هنگامی که سیلی می زدند، باید راست می ایستادیم و سر را بالا می گرفتیم
و آنها هم تا هنگامی که دستشان درد نگرفته یا سِر نشده بود بر چهره ی ما
می کوبیدند.
گاهی دو دست را با هم از دو سو بر گوش ها می کوبیدند که حالتی چون موج
انفجار در سر ایجاد می شد و موجب پارگی پرده ی گوش میشد. اگر کسی
سرش را بالا نمیگرفت یا به زمین می افتاد، باید دوباره بلند می شد، راست
می ایستاد و سر را بالا می گرفت تا دوباره بر چهره ش بکوبند.
از آنجا که بیشتر نگهبانان اردوگاه دُرشت بودند و دستان بسیار سنگینی
داشتند، نوجوان ها نمی توانستند هنگام سیلی خوردن روی پا بایستند و پس
از هر سیلی که نقش بر زمین می شدند باید دوباره روی پا می ایستادند تا
سیلی بعد را بخورند.
آنها هنگام سیلی زدن انگشتان خود را باز می کردند تا پهنای دستشان صورت،
گردن و گوش را سرخ و کبود کند. گاهی فک بچه ها بر اثر ضربه ی سیلی جابه
جا میشد؛ به گونه ای که خوردن غذا را دشوار می کرد.
گوشه ای از خاطرات آزاده جمشید سرمستانی
سایت سجاد
عراقی ها الان دارن تاوان همون کاراشونو پس میدن
بهتـــر آنست کــــه این قصه فراموش کنید
عـــاشــقان را بگــــذاریــــــد بنالنـــد هـمـــــه
مصلحت نیســــت ، که این زمزمه خاموش کنید
بعــــد مـــن ســـوگ مگـــیرید ، نیــــــرزد به خدا
بهر هر زرد رخی ، خویش سیه پوش کنید...
سـخن ســــوختگـان طرح جنون می ریزد
عاقلان ، گـــفته عشاق فراموش کنید
رحیم معینی کرمانشاهی