ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
بهارهای پیاپی را در بیابان های تبعید می گذرانیم
با عشق خود چه کنیم،
در حالیکه چشمانمان پر از خاک و شبنم یخ زده است؟
سرزمین ما، فلسطین، یعنی سبزه زار ما
گل هایش مانند نقش بر جامه های زنانه است
ماه آذارش، پشته ها را
با شقایق ها و نرگس ها می آراید.
ماه نیسانش، دشت ها را
با شکوفه ها و گل عروس می شکوفاند
ماه ایارش، آواز ماست،
که وقت ظهر در سایه آبی رنگ
میان مزارع زیتون میخوانیم
برای حاصل دادن کشتزارها منتظر رسیدن تموز
و پایکوبی دبکه در موقع درو هستیم.
ای سرزمین ما، ای جایی که جوانی مان در تو
مانند رویایی در سایه درختهای پرتقال
و میان درخت های بادام مزرعه ها گذشت
ما را به یاد بیاور اینک که میان خار بیابانها
و کوه های سنگلاخ سرگردانیم،
ما را به یاد بیاور، اکنون که
له کرده اند گلهای نوشکفته در پشتههای اطرافمان را
خانه ها را بر سرمان خراب کرده اند
اجسادمان را به هر طرف افکنده اند
و راه بیابان را به رویمان بازگذاشته اند.
تا اینکه مزرعه ها بر خود پیچیدند
و از سایه های آبی، خارهای سرخ
بر اجساد به جا مانده و طعمه های عقاب و زاغ شده
فروریخت
آیا از سرزمین تو بود که فرشتگان
سرودهای صلح و شادی انسان را برای چوپانان خواندند؟
وقتی که مرگ در شکم درندگان، دندههای بشر را دید
و در قهقهه فشنگ ها
بر سر زنان گریان، به دبکه پرداخت
جز او کسی نخندید.
سرزمین ما زمرد است
ولی در بیابان های تبعید
بهارهای پیاپی
جز زهر بر چهره ما نمی پاشد
با عشق خود چه کنیم
در حالیکه چشمها و دهانمان پر از خاک و شبنم یخ زده است؟
" جبرا ابراهیم جبرا "