ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
زخمی شده بود. پایش را گچ گرفته بودند و توی بیمارستان مریوان بستری بود.
بچهها لباسهایش را شسته بودند. خبردار که شد، بلند شد برود لباسهای آنها
را بشوید. گفتم: «برادر احمد، پاتون رو تازه گچ گرفتند، اگه گچ خیس بشه،
پاتون عفونت میکنه! » گفت: «هیچی نمیشه.» رفت توی حمام و لباس همه بچهها
را شست. نصف روز طول کشید. گفتیم: الان تمام گچ، نم برداشته و باید عوضش
کرد. اما یک قطره آب هم روی گچ نریخته بود. میگفت: «مال بیتالمال بود،
مواظب بودم خیس نشه.»
یادگاران، کتاب حاج احمد متوسلیان، ص 30،
انتشارات روایت فتح