اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

" خاطرات یک معلم ( 6 ) "

کلاس های مرکز تربیت معلم در دو طرف حیاط بود و من برای تنوع در همه کلاس ها

روز های تعطیل و بعد ازظهرها درس می خواندم . یک دفعه که شب بد خوابیده و رگ

گردنم گرفته بود به طوری که نمی توانستم سرم را به چپ و راست به چرخانم و

فقط مستقیم  را می دیدم .

 

یک روز در یکی از اتاق هاسرگرم مطالعه بودم و خفاشی بالای دیوار خوابیده بود

و من هم سرگرم مطالعه و هم مواظب خفاش بودم ! اما وقتی می خواهد اتفاقی

بیفتد ، ربطی به خفاش بیچاره هم نداشت . که ناگهان دیدم یک سوسک در هوا

پرواز می کند .

 

و از کنار سر من بیچاره ، گردن درد ؛ عبور کرد و من چنان فریادی زدم و با یک چرخش

ناگهانی سرم را به طرف جناب سوسک برگردانم که تا مغز سرم تیر کشید !

 

خفاش که بد خواب شده بود پرواز کنان از پنجره زد بیرون و بچه هایی که در همان

طبقه بودند ریختند داخل کلاس که چی شده ؟! و من به ناچار ماجرای درد گردنم و

سوسک مزاحم را برای شان تعریف کردم و آن ها خیلی خندیدند و البته درد گردنم

خوب شد ! 

 

(  رویا )

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد