نسل بیهویّت
امروز آنچه در کشورهای غربی مشاهده میشود عبارت است از نسلهای بیهویت، نسلهای در مانده و سرگشته، پدر و مادرهایی که از فرزندانشان سالها خبر ندارند؛ در یک شهر هم زندگی میکنند چه برسد به اینکه در شهر دیگری باشند. خانوادههای متلاشی شده، انسانهای تنها.... (1)
در کشورهای اروپایی و آمریکایی... از زنهای بیشوهر، مردهای بیزن، آمارهای بسیار بالا وجود دارد که تبعاً بچههای بیپدر و مادر، بچههای ولگرد، بچههای جنایتکار حاصل آن است، در آنجا فضا، فضای جنایت است. همین حرفهایی که در خبرها میشنوید: یک بچه ناگهان در مدرسه، خیابان، توی قطار قتل انجام میدهد، تعدادی را میکشد. یکبار و دوبار و یکی دو تا هم نیست. همین طور سطح جنایتکارها از لحاظ سنّی دارد پایین میآید. جوانهای بیست ساله بودند، شدند جوانهای شانزده ساله- هفده ساله، حالا بچههای سیزده- چهارده ساله در آمریکا جنایت میکنند. راحت آدم میکشند. این جامعه وقتی به اینجا میرسد، دیگر تقریباً غیر قابل جمع کردن است.(2)
گناه کبیره غرب
یکی از مشکلات دنیای غرب که بتدریج پایههای تمدن غرب را مثل موریانه میخورد و علیرغم پیشرفتهای صنعتی و علمیاش مشرف به سقوط و هلاکت است – البته در بلندمدت – همین قضیه بیتوجهی به خانواده است. نتوانستند خانواده را حفظ کنند. در غرب، خانواده، غریب، مورد بیاعتنایی و تحقیر شده است.(3)
یکی از گناهان کبیره تمدن غرب نسبت به بشریت این است که ازدواج را در چشم مردم سبک کرد. تشکیل خانواده را کوچک کرد. مثل لباس که عوض میکنند... قضیه زن و شوهری را این طور کردند.(4)
آن کشورهایی که در آن خانواده دارد ضایع میشود، در واقع پایههای مدنیّت آنها دارد میلرزد و نهایتاً فروخواهد ریخت.(5)
نه اُنسی، نه همسری،...
در دنیای غرب با اینکه بسیاری از آنها از علم و ثروت و سیاستهای قوی در صدر حکومتها برخوردار هستند، لیکن زندگی آحاد مردم در مقیاس خانواده، زندگی بسیار رقّت باری است. این اجتماعات فامیلی، اینکه بزرگترهای فامیل دور هم جمع شوند، به هم محبّت ورزند، با هم تبادل عاطفی داشته باشند، به هم کمک کنند، به هم برسند، همدیگر را از خود بدانند، برادر با برادر، خانوادهها با هم یگانه و یکی باشند، این طور چیزهایی که الآن بین ماها رایج و معمولی است، در غرب از این چیزها خبری نیست. چقدر زنها تنها زندگی میکنند. زنی که تنهاست، از خانواده بریده و در یک آپارتمان زندگی میکند. شب برمیگردد، در خانه تنهاست، صبح برمیخیزد تنهاست. نه انسی، نه همسری، نه فرزندی، نه نوهای، نه خویشاوندی که با او گرم بگیرد. انسانها در آن محیط اجتماعی، تک زندگی میکنند. غالباً تنها هستند. چرا؟ چون محیط خانوادگی در آن جوامع فراموش شده است.(6)
امروز متأسفانه در غرب، انسان مشاهده میکند که کمکم کانونهای خانواده یکی پس از دیگری دارد از هم میپاشد و از بین میرود. آثارش هم همین بیهویّتیِ فرهنگی و فسادی است که امروز دچارش شدهاند. روز به روز هم دارد بیشتر میشود و بقایای آنچه را که داشتهاند دارد از بین میرود.(7)
آزادی جنسی، فروپاشی خانواده
در دنیای غرب و بخصوص در آمریکا و بعضی از کشورهای اروپای شمالی معروف است که بنیان خانواده خیلی متزلزل است. چرا؟ علت این است که در آنجاها آزادی جنسی و بیبند و باری جنسی زیادتر است. وقتی بیعفتی رایج شد، یعنی مرد و زن این نیاز غریزی را در جایی دیگر غیر از خانواده، غیر از کانون خانواده، تأمین کردند، این کانون خانواده در واقع یک چیز بیمعناست: یک چیز تحمیلی و تشریفاتی است. لذا از نظر عاطفی از هم جدا میشوند. حالا ظاهراً جدایی، بینشان نیست اما به هم علاقه و دلبستگی ندارند.(8)
اگر انسانها رها بودند که غریزه جنسی را هر طور میخواهنداشباع کنند، یا خانواده تشکیل نمیشد یا یک چیز سُست و پوچ و تهدید پذیر و ویرانیپذیری میشد و هر نسیمی آن را به هم میزد. لذا در هر جای دنیا که میبینید آزادیهای جنسی هست، به همان نسبت خانواده ضعیف است؛ چون مرد و زن برایاشباع این غریزه، احتیاجی به این کانون ندارند. اما در آنجاهایی که دین حاکم است و آزادی جنسی نیست، همه چیز برای مرد و زن هست، لذا این کانون خانواده حفظ و نگهداشته میشود.(9)
*پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای
1. خطبه عقد مورخه 28/2/1374 2. خطبه عقد مورخه 9/11/1376
3. خطبه عقد مورخه 1/12/1374 4. خطبه عقد مورخه 24/1/1378
5. خطبه عقد مورخه 9/11/1376 6. خطبه عقد مورخه 5/8/1375
7. خطبه عقد مورخه 18/4/1377 8. خطبه عقد مورخه 9/12/1380
9. خطبه عقد مورخه 20/4/1370
علت افسردگی و خودکشی در زنان
خودکشی در معنای وسیع و انواع بسیار گوناگونش عاقبت تلاش آدمی برای رسیدن به هویت خودبخودی می باشد که در زنان بسیار شدیدتر و فاجعه آمیزتر و سریع تر از مردان رخ می نماید زیرا که زن بلحاظ وجودی حتی در کوتاه مدت هم نمی تواند در خارج از عرصه عاطفه و محبت و ایثار و عشق ورزی برای خود هویتی را احساس نماید ولی مرد می تواند برای مدتی خود را به این هویت کاذب سرگرم نماید و در جهان ماده احساسی از " خود " داشته باشد. زنی که عشق و ایثار را در شأن خود نمی بیند و یا آنرا کافی نمی داند در جنون مردواری خویش پوچ و فاسد و بدبخت می گردد.... به همین دلیل است که امروزه بیماری افسردگی عموماً یک بیماری عام زنانه است : زنان مدرنی که می خواهند با مرد برابر شوند ولی نهایتاً فقط با بدن خود برابر می شوند و هویت آنها مترادف با سکس محض می شود.
استاد علی اکبر خانجانی
کتاب فلسفه وجودی زن ص ۹
------------------------------------------
احساس نابودی « عصر پوچی »
به لحاظی عصر جدید را بایستی عصر نابودی بشر دانست. امروزه ھر کسی از پیر و جوان و فقیر و غنی وشرقی وغربی و کافر و مؤمن به نوعی دچار چنین احساسی است که عموماً ھیچ دلیل منطقی ھم ندارد. این وضعیت روانی از احساس پوچی آغاز شده و به احساس ھراس از نابود شدن میرسد که آستانۀ اعتیاد و خود کشی و جنون و جنایت است ....
بھرحال احساس پوچی و نابودی بشر مدرن چند علت منطقی دارد:
1- شکم سیری و عیاشی و مصرف پرستی و آزادیھای بی قید و شرط.
2- به کام رسیده گی سریع .
3- دانائی و اطلاعات بی خاصیت و بی معنا که حاصل سواد آموزی اجباری و رسانه ھای جھانی و انفجاراطلاعات است .
4- تضاد فزاینده طبقاتی بین فقیر و غنی .
5- ناامنی حاصل از امراض لا علاج و سلاحھای امحای جمعی .
6- نابودی اعتماد و وفا و محبت مخصوصاً در خانواده ھا .
7- سبقت تکنولوژی از اراده بشری .
8- آثار روانی آلوده گیھای محیط زیست مثل وآب و ھوا و آلوده گیھای صوتی و امواج ماھواره ای .
ولی بنظر ما علت العلل این پوچی و نابودی واقعه ای است که ما آنرا آخرالزمان و قیامت می نامیم که...
استاد علی اکبر خانجانی
از کتاب " دایره المعارف عرفانی " جلد چهارم ص 172