اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

طنز جبهه ( 17 ) :

توسنگرجاکم بود وتوتاریکی به سختی می شد راه بری .

آماده می شدیم برای خواب که یکی گفت :

حسین جان برای نماز شب بلند شدی نمی خواد من رو دعا کنی برادر!

 فقط جان مادرت مواظب باش دست و پام رو لگد نکنی !

        " شادی روح شهدا و امام صلوات "

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد