اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

" خاطرات یک معلم (4 ) " :

در تربیت معلم بعد از تبعید شدن به سمت کلاس ها جهت مطالعه ، تصمیم گرفتم در اتاق

آزمایشگاه که چسبیده به کتابخانه بود رفته و مطالعه کنم اما نمی خواستم در سرمای

زمستان و تاریکی شب در کلاس ها درس بخوانم !

 

 یک روز صبح جمعه که درس هایم زیاد بود برای مطالعه به آزمایشگاه که طبقه دوم و داخل

کتابخانه بود ، رفتم و آن چنان سرگرم مطالعه بودم که متوجه گذشت زمان نشدم تا ظهر که

گرسنه ام شد اما زمانی که خواستم از آزمایشگاه خارج شوم در ورودیش قفل شده بود !

 

تازه یادم افتاد که بچه های رشته تجربی گفته بودند قفل درش گیر دارد . هرچه در زدم آن

موقعه کسی در کتابخانه نبود . بعد از مدتی صدایی در کتابخانه شنیدم و من محکم به در

صدا زدم که در را باز کنند  اما بندگان خدا وحشت کردند و باورشان  نمی شد در آزمایشگاه

کسی باشد و بلند بلند می گفتند که حتما آزمایشگاه جن دارد !

 

آن ها اصلا به حرف های من گوش ندادند و صدا دور شد و جز سکوت صدایی نبود به ناچار

به فکرافتادم قفل در را بشکنم اما در محکم بود . به ناچار به دستگیره زیاد فشار آوردم و

بعد از مدتی کلنجار رفتن ، در به شدت باز شد  و من بیرون آمدم و در که قفلش گیر داشت

 بازشد  و من دیگر  اصلا سری هم به آزمایشگاه نزدم و جالب که شایع شده بود آزمایشگاه

جن دارد و صبح ها تعطیل از آن جا صدای فریاد و ناله می آید !

(  رویا  )

نظرات 1 + ارسال نظر
بهامین سه‌شنبه 7 اردیبهشت 1395 ساعت 00:12 http://notbookman.blogsky.com

قلم زیبایی دارید در توشتن

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد