ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
چشم ها همه منتظر بود . منتظر مردی پاک ، خوش سیما ، شجاع و مردی که
ایران را به سربلندی رساند .
چشم ها همه پر از اشک، منظر بودند همه شاخه گلی دردست داشتند و به نظر
می رسید استقبال بی نظیر و با شکوهی را برای بزرگ ترین مرد سرزمین ، امام
خمینی ( ره ) بودند رژیم استعمارگرپهلوی مدت ها ایشان را از مردم ایران دور
کرده بود .
همه مردم از مرد و زن و کوچک و بزرگ در فرودگاه مهرآباد حضورپرشوری را
ایفاکرده بودند . با شکوه و با عظمت ترین و خاطره انگیزترین ، استقبال در جهان
به شمار می رفت .
ناگهان صدای هواپیما که بر روی باند نشست، ندای روح پخش حضور امام بود .
مردم فرودگاه ا گل باران کردند واز شادی در پوست خود نمی گنجیدند .
با حترام و عزّت از امام اسقبال کردند و او را مانند نگین انگشتری در میان
گرفتند و این آغازی بود برای عصر جدید در ایران
" فاطمه موسی فرد - دهم علوم انسانی - دبیرستان شیخ الاسلام
در یاد منی حاجت باغ و چمنم نیست
جایی که تو باشی خبر از خویشتنم نیست
اشکم که به دنبال تو آواره ی شوقم
یارای سفر با تو و رای وطنم نیست
[گل] شفیعی کدکنی
[گل]
[گل][گل]
[گل][گل]
[گل]
[گل]
سلام
با احترام
شما دعوتید برای خواندن
حرف هایی به لهجه عشق 3
قربانت
مامیترا
[گل]
[گل][گل]
[گل][گل]
[گل]