ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
با رسیدن محرم هر سال دلم غمی بزرگ فرا می گیرد و صحنه کربلا برایم تداعی می شود .
گویی همین دیروز بود که ماه تابان هاشمی با ناله ها و عطش دختر برادرش قلبش به درد آمد
و به سوی فرات روانه شد .
آهای فرات می دانی چه کسی به سراغت می آید ؟ می دانی نه تو نمی دانی ؟
او ماه تابان هاشمی پسر ام البنین و تنها امید برادر است و گرنه سیلابی می شدی و همه آن
گرگ صفتان را می بلعیدی و باز آرام می شدی و آب ات رادر اختیار ماه هاشمی و اولاد پیغمبر
قرار می دادی ، فرات شرمنده شد .
آن قدر شرمنده که فقط توانست بردست پاک ابوالفضل ( ع) بوسه زد .گویی صدایی از دور
دست اما نزدیک " هل من ینصرنی " فریادی که بیابان کربلا را تکان داد . آری صدای سالار
شهیدان اباعبدالله است .
آهای کوفیان بی وفا چطور توانستید به نوه پیامبر عزیز زهرا وعلی خیانت کنید و به دست
گرگ صفت هایی مثل یزید و عمر و بن سعد و شمر بیندازید آن گرگ صفتان ، حیوانی بیش
نبودند و که بوی جهنم آن ها را مست کرده بود و برای رسیدن به آن به قافله عزیز زهرا حمله
کردند وبه دلیل این بود که گلویی که بارها پیامبر بر آن بوسه زدند .
بریده اند و بر سر نیزه کردند و ذو الجناح در آن طرف می بینیم که سرخم کرده است . غم از
دست دادن صاحب شجاع و وفادارش را در دلش دارد . آن طرف زینب را می بینم زینبی که
برادر مدت ها می ایستاد تا او درآرامش بخواند
حال برادر زینب کجایی که زینب خواهرت بدون هیچ تکیه گاهی قرار گرفته است و آفتاب
سوزان غصه اش را دو پندان می کند در طرف دیگر رقیه ( س ) را می بینم که مانند
پروانه ای که بالهایش از غم مرگ پدر و خاندانش سوخته است وبه این صورت که زمین میزبان
فرشته های زمینی شد و کاروان زیبای اباعبدالله ( ع ) به سوی آسمان حرکت کرد .
(( مینا آبشامه فرد ، دوم علوم تجربی ، دبیرستان شیخ الاسلام ))