ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
کار درباره پایان نامه کارشناسی ارشد ادامه داشت و روزی من در حیاط دانشگاه تهران
برای استراحت نشسته بودم با صحنه جالبی روبروشدم که نقلش خالی از لطف نیست :
ظهر بود و حیاط خلوت و تعداد کمی دانشجو عبور می کرد .نزدیکی های من گروهی از
کلاغ ها به دنبال غذا در باغچه های پر از چمن می گشتند .
یکی از کلاغ ها تکه غذایی شبیه نان ساندویچی پیدا کرده و نگاهی به اطرافش کرد و
وقتی دید که کلاغ های دیگر کنارش نیستند با پایش و منقارش شروع به کندن زمین و
چمن ها کرد و آن نان را در میان انبوه چمن ها مخفی کرد و با پایش روی چمن ها راه
رفت که مطمئن شود نان ها مخفی شده !
من به ناگهان داستان جنگ هابیل و قابیل و این که چگونه به امر خدا دفن کردن جسد
برادر توسط قابیل توسط پرنده ایی به او یاد داده شد برایم تداعی شد ! که این پرنده
چه باهوش است که نان را از بقیه هم نژادهایش مخفی می کند حیرت کردم !
( رویا )