اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

شعر انتظار ( 1 )


Image result for ‫تصویر گل نرگس‬‎

 

 

در تاک مگر شراب پنهان نشده؟


در غنچه مگر گُلاب پنهان نشده؟


 

ای بی‌خبران که مُنکر صبح شدید


در شب مگر آفتاب پنهان نشده؟


*


این ماه که چون چراغ تو می‌سوزد


عمری‌ست که در فراق تو می‌سوزد


 

خورشید که هر روز تو را می‌بیند


در آتش اشتیاق تو می‌سوزد

کیک پسته


زمان آماده سازی
40 دقیقه
حداکثر زمان پخت
45 دقیقه
مناسب برای
10 نفر
4 عدد
تخم مرغ
1 پیمانه
شکر
1/2 پیمانه
شیر
2 پیمانه
آرد
1 پیمانه
پودر پسته
3/4 پیمانه
روغن مایع
1/2 قاشق چای خوری
وانیل
2 قاشق چای خوری
بکینگ پودر
50 گرم
شکلات تخته ای
50 گرم
خامه
برای تزئین
خلال پسته
کیک پسته



برای تهیه کیک پسته ، ابتدا آرد و بکینگ پودر را باهم ترکیب کرده ، ۳ بار الک می کنیم و کنار می گذاریم . فر را هم با دمای ۱۸۰ درجه سانتی گراد روشن می کنیم تا گرم شود .
تخم مرغ ها را به همراه شکر و وانیل داخل کاسه ای ریخته و با همزن برقی آنقدر می زنیم تا کرم رنگ و یک دست شود . سپس روغن مایع و شیر را هم اضافه کرده و به وسیله لیسک و یا همزن دستی با دیگر مواد مخلوط می کنیم .
حالا ترکیب مواد خشک را که از قبل الک کرده ایم را کم کم و در چند مرحله به مایع کیک اضافه کرده و به آرامی هم می زنیم تا آرد نیز با دیگر مواد کاملا ترکیب شود . پسته پودر شده را هم اضافه کرده و هم می زنیم . در پایان می توانید در صورت تمایل چند قطره رنگ خوراکی سبز به مواد کیک اضافه کرده و هم بزنید تا کیک پسته خوش رنگ تری داشته باشید .
مایع کیک پسته را داخل قالبی که از قبل کاغذ روغنی انداخته ایم و یا چرب و آرد پاشی شده ریخته و آن را به مدت ۴۵ دقیقه در طبقه وسط فر در دمای ۱۸۰ درجه سانتی گراد قرار می دهیم تا بپزد .
تا آن زمان گاناش شکلاتی را تهیه می کنیم .
شکلات تخته ای خرد شده را با خامه ترکیب کرده و روی بخاری کتری می گذاریم تا شکلات ها ذوب شده و هم می زنیم تا شکلات و خامه باهم ترکیب شوند .
بعد از اینکه کیک خنک شد ، گاناش شکلاتی را روی کیک ریخته و با خلال پسته سطح آن را می پوشانیم .
سپس کیک پسته را در ظرف مورد نظر قرار داده و سرو می کنیم .

کیک پرتقالی با سس پرتقال


زمان آماده سازی
60 دقیقه
حداکثر زمان پخت
45 دقیقه
مناسب برای
8 نفر
1 1/2 پیمانه
آرد
3/4 پیمانه
شکر
1/2 پیمانه
روغن
1 پیمانه
آب پرتقال
2 عدد
تخم مرغ
1 1/2 قاشق غذا خوری
رنده پوست پرتقال
1 قاشق مربا خوری
بکینگ پودر
1/4 قاشق چای خوری
وانیل
1 قاشق غذا خوری
نشاسته ذرت
1/4 پیمانه
شکر اضافه
1 قاشق مربا خوری
کره
کیک پرتقالی با سس پرتقال


برای تهیه کیک پرتقالی با سس پرتقال ابتدا ، آرد و بکینگ پودر را باهم ترکیب کرده و ۳ بار الک می کنیم . فر را هم با دمای ۱۸۰ درجه سانتی گراد روشن می کنیم تا گرم شود .
شکر و روغن را باهم ترکیب کرده و آنقدر هم می زنیم تا سفید رنگ شود و بعد تخم مرغ ها و وانیل را هم اضافه کرده و حسابی هم می زنیم تا مواد ما پف کند . سپس نصف پیمانه آب پرتقال و ۱ قاشق غذا خوری رنده پوست پرتقال را هم اضافه کرده و با همزن دستی هم می زنیم . در پایان ترکیب مواد خشک را هم کم کم اضافه کرده و با دیگر مواد مخلوط می کنیم تا مایع یک دستی بدست آید .
مایع کیک را داخل قالبی که از قبل چرب و آرد پاشی کرده و یا کاغذ روغنی انداخته ایم می ریزیم و قالب را به مدت ۴۵ دقیقه در فر از قبل گرم شده در دمای ۱۸۰ درجه سانتی گراد قرار می دهیم تا بپزد .
حالا سس پرتقال را تهیه می کنیم . نصف پیمانه آب پرتقال را با یک قاشق غذاخوری نشاسته ذرت ترکیب کرده و هم می زنیم تا پودر نشاسته کاملا در آب پرتقال حل شود . شکر را هم اضافه کرده و بعد قابلمه را روی حرارت قرار داده و مرتب هم می زنیم تا به غلظت کافی برسد . سپس سس را از روی حرارت برداشته و رنده پوست پرتقال و کره را به آن اضافه کرده و هم می زنیم تا کره نیز با سس ترکیب شده و آب شود . سس را کنار می گذاریم تا کاملا خنک شود .
کیک را بعد از پخت از فر خارج کرده و کنار می گذاریم تا خنک شود و بعد از قالب خارج کرده و سس پرتقالی را روی آن می ریزیم.
کیک پرتقالی با سس پرتقال را برش زده و در ظرف مورد نظر می چینیم .

  1. دقت کنید تا سس پرتقال شما بیش از حد سفت نشود  چرا که بعد از سرد شدن نیز غلیظ می شود .  

شیرینی موزائیکی هویج


زمان آماده سازی
60 دقیقه
1 بسته
بیسکوئیت پتی بور
35 گرم
کره
4 قاشق غذا خوری
شکر
1/2 پیمانه
گردو خرد شده
5 عدد کوچک
هویج
1/2 قاشق چای خوری
وانیل
1/2 قاشق چای خوری
پودر دارچین
شیرینی موزائیکی هویج



برای تهیه شیرینی موزائیکی هویج ، ابتدا هویج ها را شسته و پوست می گیریم . سپس آنها را رنده ریز کرده و در تابه ای ریخته و شکر را به آن می افزاییم . تابه را روی حرارت قرار داده و بدون اضافه کردن آب ، کره و هویج را تقت می دهیم تا شکر کاملا به خورد هویج های رنده شده برود و هویج ها نرم شوند .
حالا هویج ها را از تابه خارج کرده و کره را در تابه می ریزیم تا باز شود و بعد کنار می گذاریم تا خنک شود . تا آن زمان بیسکوئیت ساده پتی بور را خرد می کنیم . ( بهتر است بیسکوئیت ها را زیاد خرد نکنید تا در پایان شیرینی شما ظاهر زیباتری داشته باشد )
حالا کره ، بیسکوئیت خرد شده ، کره آب شده ، گردو خرد شده ، وانیل و در صورت تمایل پودر دارچین را به هویج ها اضافه کرده و به آرامی هم می زنیم تا تمامی مواد کاملا باهم ترکیب شوند . فقط دقت کنید تا درحین مخلوط کردن بیسکوئیت ها خردتر نشوند .
سلفون را روی سطح کار باز کرده و مواد شیرینی موزائیکی را روی سلفون ریخته و به صورت رول در می آوریم . شیرینی موزائیکی هویج را به مدت حداقل ۳ ساعت دریخچال قرار می دهیم تا کاملا خودش را بگیرد و سفت شود .
سپس از سلفون جدا کرده و برش می زنیم .
شیرینی موزائیکی هویج را در ظرف مورد نظر قرار داده و با پودر پسته تزئین و با یک فنجان چای سرو می کنیم .

حزب‌الله (یک شهید، یک خاطره)

 

Related image

آقای رضوی به تمام نیروهای حاضر در جبهه، حزب‌الله می‌گفت و این عبارت را برای همیشه از خودش به یادگار گذاشت. با این‌که او یک فرمانده مقتدر بود و در اکثر مواضع و مناطق مطرح؛ اما هیچ‌گاه در تصمیم‌گیری‌ها و ابراز نظر، عقیده‌ شخصی خودش را تحمیل نمی‌کرد. ایشان با جمع‌بندی گفته‌های دیگران سعی می‌کرد نظریاتی ارائه بدهد و وقتی تصمیم‌هایش بازده خوبی داشت مغرور نمی‌شد و می‌گفت:«این پیروزی به حزب‌الله مربوط می‌شود.» 

او طوری رفتار می‌کرد که فقط موفقیت حزب‌الله جلب نظر کند.
لحظات زیادی در گرما و سرمای جبهه کنار هم بودیم؛ در لحظات شاد پیروزی یا زمان از دست دادن رزمندگان. یادم هست که ایشان هنگام مرخصی هم دائم به فکر جبهه‌ها بود و می‌گفت : «ما در این مکان نشسته و از امکانات رفاهی استفاده می‌کنیم؛ ولی رزمندگان ما در حال نگهبانی و مرزبانی هستند. شاید آنها در بدترین شرایط جوّی با دشمن کافر درگیر شده‌اند و شاید هم مجروح و شهید شده‌اند.»
او متأثر می‌شد و می‌گفت:« بایستی تبلیغات ما در پشت مناطق زیاد شود تا نیروی زیادی جذب کنیم و قدرت حزب‌الله را افزایش دهیم که فشار کمتری بر روی نیروها بیاید.» 
 
 

* خاطره‌ای از شهید محمدتقی رضوی مبرقع                                                                                                                        
* راوی: محمود شهیدی، همرزم شهید
 
مریم عرفانیان
 
" کیهان "

قافلۀ شوق -۲


Related image

 


ماشین‌های کاروان دو دستگاه مینی بوسِ سفیدیخچالی و زردقناری بود، با هفت هشت تا سواری که استاندار و محافظین، فرمانده سپاه و نماینده حوزه ولی فقیه و همکارانشان، و تعدادی رؤسای ادارات با آنها می‌آمدند. مینی‌بوس نشین‌ها و مسافرین سواری، گاه جایشان را با هم عوض می‌کردند. نه راکبی، مرکبِ مخصوص داشت، و نه مرکبی، راکب اختصاصی. از دیدن مینی‌بوس‌ها تعجب نمی‌کردی. دولت بنا نداشت لی لی به لالای مدیران بگذارد! فقط از محوطه استانداری که بیرون آمدیم، یکی که کنارم نشسته بود و هنوز نمی‌شناختمش، با دیدن روکش پارۀ صندلیِ زردقناری، چشم و ابرویی آمد که «این دیگه چیه؟». سری تکان دادم و جوابش را گذاشتم تا ایاغ بشویم.

نیم ساعت بعد، سر راه کرمانشاه، به گردنه «مروارید» رسیدیم. دره‌ای سرسبز و حاصلخیز و خوش آب و هوا، که روستایی به همین نام دارد. قبلا بارها از آنجا گذشته بودم و گاهی تابستان‌ها، کنار قهوه‌خانه‌ای اطراق می‌کردم. جاده از ته دره، با شیبی تند بالا می‌رفت و به روستا، که نزدیک خط‌الرأس، به دیوارۀ دره در سمت چپ جاده تکیه داده بود و دیده نمی‌شد، می‌رسید. مینی بوس‌ها هنّ و هنّ کنان از شیب جاده بالا می‌کشیدند که بغل دستی‌ام، با دیدن مناظر بیرون، سر ذوق آمد و راجع به وجه تسمیۀ «مروارید» پرسید. گفتم معمولا توی روستاها، به خاک غنی و حاصلخیز، طلا و مروارید می‌گویند، شاید اسم اینجا هم به همین دلیل باشد. نفهمیدم از جوابم قانع شد یا نه. ولی برای جواب نگفتۀ قبلی ام، فرصت را مناسب دیدم. منظور روکش پارۀ صندلی زردقناری بود. از خدمات نظام در کردستان شروع کردم و به تلاش دولت وقت در خدمت رسانی رسیدم. بعد به پایبندی دولت به اصول و ارزش‌ها‌ گریز زدم و آخرش وصل کردم به ساده زیستیِ رئیس‌جمهور وقت. حیف که اقبالش مستعجل بود! گفتم؛ سفر با این دو تا مینی بوس، نظر استاندار بود که آقایان مدیران استان را، طی چهار روز دو سه هزار کیلومتر بگرداند که بیشترش جاده نظامی و خاک و خُل است. بعدش زردقناریِ لَکَنتۀ خودمان را با هواپیمای اختصاصیِ دولت اصلاحات مقایسه کردم و گفتم: هواپیما بجز سالن کنفرانس و اتاق مذاکره، اتاق خواب یا بقول فرنگی‌ها Bed Room و حمام آن چنانی هم داشت. خرج یک روز این نازدانه روی زمین، خدا تومان پول بود که از جیب خلق الله می‌رفت. حالا هزینۀ توی آسمانش بماند که با چرتکۀ این مخلص قابل محاسبه نیست. توی دوره اصلاحات اگر می‌خواستند همین هیئت بلندپایه و مقامات مثلا برجسته را دو قدم راه ببرند، برایشان ماشین عروس داماد می‌آوردند. ولی امروز ما را با این مینی‌بوس‌های فکسنی، برمی‌دارند از این سر مملکت می‌برند آن سر مملکت. تازه منت هم سرمان هست که یک بخش از اهداف سفر، زیارتی است و زیارت، امری است کاملا شخصی، و شما دارید از زرد قناریِ بیت‌المال برای زیارتتان استفاده می‌کنید! 
همراهم طوری به من نگاه می‌کرد که عاقل به سفیه! منبرم که تمام شد، رسیدیم کامیاران. طبق فقه امام شافعی، وقت نماز عصرِ همراهانِ اهل سنت بود، که رفتیم فرمانداری. موقع ورود، هم زمان آقای فرماندار در حال خروج از محل کارش بود. بعد از چاق سلامتیِ سرپایی، شیعه و سنی وارد نمازخانه شدند و قامت بستند. برادران اهل سنت به نیت نماز عصر، ما هم هر کدام به نیتی که خودمان می‌دانستیم. 
بلافاصله بعد از نماز، به قصد کرمانشاه از فرمانداری کامیاران خارج شدیم. داخل زردقناری فرصتی بود تا یادداشت‌ها را گوشه دفترم بنویسم. ماه بهمن آخرین ساعتهایش را سپری می‌کرد. جاده کرمانشاه کوتاه شده بود و سوادش از دور دیده می‌شد. خورشید که تمام روز، دور زمین پرسه زده بود و خسته و غبارآلود به نظر می‌آمد، هم‌زمان با ما به شهر فرهاد کوهکن رسید.
 از کرمانشاه گذشتیم و کمی بعد به گردنه مرصاد رسیدیم. بیست سال از طوفان قهر فرزندان امام، علیه منافقین، فرزندخوانده‌های صدام گذشته بود، ولی آثار اضمحلالشان در پیچ و تاب گردنه دیده می‌شد. به خیال خود آمده بودند، با عملیات به اصطلاح «فروغ جاویدان»، سه روزه کار جمهوری اسلامی را تمام کنند! فَاِنّ حزبَ اللّهُ هُمُ الغالِبون... با دیدن یادمان مرصاد روی تپۀ «چهار زَبر»، به یاد شهید صیاد شیرازی افتادم و فاتحه‌ای برای امیر لشکر اسلام و شهیدان هم‌رزمش هدیه کردم. از گردنه که سرازیر شدیم، از دور چراغ‌های شهر اسلام آباد، مثل هزاران چشم بیدار، منتظر کاروان بود و کاروان سالار، جناب مهرشاد با چشمانی جوینده، دنبال جایی برای اقامه نماز...

چه نماز باشد آنرا که تو در خیال باشی               توصنم نمی‌گذاری که مرا نماز باشد
 

منصور ایمانی
 
" کیهان "

یادی از امیرحسین فردی؛ پدر کیهان بچه‌ها

Related image



 نام امیرحسین فردی، بیش از هر چیزی با مجله دوست داشتنی «کیهان بچه‌ها» گره خورده است. نشریه‌ای که طی چهار دهه گذشته، یکی از کانون‌های جریان‌ساز در حوزه ادبیات کودک بوده است و بسیاری از نویسندگان مطرح و نامی، روزگاری را در این نشریه و در سایه امیرحسین فردی گذراندند. فردی، جمعی از نویسندگان را پروراند که امروز چهره‌های اصلی ادبیات داستانی ایران محسوب می‌شوند. همچنان‌که خودش هم همه داستان‌ها و کتاب‌هایی که نوشت، با انقلاب

اسلامی گره خورده بودند. به همین دلیل هم لقب «پدر ادبیات داستانی انقلاب» را   برازنده این نویسنده می‌دانیم و می‌دانند. 
        اما امیرحسین فردی، قبل از آغاز فعالیت خود در کیهان بچه‌ها، پایه گذار
       یکی از هسته‌های مبارزات مردمی و فرهنگی دیگر هم بود. حرکتی که
        به دوران جوانی او و قبل از انقلاب بر می‌گردد:
        
یک- دوران جوانی فردی

مسجد جواد الائمه(ع) در جنوب تهران تا اواسط دهه 50 یک مسجد معمولی بود و صرفا به انجام فرایض دینی اختصاص داشت. اما این مسجد کوچک، تا سال 57 به پایگاهی فرهنگی-انقلابی با چندهزار عضو فعال جوان تبدیل شد. از درون این جوانان، هنرمندان و نویسندگان مطرحی چون مرحوم فرج الله سلحشور، مرحوم رسول ملاقلی‌پور، مجید مجیدی، حسین یاری، بهزاد بهزادپور، گلعلی بابایی، شهید حبیب غنی‌پور و... ظهور کردند. بنیانگذار این پایگاه، کسی نبود جز امیرحسین فردی.
در بخش‌هایی از گفت‌و‌گوی مفصلی که چند سال پیش با مرحوم فردی داشتم او توضیح داد: «همه ماجراها از یک سیزده بدر شروع شد؛ روز 13 فروردین سال 1354 بود. زمانی که 28 سال سن داشتم. درحالی که همه خانواده و دوستانم برای گردش و تفریح به خارج از شهر رفته بودند، من در شهر مانده بودم؛ همین طور که در خیابان سرگردان بودم و دلم به شدت گرفته بود، به مسجد محله رسیدم و دیدم که درش باز است. انگار کسی در درونم گفت برو همین جا، گمشده تو اینجاست! رفتم داخل مسجد و همراه با 10، 12 نفر که اغلبشان پیرمرد بودند نمازجماعت برپا کردیم. کم‌کم ارتباطم با مسجد بیشتر شد و دیگر هر روز به آنجا می‌رفتم. به ویژه اینکه مسجد جوادالائمه(ع) در آن زمان یک کتابخانه کوچک هم داشت که من به خاطر علاقه شدید به مطالعه به عضویت آن کتابخانه درآمدم. بعد از مدتی هم خودم یکی از کارکنان کتابخانه شدم.»
فردی در شرح چگونگی شکل‌گیری یک هسته مبارزه فرهنگی در این مسجد می‌گفت: «دوستانم که خیلی هم به بنده وابستگی عاطفی داشتند را تشویق شان کردم که آنها هم به مسجد بیایند. چیزی شبیه به معجزه بود؛ اتفاقی که افتاد این بود که اکثر جوان‌های محله هم به آن مسجد پیوستند. با آمدن آنها، فضای مسجد به کلی متفاوت شد؛ از آن پس، جمعیت جوانانی که به مسجد می‌آمدند از کهنسالان بیشتر شد. به این ترتیب کتابخانه مسجد هم رونق بیشتری پیدا کرد. در کنار جلسات قرآن و نهج‌البلاغه، جلسه‌های قصه خوانی را هم راه انداختیم و علاوه‌بر این‌ها، گروه‌های ورزشی مثل تیم فوتبال و گروه کوهنوردی هم تشکیل دادیم. نکته جالب این است که با جذب شدن بچه‌ها به مسجد، پدر و مادرهایشان هم تشویق شدند و به مسجد آمدند. افزایش جمعیت فعالین مسجد باعث شد تا شاخه بانوان مسجد جوادالائمه(ع) را هم ایجاد کنیم... فعالیت‌های مسجد آنقدر بازتاب پیدا کرد که افرادی از سایر محله‌ها هم برای اقامه نماز و شرکت در برنامه‌ها و گروه‌ها به آنجا می‌آمدند. ارتباط با بچه‌ها به قدری صمیمانه بود که اکثر آنها را به اسم کوچک می‌شناختیم و صدا می‌زدیم. فضا به گونه‌ای بود که آنها اوقات فراغت خود را به مسجد می‌آمدند. شاید باور کردنی نباشد اما مسجد جواد الائمه(ع) توانست هفت هزار نفر عضو رسمی جذب کند!»
در زمستان سال 57 وقتی انقلاب اسلامی فوران کرد، مسجد جوادالائمه(ع) و جوانانی که گرد امیرحسین فردی جمع شده بودند نیز یکی از چشمه‌های جوشان خروش مردم علیه طاغوت بودند. چشمه‌هایی که به هم می‌پیوستند و سیل راه می‌انداختند تا روزگار را تغییر دهند. همان طور که گفتیم و اسم‌شان آمد، تعدادی از بچه‌هایی که در این مسجد فعالیت فرهنگی و هنری می‌کردند، در سال‌های بعد از انقلاب تبدیل به هنرمندانی مطرح و موثر شدند. امیرحسین فردی، پس از انقلاب هم همان مسیر را در «کیهان بچه‌ها» ادامه داد و این نشریه را نیز به چشمه جوشان دیگری برای ایجاد خاطرات شیرین فرزندان ایران و پرورش نویسنده انقلابی تبدیل کرد. همچنانکه وی از پایه‌گذاران حوزه اندیشه و هنر اسلامی بود که بعدها به حوزه هنری تغییر نام پیدا کرد.

 دو- فردیِ برنا در کهنسالی
 
«سیاه‌چمن»، «آشیانه در مه»، «ملاقات با آفتاب»، «کوچک جنگلی»، «اسماعیل»، «گرگسالی» و... همه داستان و رمان‌های امیرحسین فردی، راوی حوادث و اتفاقاتی درباره شخصیت‌های متفاوت و در جغرافیاهای مختلف ایران هستند. اما یک وجه مشترک، آنها را به هم پیوند زده است؛ همه این آثار ترسیم‌کننده مفهوم «مبارزه» هستند؛ هم مبارزه درونی و فردی و هم اجتماعی و سیاسی. داستان‌های امیرحسین فردی، حاکی از حال و روح او بودند. برای آنهایی که در سال‌های آخر، با این نویسنده همنشین بودند کاملا آشکار بود که وی مانند قهرمان داستان هایش، هر چه جلوتر می‌رفت، جوان‌تر و مبارزتر می‌شد. اینکه امیرحسین فردی در واپسین سال‌های زندگی خود، به نوشتن رمان‌هایی با قهرمانانی جوان و مبارز همت می‌گماشت، دقیقا مطابق و برانگیخته از شخصیت خود وی بود. 
چرا که بیشترین چیزی که در پدر «کیهان بچه‌ها» جلب توجه می‌کرد این بود که هر چه می‌گذشت، روحیه‌اش مبارز و برناتر و قدم و قلمش برّاتر می‌شد. شعار «قلم من سلاح من است» که نویسندگان از آن دم می‌زنند، به عینه در زندگی، مرام و سلوک اجتماعی و شخصی فردی متبلور بود. 
مصداق اینکه فردی در سال‌های آخر، نگارش رمان سه جلدی «اسماعیل» را شروع کرد. جلد دوم این مجموعه با عنوان «گرگسالی» وقتی منتشر شد که نویسنده‌اش دیگر در میان ما نبود. اما جالب اینکه لحن و محتوای آن از قسمت اول این کتاب، انقلابی‌تر بود. او در حال نوشتن قسمت سوم بود که دیگر فرصت نیافت. اما جای تردیدی نیست که اگر جلد سوم اسماعیل می‌آمد، قطعا بیش از کتاب‌های قبلی فردی، سرشار از روحیه مبارزه و انقلاب می‌بود.
اما فردی این گوهر را از کجا آورد؟ چرا برخی از دوستان و همکاران او، حتی در میان سالگی «ترسو» شدند، اما امیر قافله ادبیات انقلاب، حتی در واپسین روزهای زیستنش در این دنیا نیز شجاع، مجاهد و مبارز باقی ماند؟
پاسخ به این سؤال در مرام امیرحسین فردی است؛ جایگاه او به گونه‌ای بود که می‌توانست به راحتی به از ما بهتران بپیوندد. اما هیچ گاه از جنوب شهر و  خانه ساده و کوچک خود دل نکند. مدیرمسئول کیهان‌بچه‌ها که در میان اهل قلم برای خودش برو بیایی داشت، همیشه برای خوردن ناهار بین کارگرهای روزنامه می‌آمد و همنشینی با زحمت‌کش‌ها را بر حضور در محافل آنچنانی و پر زرق و برق ترجیح می‌داد. برعکس خیلی از هنرمندها که از سایش لباسشان با مردم عادی وحشت دارند، فردی از اینکه با اتوبوس رفت و آمد می‌کرد و بین فقیرترین مردم به سر می‌برد، افتخار می‌کرد؛ حتی آن زمان که شد رئیس‌مرکز آفرینش‌های ادبی حوزه هنری. به همین دلیل هم قلمش همیشه در خدمت محرومان بود و عملش راهنمای دوستان. سلوک فردی می‌تواند الگویی برای همه آن‌هایی باشد که دغدغه هدایت نسل جوان و نجات مردم از تهاجم فرهنگی را دارند. چون امیرحسین فردی، با رفتار و کردار خود دیگران را نصیحت می‌کرد و نه با فرمایش. 
 
 
 آرش فهیم
 
" کیهان " 

بطلمیوس هم خلیج را فارس ثبت کرد (+عکس)


بطلمیوس دانشمند و فیلسوف یونانی که در سال‌های 90 تا 168 میلادی

 می‌زیست در نقشه‌ای که از جهان کشید به نام خلیج فارس کاملا روشن

 و واضح اشاره کرده است.


تصویر بطلمیوس هم خلیج را فارس ثبت کرد (+عکس)












 


نقشه‌ای که بطلمیوس از جهان و موقعیت جغرافیایی قاره‌ها ترسیم کرده است سالها به عنوان 

مرجعی برای انتشار کتاب‌های دیگر بوده و به زبان‌های دیگر نیز ترجمه شده است، به این 

ترتیب طی سال‌های متمادی نام خلیج فارس به استناد نقشه اصلی به زبان‌های دیگر ترجمه 

شده که خود گواهی بر نام غیرقابل تغییر این خلیج همیشه فارس است.


عماد عزتی / جام جم آنلاین

گواهی اسناد تاریخی بر ایرانی بودن خلیج فارس


روز ملی خلیج فارس «خلیج فارس» 
 
 
تصویر گواهی اسناد تاریخی بر ایرانی بودن خلیج فارس



به گزارش جام جم آنلاین از روابط عمومی شبکه یک، در مستند خلیج فارس، اسناد مکتوب، صوتی و تصویری جالبی از کشورهای مختلف عربی، مخاطب را جذب می‌کند.

در این مستند کارگردان بر مستندات تاریخی بسیار تکیه کرده و آن را به همراه اسناد بصری و استفاده از فیلم های قدیمی و صداهای اصلی به پایه مهمی از سندیت مجذوب کننده فیلمش بدل کرده است.

مستند ابتدا با مهمترین سخنرانی جمال عبدالناصر رئیس جمهوری مصر شروع می‌شود که در روز ملی شدن کانال سوئز در اجتماع میلیونی و در حضور سفرای کشورهای عربی و غربی، جمله از اقیانوس اطلس تا خلیج فارس وطن عربی است را با صدای بلند تکرار کرد و مورد تشویق ممتد حضار قرار گرفت.

فیلم یک مصور کاملاً آکادمیک و یک مقاله و مستند پژوهشی سینمایی با اسناد بی‌نظیر و ساختمانی حرفه‌ای بدون هیچ زائده و اضافه است. مستند خلیج فارس توانست جایزه بهترین فیلم مستند و پژوهش را در پنجمین جشنواره بین‌المللی سینما حقیقت کسب کند.

مستندهای پرنیان،از شمس تا شمس، بر گیسوان بلقیس و صد و یک سال بلدیه تهران در پرونده فیلمسازی ارد عطارپور به چشم می‌خورد.

عوامل تولید این مستند عبارتند از: تهیه کننده و کارگردان ارد عطارپور، پژوهشگر سعید ملیح، تصویربردار رضا تیموری، صدابردار احمد طائی، تدوینگر سعید خدارضایی، آهنگساز کیوان کیارس، نریتور شهرام درخشان و ارد عطارپور.

مستند خلیج فارس امشب 10 اردیبهشت پس از سریال ایراندخت و حوالی ساعت 23:15 روی آنتن می رود.

 

 

" جام جم "

روایتی از سردار شب‌زنده‌دار


 
Related image
 
یکی از بسیجیان لشکر 17 علی ابن ابیطالب(ع) این گونه روایت کرده است: یکی از شب‌ها که نوبت نگهبانی داشتم، بعد از اتمام پستم، خسته و کوفته آمدم به سنگر تا نگهبان بعدی را بیدار کنم. دیدم بیرون چادر کسی خوابیده است. از فرط بی‌خوابی مغزم کار نمی‌کرد. گمانم آمد همان برادری است که نوبتش است. با قنداق اسلحه به پهلویش زدم و خوابش را پاره کردم و گفتم:«پاشو، نوبت نگهبانی شماست.»
آن بنده خدا هم بلند شد، و اسلحه را گرفت و خسته نباشیدی گفت و رفت سر پست. از زور خستگی، اصلا صورتش را ندیدم.
شاید حدود یک ساعت بعد، برادری که باید بعد از پست من نگهبانی می‌داد بیدارم کرد و گفت: «چرا من رو بیدار نکردی؟! پست رو همین طوری ول کردی به امان خدا؟ اسلحه رو کجا گذاشتی؟ الان پاسبخش بیاد، آبرو نمی‌مونه برامون.»
از تعجب خواب از سرم پرید. گفتم: «من به هوای تو، یه بنده خدایی رو بیدار کردم. اونم اسلحه رو گرفت و رفت.» 
یاد اسلحه که افتادم، دلم خالی شد. مثل فشنگ از جا پریدم و رفتم سر پست نگهبانی. اصلا امیدوار نبودم کسی را آنجا ببینم، اما دیدم. کنارش که رفتم، قبل از اینکه خودش را بشناسم ، اسلحه خودم را شناسایی کردم. خیالم که راحت شد، تا آمدم حرفی بزنم ، چشمم روی صورت آن بنده خدا قفل شد. اول فکر کردم ‌اشتباه کردم ولی زود مطمئن شدم که ایشان فرمانده لشکرمان ، «آقا مهدی زین‌الدین» هستند.
زبانم نمی‌چرخید که یک کلمه حرف بزنم. از خجالت قلبم می‌خواست بایستد. بماند که با چه زحمتی، آقا مهدی را راضی کردم که اسلحه را به خودم بدهد و برود استراحت کند. اصرار داشت که پست را تمام کند و من بروم استراحت کنم.
ظاهرا ایشان نصف شب از شناسایی برگشته بود. وقتی می‌بیند بچه‌ها توی چادر خوابیدند، برای آنکه خواب آنها را به هم نزند، همان جا بیرون چادر می‌خوابد که از بخت بد، من سر رسیدم و بیدارش کردم.
سردار رحیم صفوی ‌فرمانده سابق سپاه درباره او می‌گوید: «شهید مهدی زین‌الدین فرماندهی بود که هم از علم جنگی و هم از علم اخلاق اسلامی برخوردار بود. در میدان اسلام و اخلاق، توانا و در عرصه‌های جنگ شجاع، رشید، مقاوم و پرصلابت بود.»  
در آبان سال 1363 شهید زین‌الدین به همراه برادرش مجید (که مسئول اطلاعات و عملیات تیپ 2 لشکر علی‌بن ابیطالب(ع) بود) جهت شناسایی منطقه عملیاتی از کرمانشاه به سمت سردشت حرکت می‌کنند. در آنجا به برادران می‌گوید: من چند ساعت پیش خواب دیدم که خودم و برادرم شهید شدیم! 
موقعی که عازم منطقه می‌شوند، راننده‌شان را پیاده کرده و می‌گویند: خودمان می‌رویم. حتی در مقابل درخواست یکی از برادران، مبنی بر همراه شدن با آنها، برادر مهدی به او می‌گوید: تو اگر شهید بشوی، جواب عمویت را نمی‌توانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید بشویم جواب پدرمان را می‌توانیم بدهیم. 
فرمانده محبوب، سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبهه‌ها و شرکت در عملیات و صحنه‌های افتخارآفرین، در درگیری با ضدانقلاب شربت شهادت نوشید و روح بلندش از این جسم خاکی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش مأوی گزیند. 
 
" کیهان "

چرایی منتظر بودن حضرت قائم(عج)


 Related image
 
 
«صقربن ابی دلف» می‌گوید:
 
به امام جواد(ع) عرض کردم: چرا حضرت قائم صاحب‌الزمان(عج) را منتظر
 
می‌گویند؟
 
حضرت فرمود: زیرا ایام غیبتش زیاد و مدتش طولانی می‌گردد و مخلصان در انتظار
 
ظهور و قیام او می‌باشند، و مردم شکاک انکارش می‌کنند، و منکران چون نامش
 
برده می‌شود، مسخره می‌کنند، و تعیین‌کنندگان وقت ظهورش دروغ می‌گویند، و
 
کسانی که در ظهورش شتاب می‌ورزند هلاک می‌شوند، و تسلیم شوندگان به
 
حکم و امرالهی سالم می‌مانند و نجات می‌یابند.(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- بحارالانوار، ج 51، ص 30

نقش امام‌ مهدی(عج) در زوال دشمنان و گرفتاری‌ها


 

Image result for ‫سواحل بندر کنگ  بندرعباس‬‎

 

قال‌الامام‌المهدی(عج):
 
«انا غیر مهملین لمراعاتکم، و لاناسین لذکرکم، ولولا ذلک لنزل بکم الأواء

 واصطلمکم الاعداء فاتقوا الله جل جلاله»

امام ‌مهدی(عج) فرمود:
 
ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی‌کنیم، و شما را فراموش نمی‌کنیم، اگر جزاین

 بود ، گرفتاری‌ها بر شما فرود می‌آمد، و دشمنان شما را ریشه‌کن می‌کردند پس

تقوای خدای بزرگ را پیشه خود سازید.(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- بحارالانوار، ج 53، ص 72

وای بر کسی که زور گوید و تکبر ورزد!

 

 Image result for ‫تصویر ساحل دریا بندرعباس‬‎

 

لقمان به پسرش گفت: ای پسرم! وای بر کسی که زور گوید و تکبر ورزد! چگونه پ

خود را بزرگ می‌شمارد کسی که از گل آفریده شده و به گل بازمی‌گردد؟!(1)
 
همچنین در رابطه با پرهیز از تکبر مردی از روی تحقیر به سلمان گفت: تو کیستی؟

 سلمان گفت: آغاز من و تو نطفه‌ای است پلید و آخر من و تو مرداری است گندیده، 

و چون روز قیامت شود و ترازوها نهاده شود، هر کس ترازویش سنگین باشد، 

کریم و بزرگوار است ، و هر کس که ترازویش سبک باشد، لئیم و پست خواهد بود.(۲)

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

1- حکمت‌نامه لقمان، محمد محمدی ری‌شهری، ص 47

2- درس‌هایی از اخلاق، آیت‌الله مشکینی(ره)، ترجمه علیرضا فیض، ص 245

رابطه تکبر و تعقل


Image result for ‫تصویر ساحل دریا بندرعباس‬‎

 

قال‌الامام‌الباقر(ع):
 
«ما دخل قلب امرء شیئ من الکبر الا نقص من عقله مثل ما دخله من ذلک! قل
 
‌ذلک اوکثر»

امام باقر(ع) فرمود:
 
هیچ مقدار از تکبر به دل انسان راه نمی‌یابد، مگر اینکه به همان اندازه، کم باشد
 
یا زیاد، از خردش کاسته می‌شود. (1)

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

1- بحارالانوار، ج 16، ص 186

ولادت فرخ لقای عاشورا حضرت علی اکبر ( ع ) مبارک


 

Image result for ‫شعربه مناسبت تولد علی اکبر‬‎




در بیت حسین بن علی جشن وسرور است


میلاد عزیزی زسراپرده ی نور است


 

لیلا به شعف دست پدر داد پسر را


از چهره ی مولا غم واندوه بدور است


 

او اکبر اولاد علی نام حسین (ع)است


برخلقت او خالق دادار فخور است


 

با دیدن رویش همه در حال تحیر


در چشم همه روی پیمبر به ظهور است


 

آتیه نشان داد که آقا علی اکبر


از حیث عمل در ره جدش به عبور است


 

از قول معاویه شده ثبت به تاریخ


لایق به خلافت علی آن ماه فکور است


 

تمرین اذان می کند از کودکی خویش


در کرببلا صوت اذانش به وفور است


 

روزی که به دنیا زده پا روز جوان است


تبریک همه در طبق شادی وشور است


 

تبریک بگو شیعه تو بر حضرت صاحب


عیدی زسوی سرور ما اذن حضور است