اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

از حنجر سرخ فلسطین


 

Related image

 

تا باز یابد این سرِ دیوانه سامان را

با جوهر خون می‌نویسد خطّ پایان را


شاید شروع تازه‌ای در پیش رو دارد

مردی که در آیینه می‌بوسید قرآن را


مردی که شولای جوانی بر تنش جاری‌ست

در دست‌هایش می‌فشارد نبض ایمان را


باری برای بار آخر بر لب ایوان

با گونه‌اش تر می‌کند گُل‌های گلدان را


در چفیه می‌پیچد سکوت ژرف دریا را

در خویش می‌بارد، تمام روح باران را


این دل که می‌گویند آرام است، شبنم نیست

دریاست، می‌فهمد زبان رعد و توفان را


دیگر زمان التیام زخمِ عاشوراست

زخمی که آتش می‌زند نسیانِ انسان را


در مسجدالعشق زمین جای جهنّم نیست

از خانه بیرون می‌کنیم اصحابِ شیطان را


باید به یاد آریم عهد خویش را، آن‌گاه

با خون خود امضا کنیم آن عهد و پیمان را


ای منجنیقِ شومِ نمرود، ای سراپا دود!

در آتش‌افکن این تنِ آغشته با جان را


این خانه جای کُرنشِ بت‌های عریان نیست

روزی گلستان می‌کنیم این آتشستان را


از حنجرِ سرخِ فلسطین، این شرار‌آگین

بشنو صدای فتحِ فرزندانِ ایران را


حامد حسین‌خانی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد