ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
( طنز جبهه 21 ) :
احوال پرسی هاشون هم با آدمیزاد فرق داشت !
– چطوری یا نه ؟
خوب بودی بدترشدی ؟
- الحمدالله ، تو چطوری ؟ سرت درد می کرد پات خوب شد ؟! آسمونی بودند .
" شادی روح شهدا صلوات "
**********************************************************
( طنز جبهه 22 ) :
فرمانده با صدای بلند گفت : کی خسته است ؟
گفتیم : دشمن .
– کی ناراضیه ؟
- دشمن .
– کی سردشه ؟
- با صدای بلند گفتیم : دشمن .
بعد گفت : خدا خیرتون بده حالا
که سردتون نیست می خواستم بگم که پتو کم بود به گردان ما نرسید !!!
" شادی روح شهدای غرب کشور صلوات "
************************************************************
( طنز جبهه 23 ) :
هر وقت دلتنگ بزهایش می شد می رفت توی سنگر مع مع می کرد .
یه شب هفت تا عراقی با شنیدن صدا بز طمع کرده بودند کباب بخورند .
هر هفت نفر رو اسیر کرده بود و آورده بود عقب .
می گفت : چوپانی همین چیزهایش خوبه دیگه !
" شادی روح شهدای کارگر صلوات "
*****************************************************
( طنز جبهه 24 ) :
خمپاره خورده بود تدارکات و تدارکاتچی بیچاره هم نقش زمین ...
بچه ها هم مثل مغولها حمله کردند به خوراکیها و
هرکس هرچی تونست خورد یا برد .
از فرداش شعار می دادن : جنگ جنگ تا پیروزی ، صدام بزن جای دیروزی !
" شادی روح شهدای پشتیبانی صلوات "
*********************************************
( طنز جبهه 25 ) :
از بسیج دانش آموزی آمده بود و در عملیات 7 نفر اسیرگرفته بود .
می خواست با آن ها صحبت کنه ، عربی بلد نبود ،
عبارتهای دعای کمیل رو باهم قاطی می کرد و داد می زد :
الهی ضعف بدنی و رقت جلدی !! ... . کم من قبیح فعلت ؟!
" شادی شهدای دانش آموز صلوات "
****************************************************
( طنز جبهه 26 ) :
اگر کسی از سرناچاری دو مرتبه پشت سرهم مرخصی می رفت ،
وقتی پایش می رسید به گردان هرکسی یه چیزی بارش می کرد .
– فلانی معلوم هست کجایی ؟
- توخط تهران
– اندیمشک کار می کنی ؟!
بعضیا هم می گفتند با دو روز مرخصی اومده جبهه چکارش دارید ؟!
******************************************************
( طنز جبهه 27 ) :
یکسره مشغول عبادت بود .
عنوان سربندش " یازیارت یا شهادت " بود .
داوطلب پاکسازی میدان مین می شد اسمش در نمی آمد .
خط مقدم می رفت ، توعملیات و .... فایده نداشت .
آخر جنگ بچّه ها روی یک پارچه نوشته بودند:
کمک کنید ، روی دست خدا باد کرده ، دعا کنید تیرغیب بخورد و شهید شود .
" شادی روح شهدا صلوات "
**********************************************
( طنز جبهه 28 ) :
می گفت : چون صدام جنگ رابرماتحمیل کرده ،
پس بایدخرج ماراهم بپردازد !
اسلحه ، پوتین ، فشنگهایش و ...
همه مایحتاجش رو از اموال دشمن تامین کرده بود !
*********************************************
( طنز جبهه 29 ) :
درارتفاعات ، قاطر حکم تفنگ رو داشت .
بچه ها خسته که می شدند می گفتند :
راه برو حیوان ، مزدت محفوظ است ،
ان شاالله توهم با ذوالجناح محشور می شوی .
" شادی شهدای شمال غرب صلوات "
**********************************************************
( طنز جبهه 30 ) :
شب عملیات که می شد بعضی ها معرکه راه می انداختن :
- بچّه مرشد !
جاااان مرشد .
اگه گفتی حالا وقت چیه ؟
بعد همه باهم می گفتند : وقت خداحافظیه