتی به بیت دیگر ، جز در موارد اتفاقی زننده است.
نثر فارسی در این دوره ( صفوی )
نثر دورۀ صفوی ، ادامه نثر دوره تیموری است ، از دیدگاه دیگری در آن نوآوری هایی تشخیص داده می شود، نثر فارسی با دو عامل تازه به راه تحول و چندگانگی افتاده بود. یکی از این دو عامل :
جنبش مذهبی شیعه بود که اساس نظام سیاسی و فرمانروایی شاهان صفوی را در مرکز آن یعنی اصفهان شکل داد و در عرصه دین الهام بخش نوشته های تازه ای شد و حتی در سایه این جنبش بر نوشته های غیر مذهبی نیز اثر کرد.
دومین عامل: استقرار دربار هند بود که حامی عمده زبان و فرهنگ فارسی بود چنان که انسان به ناگزیر می پذیرد که در این دوره ، خدمت دربار هند به شعر و نثر فارسی ، بارها بیش از خدمتی است که دربار ایران ( اصفهان ) به آن شده است. این منطقۀ جغرافیایی تازه ، این ناحیه جدید با زیرساخت فرهنگ هندی و سانسکریت به نوبه خود مسبب دیگرگونی هایی بود که در ادب فارسی روی می داد و آن گرایش نثر فارسی به سادگی بود.
فصل سوم :
دوره قاجار ( دوره بازگشت و تکرار)
ویژگی های سبک بازگشت
سبک هندی به علت اغراق و زیاده روی شاعران ، کم کم چنان شکلی پیدا کرد که درک آن حتی بر اهل فن دشوار شد تا چه رسد به خوانندگان عادی و دوستداران عادی شعر. در ایران ( اصفهان عراق ) واکنشی پدید آمد و گروهی از شاعران با این سبک به مخالفت برخاستند و در بیانیه ای در تذکره ها ثبت شد و باقی مانده است چنین اظهار عقیده کرده اند:
1. سبک هندی شعر را از دایره فهم بیرون برده است.
2. سبک هندی از لحاظ زبان فارسی ، سست است.
3. سرمشق زبان و شعر را باید در دیوان های شاعران بزرگ پیشین جست.
جنبش بازگشت را نمی توان مکتب نامید، زیرا به هیچ وجه چیزی نو عرضه نکرد. بلکه سیر قهقرایی به گذشته است که در ترازنامۀ آن ، موازنه با یک قلم سود در برابر هزار قلم زیان برقرار می شود . تنها سود شایان یادآوری در بیانیۀ شاعران بازگشت ، مسئله زبان است. شعر ، هنری است وابسته به زبان و همه فرایند خلاقه آن در عرصه زبان نمایان می شود . شاعرانی که بیانیه « بازگشت » را پذیرفتند ( تقریباً همه شاعران ایران ) تا آن جا که به زبان ارتباط داشت شعر خود را به زبان شاعران کلاسیک بازگرداندند.
قاجار در مورد شعر ، خط مشی کاملاً مغایر صفویان در پیش گرفتند. حکومت صفوی شالوده ای بس ژرف داشت. از شاعران می خواست که به جای شاهان صفوی ، امامان شیعه را مدح گویند. در دوره صفویان نیز شعر ابزار تبلیغاتی دستگاه حکومت بود و اگر مدح به امامان اختصاص یافته بود ، نفع آن به طور غیر مستقیم عاید حکومت می شد که تأثیری چند برابر داشت. اما قاجاریان که نمی خواستند دنباله رو صفویان باشند ، مدیحه را هر چه بیشتر در خدمت دستگاه تبلیغاتی خود در آوردند. آن ها می دیدند که بهترین روش بهره گیری از تجربه های به دست آمده در قرن های گذشته در عرصه قصیده مدحی است و چون ناگهان آن را ، رایگان به چنگ آوردند ، این گنج باد آورده را محکم چسبیدند. در دوره قاجار ، شعر مدحی زندگانی خود را از سرگرفت.
شعر فارسی این دوره می کوشد تا :
1. در عرصه مضمون و نوع احساس و عواطف ، از همان عشقی سخن بگوید که شعر سعدی و حافظ آن را القا می کرد و مهر زندگی مردمان آن روزگار را بر پیشانی دارد و می کوشد تا همان اخلاق ، افتخار ، طنز ، زهد ، فلسفه و عرفان سخن بگوید. توصیف طبیعت نیز با آن چه در شعر منوچهری و فرخی یافت می شود یکی است.
2. در عرصه تخیل شاعرانه ، تصاویر شعری این دوره ، مطلقاً همان است که در دیوان فرخی و منوچهری ( در زمینه طبیعت) می توان یافت. در زمینه تغزل و شعر عاشقانه نیز مجموعه صورخیال چیزی نیست جز آن چه در آثار شاعران کلاسیک ( به ویژه سعدی ، حافظ ) خدمت صادقانه کرده و به افتخار بازنشستگی نائل شده بود.
3. از لحاظ زبان شعری ، شعر دوره قاجار در دو عرصه واژگان و نحو زبان ، تکرار کلیشه وار زبان سعدی ( غزل ) است. زبان شعر این دوره مانند شعر دوره تیموری با زبان زنده و رایج مردم تفاوت دارد. هیچ ضرب المثل تازه و نو ساخته یا نمادی نو به شعر شاعران این دوره راه نیافته است.
4. وزن و قافیه همان وزن و قافیه قرن های دهم و یازدهم است و فن عروض با آن دوره همانند است. در قلمرو ردیف های شعری و ترکیبات لغوی حتی به اندازه شاعران سبک هندی نیز نتوانستند پیشرفت کنند.
5. از لحاظ صوری ، قصیده وقف مدح و مرثیه شده است و عزل به موضوعات عشقی اختصاص یافته است. هر چند در عشقی که غزل متضمن آن است کوچکترین جلوه ای از شخصیت شاعر دیده نمی شود . شعر فارسی در مرحله گسست از سبک هندی و پیوستن به شعر رسمی درباری بر روی پاشنه پا نیم چرخی زد بی آنکه از جای خود تکان بخورد.
نثر فارسی در این دوره ( از پایان عصر صفوی تا آغاز جنبش مشروطیت)
از اواخر عصر صفوی یا تقریباً اندکی پس از برافتادن آن دودمان ، ادبیات فارسی (در ایران ) راهی متفاوت از هند و ماوراء النهر و سایر مناطق فارسی زبان در پیش گرفت. شعر ، چهره ای نو پیدا کرد و نثر نیز شروع کرد به حرکت به سوی وصف همراه استحکام و پختگی بیشتر، در دوره قاجار تا آغاز جنبش مشروطه ، نثر فارسی در ضمن این که در سنجش با دوره صفوی پخته تر و دلکش تر می شد ، اسلوب کهن را نیز ادامه می داد. در حقیقت قائم مقام فراهانی مبدع سادگی و پایبندی به قواعد زبان و گهگاهی نیز وصف بود. نثر او با وجود به کار بردن قواعد و سنت هایی چون نثر مسجع ، عبارات عربی و گاهی نقل قول ها و اقتباس هایی از شعر کهن ، بسیار ساده ، طبیعی و دلپذیر است.
فصل چهارم :
عصر مشروطه
ادبیات دوره مشروطه شامل آن بخش ادبیات فارسی است که از یک سو ریشه در 3 دهه واپسین پادشاهی ناصر الدین شاه دارد. از سوی دیگر ، ویژگی های عام آن تقریباً در سال های منجر به کودتای 1299 هـ . ش و حتی در سالهای پس از آن در ادبیات فارسی پدیدار می شود . ظهور اندیشه آزادی در ادبیات به مفهوم اروپایی مقارن با این دوره است اما معنی غربی « آزادی » به معنی حکومت قانون و نظم اجتماعی استوار بر برابری است و در نتیجه آشنایی با مغرب زمین در اندیشه و احساسات شاعران و اهل قلم ایران باز تابیده است.
شعری که زندگی است
در دوره مشروطه و سال های مقارن با اندیشه های مشروطیت در ایران ، بیانیه های ادبی متعددی منتشر شد. نخستین بیانیه که جدای از لحن تند و شدید آن از اهمیت و تقدم تاریخی نیز برخوردار است. عشقی که یکی از تندروترین شاعران این دوره است در مورد قافیه دیدی اصلاح طلبانه دارد. شاعرانی چون قائم مقام و شیبانی نخستین تغییرات در زمینه ادب فارسی بود.
ویژگی های شعر مشروطه
در حوزه محتوا و اهداف ، شعر ، دربار را ترک می گوید و به کوی و برزن می آید و سرشار از خون و فریاد ، گرمی زندگی و آرمان است. این شعری است که هر انتقادی بر آن وارد باشد، از این اتهام که با زندگی تماسی ندارد ، مبرّا است.
آنچه در شعر دوره مشروطه ، دوره ای که از پادشاهی مظفرالدین شاه تا چند سالی پس از کودتای سال 1299 هـ . ش را شامل می شود به چشم می آید ، از نظر زبان ، قالب و مسائل فنی شعر، در چند « موج » کلی قرار می گیرد :
1. هواداران توده مردم
2. موج ادبیان سنتی
3. موج اعتدالی ( هواداران اصلاحات متکی بر سنت )
خصلت های عام شعر دوره مشروطیت یا مشروطه خواهی عبارتند از :
الف ـ در عرصه اندیشه و محتوا :
موضوعاتی که نخستین بار وارد شعر فارسی شد و از واردات غرب بود و از آشنایی با فرهنگ و اندیشه غربی سرچشمه می گرفت :
1. وطن
2. آزادی و قانون
3. فرهنگ نو و تعلیم و تربیت جدید
4. ستایش علوم جدید
5. زن ، مسئله زن و برابری او با مرد
6. انتقاد از اخلاقیات سنتی
7. مبارزه با خرافات مذهبی ( و گاهی با خود مذهب )
ب ـ در عرصه زبان شعری :
روشن است که ورود عواطف و احساساتی از این دست به قلمرو شعر فارسی ( شعری که زمانی در محافل اشرافی و معمولاً تحصیل کرده و با ادبیات آشنا بودند مطرح بود و اینک می خواست با مردم عادی رابطه بر قرار کند ) به جست و جوی زبانی می انجامید که در خور رویارویی با این گونه مفاهیم و اندیشه ها باشد. زبان شعری از زمان تیموری به این طرف به زبان کوی و برزن نزدیک می شود . واژگان اروپایی نیز خود معانی تازه ای در عرصه نظم اجتماعی و سیاست آوردند که به هنگام ورود از جاذبه ظاهری نیز برخوردار بودند و وارد شعر فارسی شدند.
پ ـ در حوزه صورخیال :
شعر دوره مشروطیت آن مایه پرشور و قوی و توفنده و پرجوش و خروش است که برای صورخیال هیچ جایی باقی نمی گذارد. اساس هنر شاعران در این دوره نوآوری در عرصه صورخیال متکی نیست و منتقدی بی تجربه امروزی که با معیارهای جدید تکامل یافته در اروپای پس از جنگ دوم در باره شعر دوره مشروطه داوری می کند آن را نظم می داند ؛ چرا که در آن به سختی می توان تصویر تازه با عنصر بیانی نوی را یافت.
ت ـ در عرصه شکل :
در این دوره شکل و صورت شعر فارسی ، مشتمل بر قالب های شناخته شده کلاسیک و سنتی است ، با این تفاوت که راه و رسم سنتی بکار گرفتن این قالب ها تغییر مشخص کرده است برای مثال مستزاد در شعر کلاسیک تجربه ای غیر معمول نوعی هنر نمایی به شمار می رفت و پیش از دوره مشروطیت ( از قرن پنجم تا سیزدهم هجری ) نمونه هایی از آن به طور پراکنده وجود داشت در این دوره ناگهان چنان متداول گشت که می توان شکل اصلی و عمومی شعر در این روزگار تلقی کرد. قصیده دیگر از محبوبیت و مقبولیت مردمی که در عصر قاجار داشت، برخوردار نبود اما در شاخه « شعر ادیبانه » یعنی آثار بهار، ادیب الممالک و ادیب پیشاوری از قالب های عمده شعر است.
در عصر مشروطه ، غزل کم سروده می شود و غزل های این دوره رنگ و بوی سیاسی دارد. هیچ غزل خوب یا حتی متوسط عاشقانه یا عرفانی که با غزل های ممتاز دوره قاجار برابری می کند نمی توان یافت. در قالب مثنوی به خصوص مثنوی های بلند بهترین نمونه اش در شعر ایرج میرزا دیده می شود.
یکی از بهترین انواع شعر که در اواخر این دوره شکوفا شد، تصنیف است. تصنیف مؤثرترین و کارآمدترین قالب و شکلی بود که شعر مشروطه آن را به میان توده ها برد. بزرگترین شاعری که در این زمینه بیشترین موفقیت را به دست آورد ، عارف قزوینی است و پس از او بهار قرار دارد.
موج های کلی ذوق شعری این دوره عبارتند از :
1. ادیبان هوادار سنت با تمام علاقه ای که به مسائل اجتماعی داشتند ، حاضر به تخطّی از قوانین و قواعد سنتی نبودند مانند : ادیب الممالک ، ادیب پیشاوری ، ادیب نیشابوری و وحید دستگردی و ...
2. شاعرانی که در پی جلب رضایت قشر وسیع تری از مردم مخصوصاً مخاطبان عادی تر و نافرهیخته تر بودند و مبارزه در راه مشروطیت ویژگی اصلی شعر این دسته است. مانند: عارف قزوینی، میرزاده عشقی ، سید اشرف ( نسیم شمال) ، فرخی یزدی ، دهخدا و ملک الشعرای بهار.
3. شاعران هوادار اصلاحات ، اما اصلاحات استوار بر سنت ، استحکام فرم و زبان شعری مانند: ایرج میرزا ، لاهوتی ، ( دهخدا و بهار در برخی از اشعارشان )
4. در شعر این دوره ، موج چهارمی هم وجود دارد که از رویدادهایی که در جهان می گذرد ، غافل است حبیب خراسانی ، صفای اصفهانی و صفی علیشاه 3 شاعر صوفی اند که شعر آنان نمونه شاخص شعر صوفیانه این روزگار است.
نثر دوره مشروطه
در دورۀ مشروطه ، روزنامه نویسی نثر فارسی را از اوج تصنع بی ارزش و فنون ادبی ، به زمین و زندگی روزانه با همه درماندگی و پریشانی های ملازم با آن فرود آورد. نثر روزنامه ای دوره قاجار را از نظر دستور زبان می توان مورد انتقاد قرار داد ؛ اما این نثر ، نثری ساده بود که برای بیان مقصود به هیچ وجه ناتوان نشان نمی داد. اگر نثر ساده و آمیخته به فنون ادبی قائم مقام را مستثنی کنیم ، باید گفت که نثر این دوره با آثار نویسندگانی چون عبدالرحیم طالبوف تبریزی ، حاج زین العابدین مراغه ای آغاز شد. در این دوره ، نوشتن مقاله های سیاسی ، اجتماعی و انتقادی در روزنامه ها بسیار متداول بود. و نثری پدید آمد که آن را می توان « نثر مقاله نویسی » خواند.
فصل پنجم :
پس از کودتای 1299
( طلیعه زمستان سیاه )
در نخستین سال های کودتای 1299 هـ . ش ، شعر مشروطه آخرین تلاش های خود را برای نگه داشتن آزادی و استقلال ایران به کار برد اما در برابر عوام فریبی و پول بیگانه نتوانست ایستادگی کند. ادیبانی که در اوضاع حکومت استبدادی رضاخانی نتوانسته مقاومت کرده و از صحنه خارج شدند عبارت بودند از : دهخدا ، میرزاده عشقی ، فرخی یزدی ، بهار ، نسیم شمال و لاهوتی ....
جریان های شعر فارسی
در چنین شرایطی دو گروه از شاعران مشخص بودند:
1. آنان که با سیاست و زندگی کاری نداشتند
2. آنان که می خواستند تماس خود را با سیاست و زندگی نگاه دارند.
در میان هر دو گروه ، هم طرفداران اصلاحات وجود داشتند و هم هواداران سنت که در مجموع چهار گروه می شدند:
گروه نخست : کسانی بودند که با سیاست چندان کاری نداشتند و کما بیش در خدمت منافع نظام مستقر بودند، آن را مدح می گفتند و مداحی شان نیز بیشتر به خاطر جلب منفعت بود تا دفع ضرر ، وحید دستگردی ( سردبیر مجله ارمغان ) ، افسر ( رئیس انجمن ادبی ایران) ، امیرالشعراء نادری ، غمام همدانی ، عبرت مصاحبی ، صادق سرمد و عباس فرات از این جمله بودند.
دومین دسته گروه : که با سیاست کاری نداشتند یا در خدمت آن بودند ولی اصلاحات نسبی را ادامه دادند می توان صورتگر ، رشید یاسمی و رعد آذرخشی را نام برد.
سومین گروه : دسته ای که با سیاست در آویخته بودند و به مسائل زندگی توجه داشتند ، شماری اندک طرفدار شعر سنتی بودند. بهار ، فرخی یزدی ، پروین اعتصامی ، عارف قزوینی و دهخدا از آن جمله اند.
چهارمین گروه که هوادار اصلاح بودند عبارت بودند از عشقی، ایرج میرزا ، لاهوتی ، نیما یوشیج
نیما یوشیج و تجربه هایش
زبان کهن شعر فارسی ، تنها هنگامی قابل تقلید است که ذهن و حافظه شاعر با آثار شاعران قبل اشباع شده باشد. اگر کسی در این منظوم سازی مهارت کامل نداشته باشد هنر شناسان زبان سنتی در « ساختار زنجیره ای » کلام او چیزی ناآشنا و غریب احساس خواهند کرد. دورشدگی نیما را از هنجار شعر فارسی روزگارش می توان چنین جمع بندی کرد:
الف ـ در حوزه عواطف و اندیشه ، مضمون شعر وی بی میانجی از زندگی و طبیعت گرفته شده است یعنی او از تجربه بی میانجی خویش می گوید خواه این تجربه در باره انسان ، زندگی اجتماعی ، عشقی ، فردی خواه در باره طبیعت باشد.
ب ـ در حوزه صورخیال، مهمترین وظیفه ای که نیما انجام داد تغییری بود که در دید شاعر از طبیعت پدید آورد و این جنبه زاییده تصاویر شعری اوست. یعنی صورخیال او فراسوی هنجار شعر فارسی است.
پ ـ در حوزه زبان ، نیما برای این که دست به نوآوری بزند ، آشکارا از هنجارهای سنتی شعری برید. این گسست از سنت به دو صورت در شعر او پدیدار شد:
1. از نظر نحو زبان شعری
2. از نظر دامنه واژگانی زبان شعر
ت ـ بریدگی دیگر نیما از هنجار شعر فارسی در موسیقی شعر صورت گرفت :
1. وزن
2. قافیه
نیما در شعر فارسی عروض تازه ای را متداول کرد که آن را « عروض نیمایی » یا « عروض آزاد » می گویند. بیشتر مواد و مصالحی که در آثار نیما یوشیج به کار رفته ، ملهم از شیوه شاعران غربی است. به سبب آشنایی او با ادبیات غربی از طریق زبان فرانسوی در نوشته های انتقادی وی که به صورت چند رساله جداگانه منتشر شده است می توان جزئیات نظریات انتقادی وی را در باره شعر و هنر شاعری یافت که از نظر ساختار و نقش تاریخی شان و به عنوان شواهدی که از هوش و فراست استثنایی او خبر می دهد با ارزش و سزاوار توجه است.
فصل ششم :
پس از جنگ جهانی دوم
( دوره گسترش تجربه و نوآوری)
تا حدود شهریور سال 1320 و کمی بعد از آن ، تنها نیما بود که در تنهایی خود شعرهایی می سرود که با همه قواعد عروضی شعر سنتی مغایر بود و کسی به این اسلوب توجه کرد، او بود.
شعر پس از جنگ جهانی دوم
از میان نخستین نسلی که پس جنگ جهانی دوم یا هم زمان با آن ، آثار شعری خود را منتشر کرد می توان از آن ها یاد کرد: دکتر پرویز خانلری ، محمدعلی اسلامی ندوشن ، مجدالدین میرفخرایی ( گلچین گیلانی ) ، منوچهر شیبانی ، فریدون توللی ، روا هیچ ( جواهری ) ، احسان طبری و دیگران .
در سال 1327 و سال های پس از آن ترجمه اشعار اروپایی منتشر می شد. حدود دامنه اصلاح شعر ، با اطلاعات بهتر و آزادی بیشتر پدید می آمد. این عوامل در حوزه شعر نو فارسی به تنوع بسیار انجامید. شعر فارسی خواه میانه رو خواه تندرو، دو مکتب جداگانه پدید آورد:
1. آنان که دیدشان بر مسائل اجتماعی متمرکز بود و کسانی که به عوالم درونی چون عشق و دل توجه داشتند یا شیفته طبیعت بودند . از میان گروه شاعرانی که آثار بیشتر آنان جهت اجتماعی داشت می توان نیما یوشیج ، آینده ، شیبانی ، کسرایی ، سایه ، 01 بامداد را یاد کرد.
2. از کسانی که به دنیا درون توجه داشتند یا شیفته طبیعت بودند و به نوعی شعر غنایی می پرداختند می توان از فریدون توللی ، خانلری ، گلچین گیلانی ، اسلامی ندوشن و نادر نادر پور نام برد.
نخستین موج شعر نو فارسی پس از پیدایی شعر نیمایی منتشر شد. توللی در انتقاد شدید الحن به هواداران سنت کلاسیک و سبک کهن تاخته و با مزاحی ظریف از تصویرهای کلیشه ای اشعارشان و نیز از واژه های مکرر و کهنه آنان و بیگانگی شان با موسیقی ، اصول و قواعدی برای شعر نو مطرح می کند ( که خود او و همفکرانش پذیرفتند و تا حدی در اشعارشان به کار بستند) چنین است:
1. هماهنگی دقیق اوزان و حالات
2. تازگی مضامین و تشبیهات و استعارات
3. بی قیدی گوینده در به کار بردن صنایع بدیعیه
4. پرهیز از آوردن « سکته » در اشعار
5. پرهیز از آوردن قوافی و ردیف های دشوار
6. ایجاد ترکیبات تازه و خوش آهنگ و استفاده از لغات زنده ای که به دست فراموشی سپرده شده است.
7. شناسایی و انتخاب بهترین کلمات
8. خودداری پوسال گذاری در بحور
پس از کودتای سال 1332 همه چیز را عوض کرد و شعر نیز از این قاعده مستثنی نبود. شعر در دو جهت حرکت کرد : اذهان امیدوار و راه اذهان نومید ، شاخه اجتماعی به علت سانسور ، شاعران به گوشه تنهایی ، میخانه ، اندیشه مرگ و سایه روشن تخیل و افیون پناه بردند. ستایش مرگ ، سکوت و طغیانی ترسناک علیه « شب » ـ « شب قطبی » در رگ های شعر فارسی جریان یافت. فروغ فرخزاد از وضعیت شعر رمانتیک انتقاد کرد و نوشت : شعر امروز از نظر محتوا عمق ندارد، شعر امروز از بردن نام چیزها و جاهایی که از صبح تا شب با آنها سروکار داریم ، می ترسد. عشق کاملاً سطحی و به سطحی ترین روابط امیال جنسی خلاصه می شود. در شعر امروز حماسه از میان رفته است. زبان آن دروغین است. شعر فارسی به مقداری کلمات تازه احتیاج دارد و باید جسارت گنجانیدن آنها را در خود پیدا کند. فروغ فرخزاد همان راه احمدشاملو که با او هم عقیده بود پیمود.
داستان نویسی نو در ایران
ادبیات در دوره مشروطه بیش از آن چه انتظار می رفت ، به توده های مردم نزدیک شد. داستان نویسی جدید در ایران ، در قالب رمان تاریخی و با آثار نویسندگانی چون موسی نثری و صنعتی زاده کرمانی آغاز می شود ، این داستان ها بسیار ابتدایی سطحی اند. در زمینه داستان کوتاه یکی بود یکی نبود سید محمد علی جمال زاده که ابتدا در سال 1922 میلادی در برلین منتشر شد، آغاز داستان نویسی نو در ایران است. بعدها صادق هدایت ، بزرگ علوی ، علی دشتی و محمد حجازی نسل های بعدی این راه را ادامه دادند.
هدایت و علوی موفق ترین نویسندگان نسل خویش به حساب آمده اند. تنوع آثار این دو و قدرتشان در تجسم بخشیدن به وقایع و اشخاص چنان عالی و برجسته است که نسل های بعدی با همه آشنایی شان با ، زیر و بم کار تمرکز شگفتی آورشان بر تکنیک ، تاکنون نتوانسته اند گامی فراتر از دست آورهای هدایت و علوی بردارند.
جلال آل احمد آمیزه ای بود از داستان نویس و مقاله نویس. ابراهیم گلستان ، محمود اعتماد زاده ، سیمین دانشور ، دکتر تقی مدرسی ، جمال میرصادقی ، بهرام صادقی ، دکتر غلامحسین ساعدی ، فریدون تنکابنی ، هوشنگ گلشیری ، نادر ابراهیمی ، محمود کیانوش ، صمد بهرنگی و ... نویسندگان معروف بودند.
ادبیات نمایشی در ایران معاصر
تئاتر به معنی درست آن تا یک قرن پیش در شرق وجود نداشت. به احتمال ، نخستین کسی که در آسیا دست به نوشتن نمایشنامه زد ، میرزا فتحعلی آخوندزاده بود. پیش از این دوره ( مشروطه) آثاری که متضمن یک هسته نمایشی باشد ، وجود داشت برخی از نمایشنامه ها فکاهی است. در دوران صفوی نمایش تعزیه خوانی یا شبیه خوانی متداول بود. احتمال دارد صفویان به علت آشنایی با غرب ، اجرای نمایش نامه به تقلید نمایش هایی در باره قدیسان مسیحی رایج بود پدید آورده باشند.
ادبای ایران و اسلام از مفهوم « درام » و نمایش غافل بودند. آنها تراژدی را با مرثیه و کمدی را با هجو یکی می گرفتند ، زیرا هجو و مرثیه در ادب عرب رواج داشت. این مسئله که چرا ادبیات نمایشی در ایران وجود نداشته است به ساختار طبقاتی و نظام حکومتی که همواره استبدادی بوده است باز می گردد ، زیرا برای رشد این گونه ادبیات که نیروی حیاتیش انتقاد است ، جولانگی وجود نداشته است. تجربه نشان داده که هر گاه نسیم آزادی در ایران وزیدن گرفته ، در نمایشنامه نویسی حرکتی آغاز گشته است.
تئاتر مدرن پس از سال 1320 هـ . ش که مردم چند سالی آزادی داشتند ، آغاز شد پس از شهریور سال 1320، برای رشد هنر، فضایی عالی پدید آمد و ادبیات نمایشی نیز که برای به عهده گرفتن وظیفه نقادی شایستگی داشت، رشد کرد. در این سال ها ، ترجمه آثار بسیاری از کلاسیک های بزرگ جهان مانند شکسپیر ، آخیلوس ، شیلر ، مولیر ، گوگول ، چخوف ، گورکی ، سارتر ، کامو و دیگران آغاز شد. نویسندگان ایرانی چون صادق هدایت ، عبدالحسین نوشین و صادق چوبک به نمایشنامه نویسی روی آوردند و در تهران و شهرستان ها تئاترهایی ایجاد شد. پس از کودتای سال 1332 ، تئاتر کم کم به ورطه سقوط افتاد. با این حال ، در بیست سال اخیر، چند نمایشنامه نویس عالیقدر و برجسته پدید آمده اند که مهم ترین شان دکتر غلامحسین ساعدی ( گوهر مراد) ، بهرام بیضایی ، اکبر رادی باید یاد کرد. همه نمایش نامه هایی که در سال های اخیر در ایران اجرا شده است. ترجمه هایی از ادبیات غربی ، بیشتر ادبیات پوچگرا بوده است.
منبع:
ادبیات فارسی از عصر جامی تا روزگار ما. شفیعی کدکنی ، محمدرضا. چاپ اول ، انتشارات نی ، تهران ، 1378.