ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
روزی بزرگان ایرانی وموبدان زرتشتی از کوروش بزرگ خواستند که برای
ایران زمین نیایش کند و ایشان این گونه فرمود :
خداوندا ، اهورا مزدا ، ای بزرگ آفریننده این سرزمین بزرگ، سرزمینم و
مردمم را از دروغ و دروغگویی به دور بدار…!
…
پس از اتمام نیایش عده ای در فکر فرو رفتند و از شاه ایران پرسیدند که
چرا این گونه نیایش نمودید؟!
فرمودند : چه باید می گفتم؟
یکی گفت : برای خشکسالی نیایش می نمودید !
کوروش بزرگ فرمودند: برای جلوگیری از خشکسالی انبارهای آذوقه و
غلات می سازیم…
دیگری اینگونه گفت : برای جلوگیری از هجوم بیگانگان نیایش می کردید !
پاسخ شنید : قوای نظامی را قوی میسازیم و از مرزها دفاع می کنیم…
عده ای دیگر گفتند : برای جلوگیری از سیلهای خروشان نیایش می کردید !
پاسخ دادند : نیرو بسیج میکنیم وسدهایی برای جلوگیری از هجوم سیل
می سازیم…
وهمین گونه پرسیدند وبه همین ترتیب پاسخ شنیدند…
تا این که یکی پرسید : شاهنشاها ! منظور شما از این گونه نیایش چه بود؟!
کوروش تبسمی نمود و این گونه پاسخ داد :
من برای هر پرسش شما ، پاسخی قانع کننده آوردم ولی اگر روزی یکی از
شما نزد من آید و دروغی گوید که به ضرر سرزمینم باشد من چگونه از آن
باخبر گردم واقدام نمایم؟!
پس بیاییم از کسانی شویم که به راست گویی روی آورند ودروغ را از
سرزمین مان دور سازیم که هر عمل زشتی صورت گیرد ، اولین دلیل
آن دروغ است…
اربعین آمد و چشم ها باز گریان می شود

کربلا ماتم سرای اهل ایمان می شـــــــود
غصه های آل طه در مسیر کوفه و شـــام
یاد شام تارشان در کنج ویران می شـــود
باز تازه غصه های کربلا در نـــــــزد زینب
سید سجاد زین غم اشک ریزان می شــــود
گوشة ویرانه گویا غنچه ای روییــده است
آه و صد افسوس که آن هم برگ ریزان می شـود
باز گویا یک سری بی تن به نزد دختــــرش
یا که خورشیدی به نزدماه میهمان می شود
باز گویا دختری از شوق دیــــــــــدار پــــــدر
گریه و زاری نموده تا که بی جان می شود
باز گویا جابر آید با عطیـــــــــــــــــــــه کربلا
حال او زین ماتم عظمی پریشان می شــــود
باز گویا زینب غم دیده از شــــــــــــــــــام بلا
می رسد بر کربلا و زار و نالان می شـــــود
کاروان آل یاسین مجلسی برپا نمـــــــــــوده
دشت خون بااشک زینب سیر باران می شود
غم فزون گشته زحد غمخوار زینب رفته است
تا ابد دنیای او همچون غمستــــــان می شود
ناله های زینب و خون دل سجـــــــــــــاد دین
تازه است هر روز تا مهدی نمایان می شود
راجی اندر این عزا با شیعیان هم ناله است
دارد امیدی که روز حشر شادان می شـــود
محمد رجب زاده ( راجی)
سلام این پیامو امروز تو یکی از وبلاگا دیدم منم بهش عمل کردم.. این پیام مال من نیست ولی بخونیدش: کسی بود که پزشکان ازعلاجش نا امید شدند.شبی خواب حضرت زینب (س)را دید که در گلویش اب ریخت شفا پیدا کرد ازش خواست اینو به بیست نفر بگه این پیام به دست کارمندی افتاد اتقاد نداشت کارشو از دست داد.مرد دیگری اعتقاد داشت 20 میلیون به دست اورد. به دست کس دیگری رسید عمل نکرد پسرشو را از دست داد.اگه به حضرت زینب اعتقاد داری این پیامو واسه 20 نفر بفرست............ 20 روز دیگه منتظر معجزه باش.ممنون.
موجیم و وصل ما از خود بریدن است
ساحل بهانه ای است رفتن رسیدن است
تا شعله در سریم پروانه اخگریم
شمعیم و اشک ما در خود چکیدن است
ما مرغ بی پریم از فوج دیگریم
پرواز بال ما در خون تپیدن است
پر می کشیم و بال بر پرده ی خیال
اعجاز ذوق ما در پر کشیدن است
ما هیچ نیستیم جز سایه ای ز خویش
آیین آینه خود را ندیدن است
گفتی مرا بخوان خواندیم و خامشی
پاسخ همین تو را تنها شنیدن است
بی درد و بی غم است چیدن رسیده را
خامیم و درد ما از کال چیدن است [لبخند]
قیصرامین پور
این روزها
دلم برای مولایم تنگ است
برای رفتن چو باد
از مدینه به کربلا
از کعبه به جمکران
از شلمچه به طلایه
از دشت شقایق ها به باغ نیلوفران آبی
دلم خیلی تنگ است .......... [گل]
سلام دوست عزیزم ممنون تا الان به من سر میزدی ممنون میشم بازم بیای وبم
باتوجه به اینکه ادرسش تغییر کرده ممنون مبیشم ادرسشو تو لینک هات درست کنی
اسم جدیدشم شده:حریم ابی افسانه ها
باتشکر وبلاگ افسانه ای