این احتمال رو هم بدین که این چیزایی که سربازای اونا گفتن با نقشه باشه. بهونه ای باشه
واسه شکست.
دیدن یه سری آدم بدون سر خیلی غیر قابل باوره!!!! بله هر احتمالی هست. وقتی چیزی
ملموس نیست من اصراری ندارم که حتما باید باورش کرد و خودم هم روش قسم نمی خورم
اما خوب این گفته ها با گفته های قرآن هم می خونه، قصد فقط همینه.
ضمنا از این طرف هم رزمنده های حزب الله داستان های عجیب و مشابهی دارن.
بعضی از اون روایت ها ...
چه کسی موشک ها را جابجا کرد ؟
یکی ازرزمندگان مقاومت اسلامی لبنان نقل می کند : ما گروهی ازرزمندگان درجای خاصی
قرار گرفته بودیم و درعین حال مسؤولیت شلیک موشک های کاتیوشا علیه دشمن
صهیونیستی برعهده ما بود. دستور آمد که تعدادی ازاین موشکها را به جای دیگری منتقل
کنیم، اما ما فوق العاده خسته بودیم. ضمناً لازم به ذکر است که این دستور شبانه بدست
ما رسید. لذا مطابق دستور توانستیم 5 یا 6 موشک را جابجا کنیم. بقیه را برای فردا صبح
واگذار کردیم و خوابیدیم .
وقتی برای نماز صبح بیدار شدیم متوجه شدیم تمامی آنها که تعدادشان 40 موشک بود
منتقل شده است.
هنوز هم نمی دانیم چه کسی این کار را انجام داده است.
************
ومارمیت اذرمیت...
یکی ازنیروهای مقاومت گفت :
ما درحال درگیری زمینی با دشمن صهیونیستی بودیم و هریک ازما 4- 5 خشاب گلوله
بیشتر نداشتیم. درگیری خیلی شدید بود.
گلوله های یکی ازبرادران ما تمام شده بود، او ناگهان متوجه شد سلاحش با نبود هیچ
گلوله ای همچنان شلیک می کند. مثل این بود که هنوز گلوله دارد.
************
5 موشک
یکی ازدلاوران مقاومت تعریف می کرد :
من همراه گروهی ازبرادران بودم که وارد یکی ازخانه های خالی ازسکنه شدیم.
ناگهان هواپیمای دشمن همین خانه را هدف قرار داد و تعداد 5 موشک بسوی ما
شلیک کرد. اما هیچیک عمل نکرد.
************
چه کسی مرا به این جا آورد؟
یکی ازرزمندگان مقاومت اسلامی لبنان به من گفت :
درجنگ ، زد و خردهای زمینی زیادی پیش آمد. ازجمله آنها این بود که یک نفر ازما با
گروهی ازاسرائیلی ها درحال جدال بود. این زد وخرد مدت زیادی طول کشید، تاجایی
که همه خشاب هایش خالی شد، او فکر می کرد که بزودی به شهادت خواهد رسید.
تانکها و مسلسل ها مدام بسوی او شلیک می کردند تا اینکه برزمین افتاد. لحظه ای بعد
بیدار شد و خود را بین دوستانش یافت درحالی که جز چند زخم سطحی، آسیب دیگری
ندیده بود. ازآنان پرسید : چه کسی مرا به اینجا آورد؟ گفتند : هیچ کس، تو خود به
این جا آمدی؟
************
به هدف زدی
یکی ازرزمندگان حزب الله که مسؤول پرتاب موشک های ضد تانک و بولدوزر بود، به من
گفت : تعداد زیادی ازادوات دشمن وارد خاک لبنان شدند. لذا من پس ازصدور تصمیمات
لازم ازمراکز فرماندهی بطرف موضع خود حرکت کردم و چند لحظه بعد شروع کردم به
مجهز کردن خمپاره ها تا بعد مجبور نباشم با تأخیر مواجه شوم.
درهمین حال تماس گرفتند و گفتند تانکها را بزن. به آنان گفتم: چند لحظه مهلت بدهید.
دوباره تماس گرفتند و گفتند آفرین درست به هدف زدی. درحالی که خمپاره ها اصلاً در
دست من نبود. به آنان گفتم : من که هنوز چیزی شلیک نکرده ام. بعد به تانک های
دشمن نگاه کردم و متوجه شدم تانکها درحال سوختن است.
برگرفته از کتاب « معجزات و کرانات نبرد الوعد الصادق با اینحال من اصلا از کسی
نمی خواهم این روایت ها را باور کند :) اما چیزی که مد نظرم است، نصرت الهی است که
در قرآن آمده.