ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
وقتی که هواپیماها ناپدید میشوند، کبوتران
سپیدِ سپید پرواز میکنند.
با بالهایی آزادْ گونهی آسمان را میشویند،
شکوه و مالکیّتِ جَوّ و بازی را بارِ دیگر به دست میآورند.
بالاتر و بالاتر، سپیدِ سپید
کبوتران پرواز میکنند.
کاش آسمانْ حقیقی بود.
[این را به من مردی گفت رهگذر میانِ دو بمب.]
*
سرزمینی است مهیّای سپیدهدم،
بر سرِ سهمِ شهیدان از خاک
ما اختلاف پیدا نخواهیم کرد،
اینک آنان به یک سان
فرشِ علف میگسترند
تا ما با هم بسازیم!
*
ما تنهاییم، ما تا به دُرْدِ جام تنهاییم
اگر دیدارهای رنگینکمان نباشد.
در تنهاییِ خود فریاد خواهم کرد،
نه برای آنکه خفتگان را بیدار کنم
بل تا که فریادم مرا
از خیالِ دربندم بیدار کند!
«مرید البرغوثی»، از کتاب «فراتر از میراث خون»، تألیف و ترجمهی «موسی بیدج»