ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
سید هاشم حداد از بزرگترین عرفا و بهترین شاگرد آیتالله سیدعلی قاضی بود که در
این دنیا به مقام «تجرد برزخی» رسیده بود. مادر زن حاج سیدهاشم یکی از زنان
نیرومند، پرخاشگر و تندخو بود و بسیار سیدهاشم را اذیت میکرد.
سیدهاشم روزی به
خدمت علامه قاضی میرسد و میگوید: «آزار زبانی و کارهای مادرزنم بیحد شده است و
صبر من نیز تمام؛ میخواهم که اجازه بدهید زنم را طلاق دهم.»
ایشان فرمودند: آیا
همسرت را دوست داری؟
گفتم: بله.
فرمودند: زنت نیز تو را دوست دارد؟
گفتم: آری.
فرمودند: هرگز راه طلاق نداری! برو و صبر پیشه کن! تربیت تو به
دست مادر زنت میباشد.
جریان گذشت و بنده طبق دستور استاد عمل میکردم؛ تا اینکه
یک شب تابستانی که خسته و گرسنه و تشنه به منزل آمدم؛ مادرزنم از شدت گرما لب
حوضچه نشسته و بر روی پاهایش آب میریخت.
با ورود من، ناسزا و فحش شروع شد.
بنده هم تا این وضعیت را دیدم، داخل اتاق نرفتم و از راه پلهها به سوی بام حرکت
کردم. ولی او دستبردار نبود صدایش همین طور بلند و بلندتر میشد؛ حتی همسایهها
نیز میشنیدند، تا اینکه صبرم تمام شد. کلام استادم در مقابل دیدگانم بود. بیآنکه
جوابی بدهم، به پائین آمده از خانه خارج شدم.
در کوچه و خیابان بدون هدف و
ناراحت میگشتم؛ ناگهان حالتی نورانی پیش آمد و دری بر رویم باز شد؛ دیدم من دو تا
شدهام، یکی سیدهاشمی که مورد ناسزا و فحش واقع شده و دیگری من که بسیار عالی و
مجرد میباشم و نه ناسزا به او گفته شده و نه به او میرسد.
این اولین تجردی
بود که در کربلا برایم پیدا شد و این در برایم باز نشد مگر به خاطر تحمل و صبر و
اطاعت از استاد، که اگر نبود، آن غمناکیها و پریشانیها همچنان بود.
منبع: کتاب
روح مجرد/ علامه طهرانی