ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود
********
صبرش امان حوصله ها را بریده بود
وقتی که از حوالی میدان گذشته بود
*******
باران اشک بود و عطش شعله می کشید
آب از سر تمام بیابان گذشته بود
******
آتش، گرفته بود و سر از پا نمی شناخت
از خیمه های بی سر و سامان گذشته بود...
*****
اما هنوز آتش در را به یاد داشت
آن روزها چه سخت و پریشان گذشته بود
****
می دید آیه آیه ی آن زیر دست و پاست
کار از به نیزه کردن قرآن گذشته بود
***
یک لحظه از ارادت خود دست برنداشت
عمرش تمام بر سر پیمان گذشته بود
**
زینب هزاربار خودش هم شهید شد
از بس که از کنار شهیدان گذشته بود
*
بر صفحه های سرخ مقاتل نوشته اند
این زن هزار مرتبه از جان گذشته بود
احمد علوی