ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
*
قطرهای نور در آسمانی از خستگی
خانهای با دیوارهایی از گُل بادام
خانهای برای شبزندهداریها
نجوایی که نسیم میآورد
از صحرای خواب
رازی افشاشده میان ذهن من
و لایههای حریر.
چشمان تو
با اندوه پیوند دارند
وقتی به رنگها
نام غم میافزایند
و دلداری مانند وطن را.
*
روزگارم بد است
ببخشاییدم
که به مرگ رغبت دارم
نامها از اشیا گریختهاند
همانگونه که اشک از چشمان
و نان
شعر شده است
و ترس، خانه.
و دلتنگی
کالایی قاچاق روی پیادهروها
نور زناست
و برف ننگ
و جنگ، گل آیندگان
و گذشتهها، گلدان.
(«محمود درویش»، از کتاب «اگر باران نیستی نازنین، درخت باش»،
ترجمهی «موسی اسوار»، انتشارات «سخن»، ۱۳۸۹ – ترجمهی
قسمت آخر شعر از «تراب حقشناس»)
(شاعر «فدوی طوقان»، از کتاب « باد خانهی من است گنجشک بهانه»،
تألیف و ترجمهی «موسی بیدج»