اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

" جنگ 33 روزه چگونه آغاز شد ؟

مروری تاریخی بر جنگ 33 روزه از ابتدا تا انتها

 

اولین موضع گیری سید حسن نصر الله بعد از شروع جنگ 33 روزه چه بود؟

محکومیت رسمی عملیات مقاومت توسط عربستان!

سید حسن نصرالله در آن کنفرانس گفت: «ما خواستار بالاگرفتن امور در جنوب نیستیم. و نمی خواهیم اسرائیل را به سمت جنگ ببریم. ... لبنان امروز با لبنان بیست سال قبل فرق دارد. اگر اسرائیلی ها جنگ را انتخاب می کنند، باید منتظر غافلگیری باشند.» ... عربستان سعودی هم (که از دولت فؤاد سینیوره حمایت می کرد) [بعد از اسارت نظامیان اسرائیل]، بر خلاف عرف بیانیه ای صریح صادر کرد و به صورت تلویحی حزب الله و ایران را برای «اقدامات غیر مسئولانه» و «ماجراجویی های حساب نشده» ملامت کرد.

گروه تاریخ رجانیوز: نیکولاس بلانفورد یکی از کارشناسان سیاست و تاریخ معاصر لبنان است که به صورت مشخص درباره حزب الله تحقیقات مفصلی انجام داده و از نزدیک با سران و نیروهای حزب الله مصاحبه های اختصاصی داشته است و درباره تاریخچه حزب الله کتابی به نام «سپاهیان خدا» به زبان انگلیسی منتشر کرده که به زبان عربی هم با عنوان «غول شیعی از بطری خارج می شود» چاپ شده است. رجانیوز وعده داده بود که از امروز، ترجمه ی بخش مربوط به جنگ سی و سه روزه این کتاب را به صورت روزانه تقدیم می کند. با هم قسمت نخست این ترجمه را می خوانیم:

حوادث در روز 12 جولای 2006 [21 تیر 1385] شروع شد، در یک صبح روشن و آفتابی. داشتم سایت های خبری لبنانی و اسرائیلی را چک می کردم –مثل هر روز صبح– که حدود ساعت 9 صبح خبری یک خطی در نوار بالای سایت روزنامه ها آرتس درج شد: تعدادی موشک که از لبنان شلیک شده بود به منطقه شیلومی در الجلیل غربی [در شمال فلسطین اشغالی] اصابت کرده است. این اتفاقی غیر عادی نبود، چون هر چند ماه یک بار گروه ها یا افراد ناشناس موشک های کوتاه برد از نوع 107 میلیمتری را از «خط آبی رنگ»[1] به سمت اسرائیل شلیک می کردند ولی کمتر اتفاق می افتاد که موجب خسارت های جانی یا مالی شود.
 
با «حسین النابلسی»، سخنگوی حزب الله در ارتباطات با رسانه های خارجی، تماس گرفتم که ببینم چه خبر است. انتظار داشتم بگوید حزب الله در این زمینه اطلاعی ندارد چون از می 2000 عملیات هایی که حزب الله مسئولیتشان را می پذیرفت همه در مزارع شبعا بودند [2] و مزارع شبعا به طور غیر رسمی، صحنه ی مقبول درگیری بین مقاومت اسلامی و اسرائیل به حساب می آمد چرا که مزاع شبعا اراضی عربی اشغال شده بود و این چیزی بود که به کارهای نظامی حزب الله مشروعیت می داد. ولی حمله هایی که از طریق مرز به اسرائیلی ها انجام می شد، کارهای جنگی به حساب می آمد.
 
 وقتی حسین النابلسی تلفن را جواب داد، با شوخی از او پرسیدم که آیا بر و بچه هاشان در یک کاری در منطقه ی مرزی دست دارند یا نه. جوابی که داد غافلگیرم کرد.
 
گفت: «خب، عناصر ما در حال تحرک هستند، ولی جزئیات بیشتری ندارم.»
 
وقتی که حزب الله مسئولیت عملیاتی که بر ضد اسرائیلی ها در منطقه ی مرزی انجام داده را می پذیرد و به این موضوع تصریح می کند، این یعنی که ماجرا، ماجرای با اهمیتی است.
 
-حسین، حزب الله کسی از سربازهای اسرائیلی را اسیر کرده است؟
 
حسین قبل از اینکه جوابی بدهد کمی تأمل کرد، بعدش گفت: «نمی دانم، هنوز چیزی به من اطلاع داده نشده.»
در واقع حزب الله یک سرباز اسرائیلی را اسیر نکرده بود، بلکه دو سرباز را اسیر کرده بود! چند لحظه بعد از اینکه با گلوله های تفنک و موشک اندازهای دستی به یک ماشین هامفی ارتش اسرائیل حمله کرده بود، آن دو را از آن بیرون کشیده بود،. این ماشین، یکی از دو ماشینی بود که در حال گشت زنی معموشان نزدیک حصار مرزی بودند، نزدیک به عیتا الشعب، پایگاه حزب الله.
 
ماشین عقبی که با فاصله صد یارد از ماشین جلویی حرکت می کرد با آتش باری تفنگ ها و موشک ها آرپی جی  متوقف شده بود و سه نفر سرنشینش کشته شده بودند. در ماشین جلویی هم دو نفر از چهار نفر سرنشین مجروح شده ولی فرار کرده و در بین درخت ها مخفی شده بودند. ولی دو سرباز دیگر (که ایهود گلدواسر- فرمانده گشت- و الداد ریگیف نام داشتند) به دست نیروهای حزب الله اسیر و به داخل مرز لبنان برده شده و از طریق یک جیب غیر نظامی و از طریق جاده ی خاکی به سمت عیتا الشعب برده شده بودند.
 
محل کمین با دقت انتخاب شده بود: محل کمین در منطقه «میتة» قرار داشت. این نقطه، دور از دید پایگاه های اسرائیلی مجاور بود چون که در پایین ترین قسمت یک دره بین دو شهرک صهیونیستی مرزی زرعیت و شیتولا قرار داشت. ارتش اسرائیل برنامه ریزی کرده بود که در هفته ی آینده در این دره دوربین مراقبت کار بگذارد.
 
به محض اینکه گروهی که اسیر را به همراه داشت از صحنه فرار کرد [و اسرا را به سرعت به عقب منتقل کرد] واحدهای حمایت اتش حزب الله شروع کردند به عملیات فریب با موشک باران از طریق خمپاره و کاتیوشا ضد پایگاه های اسرائیلی مجاور و دو شهرک زرعیت و شیتولا. یک تک تیرانداز حزب الله هم یک دوربین های مراقبت [اسرائیلی ها] بر روی حصار مرزی را هدف قرار داد.
 
حدود 40 دقیقه بعد، اسرائیلی ها مفقود شدن دو نظامی شان را تأیید کردند. یک تانک مرکاوا و گروهی از نظامیان در یک نفر بر زرهی برای دنبال کردند نیروهای اسیر کننده وابسته به حزب الله از مرز رد شدند، ولی تانک با یکی از بمب های  بزرگ کار گذاشته شده توسط حزب الله (که از 500 پوند مواد منفجره تشکیل شده بود) مواجه شد و این تنها یکی از بمب ها کار گذاشته شده توسط حزب الله در نقاط احتمالی نفوذ اسرائیلی ها در طول مرز بود.
انفجار شدید موجب تخریب تانک و کشته شدن هر چهار خدمه ی داخلش شد. کما اینکه یک نظامی دیگر هم در درگیری با عناصر حزب الله که در کمین و منتظر ورود آنها بودند کشته شد و به این ترتیب، تعداد نظامیان اسرائیلی که آن روز صبح کشته شدند به 8 تن رسید. این بالاترین تعداد کشته ها در یک روز بود که ارتش اسرائیل بعد از فاجعه ی انصاریه در سبتامبر 1997 متحمل می شد. [3]
 
وقتی قطعی شد که دو سرباز اسرائیلی اسیر شده اند، راه افتادم. راه طولانی جنوب لبنان را با مشقت زیادی طی کردم. 
 
زد و خوردها در قسمت های مختلف عیتا الشعب بالا گرفته بود. اسرائیلی ها در تلاشی ناامیدانه پل ها را برای جلوگیری از انتقال اسیرها به شمال لبنان بمباران می کردند. وقتی به رودخانه لیتانی رسیدم، اسرائیلی ها پلی را که در شمال صور از روی رود لیتانی می گذشت را کاملا تخریب کرده بودند. یک سرباز ارتش لبنان و دو غیر نظامی هم در این حمله هوایی کشته شدند.
 
آماده باش حزب الله برای مواجهه با هجوم احتمالی اسرائیل
 
ظرف چند دقیقه بعد از اینکه خبر موفقیت عملیات اسیرگیری به فرماندهان حزب الله رسید، به صدها نفر رزمنده ای که در جنوب ساکن بودند فرمان داده شد که به خط مواجهه بروند و منتظر هجوم اسرائیل در جواب این عملیات باشند. ابوخلیل یکی از این کسانی بود که فراخون را دریافت کرد. او یک زمنده ی باسابقه ی حزب الله بود که کارش در دهه 90 میلادی عموما کارگذاری موشک های کاتیوشا برای شلیک بود.
 
در خانه اش بود که با او تماس گرفته شده و گفته شد به پایگاهی در منطقه مرجعیون [در جنوب لبنان] برود. ابوخلیل می گفت [در مصاحبه با نویسنده] که موبایلش را در خانه گذاشته و با اعضای خانواده خداحافظی کرده بود بدون اینکه بگوید کجا می رود و بعد با یک ماشین رنو به پایگاهش رفته بود. در آن ماشین غیر از راننده، دو نفر دیگر هم بودند. هیچ کدامشان حرف نمی زدند. به قرآنی که از ستگاه پخش ماشین پخش می شد گوش می کردند و به آنچه در انتظارشان بود می اندیشیدند.
 
ابو خلیل به دو پسر جوانش و به همسرش و به پدر و مادرش فکر می کرد و به اینکه آیا خداوند در نبرد پیش رو، توفیق شهادت به او خواهد داد یا نه. نزدیک ظهر به پایگاه که در نزدیکی مرجعیون بود رسیدند و شروع کرد به گوش دادن دقیق به اوامری که از طرف فرمانده عضو حزب الله بیان می شد.
یک رزمنده دیگر هم [که با او مصاحبه کردم] در همان ابتدای جنگ به دشت بقاع در جنوب فرستاده شد تا به گروه مسئول شلیک موشک های برد بلند به سمت اسرائیل بپیوندد. اسمش حاج علی بود، آدمی لاغر و استخوانی، با صورتی لاغر، حدود 50 ساله. بیش از دو دهه بود که عضو حزب الله بود. الان هم اعضای تازه جذب شده حزب الله را آموزش می دهد. [در مصاحبه با من] گفت: «در سال 2000، موقعی که اسرائیلی ها از جنوب لبنان عقب نشینی کردند، بسیاری از اعضای حزب الله ته قلبشان غصه دار شدند، چون راهی که ما پیش رو داشتیم جهاد بود و با عقب نشینی اسرائیلی ها [ظاهرا] تمام شده بود. البته مباد از حرفم برداشت غلط بکنید. ما جنگ را دوست نداریم و به آن به عنوان یک سرگرمی نگاه نمی کنیم [بلکه به عنوان جهاد و مسیر نزدیکی به خدا به آن می نگریم.] وقتی در سال 2006 جنگ شروع شد، بسیاری از ما لبخندی روی لبهایمان آمد چون مجددا این فرصت فراهم شد تا جهاد کنیم.»
 
کنفرانس مطبوعاتی سید حسن نصرالله در روز نخست جنگ
 
ساعت 5 عصر همان روز 12 جولای، سید حسن نصر الله کنفرانسی مطبوعاتی برگزار کرد که به صورت مستقیم از تلویزیون هم پخش می شد. دبیرکل حزب الله اعلام کرد که هدف از به اسارت گرفتن نظامیان اسرائیلی، به دست آوردن ضمانتی برای آزادی همه اسرای [لبنانی] در بند اسرائیل و در رأسشان سمیر قنطار بوده است و تنها راه بازگشتن دو اسیر اسرائیلی به خانه و کاشانه شان فقط مذاکرات غیر مستقیم است.
 
سید حسن نصر الله گفت: «هیچ عملیات نظامی ای منجر به آزادی این دو اسیر نخواهد شد.»
 
در حین صحبت های او، اسرائیلی ها اقدام به تخریب دو پل دیگر واقع بر روی رود لیتتانی کردند. همچنین راه های اصلی را هم بمباران می کردند تا تردد در آنها ممکن نباشد. نقاط کنترل و مراکز امنیتی حزب الله هم زیر بمباران و موشک باران قرار داشت.
سید حسن نصرالله قصدش این نبود که با اسرائیل وارد جنگ شود. او در نظر می گرفت که کابینه ی اسرائیل یک کابینه ی تازه روی کار آمده و بی تجربه است و بیشتر اعضایش غیر نظامی هستند و به همین جهت در راه انداختن جنگی علیه حزب الله تردید خواهند کرد و به جای جنگ به سراغ گزینه ی تبادل اسرا از طریق مذاکرات غیر مستقیم خواهند رفت، همان کاری که کابینه های قبلی اسرائیل [در مواجهه با عملیات های اسیرگیری سابق حزب الله] کرده بودند.
 
 اما آیا وقتی سید حسن نصر الله داشت اسرائیلی ها را از حماقتِ عکس العمل شدید در قبال این عملیات اسیر گیری برحذر می داشت، در درونش دچار تشویش بود؟ آیا در آن لحظه، این استراتژیست بزرگ داشت از خودش سؤال می کرد که آیا در محاسبه ی عکس العمل اسرائیلی ها اشتباه کرده است یا نه؟
 
سید حسن نصرالله در آن کنفرانس گفت: «ما خواستار بالاگرفتن امور در جنوب نیستیم. و نمی خواهیم اسرائیل را به سمت جنگ ببریم. و نمی خواهیم منطقه را به سوی جنگ ببریم.»
 
 
نظامیان ارشد اسرائیل تهدید می کردند که «زمان آرامش گذشته است» و اگر دو نظامی اسیر شده آزاد نشوند «لبنان را [از طریق جنگی ویران کننده] به بیست سال قبل بر می گردانیم»
 
در جواب این تهدیدات، سید حسن نصر الله هشدار داده و گفت که لبنانِ امروز «با لبنان بیست سال قبل فرق دارد. اگر اسرائیلی ها جنگ را انتخاب می کنند، باید منتظر غافلگیری باشند.»
 
برخورد ضد مقاومت دولت لبنان و حامیانش با عملیات مقاومت
 
وزرای وابسته به جریان 14 مارس در کابینه ی ائتلافی لبنان (که مورد حمایت غرب بودند) شدیدا از این عملیات خشمگین بودند، خصوصا که سید حسن نصرالله پیشتر اعلام کرده بود که حزب الله در تابستان دست به ماجراجویی نظامی ای نخواهد زد که [در نتیجه ی درگیری بعدش با اسرائیل] فصل گردشگری در لبنان (که برای دولت بسیار درآمد زا بود) تهدید شود.
 
عربستان سعودی (که از دولت فؤاد سینیوره حمایت می کرد) بر خلاف عرف، بیانیه ای صریح صادر کرد و به صورت تلویحی حزب الله و ایران را برای «اقدامات غیر مسئولانه» و «ماجراجویی های حساب نشده» ملامت کرد.
 
 
فؤاد سینیوره در جلسه ای با امیل لحود، رئیس جمهور لبنان، بود که از جریان اسیرگیری مطلع شد. به محض اینکه به دفتر کارش بازگشت حسین خلیل، معاون سیاسی سید حسن نصرالله، را خواست و از او دلیل اینکه حزب الله عملیاتی اینچنینی را در خارج از مزارع شبعا انجام داده جویا شد.
 
سنیوره بعدها نقل کرد: «حسین خلیل گفت: چون فرصتی به دست آمده بود.
از او پرسیدم: حالا اسرائیلی ها چه کار خواهد کرد؟
حسین خلیل گفت: هیچ کار.» [به نقل از نشریه ی الحیات، 17 می 2007]
 
ولی سنیوره می ترسید اسرائیل جلوی خشمش را نگیرد و عصبانیتش را به شدت سر لبنان خالی کنند، همان کاری که سه هفته پیش کرد: بعد از اینکه تعدادی فلسطینی مسلح (که به سه گروه مختلف وابسته بودند [و داشتند عملیات مشترکی انجام می دادند]) تونلی زیرزمینی به بیرون نوار غزه حفر کرده و به داخل یک پایگاه نظامی اسرائیل نفوذ کرده و گلعاد شالیط را اسیر کرده بودند. اسرائیل هم هجومی گسترده را به شمال نوار غزه انجام داده بود تا این گروه های [به قول خودش] تندرو را مجازات کند.
 
سینیوره [در همان مصاحبه] می گوید که عکس العمل شدید اسرائیل به عملیات ربایشی که در غزه انجام شده بود [اسارت گرفتن گلعاد شالیط] را یاد آوری کردم ولی این مسئول حزب الله با آرامش پاسخ داد «لبنان، غزه نیست.»
 
مترجم: وحید خضاب
 
 
پی نوشت ها:
 
1-خط آبی به منطقه ای در جنوب لبنان گفته می شد که نیروهای چند ملیتی یونیفل وابسته به سازمان ملل متحد در آن حضور داشتند و در اصل، این منطقه، کمربندی به عنوان حد فاصل بین نیروهای لبنانی و اسرائیلی محسوب می شد. رنگ آبی هم برگرفته از رنگ پرچم سازمان ملل متحد است.
 
2-اسرائیل گرچه در سال 2000 از جنوب لبنان عقب نشینی کرد ولی برخی مناطق خیلی محدود از جمله مزارع شبعا را کماکان در اشغال خود دارد. انجام عملیات توسط حزب الله در این منطقه، چون در برابر نیروی اشغالگر و در راستای آزادسازی خاک وطن انجام می شد نمی توانست مورد اعتراض برخی گروه های ضد مقاومت در لبنان یا منطقه یا جهان قرار بگیرد.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد