اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

" 4 اردیبهشت روز بزرگداشت مقام شیخ بهایی "


زندگینامه شیخ بهایی

 شیخ بهاء الدین ، محمدبن حسین عاملی معروف به شیخ بهایی دانشمند بنام دوره صفویه است. اصل وی از جبل عامل شام بود. بهاء الدین محمد ده ساله بود که پدرش عزالدین حسین عاملی از بزرگان علمای شام بسوی ایران رهسپار گردید و چون به قزوین رسیدند و آن شهر را مرکز دانشمندان شیعه یافتند، در آن سکنی گزیدند و بهاءالدین به شاگردی پدر و دیگر دانشمندان آن عصر مشغول گردید.

 
مرگ این عارف بزرگ و دانشمند را به سال ۱۰۳۰ و یا ۱۰۳۱ هجری در پایان هشتاد و هفتمین سال حیاتش ذکر کرده اند.وی در شهر اصفهان روی در نقاب خاک کشید و مریدان پیکر او را با شکوهی که شایسته شان او بود ، به مشهد بردند و در جوار حرم هشتمین امام شیعیان به خاک سپردند.

 
شیخ بهایی مردی بود که از تظاهر و فخر فروشی نفرت داشت و این خود انگیزه ای برای اشتهار خالص شیخ بود.شیخ بهایی به تایید و تصدیق اکثر محققین و مستشرقین ، نادر روزگار و یکی از مردان یگانه دانش و ادب ایران بود که پرورش یافته فرهنگ آن عصر این مرز و بوم و از بهترین نمایندگان معارف ایران در قرن دهم و یازدهم هجری قمری بوده است.

 

شیخ بهایی شاگردانی تربیت نموده که به نوبه خود از بزرگترین مفاخر علم و ادب ایران بوده اند، مانند فیلسوف و حکیم الهی ملاصدرای شیرازی و ملاحسن حنیفی کاشانی وعده یی دیگر که در فلسفه و حکمت الهی و فقه و اصول و ریاضی و نجوم سرآمد بوده و ستارگان درخشانی در آسمان علم و ادب ایران گردیدند که نه تنها ایران ،بلکه عالم اسلام به وجود آنان افتخار می کند. از کتب و آثار بزرگ علمی و ادبی شیخ بهایی علاوه بر غزلیات و رباعیات دارای دو مثنوی بوده که یکی به نام مثنوی "نان و حلوا" و دیگری "شیر و شکر" می باشد و آثار علمی او عبارتند از "جامع عباسی، کشکول، بحرالحساب و مفتاح الفلاح والاربعین و شرع القلاف، اسرارالبلاغه والوجیزه". سایر تالیفات شیخ بهایی که بالغ بر هشتاد و هشت کتاب و رساله می شود همواره کتب مورد نیاز طالبان علم و ادب بوده است.

 

"شیخ بهایی"


بهاء الدین محمد بن عزالدین حسین بن عبدالصمد بن شمس الدین محمد بن حسن بن محمد بن صالح حارثی همدانی عاملی جبعی (جباعی) معروف به شیخ بهائی در سال ۹۵۳ ه.ق ۱۵۴۶ میلادی در بعلبک متولد شد. او در جبل عامل در ناحیه شام و سوریه در روستایی به نام "جبع" یا "جباع" می زیسته و از نژاد "حارث بن عبدالله اعور همدانی" متوفی به سال ۶۵ هجری از معاریف اسلام بوده است.

 
ناحیه "جبل عامل" همواره یکی از مراکز شیعه در مغرب آسیا بوده است و پیشوایان و دانشمندان شیعه که از این ناحیه برخاسته اند، بسیارند. در هر زمان، حتی امروزه فرق شیعه در جبل عامل به وفور می زیسته اند و در بنیاد نهادن مذهب شیعه در ایران و استوار کردن بنیان آن مخصوصاً از قرن هفتم هجری به بعد یاری بسیار کرده و در این مدت پیشوایان بزرگ از میان ایشان برخاسته اند و خاندان بهائی نیز از همان خانواده های معروف شیعه در جبل عامل بوده است.

 

بهاءالدین در کودکی به همراه پدرش به ایران آمد و پس از اتمام تحصیلات، شیخ الاسلام اصفهان شد. چون در سال ۹۹۱ هجری قمری به قصد حج راه افتاد، به بسیاری از سرزمینهای اسلامی از جمله عراق، شام و مصر رفت و پس از ۴ سال در حالی که حالت درویشی یافته بود، به ایران بازگشت.

 

وی در علوم فلسفه، منطق، هیئت و ریاضیات تبحر داشت، مجموعه تألیفاتی که از او بر جای مانده در حدود ۸۸ کتاب و رساله است. وی در سال ۱۰۳۱ ه.ق در اصفهان درگذشت و بنابر وصیت خودش جنازه او را به مشهد بردند و در جوار مرقد مطهر حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام جنب موزه آستان قدس دفن کردند.

 
شخصیت ادبی شیخ بهایی

ـ بهائی آثار برجسته ای به نثر و نظم پدید آورده است. وی با زبان ترکی نیز آشنایی داشته است. عرفات العاشقین (تألیف ۱۰۲۲ـ ۱۰۲۴)، اولین تذکره ای است که در زمان حیات بهائی از او نام برده است.

 
بهترین منبع برای گردآوری اشعار بهائی، کشکول است تا جائی که به عقیده برخی محققان، انتساب اشعاری که در کشکول نیامده است به بهائی ثابت نیست. از اشعار و آثار فارسی بهائی دو تألیف معروف تدوین شده است؛ یکی به کوشش سعید نفیسی با مقدّمه ای ممتّع در شرح احوال بهائی، دیگری توسط غلامحسین جواهری وجدی که مثنوی منحول « رموز اسم اعظم » (ص ۹۴ ـ ۹۹) را هم نقل کرده است. با این همه هر دو تألیف حاوی تمام اشعار و آثار فارسی شیخ نیست.

 
اشعار فارسی بهائی عمدتاً شامل مثنویات، غزلیات و رباعیات است. وی در غزل به شیوه فخرالدین عراقی و حافظ، در رباعی با نظر به ابو سعید ابوالخیر و خواجه عبدالله انصاری و در مثنوی به شیوه مولوی شعر سروده است. ویژگی مشترک اشعار بهائی میل شدید به زهد و تصوّف و عرفان است. ازمثنوّیات معروف شیخ می توان از اینها نام برد: «نان و حلوا یا سوانح سفر الحجاز»، این مثنوی ملمّع چنانکه از نام آن پیداست در سفر حج و بر وزن مثنوی مولوی سروده شده است و بهائی در آن ابیاتی از مثنوی را نیز تضمین کرده است. او این مثنوی را به طور پراکنده در کشکول نقل کرده و گردآورندگان دیوان فارسی وی ظاهراً به علت عدم مراجعه دقیق به کشکول متن ناقصی از این مثنوی را ارائه کرده اند.

 
«نان و پنیر»، این اثر نیز بر وزن و سبک مثنوی مولوی است؛ «طوطی نامه» نفیسی این مثنوی را که از نظر محتوا و زبان نزدیکترین مثنوی بهائی به مثنوی مولوی است، بهترین اثر ادبی شیخ دانسته و با آنکه آن را در اختیار داشته جز اندکی در دیوان بهائی نیاورده و نام آن را نیز خود براساس محتوایش انتخاب کرده است.

 

«شیر و شکر»، اولین منظومة فارسی در بحر خَبَب یا مُتدارک است. در زبان عربی این بحر شعری پیش از بهائی نیز مورد استفاده بوده است. « شیر و شکر » سراسر جذبه و اشتیاق است و علی رغم اختصار آن (۱۶۱ بیت در کلیات، چاپ نفیسی، ص ۱۷۹ ـ ۱۸۸؛ ۱۴۱ بیت در کشکول، ج ۱، ص ۲۴۷ ـ ۲۵۴) مشحون از معارف و مواعظ حکمی است، لحن حماسی دارد و منظومه ای بدین سبک و سیاق در ادب فارسی سروده نشده است؛ مثنویهایی مانند «نان و خرما»، «شیخ ابوالپشم» و «رموز اسم اعظم» را نیز منسوب بدو دانسته اند که مثنوی اخیر به گزارش میر جهانی طباطبائی (ص ۱۰۰) از آنِ سید محمود دهدار است. شیوه مثنوی سرایی بهائی مورد استقبال دیگر شعرا، که بیشتر از عالمان امامیه اند واقع شده است. تنها نثر فارسی بهائی که در دیوان های چاپی آمده است، « رساله پند اهل دانش و هوش به زبان گربه و موش » است.

 
بهائی در عربی نیز شاعری چیره دست و زبان دانی صاحب نظر است و آثار نحوی و بدیع او در ادبیات عرب جایگاه ویژه ای دارد. مهمترین و دقیقترین اثر او در نحو، « الفوائد الصمدیه » معروف به صمدیه است که به نام برادرش عبدالصمد نگاشته است و جزو کتب درسی در مرحله متوسط علم نحو در حوزه های علمیه است. اشعار عربی بهائی نیز شایان توجه بسیار است. معروفترین و مهمترین قصیده او موسوم به « وسیله الفوزوالامان فی مدح صاحب الزّمان علیه السلام » در ۶۳ بیت است که هر گونه شبهه ای را در اثناعشری بودن وی مردود می سازد. بهائی در ارجوزه سرایی نیز مهارت داشت و دو ارجوزه شیوا یکی در وصف شهر هرات به نام « هراتیه یا الزّهره » (کشکول، ج۱،ص ۱۸۹ ـ ۱۹۴) و دیگر ارجوزه ای عرفانی موسوم به « ریاض الارواح » (کشکول، ج۱، ص۲۲۵ ـ ۲۲۷) از وی باقی مانده است.

 
دوبیتیهای عربی شیخ نیز از شهرت و لطافت بسیاری برخوردار بوده که بیشتر آنها در اظهار شوق نسبت به زیارت روضة مقدّسه معصومین علیه السلام است.

 

شیخ محمدرضا فرزند شیخ حرّعاملی (متوفی ۱۱۱۰) مجموعه لطیفی از اشعار عربی و فارسی شیخ بهائی را در دیوانی فراهم آورده است. اشعار عربی وی اخیراً با تدوین دیگری نیز به چاپ رسیده است. بخش مهمی از اشعار عربی بهائی، لُغَز و معمّاست.

 
از بررسی شیوه نگارش بهائی در اکثر آثارش، این نکته هویداست که وی مهارت فراوانی در ایجاز و بیان معمّا آمیز مطالب داشته است. وی حتی در آثار فقهی اش این هنر را به کار برده که نمونه بارز آن «رسائل پنجگانه الاثناعشرّیه »، است. این سبک نویسندگی در « خلاصه الحساب، فوائد الصمّدیه، تهذیب البیان و الوجیزه فی الدرایه » آشکاراتر است. بهائی تبحّر بسیاری در صنعت لغز و تعمیه داشته و رسائل کوتاه و لغزهای متعدّد و معروفی به عربی از وی بر جا مانده است. مانند:

 

« لغزالزبده » ( لغزی است که کلمه زبده از آن به دست می آید )، « لغزالنحو »، « لغزالکشّاف » ، « لغزالصمدیه »، « لغزالکافیه » و « فائده ». نامدارترین اثر بهائی الکشکول، معروف به « کشکول شیخ بهائی» است که مجموعه گرانسنگی از علوم و معارف مختلف و آینه معلومات و مشرب بهائی محسوب می شود.

 
بهائی در شمار مؤلفان پر اثر در علوم مختلف است و آثار او که تماماً موجز و بدون حشو و زواید است، مورد توجه دانشمندان پس از او قرار گرفته و بر شماری از آنها شروح و حواشی متعدّدی نگاشته شده است. خود بهائی نیز بر بعضی تصانیف خود حاشیه ای مفصّل تر از اصل نوشته است.

 

از برجسته ترین آثار چاپ شده بهائی می توان از اینها نام برد: « مشرق الشمسین و اکسیر السعادتین» ( تألیف ۱۰۱۵)، که ارائه فقه استدلالی شیعه بر مبنای قرآن (آیات الاحکام) و حدیث است. این اثر دارای مقدمه بسیار مهمی در تقسیم احادیث و معانی برخی اصطلاحات حدیثی نزد قدما و توجیه تعلیل این تقسیم بندی است. از اثر مذکور تنها باب طهارت نگاشته شده و بهائی در آن از حدود چهارصد حدیث صحیح و حسن بهره برده است؛ «جامع عباسی»، از نخستین و معروفترین رساله های علمیه به زبان فارسی؛ « حبل المتین فی اِحکام احکام الدّین » (تألیف ۱۰۰۷)، در فقه که تا پایان صلوه نوشته است و در آن به شرح و تفسیر بیش از یکهزار حدیث فقهی پرداخته شده است؛ « الاثنا عشریه » در پنج باب طهارت، صلات، زکات، خمس، صوم و حج است. بهائی دراین اثر بدیع، مسائل فقهی هر باب را به قسمی ابتکاری بر عدد دوازده تطبیق کرده است، خود وی نیز بر آن شرح نگاشته است.

 
« زبده الاصول » این کتاب تا مدتها کتاب درسی حوزه های علمی شیعه بود و دارای بیش از چهل شرح و حاشیه و نظم است. « الاربعون حدیثاً » (تألیف ۹۹۵) معروف به اربعین بهائی ؛ « مفتاح الفلاح » (تألیف ۱۰۱۵) در اعمال و اذکار شبانه روز به همراه تفسیر سورة حمد. این اثر کم نظیر که گفته می شود مورد توجه و تأیید امامان معصوم علیه السّلام قرار گرفته است.

 
« حدائق الصالحین » (ناتمام)، شرحی است بر صحیفة سجادیه که هر یک از ادعیة آن با نام مناسبی شرح شده است. از این اثر تنها الحدیقه الهلالیه در شرح دعای رؤیت هلال (دعای چهل و سوم صحیفة سجادیه) در دست است.

 
« حدیقة هلالیه » شامل تحقیقات و فوائد نجومی ارزنده است که سایر شارحان صحیفه از جمله سید علیخان مدنی در شرح خود موسوم ریاض السالکین از آن بسیار استفاده کرده اند. همچنین فوائد و نکات ادبی، عرفانی، فقهی و حدیثی بسیار در این اثر موجز به چشم می خورد.

 


خدمات شیخ بهائی

در عرف مردم ایران، یخ بهائی به مهارت در ریاضی و معماری و مهندسی معروف بوده و هنوز هم به همین صفت معروف است، چنانکه معماری مسجد امام اصفهان و مهندسی حصار نجف را به او نسبت می دهند. و نیز شاخصی برای تعیین اوقات شبانه روز از روی سایه آفتاب یا به اصطلاح فنی، ساعت آفتاب یا صفحه آفتابی و یا ساعت ظلی در مغرب مسجد امام (مسجد ش-ا-ه سابق) در اصفهان هست که می گویند وی ساخته است.

 

 

زندگینامه شیخ بهایی

 
در احاطه وی در مهندسی مساحی تردید نیست و بهترین نمونه که هنوز در میان است، نخست تقسیم آب زاینده رود به محلات اصفهان و قرای مجاور رودخانه است که معروف است هیئتی در آن زمان از جانب ش-ا-ه عباس به ریاست شیخ بهائی مأمور شده و ترتیب بسیار دقیق و درستی با منتهای عدالت و دقت علمی در باب حق آب هر ده و آبادی و محله و بردن آب و ساختن مادیها داده اند که هنوز به همان ترتیب معمول است و اصل طومار آن در اصفهان هست.

 
دیگر از کارهای علمی که به بهائی نسبت می دهند طرح ریزی کاریز نجف آباد اصفهان است که به نام قنات زرین کمر، یکی از بزرگترین کاریزهای ایران است و از مظهر قنات تا انتهای آبخور آن ۹ فرسنگ است و به ۱۱ جوی بسیار بزرگ تقسیم می شود و طرح ریزی این کاریز را نیز از مرحوم بهائی می دانند.

 

دیگر از کارهای شیخ بهائی، تعیین سمت قبله مسجد امام به مقیاس چهل درجه انحراف غربی از نقطه جنوب و خاتمه دادن به یک سلسله اختلاف نظر بود که مفتیان ابتدای عهد صفوی راجع به تشخیص قبله عراقین در مدت یک قرن و نیم اختلاف داشته اند.

 
یکی دیگر از کارهای شگفت که به بهائی نسبت می دهند، ساختمان گلخن گرمابه ای که هنوز در اصفهان مانده و به حمام شیخ بهائی یا حمام شیخ معروف است و آن حمام در میان مسجد جامع و هارونیه در بازار کهنه نزدیک بقعه معروف به درب امام واقع است و مردم اصفهان از دیر باز همواره عقیده داشته اند که گلخن آن گرمابه را بهائی چنان ساخته که با شمعی گرم می شد و در زیر پاتیل گلخن فضای تهی تعبیه کرده و شمعی افروخته در میان آن گذاشته و آن فضا را بسته بود و شمع تا مدتهای مدیدهمچنان می سوخت و آب حمام بدان وسیله گرم می شد و خود گفته بود که اگر روزی آن فضا را بشکافند، شمع خاموش خواهد شد و گلخن از کار می افتد و چون پس از مدتی به تعمیر گرمابه پرداختند و آن محوطه را شکافتند، فوراً شمع خاموش شد و دیگر از آن پس نتوانستند بسازند. همچنین طراحی منارجنبان اصفهان که هم اکنون نیز پا برجاست به او نسبت داده می شود.

 

زندگینامه شیخ بهایی

 استادان شیخ بهائی

 

آن طور که مؤلف عالم آرا آورده است، استادان او بجز پدرش از این قرار بوده اند: "تفسیر و حدیث و عربیت و امثال آن را از پدر و حکمت و کلام و بعضی علوم منقول را از مولانا عبدالله مدرس یزدی مؤلف مشهور حاشیه بر تهذیب منطق معروف به حاشیه ملا عبدالله آموخت. ریاضی را از ملا علی مذهب ملا افضل قاضی مدرس سرکار فیض کاشانی فرا گرفت و طب را از حکیم عماد الدین محمود آموخت و در اندک زمانی در منقول و معقول پیش رفت و به تصنیف کتاب پرداخت."

 

"مؤلف روضات الجنات استادان او را پدرش و محمد بن محمد بن محمد ابی الطیف مقدسی می شمارد و گوید که صحیح بخاری را نزد او خوانده است."

 

علاوه بر استادان فوق در ریاضی؛ "بهائی نزد ملا محمد باقر بن زین العابدین یزدی مؤلف کتاب مطالع الانوار در هیئت و عیون الحساب که از ریاضی دانان عصر خود بوده نیز درس خوانده است."

 

تصاویری از خانه شیخ بهایی

خانه شیخ بهایی

 

خانه شیخ بهایی

 

خانه شیخ بهایی

 

دست خط منسوب به شیخ بهائی. مورخ ۱۰۰۸ق. در کتاب تحریر اکر در موضوع ریاضی

دست خط منسوب یه شیخ بهایی

 

 

     

" بزرگداشت مقام شیخ بهایی "

 

عکس گل شقایق

 

 

تاکی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه؟
خواهد به سر آید شب هجران تو یانه ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه  
رفتم به در صومعه عابد و زاهد دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده رهبانم و در صومعه عابد گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه  
روزی که برفتند حریفان پی هر کار زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمّار
من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه  
هر در که زنم، صاحب آن خانه تویی تو هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه  
بلبل، به چمن زآن گل رخسار نشان دید پروانه، در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف، صفت روی تو در پیر و جوان دید یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم، من که روم خانه به خانه  
عاقل به قوانین خرد راه تو پوید دیوانه برون از همه آیین تو جوید
تا غنچه بشکفته این باغ که بوید؟ هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه  
بیچاره بهایی که دلش زار غم توست هر چند که عاصی است، ز خیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست تقصیر خیالی به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه

 

        " شیخ بهایی "

" به مناسبت بزرگداشت مقام سعدی "

عکس گل شقایق

تن آدمی شریف است به جان آدمیت


نه همین لباس زیباست نشان آدمیت


اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی


چه میان نقش دیوار و میان آدمیت


خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت


حیوان خبر ندارد
ز جهان آدمیت


به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد


که همین سخن بگوید به زبان آدمیت


مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی


که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت


اگر این درنده‌خویی ز طبیعتت بمیرد


همه عمر زنده باشی به روان آدمیت


رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند


بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت


طیران مرغ دیدی تو ز پای‌بند شهوت


به در آی تا ببینی طیران آدمیت


نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم


هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت

به مناسبت روز سعدی

        

             

                    

کام‌تان را با این چند حکایت سعدی شیرین کنید 

                   

امروز ، روز سعدی است و چه تحفه ای می شود به مبارکی چنین روزی برای تان بیاوریم که شیرین تر از حکایت‌های خودش باشد. پس این 10 حکایت که از گلستان سعدی انتخاب کرده‌ایم تقدیم می کنیم به شما تا کام تان را با زیبایی نثر و محتوای یکی از آثار سعدی شیرین کنید.

 

کاروانی در یونان بزدند و نعمت بی قیاس(1) ببردند . بازرگانان گریه و زاری کردند و خدا و پیمبر شفیع آوردند اما فایده نکرد .

چو پیروز شود دزد تیره روان - چه غم دارد از گریه کاروان ؟

لقمان حکیم اندر آن کاروان بود، یکی از کاروانیان او را گفت که مگر اینان را نصیحتی کنی و موعظه ای گویی تا از مال ما دست بردارند که دریغ باشد چنین نعمتی که ضایع شود،گفت : دریغ ضایع کردن حکمت است که با اینان گفتن .

آهنی را که موریانه بخورد - نتوان برد از او به صیقل ، زنگ

با سیه دل چه سود گفتن و وعظ - نرود میخ آهنین بر سنگ

همانا که جُرم از طرف ماست

به روزگار سلامت،شکستگان دریاب - که جبر خاطر مسکین(2) ، بلا بگرداند

چو سائل به زاری طلب کند از تو چیزی - بده و گرنه ستمگر به زور بستاند

1. نعمت بی قیاس : ثروت بسیار

2. جبر خاطر مسکین : یاری مسکین

*****

هندوی نفط اندازی(1) همی آموخت حکیمی گفت ترا که خانه نیین است بازی نه این است.

1. نفط اندازی : نفت اندازی ، آتش بازی از راه بدر دهان نگه داشتن ماده آتش زا و ناگهان دمیدن با آن در آتش.

*****

دو شاهزاده در مصر بودند ، یکی علم اندوخت و دیگری مال اندوخت . عاقبته الامر آن یکی علّامه عصر گشت و این یکی سلطان مصر شد . پس آن توانگر با چشم حقارت در فقیه نظر کرد و گفت : من به سلطنت رسیدم و تو همچنان در مسکِنت بماندی . گفت : ای برادر ، شکر نعمت حضرت باری تعالی بر من واجب است که میراث پیغمبران یافتم و تو میراث فرعون و هامون . که در حدیث نبوی (ص) آمده : العلماء ورثـة الانبیاء

من آن مورم که در پایَم بمالند / نه زنبورم که از دستم بنالند

کجا خود شکر این نعمت گزارم / که زور مردم آزاری ندارم ؟

*****

جوانمردی را در جنگ تاتار(1) زخمی هولناک رسید . کسی گفت که فلان بازرگان نوشدارو دارد ، اگر بخواهی شاید دریغ نکند که معروف است او بخیلی بی مروّت است .

گر بجای نانش اندر سفره بودی آفتاب/ تا قیامت روز روشن کس ندیدی در جهان

جوانمرد گفت : اگر بخواهم یا می دهد و یا نمی دهد و اگر بدهد منّت تا ثریّا خواهد گذاشت . باری ، خواستن از او زهر کشنده است .

هرچه از دونان(2) به منّت خواستی / بر تن افزودی و از جان کاستی

و حکیمان گفته اند : آب حیات گر بفروشند به آبروی ، دانا نخرد که مُردن به علّت(3) ، به از زندگانی به ذلّت

اگر حنظل(4) خوری از دست خوش روی/ به از شیرینی از دست ترش روی

.1تاتار : طایفه ای بزرگ در ترکستان

.2دونان : پَستان و فرمایگان

.3علّت : بیماری

.4حنظل : شیره درختی است که بی نهایت تلخ و بد بو است

*****

منجّمی به خانه درآمد ، یکی مرد غریبه را دید که با زن او نشسته است . فریاد و فغان کرد و دشنام و سقط گفت و فتنه و آشوب به پا خاست . حکیمی که در حال گذر بود گفت :

تو بر اوج فلک چه دانی چیست/ که ندانی که در سرایت کیست ؟

*****

مردکی را چشم درد خاست . پیش بیطار(1) رفت که دوا کن . بیطار از آنچه که در چشم خَرها میکرد در چشم او ریخت و کور شد . مردک شکایت به قاضی برد و گفت : این بیطار من را خر فرض کرد و از آنچه که در چشم خرها میریخت در چشم من فرو ریخت و کور شدم ، قاضی گفت : بر بیطار هیچ تاوان نیست اگر تو خر نبودی با حضور طبیبان حاذق پیش بیطار نمیرفتی .

ندهد هوشمندِ روشن رای --- به فرومایه ، کارهای خطیر

بوریاباف(2)اگر چه بافنده است --- نبرندش به کارگاه حریر

1. بیطار : دامپزشک ، پزشک حیوانات

2.بوریاباف : حصیر باف

*****

زاهدی مهمان پادشاهی بود چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد که عادت او تا ظنّ صلاحیت در حق او زیادت کنند

ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی/ کین ره که تو میروی به ترکستان است

گفت در نظر ایشان چیزی نخوردم که به کار آید، گفت نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید

تا چه خواهی خریدن ای معذور/ روز درماندگی به سیم دغل

*****

اعرابی را دیدم در حلقه جوهریان بصره که حکایت همی کرد که وقتی در بیابانی راه گم کرده بودم و از زاد معنی چیزی با من نمانده بود و دل بر هلاک نهاده که همی ناگاه کیسه ای یافتم پر مروارید هرگز آن ذوق و شادی فراموش نکنم که پنداشتم گندم بریانست باز آن تلخی و نومیدی که معلوم کردم که مرواریدست.

در بیابان خشک و ریگ روان/تشنه را در دهان ، چه در چه صدف

مرد بی توشه کاوفتاد از پای/بر کمربند او چه زر چه خزف (1)

1.خزف : هر چیز گلی که در آتش پخته شده باشد. ظرف سفالین

 .

*****

هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم به جامع کوفه در آمدم دلتنگ. یکی را دیدم که پای نداشت سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم

مرغ بریان به چشم مردم سیر/کمتر از برگ تره بر خوان است

وان که را دستگاه و قوت نیست/شلغم پخته مرغ بریان است

*****

ده آدمی بر سفره ای بخورند و دو سگ بر مرداری با هم بسر نبرند. حریص با جهانی گرسنه است و قانع به نانی سیر. حکما گفته اند توانگری به قناعت به از توانگری به بضاعت.

روده تنگ به یک نان تهی پرگردد/نعمت روی زمین پر نکند دیده تنگ

که شهوت آتشست از وی بپرهیز/بخود بر آتش دوزخ مکن تیز

" 25 فروردین روز بزرگداشت شیخ فریدالدین عطار نیشابوری "

مقبره عطار نیشابوری

زندگی نامه عطار نیشابوری

عطار از شعرا و نویسندگان قرن ششم هجری قمری است.

نام اصلی او "فرید الدین ابوحامد" بوده است و اطلاع دقیقی از سال تولد او در دست نیست و تاریخ ولادتش را از سال 513 هجری قمری تا 537 هجری قمری دانسته اند.

عطار در روستای "کدکن" که یکی از دهات نیشابور بود به دنیا آمد و از دوران کودکی او جزئیات خاصی در دست نیست.

پدر عطار به شغل عطاری (دارو فروشی) مشغول بوده و "فریدالدین" هم پس از مرگ پدرش به همین شغل روی آورد.

عطار علاوه بر دارو فروشی به کار طبابت هم مشغول بود و خود در این مورد می گوید:

به داروخانه پانصد شخص بودند ----- که در هر روز نبضم می نمودند

آنچه مسلم است عطار در اواسط عمر خود دچار تحولی روحی شد و به عرفان روی آورده است.

در مورد چگونگی این انقلاب روحی داستانهایی وجود دارد که درستی آنها از نظر تاریخی معلوم نیست ولی معروف ترین آنها این است که روزی عطار در دکان خود مشغول به معامله بود که درویشی به آنجا رسید و چند بار با گفتن جمله چیزی برای خدا بدهید از عطار کمک خواست ولی او به درویش چیزی نداد .

درویش به او گفت : ای خواجه تو چگونه می خواهی از دنیا بروی؟

عطار گفت : همانگونه که تو از دنیا می روی . درویش گفت :تو مانند من می توانی بمیری؟ عطار گفت : بله ، درویش کاسه چوبی خود را زیر سر نهاد و با گفتن کلمه الله از دنیا رفت.

عطار چون این را دید شدیدا" منقلب گشت و از دکان خارج شد و راه زندگی خود را برای همیشه تغییر داد.

او بعد از مشاهده حال درویش دست از کسب و کار کشید و به خدمت عارف رکن الدین رفت که در آن زمان عارف معروفی بود و به دست او توبه کرد و به ریاضت و مجاهدت با نفس مشغول شد و چند سال در خدمت این عارف بود.

عطار سپس قسمتی از عمر خود را به رسم سالکان طریقت در سفر گذراند و از مکه تا ماورالنهر به مسافرت پرداخت و در این سفرها بسیاری از مشایخ و بزرگان زمان خود را زیارت کرد.

در مورد مرگ عطار نیز روایت های مختلفی وجود دارد و بعضی می گویند که او در حمله مغولان به شهر نیشابور به دست یک سرباز مغول کشته شد و زمان مرگ او احتمالاً بین سالهای 627 یا 632 هجری قمری بوده است.

آرامگاه عطار در نزدیکی شهر نیشابور واقع شده است.

 

ویژگی های آثار

عطار شاعری است که شیفته عرفان و تصوف است. کلام عطار ساده گیر است. او با سوز و گداز سخن می گوید و اگر چه در فن شاعری به پای استادانی چون سنایی نمی رسد ولی سادگی گفتار او وقتی با دل سوختگی همراه می شود بسیار تأثیرگذار است.

عطار در مثنوی "منطق الطیر" با بیان رموز عرفان، سالک این راه را قدم به قدم تا مقصود می برد.

عطار در سرودن غزل های عرفانی نیز بسیار توانا است و اندیشه ژرف او به بهترین شکل در این اشعار نمود یافته است.

عطار برای بیان مقصود خود از همه چیز از جمله تمثیلات و حکایت هایی که حیوانات قهرمان آن هستند بهره جسته است و امروزه می توان مثنوی "منطق الطیر" را یکی از مهمترین فابل ها در ادب فارسی دانست.

بدون شک عطار سرمایه های عرفانی شعر فارسی را - که سنایی آغازگر آن است- به کمال رساند و به راستی می توان گفت که عطار راه را برای کسانی چون مولوی باز کرده است.

عطار از معدود شاعرانی است که در طول زندگی خود هرگز زبان به مدح کسی نگشود و هیچ شعری از او که در آن امیر پادشاهی را ستوده باشد یافت نمی شود.

 

آثار

دیوان اشعار:

1- مجموعه قصاید و غزلیات عطار، که بیشتر آنها عرفانی و دارای مضمونهای بلند صوفیانه است به نام "دیوان عطار" چند بار چاپ شده است.

از میان مثنویهایی که بی گمان از اوست می توان به این آثار اشاره کرد:

2- منطق الطیر

این مثنوی، که حدود 4600 بیت دارد مهم ترین و برجسته ترین مثنوی عطار و یکی از مشهورترین مثنویهای تمثیلی فارسی است.

این کتاب که در واقع می توان آن را "حماسه ای عرفانی" نامید، عبارت است از داستان گروهی از مرغان که برای جستن و یافتن سیمرغ – که پادشاه آنهاست- به راهنمایی هدهد به راه می افتند و در راه از هفت مرحله سهمگین می گذرند.

 

در هر مرحله گروهی از مرغان از راه باز می مانند و به بهانه هایی یا پس می کشند تا این که، پس از عبور از این مراحل هفتگانه که بی شباهت به هفت خان در داستان "رستم" نیست، سرانجام از این گروه انبوه مرغان که در جستجوی "سیمرغ" بودند تنها "سی مرغ" باقی می مانند و چون به خود می نگرند در می یابند که آنچه بیرون از خود می جسته اند- سیمرغ- اینک در وجود خود آنهاست.

منظور عطار از مرغان، سالکان راه و از "سی مرغ" مردان خدا جویی است که پس از عبور از مراحل هفت گانه سلوک – یعنی طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فقر و فنا- سرانجام حقیقت را در وجود خویش کشف می کنند.

3- الهی نامه

این منظورمه در واقع مجموعه ای است از قصه های گوناگون کوتاه و مبتنی بر گفت و شنود پدری با پسران جوان خود که بیهود در جستجوی چیزهایی برآمده اند که حقیقت آن با آنچه عامه مردم از آن می فهمند تفاوت دارد.

4- مصیبت نامه

از دیگر منظومه های مهم عطار مصیبت نامه است که در بیان مصیبت ها و گرفتاری های روحانی سالک و مشتمل است بر حکایت های فرعی بسیار که هر کدام از آنها جذاب و خواندنی است.

در این منظومه شیخ نیشابور خواننده را توجه می دهد که فریفته ظاهر نشود و از ورای لفظ و ظواهر امر، به حقیقت و معنی اشیا پی ببرد.

5- مختار نامه

عطار یکی از شاعرانی است که به سرودن رباعیات استوار و عمیق عارفانه و متفکرانه مشهور بوده است.

رباعیات وی گاهی با رباعیات خیام، او بسیار نزدیک شده و همین امر سبب گردیده است که بسیاری از آنها را بعدها به خیام نسبت دهند و در مجموعه ترانه های وی به ثبت برسانند.

همین آمیزش و نزدیکی فکر و اندیشه، کار تمیز و تفکیک ترانه های این دو شاعر بزرگ نیشابوری را دشوار کرده است.

6- تذکرة الاولیا

عطار از آغاز جوانی به سرگذشت عارفان و مقامات اولیای تصوف دلبستگی زیادی داشته است.

همین علاقه سبب شده است که او سرگذشت و حکایات مربوط به نودو هفت تن از اولیا و مشایخ تصوف را در کتابی به نام تذکرة الاولیا گردآوری کند.

بیش از او در کتاب کشف المحجوب هجویری و طبقات الصوفیه عبدالرحمان سُلَمی نیز چنین کاری صورت گرفته است. اگر چه این دو کتاب به علت قدیمی تر بودن همیت دارند ولی تذکرة الاولیای عطار، نزد فارسی زبانان شهرت بیشتری پیدا کرده است. این کتاب در سالهای آخر سده ششم یا سالهای آغاز سده هفتم هجری تألیف شده است.

 

نمونه ای از شعر عطار

دریغا

ندارد درد ما درمان دریغا ----- بماندم بی سرو سامان دریغا

در این حیرت فلک ها نیز دیری است----- که میگردند سرگردان دریغا

رهی بس دور میبینم در این ره----- نه سر پیدا و نه پایان دریغا

چو نه جانان بخواهد ماند و نه جان----- ز جان دردا و از جانان دریغا

پس از وصلی که همچون یاد بگذشت ----- در آمد این غم هجران دریغا

 

جشن نوروز در عهد قاجار /تصاویر

           


       

جشن نوروز یکی از کهن‌ترین اعیاد ملی ایرانیان در دوره‌های مختلف تاریخی از زمان هخامنشیان با شکوه خاصی برگزار می‌شده است؛ در این میان شاهان قاجار نیز جشن نوروز، را بزرگ می‌داشتند و تدارک ویژه ای برای آن می دیدند.

جشن نوروز یکی از کهن‌ترین اعیاد ملی ایرانیان در دوره‌های مختلف تاریخی از زمان هخامنشیان با شکوه خاصی برگزار می‌شده است؛ در این میان شاهان قاجار نیز جشن نوروز، را بزرگ می‌داشتند و تدارک ویژه ای برای آن می دیدند.

به گزارش مجله تاریخ فرادید، دربار قاجار در آستانه عید نوروز تدارک ویژه ای برای برگزاری هرچه باشکوه تر مراسم عید نوروز می‌دید. مراسم اصلی "سلام نوروزی" بود که در سه بخش برگزار می‌شد. سلام عام تحویل، سلام عام تخت مرمر و سلام خاص سر در. یک روز پیش از عید از طرف رئیس تشریفات دربار علی‌خان ظهیرالدوله داماه شاه برای طبقات مختلف دعوتنامه فرستاده می‌شد و مدعوین بایستی یک ساعت قبل از تحویل حضور به هم رسانند. سلام عام نوروز در تخت مرمر واقع در کاخ گلستان اجرا می‌شد.

در کتاب سفرنامه پولاک در ایران درباره مراسم نوروز در دربار آمده است که نوروز در زیر آسمان شاد و زیبای ایران جشنی است برای شادی و شادکامی. نویسنده این کتاب در تشریح آئین های نوروزی به جشن "سلام نوروزی" در دربار می پردازد و می نویسد: بیست دقیقه پیش از تحویل سال شاه وارد می‌شود هنگام ورود به تالار یک خواجه و چند پیشخدمت به دنبال شاه هستند. او به طرف شاه نشینی که مخصوص او تهیه شده می‌رود. چهارزانو روی فرش ابریشمین می‌نشیند و راحت و آسوده به پشتی تکیه می‌دهد در هنگامی که تنها چند دقیقه به حلول سال نو باقی است، نظام العلما با محلول طلا بر کاسه‌ای چینی رقم سال نو و زیر آن آرزوی برکت را می‌نویسد، اکنون دیگر منجمین علامت می‌دهند و توپ شلیک می‌شود و منجم‌باشی رسما به اطلاع شاه می‌رساند که سال نو آغاز شده است، بلافاصله روحانیون حاضر و صاحب‌منصبان بانگ مبارک باد برمی‌دارند. از طرف مستوفی‌الممالک کیسه‌های متعدد از سکه‌های جدیدالضرب طلا و نقره تقدیم شاه می‌شود. شاه محتوی آنها را روی یک سینی بزرگ نقره می‌ریزد آنها را با هم مخلوط می‌کند و به هر یک از حاضران چندتایی از آنها می‌دهد زیرا گرفتن سکه نو به هنگام تحویل سال میمنت دارد. برحسب ترتیب،

پولاک در بخش دیگری از سفرنامه خود به رسوم مردم در عید نوروز نیز اشاره می کند. او می نویسد: جشن نوروز سیزده روز دوام داردو در طول این روزها تقریبا همه کسب‌وکارها تعطیل است. در این مدت همه منحصرا به تفریح می‌پردازند از لذایذ خانوادگی برخوردار می‌شوند یا به دید و بازدید یکدیگر می‌روند و به هم تبریک می‌گویند. هرکس جامه نوی در بردارد و از آنجا که رنگ‌های روشن بیش از همه طرف توجه است گروه‌هایی را می‌بینید که لباس‌های سبز و زرد و آبی و سرخ بر تن دارند. بدیهی است که زنان ناگزیرند، جامه‌های نو خود را زیر چادرهای تیره‌رنگشان پنهان دارند. آشنایانی که با هم روبه‌رو می‌شوند دست یکدیگر را می‌فشارند و با فریاد عید مبارک یکدیگر را در آغوش می‌کشند. کسی که زیر دست است در حالی که با دو دست خود یک دست ارباب یا حامی‌اش را در دست می‌گیرد تبریک می‌گوید و جواب تبریک خود را می‌گیرد.

در یادداشت های پولاک به جشن های عمومی نوروز که در میدان توپخانه تهران برگزار می‌شده نیز پرداخته و آمده است: یکی از رسوم جشن نوروز مراسمی است که در میدان توپخانه انجام می‌شود و شاه از پنجره ایوانی به نمایش می‌نگرد. پایین در میدان پهلوانانی که سراسر سال را در زورخانه تمرین کرده‌اند با اندام‌هایی برهنه و نیرومند به کشتی گرفتن مشغولند. شیرینکاران و تردستان، بندبازان، دلقک‌ها و لوده‌هایی که در پوست شیر و خرس رفته‌اند دیده می‌شوند و گاه و بیگاه شاه سکه‌های کوچک طلا و نقره به میان آنها می‌اندازد. عنتر بازها برنامه مضحکی با حیوانات دست‌آموز خود اجرا می‌کنند. در همه این مدت نقاره‌خانه نیز بلاوقفه مشغول نواختن موسیقی است. در روزهای نهم یا دهم اسب‌دوانی انجام می‌گیرد. طول مسابقه اسب‌دوانی نیم فرسنگ است. سرانجام روز سیزدهم یعنی آخرین روز عید فرا می‌رسد. همه از دروازه شهر خارج می‌شوند و به باغ‌ها روی می‌آورند. با این روز دیگر شادی‌های نوروز پایان می‌پذیرد. عکس های زیر که مربوط به یکی از جشن های نوروزی در زمان ناصرالدین شاه قاجار است سورو سات دربار در استقبال از نوروز، مراسم"سلام نوروزی"، کشتی گرفتن و اسب دوانی در جریان جشن های نوروز را نشان می‌دهد.

مردم چه کشورهایی نوروز را گرامی می‌دارند

  

                   

این جشن جهانی

                   

نوروز برابر با اولین روز بهار، جشن آغاز سال نوی ایرانی و یکی از قدیمی‌ترین جشن‌های به جا مانده از ایران باستان است، اما این رویداد مبارک فقط محدود به ایران نیست و در کشورهای زیادی جشن نوروز برگزار می‌شود و هرچند آیین‌هایشان تاحدی با هم متفاوت است، اما همه آنها ریشه ایرانی دارند.

 

افغانستان

جشن نوروز در افغانستان یکی از قدیمی ترین جشن هایی است که برگزارمی شود. سال نوی افغانستان 21 مارس ـ اولین روز بهار ـ آغاز می شود. در این روز مردم دور هم جمع شده و خوراکی های مخصوص می خورند. در واقع پرندگان مهاجر با ورودشان به این سرزمین نوید بهار را می دهند. جشن نوروز به طور سنتی دو هفته طول می کشد، اما آماده شدن برای نوروز از یک هفته قبل آغاز می شود. شب آخرین چهارشنبه سال مراسم چهارشنبه سوری و آتش بازی برگزار می شود. مردم افغان در این روزها رسم و رسوم های مختلفی دارند که از مهم ترین شان می توان به موارد زیر اشاره کرد.

هفت میوه :

در افغانستان مردم به جای هفت سین، هفت میوه آماده می کنند. هفت میوه مانند سالاد از 7 میوه متفاوت خشک شده آماده می شود که به همراه شهدشان مصرف می شود. این میوه ها عبارتند از: کشمش، سنجد، پسته، فندق، آلو، گردو و بادام.

پخت سمنو هم مراسم خاصی دارد که در آن، زنان شب سال نو مهمانی ویژه ای ترتیب می دهند و تا سپیده دم به پختن سمنو و آوازخوانی می پردازند.

میله گل سرخ:

جشنواره گل سرخ ـ منظور لاله های سرخ ـ قدیمی ترین جشنواره ای است که در مزارشریف در 40 روز اول سال زمانی که گل های لاله رشد می کنند، برگزار می شود. مردم از سراسر کشور به مزارشریف رفته و در این جشن شرکت می کنند. البته در این زمان، مراسم مذهبی خاصی در مسجد آبی مزارشریف که افغان های سنی مذهب معتقدند حضرت علی ابن ابیطالب در این مکان به خاک سپرده شده است، برگزار می شود. ضیافت گل سرخ و دیگر فعالیت های خاص مردم در مزارع گل لاله و همچنین اطراف مسجد آبی به مدت 40 روز ادامه دارد.

بزکشی:

 افغان ها در این زمان مراسم بزکشی نیز دارند. بزکشی در واقع نوعی مسابقه است که در شهرهای شمالی افغانستان و کابل انجام می شود. در این مسابقه عده ای سوار بر اسب برای جابه جا کردن لاشه یک بز یا گوسفند تازه ذبح شده در حین سوارکاری با هم به رقابت می پردازند. سوارکاران باید لاشه بز را هنگام سوارکاری از روی زمین برداشته و آن را با پیشی گرفتن از رقبا در محل مشخصی که معمولا یک دایره علامت گذاری شده در زمین بازی است، قرار دهند.

غذاهای مخصوص نوروز:

 مردم برای نوروز، بویژه شب نوروز، غذاهای مخصوصی آماده می کنند. آنها معمولا سبزی و چلو می پزند. در واقع برنج و اسفناج پخته را جدا از هم مصرف می کنند. علاوه بر آن نوعی شیرینی به نام کلوچه نوروز می پزند که فقط برای نوروز آماده می شود. در این ایام برای گردش های دسته جمعی شان در طبیعت، ماهی سرخ شده و زولبیا آماده می کنند. در افغانستان میان خانواده هایی که فرزندانشان با هم نامزد کرده اند رسمی وجود دارد. در این رسم خانواده داماد به خانواده عروس هدیه ای می دهد یا برایشان غذایی مخصوص آماده می کند.

تفریح در طبیعت:

 در 14 روز اول سال معمولا مردم به بیرون از شهر و مکان های سرسبز و هر کجا که گل های ارغوان روییده باشد، می روند. شهروندان کابل به استالف و چاریکار که سرسبز است، می روند.

جشن دهقان :

 این جشن مربوط به کشاورزان است و اولین روز سال برگزار می شود. در این جشن کشاورزان با برپا کردن یک علم سبز در حیاط باشکوه گنبد آبی، مراسم مذهبی بجا آورده و سپس جشن نوروز می گیرند. این مراسم تا 13 نوروز ادامه دارد. در این زمان شهر پذیرای ده ها هزار مسافر از سراسر افغانستان است. در این دوره، تمام کسانی که آرزوهایی دارند و بیمارانی که شفا می خواهند زیر این علم رفته تا دعایشان اجابت شود.

تاجیکستان

تاجیکستان در آسیای مرکزی قرار دارد و مردم آن مانند ایرانیان برای نوروز رسم و رسوماتی دارند. البته در تاجیکستان به درخواست رئیـس جمهور، ستاره شناسان و طبیعت شناسان برای نوروز سمبلی ایجاد کرده اند. در این سمبل جهت های شرق و غرب به تصویر کشیده شده است که شروع کشت و زرع در بهار را نشان می دهد. همچنین نشان پرچم تاجیکستان و جمله «نوروز مبارک» روی این سمبل چاپ شده است. نوروز و دیگر تعطیلات سنتی و مذهبی در تاجیکستان، زمانی که این کشور تحت سلطه روسیه بود ممنوع شده بود و نوروز بین سال های 1926 تا 1988 در خانه ها به صورت پنهانی برگزار می شد. از سال 1988 نوروز در تاجیکستان همچون گذشته هایشان به رسمیت شناخته شد.

معمولا در تاجیکستان آماده شدن برای نوروز یک یا دو ماه قبل از جشن شروع می شود. مردم خانه ها و خیابان ها را تمیز می کنند. مردها خودشان را برای رقابت های ورزشی همچون خروس جنگی، کبک جنگی، اسبدوانی، خردوانی، بزکشی، کشتی گیری، جنگ تخم مرغ، گل بازی (نوعی بازی با توپ) آماده می کنند.

رسم و رسومات مربوط به نوروز در نواحی مختلف تاجیکستان تا حدی با هم فرق دارند. در نواحی کوهستانی پامیر ـ که زمانی جاده ابریشم از آنجا عبور می کرد ـ و در بخش شرقی تاجیکستان قرار دارد به نوروز، شگون بهار می گویند و معتقدند که اولین روز سال نو بسیار مقدس و باشکوه است.

مردم پامیر شب نوروز تا پیش از طلوع خورشید نوروز در خانه هایشان را می بندند و زنان آخرین نظافت خانه را انجام داده و خانه را از سقف تا کف تمیز و جارو می کنند. در پایان، روی کف اتاق کمی آرد می پاشند. جارو را هم پس از اتمام کار دور انداخته و با این کار بدشانسی را از خانه بیرون می کنند. وقتی خانه کاملا تمیز شد اولین قدم هایی که وارد خانه می شود باید مربوط به خر یا گوسفند باشد. اهل خانه به این حیوانات غذا داده و پدر خانواده جملاتی مبنی بر آوردن ثروت به خانه بر زبان می راند. بز در فرهنگ پامیر به مفهوم شیطان است و اولین روز سال نو هیچ بزی حق وارد شدن به خانه را ندارد. همچنین ورود غریبه به خانه در این روز شگون ندارد.

وقتی زن ها مشغول تمیز کردن خانه هستند، مردها باید شاخه هایی از شکوفه های بید جمع آوری کرده و به همسرانشان هدیه داده و شگون بهار را تبریک بگویند. این شاخه های پرشکوفه از سقف خانه آویزان می شوند تا شادی و سعادت در خانواده را تضمین کنند. زنان نیز در پاسخ به همسرانشان می گویند «برای شما هم مبارک» و کمی هم از آرد که نشان دهنده ثروت و پاکی است روی شانه های آنها می ریزند. این رسم هم وقتی که مهمان ها به عید دیدنی می آیند نیز انجام می شود. اولین خوراکی که به مهمان ها تعارف می شود سمنو است که معمولا شب سال نو تهیه می شود. هنگام تهیه سمنو تمام اعضای خانواده به شادی و آوازخوانی می پردازند. تهیه سمنو معمولا 10 تا 12 ساعت طول می کشد. این رسم مربوط به پخت سمنو مانند افغان ها انجام می شود.

جلوی در هم یک پارچه قرمز رنگ آویزان می شود و رنگ قرمز به منظور دور ماندن از چشم شیطان است.

اگر کسی بدهی دارد باید تا پیش از سال نو آن را بپردازد، در غیر این صورت احتمال می رود که تمام سال بعد بدهکار باقی بماند، اما اگر بدهی نداشته باشد می تواند امیدوار باشد که استقلال مالی خوبی در انتظارش خواهد بود. رایج ترین مراسم عید در تاجیکستان این است که کودکان و بزرگسالان با یک روسری به در خانه های یکدیگر رفته و شیرینی، میوه یا پول درخواست می کنند و ترانه ای مبنی بر آغاز سال نو می خوانند.

نوروز در تاجیکستان برخلاف جشن های دیگر، جشنی است که در آن ضیافت های دوستانه و معمولا با دوستان و همسایه ها برگزار می شود. هر کس لباس های نو می پوشد و امیدوار است که سال نو برایش ثروت و سعادت بیاورد. زنان هم برای مهمان ها غذاهای گوناگون مانند کباب، پلو و... می پزند و ظرف های غذا از هفت محصول گندم، کنجد، لوبیا، عدس، جو، ارزن و ذرت پر می شوند.

ازبکستان

نوروز در ازبکستان نیز 21 مارس با رفتن به باغ ها و پارک ها جشن گرفته می شود. البته به دلیل مبارزه حکومت کمونیستی ازبکستان با آیین های نوروزی طی دهه های گذشته برخی از آنها مانند چیدن سفره هفت سین و چهارشنبه سوری، فراموش شده اند، اما سمنو و سبزه درست کردن هنوز هم در این دیار رواج دارد. مردم هنگام پختن سمنو به دور دیگ پایکوبی کرده و ترانه می خوانند. برخی از آداب نوروز در این کشور مانند تمیز کردن خانه و خیابان ها و آماده شدن برای سال نو همچنان ادامه دارد. در این ایام مراسم آوازخوانی، نمایش و مسابقه های مختلف مانند وزنه برداری، ماربازی و کاشت درخت برگزار می شود.

آلبانی

نوروز در میان بکتاشی های آلبانی به «سلطان نوروز» معروف است. بکتاشی ها ـ که شیعه مذهب هستندـ در ترکیه، آلبانی و بالکان پراکنده اند. آنها از چند روز پیش از نوروز با تمیز و تزئین کردن خانه ها و قرار دادن تصویر امام علی(ع) روی دیوارها به استقبال بهار می روند. در نوروز مردم دور هم گرد آمده و به صحبت های رهبر خود ـ بابارشادی ـ گوش می دهند و سپس به خوردن شیرینی می پردازند. در ایام سلطان نوروز، بکتاشی ها سفره ای مخصوص می اندازند و نان بورک و خوردنی های سبز که در طبیعت است روی سفره گذاشته می شود.

همچنین سفره با میوه، فرآورده های شیر و شیرینی های مختلف تزئین می شود و قرآن و شمع هم قرار می دهند. سپس افراد خانه دور آن جمع شده و با هم سرود می خوانند و شربت می نوشند.

ترکمنستان

در کشور ترکمنستان طبق رسم قدیم و جدید دوبار در سال جشن نو گرفته می شود. یکی از این جشن ها مطابق با تقویم میلادی که به تائید سازمان ملل رسیده به عنوان جشن بین المللی (سال نو) شناخته می شود و دیگری برگزاری عید نوروز به نشانه احیای دوباره آداب و رسوم دیرینه مردم ترکمنستان است.

مردم از چند روز مانده به نوروز، بدهی هایشان را می پردازند و اگر کسی را رنجانده اند، از او پوزش می طلبند و برای عزیزانشان هدیه سال نو آماده می کنند. آنها در این روزها به دیدن اقوامشان بویژه کهنسالان رفته و از آنها پند و نصیحت می خواهند. بزرگ ترها نیز به کوچک ترها پول هدیه می دهند. البته در این روزها اموات شان را هم فراموش نمی کنند و برای آمرزش روحشان دعا می کنند. به کمک همسایه ها و دوستان رفته و از بیماران عیادت می کنند. در ایام نوروز مردم جشن می گیرند و جوان ها دست به مسابقه های مختلفی مانند اسبدوانی، کشتی، خروس جنگی، شاخ زنی میش ها، شطرنج بازی، مهره بازی و تاب بازی می زنند. غذاهای معروف نوروزی ترکمنستان نیز نوروز بامه و نوروز کجه و سمنو است.

آذربایجان

معمولا آماده شدن برای نوروز در آذربایجان از یک ماه قبل شروع می شود. هر هفته مختص به یک عنصر از عناصر چهارگانه آب، آتش، خاک و باد است. در واقع هر سه شنبه یک ماه آخر سال به یکی از این عناصر تعلق دارد. مردم در این روزها به تمیز کردن خانه ها، کاشتن درخت، دوختن لباس نو، رنگ کردن تخم مرغ و پختن شیرینی و کلوچه های مختلف مانند باقلوا می پردازند. همچنین هر سه شنبه یک ماه قبل از نوروز مراسم آتش بازی دارند و کودکان از روی آتش های کوچک می پرند و شمع روشن می کنند. شب پیش از نوروز مردم به زیارت قبور می روند. نوروز، روز خانواده است و معمولا از شب قبل کل فامیل دورهم جمع شده تا اولین روز سال را کنار هم با خوردن غذاهای مختلف سپری کنند. در این ایام مردم جشن گرفته و به آوازخوانی و پایکوبی می پردازند. در مناطق روستایی نیز جشن محصول برگزار می شود. سفره ای هم که در نوروز پهن می کنند شامل سمنو، سبزه های گندم، شمع و تخم مرغ های رنگی به تعداد اعضای خانواده است. در این سفره حداقل باید هفت نوع غذا نیز گذاشته شود.

قرقیزستان

نوروز در قرقیزستان فقط یک روز برگزار می شود البته تا پیش از فروپاشی شوروی سابق این مراسم کاملا فراموش شده بود، اما پس از آن دوباره احیا شد و هر سال بهتر از قبل برگزار می شود. مراسم نوروز در میدان های بزرگ شهر و در روستاها و مکان های سرسبز اطراف برگزار می شود و در این روز مردم به پختن غذاهای معروف قرقیزی مثل (بش بارماق) مانته برسک و کاتما می پردازند و میان مردم به رایگان پخش می کنند. همچنین یک سری مسابقه از قبیل سوارکاری و... در این روز انجام می شود.

قزاقستان

مردم پیش از نوروز خانه هایشان را تمیز می کنند و شب سال نو دو عدد شمع در بالای خانه شان قرار می دهند.

نوروز برای قزاق ها مقدس است و اگر این روز باران یا برف ببارد به فال نیک می گیرند و معتقدند که سال خوبی پیش رو خواهند داشت. دختران روستایی برای جوانانی که دوست دارند غذا درست می کنند و آنها نیز به دختران آینه، شانه و عطر هدیه می دهند.

در ایام نوروز مردم لباس نو و سفید پوشیده و به دید و بازدید می پردازند. همچنین پختن نوعی آش در نوروز که به معنای خداحافظی با زمستان بوده مرسوم است. مسابقاتی هم بین زن ها و مردها برگزار می شود که اگر زن ها برنده شوند به مفهوم سال خوب و بابرکت است و اگر مردها برنده شوند به معنای سال نامساعدی است.

" جام جم "

" تغییر دهنده احوال مومنان "

 

 

 

 

ای دگرگون کننده ی قلب ها و چشم ها

 

ای گرداننده و تنظیم کننده ی روزها و شبها 

 

ای تغییر دهنده ی حال انسان و طبیعت

 

حال ما را به بهترین حال دگرگون فرما 

" سوختگی دست وپای من از تو !!! "

کاریکاتور

آتش بازی کمتر، آلودگی هوای کمتر!

حکمت گمشده‌ مؤمن

                        

               

   گنجینه‌ نصایح و پندهای فرهنگ ایرانی ـ اسلامی ما را می‌توان به چند دسته‌ اصلی طبقه‌بندی کرد که هر یک نقشی مهم و بسزا در شکل‌گیری فرهنگ حکمی ما داشته‌اند و آن‌چه ما در حال حاضر هستیم و نسل‌های پس از ما نیز خواهند بود، درست ‌مانند پیشینیان ما‌ تا اندازه‌ زیادی برآیند تأثیر همین آموزه‌های معنوی نهفته در دل گزین‌گویه‌های اندرزگونه است.                   

تأکید بر وجه گزین گویگی این میراث فرهنگی برجا  مانده  ما از آن روست که خصلت «ایجاز» وجه مهم و غیرقابل انکار این بقای نسل به نسل و این مانایی درازمدت به شمار می رود.

جالب آن که دنیای امروز نیز  شاید نه از سر احساس نیاز، بلکه بیشتر از سر ضرورت های زندگی سریع و بی وقفه  تکنولوژیک، روی به ایجاز آورده و در قالب داستانک های مینیمال، هایکوها  و اشعار سپید کوتاه، مسیری اینچنین را در پیش گرفته و می بینیم که از اقبال عمومی فراوانی نیز برخوردار گشته است. آنچه پیش روست اشاره ای کوتاه به انواع مختلف نصایح و پندهای میراث فرهنگی بومی  مان است به این امید که فتح بابی باشد برای تأمل بیشتر در این خصوص و توجه بیشتر به این آموزندگی آشکار و بی ابای فرهنگ ایرانی ـ اسلامی ما که شهرت و محبوبیتی جهانی دارد.

1 ـ آیات

زبان کتاب آسمانی ما قرآن، بخصوص در جزء های پایانی، زبانی گزین گویه است و بسیاری از آیات این معجزه  خاتم، در قالب جملات قصار و تعابیر خاص نصب العین زندگی قرار گرفته و بکرات و در موقعیت های زمانی و مکانی مختلف از آنها یاد می شود. آیاتی نظیر: «فمن یعمل مثقال ذرّه خیراً یره، و من یعمل مثقال ذرّه شراً یره: پس هر کس ذره ای کار نیک انجام داده باشد (پاداش) آن را می بیند و هر کس ذره ای کار بد کرده باشد (کیفر) آن را خواهد دید. (زلزال، 7 و 8)» یا این آیه که بیشتر در هنگامه  راهی کردن مسافر و برای ایمن ماندن او از بلایا قرائت می شود: «فالله خیرٌ حافظاً و هو ارحم الراحمین: پس خداوند بهترین نگاهدار است و مهربان ترین مهربانان. (یوسف، 64)» یا این تعبیر کوتاه که خود به قدر کفایت آموزنده و به یادآورنده  نیکی هاست: «و بالوالدین احساناً: و نیکی به پدر و مادر (بقره، 83).»

2 ـ روایات

بسیاری از احادیث و روایات معصومین(ع) هست که یا با همان شکل عربی یا در قالب ترجمه  فارسی به میان آموزه های حکمی عامیانه راه یافته اند و بکرات مورد اشاره قرار می گیرند. از جمله این حدیث شریف پیامبر اکرم(ص) که فرمودند: «  نزدیک است که فقر به کفر انجامد. (الکافی ج2 ،ص307). یا این روایت دیگر از رسول خدا (ص) که: «  به زیادی نماز و روزه و حج و نیکی و وِرد و ذکر شبانه مردم نگاه نکنید، بلکه به راستگویی و امانتداری آنان توجه کنید. (عیون اخبار الرضا(ع)، ج1، ص 56، ح 197)» یا این روایت دیگر که مشهورتر و شناخته شده تر است تا آنجا که عبارت عربی آن حتی بیشتر از ترجمه  فارسی اش کاربرد عامیانه دارد: «النظافه من الایمان: پاکیزگی از ایمان است. (مستدرک‏الوسائل، ج 16،ص316)

اما در میان احادیث و روایات شیعه، یکی از مهم ترین منابعی که سرشار از آموزه های اندرزگونه  درخشان و حکمت های ناب بی همتاست چنان که می دانیم مجموعه  سخنان گرانبهای امیرمؤمنان علی(ع) با عنوان «نهج البلاغه» است؛ کتابی ژرف که همواره در کنار قرآن کریم از جمله  مهم ترین گنجینه های سعادت دنیوی و اخروی انسان به شمار می آید.

از جمله  عبارات در یاد مانده و مشهور این کتاب که در فرهنگ ما کاربرد فراوان دارد می توان به این فرازها اشاره کرد: « هنگام فتنه چون شتر دو ساله باش؛ نه پشتی دارد که تا سوارش شوند و نه پستانی دارد که تا شیرش دوشند. (حکمت 1).» و نیز: « بنده دیگری مباش که خدای تو را آزاد آفرید (نامه  31).» و همچنین: « قناعت، مالی است که پایان نیابد. (حکمت 54)» و بالاخره: « حکمت گمشده  مؤمن است. حکمت را فراگیر هر چند از منافق باشد. (کلمات قصار، 80)

3 ـ ابیات

بسیاری از ابیات به کار رفته در اشعار شاعران نامدار فارسی زبان یا ابیاتی که به طور جداگانه و خارج از چارچوب شعر کامل به عنوان مثال در بوستان سعدی شیرازی به کار رفته در ادبیات گفتاری و نوشتاری عام، کاربردی آن چنان یافته اند که گاه هرگونه پند و اندرزی که متضمن معنای این ابیات باشد با ذکر خود بیت انجام می پذیرد نه با شرح معنای آن؛ به عنوان نمونه این ابیات: «درخت تو گر بار دانش بگیرد /  به زیر آوری چرخ نیلوفری را (ناصرخسرو)»، «از محبت خارها گل می شود /  از محبت سرکه ها مُل می شود (مولوی)»، «آفتاب آمد دلیل آفتاب /  گر دلیلت هست از وی رو متاب (مولوی).»

اما در این میان، دو شاعر بزرگ وطن، حافظ و سعدی شیرازی جایگاهی به مراتب رفیع تر از دیگران دارند. برخی  ابیات اندرزگونه  فراوان سعدی عبارتند از: «گفت چشم تنگ دنیادوست را /  یا قناعت پرکند یا خاک گور»، «امیدوار بوَد آدمی به خیر کسان /  مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان»، «ترحم بر پلنگ تیزدندان، ستمکاری بوَد بر گوسفندان»، «علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد /  دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست.» و از حافظ نیز این ابیات پندگویانه بیشتر در خاطر مانده اند: «هرگه که دل به عشق دهی خوش دمی بود /  در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست»، «خلوت دل نیست جای صحبت اضداد /  دیو چو بیرون رود فرشته درآید»، «خوش بوَد گر محک تجربه آید به میان /  تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد»، «تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف /  مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی.»

4 ـ امثال

امثال و حِکم فارسی که از آن با نام ضرب المثل هم یاد می شود از جهاتی با ابیات و مصرع ها همپوشانی دارد، چراکه بسیاری از ابیات به دلیل کثرت استفاده در زبان عام تبدیل به ضرب المثل شده اند و نیز بسیاری از ضرب المثل ها در قالب نظم و در شکل مصرع یا بیت به زبان فارسی راه یافته اند. شاید تمایز مهمی که در این میان بتوان مطمح نظر داشت، ناشناس بودن یا نامشهور بودن شاعران ابیات مَثَل گونه یا همان ضرب المثل ها باشد که امکان طبقه بندی این قسم از امثال را در تقسیمی جداگانه فراهم می کند.

ضرب المثل های فارسی فراوان است و نیازی به ذکر آنها در اینجا نیست. نکته ای که بیشتر حائز اهمیت است، ظرفیت وجودی ما برای پذیرش پند و نصیحت در قالب مَثَل های برآمده از حکایات داستانی یا واقعی است. مساله ای که هم به لحاظ روانشناختی و هم جامعه شناختی جای توجه و تأمل بسیار دارد. طبیعت آدمی چنان است که بسادگی زیر بار نصیحت نمی رود آن  هم وقتی که پندها و نصایح از موضع بالا باشند و کسی در مقامی غیر از مقام عصمت، خود را مجاز به اندرز دیگران بداند.

در دو مورد اول یعنی آیات و روایات یا با کلام خداوند مواجهیم یا با کلام معصومین(ع) و در مورد سوم نیز محبوبیت شعرا نزد مخاطبان، به نوعی مجوز پند و اندرز ایشان به شمار می آید و بیان را از موضع استعلا خارج می کند، اما در این مورد بخصوص یعنی امثال و حِکم از آنجا که قائلان ناشناس اند و شناخت کاملی از منبع نقل و قائل آن وجود ندارد، مساله به طور کامل بازگشت پیدا می کند به ظرفیت وجودی مخاطب و آمادگی وجودی او برای پذیرش هرآنچه در نظرش آموزه ای مقبول و پذیرفتنی جلوه می کند.

این ویژگی را  باید به فال نیک گرفت، چراکه اگر در میان جوامع بشری مردمانی باشند که فارغ از گوینده به مضمون سخن توجه کرده و بهترین را برگزینند یعنی مصداق آیه  شریفه  «الذین یستمعون القول و یتبعون احسنه» باشند، می توان امیدوار بود که مسیر زندگی انسان رو به تعالی باشد و موانعی که همه از منیت ها و خواهش های نفسانی سرچشمه می گیرند راه رشد و آگاهی را سد نکنند. از این رو می توان گفت وجود ضرب المثل های فراوان در زبان فارسی، از این منظر، مایه  فخر و مباهات آشکار ایرانیان است و یکی دیگر از مفاخر ملی مردمان این سرزمین به شمار می آید.

نوشتن خاطرات، بهترین انسان‌شناسی را به ما ارائه می‌کند

 

                   

                        نوشتن؛ برای شناخت خودمان و دیگران

                   

نوشتن خاطرات‌ همیشه مطلوب است و خوبی‌های زیادی دارد، اما از نگاه من مهم‌ترین خوبی نوشتن خاطرات‌ این است که خاطرات گذشته، «انسان‌شناسی» است.

 

مهم ترین راه برای شناخت انسان ها، نه صرفا خواندن کتاب های کتابخانه، بلکه مطالعه روی انسان ها، در متن تجربه زندگی آنهاست. شاید برای برخی مخاطبان عجیب به نظر برسد که چگونه نوشتن خاطرات ساده ای چون حرف هایی که بین بچه های کلاس رد و بدل شده است یا خاطره رفتن به ورزشگاه برای دیدن بازی فوتبال یا خاطره رفتن به خانه مادربزرگ در روز اول عید و دیدن همه بچه های فامیل می تواند مهم ترین منبع انسان شناسی ما باشد.

اما واقعیت این است که همین خاطرات هستند که انسان ها را در واقعی ترین نمودشان به ما معرفی می کنند؛ انسان ها، اعم از خودمان، والدینمان، خواهر و برادرمان، اقواممان و دوستانمان. این انسان شناسی بویژه در آن مقاطع از خاطرات گذشته بیشتر نمود پیدا می کند که وقایع خاصی در زندگی ما روی داده است، مثلا وقایعی که منافع بسیاری از افراد را تهدید می کنند یا وقایعی که افراد را برای تصاحب امتیازی به رقابت با یکدیگر وا می دارند.

مثلا در وضع روزمره زندگی، همه با هم مدارا می کنند و با یکدیگر برخورد خوبی دارند، رفت و آمدها برقرار است و ایام به کام. اما فرض کنید یک حادثه همه چیز را دگرگون کند، مثلا یکی از بزرگسالان فامیل، زمینگیر شود. ابتدا اغلب افراد سعی می کنند چنان وانمود کنند که چیزی عوض نشده است، با یکدیگر و با آن بزرگسال با لبخند برخورد می کنند. اما در همین زمان می توانیم تصنع را از بسیاری از این لبخندها مشاهده کنیم.

سپس به مرور سایه اغلب افراد به بهانه های مختلف سنگین می شود. روابط کمتر و کمتر می شود، تا این که افراد معدودی باقی می مانند که باید سنگینی این مسئولیت را به تنهایی به دوش بکشند. بعد از مدتی این مشکل برطرف می شود؛ یا به واسطه بهبود این بزرگسال، یا به واسطه فوت او. مجددا، افرادی که پراکنده شده بودند، باز می گردند، چرا که منافع ایجاب می کند که جمعیت حفظ شود، اگر پای ارث و میراثی هم به میان باشد، انگیزه مضاعف است. بسیاری از اوقات، همه افراد، چه آنها که در هنگام سختی رفتند و چه آنها که ایستادند، آنچه را اتفاق افتاده فراموش می کنند. اما نوشتن باعث حفظ این واقعیت می شودکه چه کسانی توانستند آنجا که باید بایستند، ایستادند و چه کسانی آنجا که باید بایستند، نایستادند و با وجود این در زمانی که بحران ها حل شد و مشکلات تمامی یافت، متعصب تر از هر کسی سنگ حل بحران ها را به سینه زدند.

آری نوشتن از وقایع روز، بهترین درس ها را در باب انسان شناسی، به خود ما و به دیگران ارائه می کند. به ما می آموزد کسانی که در اوضاع خاص، تحت تاثیر دیگران قرار می گیرند یا به قول معروف «جوگیر می شوند» بزودی پشیمان خواهند شد، چرا که عمده چنین افرادی به واسطه همین «جوگیری» دست به اعمالی می زنند که واقعا به درستی آنها باور ندارند. همچنین این نوشته ها به ما نشان خواهد داد کسانی که نسبت به مشکلات دیگران بی تفاوت هستند نیز بزودی پشیمان خواهند شد، چرا که این بی تفاوتی باعث می شود هیچ دوستی برای خود باقی نگذارند و بنابراین خودشان نیز هنگام دشواری های زندگی تنها بمانند. نوشتن، انسان ها را به ما عرضه می کند، در واقعی ترین شکلشان، در تجربه زندگی روزمره شان. پس درنگ نکنیم و بنویسیم، از آنها و از خودمان، اما به آفت قضاوت زودهنگام گرفتار نشویم.

" 25 اسفند ماه ، روز بزرگداشت پروین اعتصامی "

پروین اعتصامی    

پروین اعتصامی، شاعره نامدار معاصر ایران از شاعران قدر اول زبان فارسی است که با تواناترین شعرای مرد ، برابری کرده و به گواهی اساتید و سخن شناسان معاصر گوی سبقت را از آنان ربوده است.
رمز توفیق این شاعرارزشمند فرهنگ و ادب فارسی، علاوه بر استعداد ذاتی؛ معجزه تربیت و توجه پدر اوست .
یوسف اعتصام الملک در 1291 هـ.ق در تبریز به دنیا آمد. ادب عرب و فقه و اصول و منطق و کلام و حکمت قدیم و زبانهای ترکی و فرانسه را در تبریز آموخت و در لغت عرب احاطه کامل یافت. هنوز بیست سال از عمرش نرفته بود که کتاب (قلائد الادب فی شرح اطواق الذهب) را که رساله ای بود در شرح یکصد مقام از مقامات محمود بن عمر الزمخشری در نصایح و حکم و مواعظ و مکارم اخلاق به زبان عربی نوشت که بزودی جزء کتابهای درسی مصریان قرار گرفت. چندی بعد کتاب (ثورة الهند یا المراة الصابره) او نیز مورد تحسین ادبای ساحل نیل قرار گرفت .
کتاب (تربیت نسوان) او که ترجمه (تحریر المراة) قاسم امین مصری بود به سال 1318 هـ.ق انتشار یافت که در آن روزگار تعصب عام و بیخبری عموم از اهمیت پرورش بانوان ، در جامعه ایرانی رخ می نمود.
اعتصام الملک از پیشقدمان راستین تجدد ادبی در ایران و به حق از پیشوایان تحول نثر فارسی است. چه او با ترجمه شاهکارهای نویسندگان بزرگ جهان، در پرورش استعدادهای جوانان، نقش بسزا داشت. او علاوه بر ترجمه بیش از 17 جلد کتاب در بهار 1328 هـ.ق مجموعه ادبی نفیس و پرارزشی بنام (بهار) منتشر کرد که طی انتشار 24 شماره در دو نوبت توانست مطالب سودمند علمی- ادبی- اخلاقی- تاریخی- اقتصادی و فنون متنوع را به روشی نیکو و روشی مطلوب عرضه کند.

زندگینامه

رخشنده اعتصامی مشهور به پروین اعتصامی از شاعران بسیار نامی معاصر در روز 25 اسفند سال 1285 شمسی در تبریز تولد یافت و از ابتدا زیر نظر پدر دانشمند خود -که با انتشار کتاب (تربیت نسوان) اعتقاد و آگاهی خود را به لزوم تربیت دختران نشان داده بود- رشد کرد.
در کودکی با پدر به تهران آمد. ادبیات فارسی و ادبیات عرب را نزد وی قرار گرفت و از محضر ارباب فضل و دانش که در خانه پدرش گرد می آمدند بهره ها یافت و همواره آنان را از قریحه سرشار و استعداد خارق العاده خویش دچار حیرت می ساخت. در هشت سالگی به شعر گفتن پرداخت و مخصوصاً با به نظم کشیدن قطعات زیبا و لطیف که پدرش از کتب خارجی (فرنگی- ترکی و عربی) ترجمه می کرد طبع آزمائی می نمود و به پرورش ذوق می پرداخت.
در تیر ماه سال 1303 شمسی برابر با ماه 1924 میلادی دوره مدرسه دخترانه آمریکایی را که به سرپرستی خانم میس شولر در ایران اداره می شد با موفقیت به پایان برد و در جشن فراغت از تحصیل خطابه ای با عنوان" زن و تاریخ" ایراد کرد.
او در این خطابه از ظلم مرد به شریک زندگی خویش که سهیم غم و شادی اوست سخن می گفت .
خانم میس شولر، رئیس مدرسه امریکایی دختران خاطرات خود را از تحصیل و تدریس پروین در آن مدرسه چنین بیان می کند:
"پروین، اگر چه در همان اوان تحصیل در مدرسه آمریکایی نیز معلومات فراوان داشت، اما تواضع ذاتیش به حدی بود که به فرا گرفتن مطلب و موضوع تازه ای که در دسترس خود می یافت شوق وافر اظهار می نمود."
خانم سرور مهکامه محصص از دوستان نزدیک پروین که گویا بیش از دوازده سال با هم مراوده و مکاتبه داشتند او را پاک طینت، پاک عقیده، پاک دامن، خوشخو، خوشرفتار، در مقام دوستی متواضع و در طریق حقیقت و محبت پایدار توصیف می کند.
پروین در تمام سفرهایی که با پدرش در داخل و خارج ایران می نمود شرکت می کرد و با سیر و سیاحت به گسترش دید و اطلاعات و کسب تجارب تازه می پرداخت.
این شاعر آزاده، پیشنهاد ورود به دربار را با بلند نظری نپذیرفت و مدال وزارت معارف ایران را رد کرد.
پروین در نوزده تیر ماه 1313 با پسر عموی خود ازدواج کرد و چهار ماه پس از عقد ازدواج به کرمانشاه به خانه شوهر رفت.
شوهر پروین از افسران شهربانی و هنگام وصلت با او رئیس شهربانی در کرمانشاه بود. اخلاق نظامی او با روح لطیف و آزاده پروین مغایرت داشت. او که در خانه ای سرشار از مظاهر معنوی و ادبی و به دور از هر گونه آلودگی پرورش یافته بود پس از ازدواج ناگهان به خانه ای وارد شد که یک دم از بساط عیش و نوش خالی نبود و طبیعی است همراهی این دو طبع مخالف نمی توانست دوام یابد و سرانجام این ازدواج ناهمگون به جدایی کشید و پروین پس از دو ماه و نیم اقامت در خانه شوهر با گذشتن از کابین طلاق گرفت.
با این همه او تلخی شکست را با خونسردی و متانت شگفت آوری تحمل کرد و تا پایان عمر از آن سخنی بر زبان نیاورد و شکایتی ننمود.
در سال 1314 چاپ اول دیوان پروین اعتصامی، شاعره توانای ایران، به همت پدر ادیب و گرانمایه اش انتشار یافت.
، پروین مدتی در کتابخانه دانشسرای عالی تهران سمت کتابداری داشت و به کار سرودن اشعار خود نیز ادامه می داد. تا اینکه دست اجل او را در 34 سالگی از جامعه ادبی گرفت. بهرحال در شب 16 فروردین سال 1320 خورشیدی به بیماری حصبه در تهران زندگی را بدرود گفت و پیکر او را به قم بردند و در جوار قبر پدر دانشمندش در مقبره خانوادگی بخاک سپردند.
در تهران و ولایات، ادبا و شعرا از زن و مرد اشعار و مقالاتی در جراید نشر و مجالس یادبودی برای او برپا کردند.

مادر پروین

مادرش اختر اعتصامی نام داشت . او بانویی مدبر ، صبور ، خانه دار و عفیف بود ، وی در پرورش احساسات لطیف و شاعرانه دخترش نقش مهمی داشت و به دیوان اشعار او علاقه فراوانی نشان می داد.

پدر پروین

یوسف اعتصامی معروف به اعتصام الملک از نویسندگان و دانشمندان بنام ایران بود. وی اولین (چاپخانه) را در تبریز بنا کرد ، مدتی هم نماینده ی مجلس بود. اعتصام الملک مدیر مجله بنام (بهار) بود که اولین اشعار پروین در همین مجله منتشر شد ، ثمره ازدواج اعتصام الملک ، چهار پسر و یک دختر است.
پدر پروین میرزا یوسف اعتصامی پسر میرزا ایراهیم خان مستوفی ملقب به اعتصام الملک از اهالی آشتیان بود که در جوانی به سمت استیفای آذربایجان به تبریز رفت و تا پایان عمر در همان شهر زیست.
یوسف اعتصام الملک در ۱۲۹۱ هـ.ق در تبریز به دنیا آمد. ادب عرب و فقه و اصول و منطق و کلام و حکمت قدیم و زبانهای ترکی و فرانسه را در تبریز آموخت و در لغت عرب احاطه کامل یافت. هنوز بیست سال از عمرش نرفته بود که کتاب (قلائد الادب فی شرح اطواق الذهب) را که رساله ای بود در شرح یکصد مقام از مقامات محمود بن عمر الزمخشری در نصایح و حکم و مواعظ و مکارم اخلاق به زبان عربی نوشت که بزودی جز کتاب های درسی مصریان قرار گرفت. چندی بعد کتاب (ثورة الهند یا المراة الصابره) او نیز مورد تحسین ادبای ساحل نیل قرار گرفت .
کتاب (تربیت نسوان) او که ترجمه (تحریر المراة) قاسم امین مصری بود به سال ۱۳۱۸ هـ.ق انتشار یافت که در آن روزگار تعصب عام و بی خبری عموم از اهمیت پرورش بانوان در جامعه ایرانی رخ می نمود.
اعتصام الملک از پیشقدمان راستین تجدد ادبی در ایران و به حق از پیشوایان تحول نثر فارسی است. او با ترجمه شاهکارهای نویسندگان بزرگ جهان، در پرورش استعدادهای جوانان، نقش بسزا داشت. او علاوه بر ترجمه بیش از ۱۷ جلد کتاب در بهار ۱۳۲۸ هـ.ق مجموعه ادبی نفیس و پرارزشی بنام (بهار) منتشر کرد که طی انتشار ۲۴ شماره در دو نوبت توانست مطالب سودمند علمی ، ادبی ، اخلاقی ، تاریخی ، اقتصادی و فنون متنوع را به روشی نیکو و روشی مطلوب عرضه کند.
اولین معلم او (پروین) در دوره ای که آموزش دختران امری باطل و مردود شمرده می شد همانا پدر گرامیش بود که خود جزو دانشمندان و سخندانان و از مترجمان بنام ایران بود. بنابراین ادبیات فارسی و عربی را با مهارت هر چه تمام در نزد پدر آموخت.
به ندرت در جرگه سایر اطفال وارد می شد. غالباً تنها بسر می برد اندیشه های بزرگ در سر می پروراند. در مجلس درس همیشه از سایرین پیشتاز بود. استعداد و قریحه لبریز او بزودی و هنگامی که بیش از هفت سال سن نداشت بروز کرد و در این زمان به سرودن اشعار مختلف پرداخت.
در هشت سالگی به شعر گفتن پرداخت و مخصوصا با به نظم کشیدن قطعات زیبا و لطیف که پدرش از کتب خارجی (فرنگی، ترکی و عربی) ترجمه می کرد طبع آزمایی می نمود و به پرورش ذوق می پرداخت.
در یازده سالگی به دیوان اشعار فردوسی ، نظامی ، مولوی ، ناصرخسرو ، منوچهری ، انوری ، فرخی که همه از شاعران بزرگ و نام آور زبان فارسی به شمار می آیند ، آشنا بود و از همان کودکی پدرش در زمینه وزن و شیوه های یادگیری آن با او تمرین می کرد.
گاهی شعری از شاعران قدیم به او می داد تا بر اساس آن ، شعر دیگری بسراید یا وزن آن را تغییر دهد ، و یا قافیه های نو برایش پیدا کند ، همین تمرین ها و تلاش ها زمینه ای شد که با ترتیب قرارگیری کلمات و استفاده از آنها آشنا شود و در سرودن شعر تجربه بی اندوزد.
هر کس کمی با دنیای شعر و شاعری آشنا باشد ، با خواندن این بیت ها به توانائی او در آن سن و سال پی می برد برخی از زیباترین شعرهایش مربوط به دوران نوجوانی ، یعنی یازده تا چهارده سالگی او می باشد ، شعر ( ای مرغک ) او در ۱۲ سالگی سروده شده است:

ای مُرغک خُرد ، ز آشیانه

تا کی حرکات کودکانه؟

رام تو نمی شود زمانه

مندیش که دام هست یا نه

شو روز به فکر آب و دانه

پرواز کن و پریدن آموز

در باغ و چمن چمیدن آموز

رام از چه شدی ؟ رمیدن آموز

بر مردم چشم ، دیدن آموز

هنگام شب آرمیدن آموز

با خواندن این اشعار می توان دختر دوازده ساله ای را مجسم کرد که اسباب بازی اش (کتاب) است ؛ دختری که از همان نوجوانی هر روز در دستان کوچکش ، دیوان قطوری از شاعری کهن دیده می شود ، که اشعار آن را می خواند و در سینه نگه می دارد.
شعر (گوهر و سنگ ) را نیز در ۱۲ سالگی سروده است.
شاعران و دانشمندانی مانند استاد علی اکبر دهخدا ، ملک الشعرای بهار ، عباس اقبال آشتیانی ، سعید نفیسی و نصر الله تقوی از دوستان پدر پروین بودند ، و بعضی از آنها در یکی از روزهای هفته در خانه او جمع می شدند ، و در زمینه های مختلف ادبی بحث و گفتگو می کردند. هر بار که پروین شعری می خواند ، آنها با علاقه به آن گوش می دادند و او را تشویق می کردند.
قریحه سرشار و استعداد خارق العاده پروین در شعر همواره موجب حیرت فضلا و دانشمندانی بود که با پدرش معاشرت داشتند، به همین جهت برخی بر این گمان بودند که آن اشعار از او نیست.
پروین ، درتیر ماه ۱۳۰۳ شمسی برابر با ماه ۱۹۲۴ میلادی در سن ۱۸ سالگی ، دوره مدرسه دخترانه آمریکایی را که به سرپرستی خانم میس شولر در ایران اداره می شد فارغ التحصیل شد ، او در تمام دوران تحصیلی ، یکی از شاگردان ممتاز مدرسه بود. البته پیش از ورود به مدرسه ، معلومات زیادی داشت ، او به دانستن همه مسائل علاقه داشت و سعی می کرد ، در حد توان خود از همه چیز آگاهی پیدا کند. مطالعات او در زمینه زبان انگلیسی آن قدر پیگیر و مستمر بود که می توانست کتابها و داستانهای مختلفی را به زبان اصلی ( انگلیسی ) بخواند . مهارت او در این زبان به حدی رسید که ۲ سال در مدرسه قبلی خودش ادبیات فارسی و انگلیسی تدریس کرد.
در خرداد ۱۳۰۳ ، جشن فارغ التحصیلی پروین و هم کلاس های او در مدرسه برپا شد. او خطابه ای با عنوان” زن و تاریخ” ایراد کرد. در سخنرانی خود از وضع نامناسب اجتماعی ، بی سوادی و بی خبری زنان ایران حرف زد. این سخنرانی ، بعنوان اعلامیه ای در زمینه حقوق زنان ، در تاریخ معاصر ایران اهمیت زیاد دارد.

شروع تحصیلات و سرودن شعر"

پروین از کودکی با مطالعه آشنا شد . خانواده او اهل مطالعه بود و وی مطالب علمی و فرهنگی به ویژه ادبی را از لابه لای گفت و گوهای آنان درمی یافت در یازده سالگی به دیوان اشعار فردوسی ، نظامی ، مولوی ، ناصرخسرو ، منوچهری ، انوری ، فرخی که همه از شاعران بزرگ و نام آور زبان فارسی به شمار می آیند ، آشنا بود و از همان کودکی پدرش در زمینه وزن و شیوه های یادگیری آن با او تمرین می کرد.
گاهی شعری از شاعران قدیم به او می داد تا بر اساس آن ، شعر دیگری بسراید یا وزن آن را تغییر دهد ، و یا قافیه های نو برایش پیدا کند ، همین تمرین ها و تلاشها زمینه ای شد که با ترتیب قرارگیری کلمات و استفاده از آنها آشنا شود و در سرودن شعر تجربه بیاندوزد.
هر کس کمی با دنیای شعر و شاعری آشنا باشد ، با خواندن این بیت ها به توانائی او در آن سن و سال پی می برد برخی از زیباترین شعرهایش مربوط به دوران نوجوانی ، یعنی یازده تا چهارده سالگی او می باشد
با خواندن این اشعار می توان دختر دوازده ساله ای را مجسم کرد که اسباب بازی اش " کتاب" است ؛ دختری که از همان نوجوانی هر روز در دستان کوچکش ، دیوان قطوری از شاعری کهن دیده می شود ، که اشعار آن را می خواند و در سینه نگه می دارد.
شعر " گوهر و سنگ " را نیز در 12 سالگی سروده است.
شاعران و دانشمندانی مانند استاد علی اکبر دهخدا ، ملک الشعرای بهار ، عباس اقبال آشتیانی ، سعید نفیسی و نصر الله تقوی از دوستان پدر پروین بودند ، و بعضی از آنها در یکی از روزهای هفته در خانه او جمع می شدند ، و در زمینه های مختلف ادبی بحث و گفتگو می کردند. هر بار که پروین شعری می خواند ، آنها با علاقه به آن گوش می دادند و او را تشویق می کردند.

" ادامه تحصیلات"

پروین ، در 18 سالگی ، فارغ التحصیل شد ، او در تمام دوران تحصیلی ، یکی از شاگردان ممتاز مدرسه بود. البته پیش از ورود به مدرسه ، معلومات زیادی داشت ، او به دانستن همه مسائل علاقه داشت و سعی می کرد ، در حد توان خود از همه چیز آگاهی پیدا کند. مطالعات او در زمینه زبان انگلیسی آن قدر پیگیر و مستمر بود که می توانست کتابها و داستانهای مختلفی را به زبان اصلی ( انگلیسی ) بخواند . مهارت او در این زبان به حدی رسید که 2 سال در مدرسه قبلی خودش ادبیات فارسی و انگلیسی تدریس کرد.

"سخنرانی در جشن فارغ التحصیلی"

در خرداد 1303 ، جشن فارغ التحصیلی پروین و هم کلاس های او در مدرسه برپا شد. او در سخنرانی خود از وضع نامناسب اجتماعی ، بی سوادی و بی خبری زنان ایران حرف زد. این سخنرانی ، بعنوان اعلامیه ای در زمینه حقوق زنان ، در تاریخ معاصر ایران اهمیت زیاد دارد.
پروین در قسمتهای از اعلامیه "زن و تاریخ" گفته است:
« داروی بیماری مزمن شرق منحصر به تعلیم و تربیت است ، تربیت و تعلیم حقیقی که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گسترده معروف مستفیذ نماید. »
و درباره راه چاره اش گفته است :
« پیداست برای مرمت خرابی های گذشته ، اصلاح معایب حالیه و تمهید سعادت آینده ، مشکلاتی در پیش است. ایرانی باید ضعف و ملالت را از خود دور کرده ، تند و چالاک این پرتگاه را عبور کند. »

"اخلاق پروین"

یکی از دوستان پروین که سال ها با او ارتباط داشت ، درباره او گفته است :
« پروین ، پاک طینت ، پاک عقیده ، پاکدامن ، خوش خو و خوش رفتار ، نسبت به دوستان خود مهربان ، در مقام دوستی فروتن و در راه حقیقت و محبت پایدار بود. کمتر حرف می زد و بیشتر فکر می کرد ، در معاشرت ، سادگی و متانت را از دست نمی داد . هیچ وقت از فضایل ادبی و اخلاقی خودش سخن نمی گفت.»
همه این صفات باعث شده بود که او نزد دیگران عزیز و ارجمند باشد.
مهمتر از همه این ها ، نکته ای است که از میان اشعارش فهمیده می شود . پروین ، با آن همه شعری که سروده ، در دیوانی با پنج هزار بیت ، فقط یک یا دو جا از خودش حرف زده و درباره خودش شعر سروده و این نشان دهنده فروتنی و اخلاق شایسته اوست.

ازدواج پروین

پروین در نوزده تیر ماه ۱۳۱۳ با پسر عموی خود ازدواج کرد و چهار ماه پس از عقد ازدواج به کرمانشاه به خانه شوهر رفت.شوهر پروین از افسران شهربانی و هنگام وصلت با او رئیس شهربانی در کرمانشاه بود. اخلاق نظامی او با روح لطیف و آزاده پروین مغایرت داشت. او که در خانه ای سرشار از مظاهر معنوی و ادبی و به دور از هر گونه آلودگی پرورش یافته بود پس از ازدواج ناگهان به خانه ای وارد شد که یک دم از بساط عیش و نوش خالی نبود و طبیعی است همگامی این دو طبع مخالف نمی توانست دیری بپاید و سرانجام این ازدواج ناهمگون به جدایی کشید و پروین پس از دو ماه و نیم اقامت در خانه شوهر با گذشتن از کابین طلاق گرفت.
پروین پس از جدایی برای مدتی کوتاه سیمای متین و موقر خویش را با غباری از گرفتگی پوشاند. اما این تغییر را فقط اطرافیان پروین که همواره با او بودند می توانستند درک کنند.
با این همه او تلخی شکست را با خونسردی و متانت شگفت آوری تحمل کرد و تا پایان عمر از آن سخنی بر زبان نیاورد و شکایتی ننمود. درباره دوره زناشویی خود فقط سه بیت ذیل را گفته است:

ای گل! تو ز جمعیت گلزار چه دیدی؟

جز سر زنش و بدسری خار چه دیدی؟

ای لعل دل افروز، تو با این همه پرتو

جز مشتری سفله به بازار چه دیدی؟

رفتی به چمن، لیک قفس گشت نصیبت

غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی؟

بعد از آن واقعه تأثیرانگیز پروین مدتی کتابدار کتابخانه دانشسرای عالی تهران (دانشگاه تربیت معلم کنونی) بود . کتابداری ساکت و محجوب که بسیاری از مراجعه کنندگان به کتابخانه نمی دانستند او همان شاعر بزرگ است . پروین در این مدت به سرودن اشعار ناب خود نیز ادامه می داد.
پروین یک قسمت از اشعار خود را که مطبوع طبع وقار وی نبود، چند سال پیش از مرگ خود سوزاند و بعضی از اشعار وی نیز پیش از آنکه به صورت دیوانی منتشر شود، در مجله «بهار» که به قلم پدر ادیبش ، مرحوم یوسف اعتصام الملک انتشار می یافت چاپ می شد.
در سال ۱۳۱۴ دیوان پروین اعتصامی، شاعره توانای ایران، به همت پدر ادیب و گرانمایه اش انتشار یافت و دنیای فارسی زبان از ظهور بلبل داستان سرای دیگری در گلزار پر طراوت و صفای ادب فارسی آگاهی یافت و از غنچه معطر ذوق و طبع او محفوظ شد.

مرگ پدر

پروین پس از درگذشت پدر، این ابیات را در سوک وی سروده است

پدر،آن تیشه که برخاک تو زد دست اجل

یوسفت نام نهادند و به گـرگت دادنـد

مه گردون ادب بودی و در خاک شدی

از نـدانستن مـن، دزد قضـا آگه بود

آنکه در زیر زمین، داد سر و سامانـت

به سر خاک تو رفتم، خط پاکش خواندم

رفتی و روز مرا تیره تر از شب کردی

بی تو اشک و غم حسرت، همه مهمان منند

صـفحه روی ز انـظار، نـهان میدار

دهر بسیار چو من سر به گریبـان دیده است

عضو جمعیت حق گشتـی و دیگر نخوری

گل و ریحان کدامین چـمنت بـنمودند؟

مـن که قدر گـهر پاک تـو میدانستم

من که آب تو ز سر چشـمه دل میـدادم

من یکی مرغ غزل خوان تو بودم، چه فتاد

گنج خود خواندیم و رفتی و بگذاشتیم

تیشهای بود که شد باعث ویرانـی من

مرگ، گرگ توشد، ای یوسف کنعانی من

خاک، زندان توگشت، ای مه زندانی من

چو تو را برد، بخندید به نادانـی من

کاش میخورد غم بی سر و سامانی من

آه از این خط که نوشتند به پیشانی من

بی تو در ظلمتم ای دیده نورانی مـن

قدمـی رنجه کن از مهر، به مهمانی من

تا نخوانند در این صفحه، پریشانی من

چه تفاوت کندش سر به گریبانی من ؟

غم تنهایی و مهجوری و حیرانـی من

که شکستی قفس، ای مرغ گلستانی من

ز چه مفقود شدی، ای گهر کانی من

آب و رنگت چه شد، ای لاله نغمانی من؟

که دگر گوش ندادی به توا خوانی من؟

ای عجب تعد تو با کیست نگهبانی من؟

"نخستین چاپ دیوان اشعار"

پیش از ازدواج ، پدرش با چاپ مجموعه اشعار او مخالف بود و این کار را با توجه به اوضاع و فرهنگ آن روزگار ، درست نمی دانست. او فکر می کرد که دیگران ممکن است چاپ شدن اشعار یک دوشیزه را ، راهی برای یافتن شوهر به حساب آورند!
اما پس از ازدواج پروین و جدائی او از شوهرش ، به این کار رضایت داد. نخستین مجموعه شعر پروین ، حاوی اشعاری بود که او تا پیش از 30 سالگی سروده بود و بیش از صد و پنجاه قصیده ، قطعه ، غزل و مثنوی را شامل می شد.
مردم استقبال فراوانی از اشعار او کردند ، به گونه ای که دیوان او در مدتی کوتاه پس از چاپ ، دست به دست میان مردم می چرخید و بسیاری باور نمی کردند که آنها را یک زن سروده است ، استادان معروف آن زمان ، مانند دهخدا و علامهء قزوینی ، هر کدام مقاله هایی درباره اشعار او نوشتند و شعر و هنرش را ستودند.

" کتابداری"

پروین مدتی کتابدار کتابخانه دانشسرای عالی تهران (دانشگاه تربیت معلم کنونی) بود . کتابداری ساکت و محجوب که بسیاری از مراجعه کنندگان به کتابخانه نمی دانستند او همان شاعر بزرگ است . پس از چاپ دیوانش وزارت فرهنگ نیز از او تقدیر کرد.

" دعوت دربار و مدال درجه سه"

معمولا رسم است که دولت ، دانشمندان و بزرگان علم و ادب را طی برگزاری مراسمی خاص ، مورد ستایش و احترام قرار می دهد . در چنین مراسمی وزیر یا مقامی بالاتر ، مدالی را که نشانه سپاس ، احترام و قدردانی دولت از خدمات علمی و فرهنگی فرد مورد نظر است ، به او اهدا می کند ، وزارت فرهنگ در سال 1315 مدال درجه سه لیاقت را به پروین اعتصامی اهدا کرد ولی او این مدال را قبول نکرد.
گفته شده که حتی پیشنهاد رضا خان را که از او برای ورود به دربار و تدریس به ملکه و ولیعهد وقت دعوت کرده بود ، نپذیرفت ، روحیه و اعتقادات پروین به گونه ای بود که به خود اجازه نمی داد در چنین مکان هایی حاضر شود . او ترجیح می داد در تنهایی و سکوت شخصی اش به مطالعه بپردازد.
او که در 15 سالگی درباره ستمگران و ثروتمندان به سرودن شعر پرداخته ، چگونه می تواند به محیط اشرافی دربار قدم بگذارد و در خدمت آنها باشد ؟
او که انسانی آماده ، دارای شعوری خلاق و همواره درگیر در مسائل اجتماعی بود به این نشان ها و دعوت ها فریفته نمی شد.
در این جا یکی از اشعار پروین در مذمت اغنیای ستمگر را می خوانید :

برزگری پند به فرزند داد، کای پسر

این پیشه پس از من تو راست
مدت ما جمله به محنت گذشت

نوبت خون خوردن و رنج شماست

….
هر چه کنی نخست همان بدروی

کار بد و نیک ، چو کوه و صداست

….
گفت چنین ، کای پدر نیک رای

صاعقه ی ما ستم اغنیاست

پیشه آنان ، همه آرام و خواب

قسمت ما ، درد و غم و ابتلاست

ما فقرا ، از همه بیگانه ایم

مرد غنی ، با همه کس آشناست

خوابگه آن را که سمور و خزست

کی غم سرمای زمستان ماست

تیره دلان را چه غم از تیرگیست

بی خبران را چه خبر از خداست

دوران بیماری و مرگ پروین

پروین اعتصامی ، پس از کسب افتخارات فراوان و درست در زمانی که برادرش – ابوالفتح اعتصامی - دیوانش را برای چاپ دوم آن حاضر می کرد و در حالی که آسمان ادب و فرهنگ ایران انتظار سال های متمادی خدمت مجدانه وی را داشت تا بسی غنی گردد، بی هیچ نوع سابقه کسالت، ناگهان در روز سوم فروردین ۱۳۲۰ بستری شد پزشک معالج او ، بیماری اش را حصبه تشخیص داده بود ، اما در مداوای او کوتاهی کرد و متاسفانه زمان درمان او گذشت
نیمه شب شانزدهم فروردین پزشک خانوادگی اش را چندین بار به بالین او خواندند و حتی کالسکه آماده ای به در خانه اش فرستادند ، ولی او نیامد و … پروین در آغوش مادرش چشم از جهان فرو بست و رخ در نقاب خاک کشید و رخت از این دنیای فانی بربست.
پیکر پاک او را در آرامگاه خانوادگی اش در شهر قم و کنار مزار پدرش در صحن مبارک حضرت معصومه (س) ، به خاک سپردند . پس از مرگش قطعه شعری از او یافتند که معلوم نیست در چه زمانی برای سنگ مزار خود سروده بود . این قطعه را بر سنگ مزارش نقش کردند ، آنچنانکه یاد و خاطره اش در دل مردم نقش بسته است

اینکه خاک سیهش بالین است

گر چه جز تلخ ی ز ایام ندید

صاحب آن همه گفتار امروز

دوستان به که ز وی یاد کنند

خاک در دیده بسی جان فرساست

بیند این بستر و عبرت گیرد

هر که باشی و ز ه جا برسی

آدمی هر چه توانگر باشد

اندر آنجا که قضا حمله کند

زادن و کشتن و پنهان کردن

خرم آن کس که در این محنت گاه اختر چرخ ادب پروین است

هر چه خواهی سخنش شیرین است

سائل فاتحه و یاسین است

دل بی دوست دلی غمگین است

سنگ بر سینه بسی سنگین است

هر که را چشم حقیقت بین است

آخرین منز ل هستی این است

چون بدین نقطه رسید مسکین است

چاره تسلیم و ادب تمکین است

دهر را رسم و ره دیرین است

خاطری را سبب تسکین است

سخن استاد ملک الشعرای بهار درباره اشعار پروین اعتصامی

شعر پروین شیوا، ساده و دلنشین است. مضمون های متنوع پروین مانندباغ پرگیاهی است که به راستی روح را نوازش می دهد. اخلاق و همه تعابیر و مفاهیم زیبا و عادلانه آن چون ستاره ای تابناک بر دیوان پروین می درخشد چنانکه استاد بهار در مورد اشعار وی می فرمایند پروین در قصاید خود پس از بیانات حکیمانه و عارفانه روح انسان را به سوی سعی و عمل امید، حیات، اغتنام وقت، کسب کمال، همت، اقدام نیکبختی و فضیلت سوق می دهد، سرانجام آنکه او دیوان خوبی و پاکی است.

سخن دکتر معین درباره پروین اعتصامی

همچنین «دکترمحمدمعین» درباره او می ¬گوید: «اندیشه های پروین نو و متضمن نکات اجتماعی و اخلاقی و انتقادی است و تمثیلات نغز و اندرزهای حکیمانه و تفکرات او مایه شگفتی است . پروین در غالب آثار خویش چون مادری مهربان با فرزندان دلبند خویش سخن می -گوید. واقع بین است و بدین سبب تلخی های حیات را نیک ادراک می -کند و به خواننده عرضه می ¬دارد. » پروین در قصاید خود از حیث الفاظ پیرو شیوه شاعران قرن پنجم و ششم خاصه ناصرخسرو قبادیانی (۴۸۱ هجری قمری) است و در اشعار دیگر از قطعات و مثنوی های پر ارزش و غزل ¬ها و غیره سخن او بیشتر رنگ سخن عراقی دارد و غالباً ساده و گاه تحت تاثیر لهجه معاصراست. اما اندیشه های وی نو و متضمن نکات بلند اجتماعی و اخلاقی و انتقادی است و تمثیلات نغز و اندرزهای حکیمانه و تفکرات و تحقیقات بلند او در همة آثارش مایه اعجاب خواننده می ¬شود. قدرت او درخلق مناظرات و پرسش ¬ها و پاسخ هایی ¬است که غالبا میان اشخاص و اشیا ترتیب می ¬دهد و از آن راه به نتایجی که مطلوب اوست می رسد. تقریبا او در تمامی آثارش شاعر حقیقت جو و واقع بین است و به همین سبب تلخی ¬های حیات را از هر کس بهتر درک می ¬کند و با مهارتی خاص به خواننده نشان می دهد. درک او نسبت به مبدا حیات روشن و تحت تاثیر شدید اعتقادات دینی و اندیشه ¬های عرفانی است

منابع :
زندگی نامه ی " پروین اعتصامی " http://forum.googlen.ir
پروین اعتصامی http://www.parvinetesami.blogfa.com
پروین اعتصامی http://daneshnameh.roshd.ir
زندگی نامه پروین اعتصامی http://www.asheghoone.com
پروین اعتصامی http://natali123.persianblog.ir
پروین اعتصامی http://fa.wikipedia.org

شعری برای گل های همیشه سبز

این شعرصرفاجهت مطالعه است *کپی برداری پیگیردقانونی دارد

****************************************************** 

در آسمان شهر به دنبالتان گشتم

اما

نیافتمت جز دلتنگی غروبانه

در آب های آبی آبی به دنبال تان گشتم

اما

نیافتمت جز در امواج خروشان شط

حضورت خروشان بود و بی قرار

در نخلستان های سبز جستمت

اما

نیافتمت جز در نخل های سوخته و بی سر

اما

مرا به ضیافت نور ، به دشت های سبز

به باغ های نیلوفران سبز بردید

مرا به با نام رویا خواندید و از

مرزهای زمان عبورم دادید

آن جا همه چیز هست جز

                                        

لحظه میعاد و میثاق

همه جا را در مهد به دنبالتان گشتم

اما در بوم خیالم

به تصویر می کشم

زیباترین تجلی عاشقانه شما را

و شما رویا صادقانه مرا با خود می برید تا ناکجا آباد

قدم های من در گشت شبانه تا سحرگاهان

تو را از مهد به عرش می کشاند

پلکانی از جنس نور می بافم

با من بیا به آن سوی افق تا بی نهایت عشق

همه چیز غرق در نور است

اما

من گل های شب بو را می فرستم

تا رد پای شما را هر روز به من گزارش دهند

رایحه گل های بهشتی در یک قدمی توست

پرده های نسیان و گناه کنار روند

                                              

خواهید دید تا بی کرانه ها

من رویای صادقانه ات خواهم شد تا باهم

به دشت های شقایق سفر کنیم

با من بیا ...

******************************************

نوشته رویاپوراحمدگربندی ؛ ساعت  15:30 بعدازظهر ؛ جمعه   1393/12/08

تقدیم به شهدا

«قصه» تا زمانی که تلویزیون به جای کتاب در دسترس است، رشد نمی‌کند

   

ابراهیمی(شاهد) کتاب را قالب مناسبی برای ثبت قصه‌ها دانست و افزود: تجهیز کتابخانه‌ها کمک می‌کند تا کتاب راحت‌تر در اختیار بچه‌ها قرار گیرد. آن وقت می‌بینیم تلویزیون بیشتر بچه‌ها را جذب می‌کند یا کتاب؟ 
   

جعفر ابراهیمی در گفتگو با خبرنگار مهر به این‌که بچه‌ها از پند و اندرز خوششان نمی‌آید، گفت: از آنجا که بچه‌ها از مستقیم‌گویی خوششان نمی‌آید، قصه، قالب مناسبی است تا هم به آنها آموزش دهد و هم آنان را از دنیای واقعی دور کند و قوه تخیل‌شان را پرورش دهد. به همین خاطر، قصه تاریخ مصرف ندارد و همیشه باقی می‌ماند و همراه انسان است چرا که انسان‌ها به قصه نیاز دارند.

نویسنده کتاب «جوری جورتان»،   وجود لایه‌های متعدد را دلیل ماندگاری یک قصه دانست و افزود: قصه‌هایی با ما رشد می‌کنند و بزرگ می‌شوند که لایه لایه باشند. به این معنی که بچه‌ها لایه‌های سطحی را درک می‌کنند و بزرگ‌تر‌ها از کشف لایه‌های عمیق‌تر و پنهان لذت می‌برند. برای مثال اگر هنوز پدر و مادرها برای بچه‌های خود قصه شنگول و منگول را می‌گویند به این خاطر است که این داستان، چند لایه دارد.

به گفته ابراهیمی، قصه‌گویی، متفاوت با قصه‌نویسی است. در قصه‌گویی، ارتباطی مستقیم میان قصه‌گو و مخاطب وجود دارد و همه چیز براساس حس و حال شنونده و حوصله او شکل می‌گیرد. پدران ما این هنر را داشته‌اند که مخاطب خود را بشناسند، اما مادران و پدران امروزی این هنر را از یاد برده‌اند و در زندگی خود آن را برای فرزندانشان به کار نمی‌برند.

شاعر مجموعه «آسمان ابری نیست» کتاب را  قالب مناسبی برای ثبت و ضبط قصه‌ها دانست و افزود:  کتاب، قالب مناسبی برای ثبت و ضبط قصه‌هاست اما آن‌قدر توزیع کتاب نامناسب است که بچه‌ها و خانواده‌هاشان نمی‌توانند به راحتی به کتاب‌ها دسترسی داشته باشند. پس بهتر است متولیان فرهنگی، کتابخانه‌ها را تجهیز کنند. بی‌گمان تجهیز کتابخانه‌ها به ما کمک می‌کند تا کتاب راحت‌تر در اختیار بچه‌ها قرار گیرد. آن وقت می‌بینیم تلویزیون بیشتر بچه‌ها را جذب می‌کند یا کتاب؟ وقتی تلویزیون در دسترس است و کتاب نیست چه انتظاری می‌توان داشت؟

ابراهیمی، فلسفه قصه را آماده ساختن کودک برای رویارویی با زندگی و رمز و رازهای آن و تاثیرگذاشتن بر ناخودآگاه او برشمرد و گفت: استفاده ابزاری از فن قصه‌گویی با تاکید بر ارزش‌هـای اخلاقی، دینی و اجتماعی است که به سـلامت کودک و در نهایت جامعه، کمک بسیار می‌کند و ما با ترویج فرهنگ قصه‌گویی در میان خانواده‌ها می‌توانیم به یکی از موثرترین راه‌ها برای انتقال  شیوه‌ها و ارزش‌های زندگی به کودکان دست پیدا کنیم.