ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم
دل بر عبور از سد خار و خاره بندیم
***
گاه سفر آمد ؛ نه هنگام درنگ است
چاووش می گوید که ما را وقت تنگ است
***
گاه ِ سفر شد ، باره بر دامن برانیم
تا بوسه گاهِ وادیِ ایمن برانیم
***
وادی پر از فرعونیان و قبطیان است
موسی جلودار است و نیل اندر میان است
***
از هر کران بانگ رحیل آید به گوشم
بانگ از جرس برخاست وای ِ من خموشم
***
دریادلان راه سفر در پیش دارند
پا در رکاب ِ راهوار خویش دارند
***
گاه سفر آمد برادر ! گام بردار !
چشم از هوس از خُرد از آرام بردار !
***
گاه سفر آمد برادر ! ره دراز است
پروا مکن بشتاب ! همّت چاره ساز است
***
رهتوشه باید عقل را در کار بندیم
دل بر خدا ، آنگه به رفتن باره بندیم
***
رهتوشه باید شب را در دل نشانیم
وادی به وادی باره تا بر دل نشانیم
***
باید خطر کردن ، سفر کردن ، رسیدن
ننگ است از میدان ، رمیدن ، آرمیدن
***
تنگ است ما را خانه ، تنگ است ای برادر !
بر جای ما بیگانه ، ننگ است ای برادر !
***
فرمان رسید : این خانه از دشمن بگیرید!
تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید!
***
یعنی کلیم ، آهنگِ جان سامری کرد
ای یاوران ! باید ولی را یاوری کرد
***
گر صد حرامی ، صد خطر در پیش داریم
حکم جلودار است سر در پیش داریم
***
حکم جلودار است بر هامون بتازیم
هامون اگر دریا شود از خون بتازیم
***
از دشت و دریا در طلب باید گذشتن
بیگاه و گاه و روز و شب باید گذشتن
***
گر صد حرامی ، صد خطر در پیش داریم
حکم جلودار است سر در پیش داریم
***
فرض است فرمان بردن از حکم جلودار
گر تیغ بارد ، گو ببارد نیست دشوار
***
جانان من برخیز! بر جولان برانیم
زانجا به جولان تا خط لبنان برانیم
***
آنجا که جولانگاه اولاد یهوداست
آنجا که قربانگاهِ زعتر ، صور ، صیداست
***
آنجا که هر سو صد شهید خفته دارد
آنجا که هر کویش غمی بنهفته دارد
***
جانان من ! اندوه لبنان کشت ما را
بشکست داغ دیر یاسین پشت ما را
***
جانان من ! برخیز باید بر جبل راند
حکم است باید باره تا دشت امل راند
***
باید به مژگان رُفت گَرد از طور سینین
باید به سینه رَفت زینجا تا فلسطین
***
باید به سر زی مسجد الاقصی سفر کرد
باید به راه دوست ، تَرک جان و سر کرد
***
جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش
آنک امام ما علم بگرفته بر دوش
***
تکبیر زن ، لبیک گو ، بنشین به رهوار
مقصد دیار قدس ، همپای جلودار ...
" حمید سبزواری "
ما به درگاه تو با بخت سیاه آمده ایم [گریه]
شکر وصد شکر ز بیراهه به راه آمده ایم [چشمک]
نه پی سیم و زر و ملک و سپاه آمده ایم [شیطونک]
نه پی تخت و نه دنبال کلاه آمده ایم [خونسرد]
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم [خنده]
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم [تعجب]
عماد خراسانی[نیشخند]