ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
این جا که شعر در کف نامردمان رهاست
موعود من! صدای تو عاشقترین صداست
این جغدهای خفته که آواز شومشان
در ژرفنای تیره و خاموش شب رهاست
باور نمیکنند که چشمان روشنت
دیری است قبلهگاه تمام ستارههاست
من میشناسمت، دل غمگین و خستهات
با درد، با غرور ترک خورده آشناست
آری تو آن درخت کریمی که دستهات
دیری است آشیانه گرم پرندههاست
آخر چگونه در گذر بادهای تند
اِستادهای که قامت سبز تو تا خداست؟
من از هجوم دشنه شب زخم خوردهام
پس مرهم نگاه اهوراییات کجاست؟!
انسیه موسویان
سلام ما به کسی کز سوی خدای ودود
به بزم عرش علا ماه روزه مهمان بود
شد آنچنان سوی لاهو تیان سبک پرواز
که گرد عرصه ناسوت را زبال زدود
زخوان رحمت او شد هماره برخوردار
به روزی نه سزاوار خویش لب نگشود
ز عمر خویش غنیمت شمرد فرصت را
نشست هر دم با میزبان به گفت و شنود
چنان سپرد دل و جان خود به خلوت انس
که عاشقانه زدل راند فکر بود و نبود
خرید گوهر مقصود را به قیمت جان
زنقد اندک خود برد بیشماران سود
شبان قدر به خوبی شناخت ارزش عمر
فرشته اش به سلام آمد از فراز فرود
ملک گشود شبانگه بر او دریچه صیح
که راه امن بیابد به روزگار خلود
که را که دوست فراخواند و نا شنیده گرفت
چه بهره برد اگر دشمنش به یاوه ستود
ه. ما گذشت عزیران من، چه زود، چه زود
زمیزبان به تمنا هماره میطلبیم
که باز وعده بگیرد به یک چنین مو عود
هلا شما که پذیرفته گشته اید به ناز
همین بس است شمارا از این جهان وجود
به عید فطر بمانید خرم و پیروز
به روزگار سعید و به جسم و جان مسعود
قبول باد اطاعات و روزه داریتان