به خدا اعتماد کنید
زیرا توکل درهایی را به روی مهجزاتی می گشاید
که فراتر از تصور ماست و
هیچ دری وجود ندارد
که خدا نتواند آن را باز کند
به خدا اعتماد کنید
زیرا توکل درهایی را به روی مهجزاتی می گشاید
که فراتر از تصور ماست و
هیچ دری وجود ندارد
که خدا نتواند آن را باز کند
چشمم به جز بروی تو بینا نمی شود
مایل به سیر و گشت و تماشا نمی شود
عالم اگر به طنز شود چون تو نیستی
لبهای من به خنده دگر وا نمی شود
خواهان حرکتیم ولی غیر ممکن است
پایی که سست گشت توانا نمی شود
با جان و دل قبول نمودیم بار عشق
گفتیم پشتمان که دگر تا نمی شود!
غافل از اینکه عارضه عشق در جهان
تنها غمی بود که مداوا نمی شود
آنگه به اشتباه خود آگه شدم که هیچ
راهی برای فیصله پیدا نمی شود
حالا نه اینکه پشت من از دوریت خمید
طوری خمیده است که بالا نمی شود
یار غریب، این کلام تو در خاطرم پرید
حق با تو بود، فاصله معنا نمی شود
آن هایی که چشمشان به خدا باشد
خدا بیشتر از آرزوهایش
به او می بخشد .......
خدا می رسد به داد دلت دقیقا همان جایی
که از همه ی دنیا بُریدی .......
" و تظُن انها انهایه و فجاه یُصلح الله کل شی .... ! "
و فکر می کنی که به انتها رسیدی
ولی در یک لحظه خدا همه چیز را درست می کند .....
به دعا کردن ادامه بده ،
دست نکش ،
معجزه ها هر روز اتفاق می افتند ،
پس هرگز از باورها کردن دست نکش ،
خدا می تواند خیلی سریع
همه چیز را در زندگی شما تغییر دهد
یادمان باشد که قرار
نیست کسی از راه برسد
و " ما را نجات دهد " ....
قرار نیست که کسی زندگی
را مطابق میل ما بکند
و یا مسائل ما را حل کند ....
اگر " خودمان کاری نکنیم "
چیزی بهتر نمی شود ....
رستخیز است به پا خواسته عالم!
و زمان رشحه ای از صبح قیامت
و زمین باغ طراوت…
سرو بسته پی تکبیرة الاحرام سپیدار…
به تعظیم تو قامت!
روح در حال رکوع…
در دل سجاده دشت است
برگ در سجده و پروانه و گل غرق تشهد!
چشمه جاری است قنات است قنوتش…
سنگ هم حمد تو گوید با همین صبر سکوتش
شد زمین مست و زمان مست!
خاک مست و آسمان مست…
آیه نازل شد و شد هر دل و جان مست
زمین زنده به عشق تو جهان مست
گل و گلدسته همه وقت اذان مست!
القدس و لنا القدس…
رستخیز دل ما لحظه برخاستن و رد شدن از خود
و همین رد شدن از خود اولین شرط قیام است!
شرط چون مالک و میثم شدن و چرخ زدن دور امام است
با هم و اینبار…
کنار هم و با یار!
در دل قدس نشینیم
بر آن سفره افطار
و نماز عید آن جاست…
چه نمازیست!
عجب راز و نیازیست
با امامیم!
حیدر…
که تیغ دو دم حضرت مولاست به دستش…
یوسف سید و سردار شهیدان همه مستش
پسر فاطمه آید
رخ حیدر بنماید!
یل خیبرشکن است او
در خیبر بگشاید
شد زمین مست و زمان مست خاک مست و آسمان مست!
آیه نازل شد و شد هر دل و جان مست…
زمین زنده به عشق تو جهان مست
گل و گلدسته همه وقت اذان مست!
چراغ اهل زمین، ماه آسمان است این
به جسم شرع و اهل دین روان است این
امام ما پدر صاحب الزمان است این
بر آن امام و بر این صاحب زمین صلوات
وزیده بوی گل مهر او ز هر چمنی
نیافریده خداوند همچو او حسنی
خوشا زبان و خوشا منطق و ادب دهنی
که در ثنای وجودش بر آورد سخنی
به یاد رویش هر جا که هست انجمنی
سزد که خلق فرستند بر انجمن صلوات
سلام خلق و درود خدا به جان و تنش
فدای لیلی میلاد و صبح آمدنش
جمال آئینه ذات حی ذوالمنش
به باغ وحی دمد، بوی گل از پیرهنش
وجود مهدی موعود سرو نسترنش
به باغبان و بر این سرو نسترن صلوات
خدا ستوده به قرآن خود عیان او را
رسول خوانده امام جهانیان او را
ستوده حجت حق صاحب الزمان او را
مدد گرفته در آغوش خود چو جان او را
نهاده بوسه به حسن و لب و دهان او را
بر آن لبی که ورا گشته بوسه زدن صلوات
الا که حجت ذات خدای دادگری
ز سروران جهان تا جهان بپاست، سری
سران خلق سراسر ستاره، تو قمری
به فاطمه پسری و به مهدیش پدری
ز وصف خوبتران زمانه خوبتری
به حضرت تو ز دادار ذوالمنن صلوات
امشب همه جا موج زند نور ولایت
افتاده به سرها همه دم شور ولایت
گردیده سماوات و زمین طور ولایت
از پرده در آمد مه مستور ولایت
گردیده ملک گرم ثناگستری امشب
گویند ثنای حسن عسکری امشب
بر خیز و بزن و خنده که گل خندهزن آمد
با خنده گل بر لب بلبل سخن آمد
خورشید فروزنده مه انجمن آمد
فرزند رضا را حسن آمد حسن آمد
عالم همه غرق شعف و عشرت و شادی است
میلاد گرامی خلف حضرت هادی است
نخل نبوی را ثمر است این ثمر است این
چرخ علوی را قمر است این قمر است این
فخر دو جهان را پسر است این پسر است این
بر مصلح عالم پدر است این پدر است این
این شیعه و این مشعل انوار هدایش
ای جان همه عالم و آدم بفدایش
ای که در حسن کسی همسر و همتای تو نیست
سرو افراخته چون قامت رعنای تو نیست
جلوه ی ماه فلک چون رخ زیبای تو نیست
کیست آن کو به جهان واله و شیدای تو نیست
گر چه پنهان ز نظر روی نکوی تو بود
چشم ارباب بصیرت همه سوی تو بود
--
آتش عشق تو در سینه نهفتن تا کی
طعنه ز اغیار تو ای یار شنفتن تا کی
همه شب از غم هجر تو نخفتن تا کی
روی نادیده و اوصاف تو گفتن تا کی
چهره بگشای ز رخسار که دیدن دارد
سخن از لعل تو ای دوست شنیدن دارد
--
اگر ای مه ز ره مهر بیایی چه شود
غنچه ی لب به تکلّم بگشایی چه شود
نظری جانب عشّاق نمایی چه شود
همچو بلبل به چمن نغمه سرایی چه شود
بی گل روی تو گلزار ندارد رونق
از صفای تو صفا یافته گیتی الحق
--
روی زیبای تو ای دوست ندیدم آخر
نغمه ی روح فزایت نشنیدم آخر
گلی از گلشن وصل تو نچیدم آخر
چون هلال از غمت ای ماه خمیدم آخر
روز ما تیره تر از شب بود از دوری تو
زده آتش به دل ما غم مستوری تو
--
دل بود شیفته ی طره ی مویت ای دوست
جان به لب آمده از دوری رویت ای دوست
چشم ما هست شب و روز به سویت ای دوست
کس نیاورد خبر از سر کویت ای دوست
ره نبردیم به کوی تو و خون شد دل ما
رفت بر باد فنا از غم تو حاصل ما
--
خاطر ما ز فراق تو پریشان تا چند
خانه ی دل بود از هجر تو ویران تا چند
دوستان از غم تو بی سر و سامان تا چند
در پس پرده ی غیبت شده پنهان تا چند
پرده ای ماه فروزنده ز رخسار فکن
تا جهان را کنی از نور جمالت روشن
--
شب تار همه را ماه دلافروز تویی
داور و دادرس و دادگر امروز تویی
عارفان را به خدا معرفتآموز تویی
مصلح کل تویی و بر همه پیروز تویی
هر که آزاده و دانشور و صاحبنظر است
بهر اصلاح جهان منتظِر منتظَر است
--
ما همه بنده، تویی صاحب ما، سرور ما
چون تویی در همه جا حامی ما یاور ما
نبود جز تو کسی قائد ما، رهبر ما
در پناه تو بود ملّت ما، کشور ما
سایه ی لطف تو تا بر سر احباب بود
دل ز مهر تو چو خورشید جهان تاب بود
--
ما همه عاشق دلداده و جانانه تویی
صدف دین خدا را دُر یکدانه تویی
رهبر مردم آزاده و فرزانه تویی
قدمی رنجه نما صاحب این خانه تویی
خانه ی صبر ز هجران تو گردید خراب
از ره لطف و کرم منتظران را دریاب
--
خاطر آشفته چنین پیرو قرآن مپسند
بیش از این ذلّت این جمع پریشان مپسند
بیپناه این همه افراد مسلمان مپسند
دوست را دستخوش فتنه ی دوران مپسند
تا به کی نزد کسان بیکس و یاور باشیم
چند از دوری روی تو در آذر باشیم
--
سوی ما کن نظری از پی دلدارری ما
تا تو از لطف نیایی به هواداری ما
که کند غیر تو از مهر و وفا یاری ما؟
که دهد خاتمه آخر به گرفتاری ما؟
ما همه منتظر مقدم فرخنده ی تو
تا ببینم مگر چهره ی تابنده ی تو
--
دل افسرده ی ما را ز غم آکنده ببین
مسلمین را ز هم اینگونه پراکنده ببین
آشنا را بر بیگانه سر افکنده ببین
جمع در ظاهر و از تفرقه شرمنده ببین
چه بگویم که تو خود آگهی از راز نهان
باری آنجا که عیان است چه حاجت به بیان
--
بی تو ما در کف بیگانه گرفتار شدیم
غرق محنت ز هوسرانی اشرار شدیم
خون جگر از ستم دشمن مکّار شدیم
در بر خلق جهان خوارتر از خار شدیم
اجنبی پای چو در کشور اسلام نهاد
هستی ملّت ما را ز جفا داد به باد
--
سالها دم زده از مهر ولایت "قدسی"
فکند کاش سر خویش به پایت "قدسی"
میکند صبح و مسا مدح ثنایت "قدسی"
تا کند جان خود از شوق، فدایت "قدسی"
چه شود گر کنی از لطف به حالش نظری
تا که از نخل وصال تو بچیند ثمری
باز هم ای صبح جمعه آمدی مولا نیامد
صبح آمد ظهر شد مغرب رسید آقا نیامد
شب شد و خورشید کنعان ولایت را ندیدم
کور شد از گریه چشمم، یوسف زهرا نیامد
دشمنان با خنده می پرسند پس آقایتان کو؟
دوستان با گریه می گویند آمد یا نیامد؟
ما بدون او غریب و او میان ماست تنها
آن امام قرن ها مثل علی تنها نیامد
عمر ما با نالة یابن الحسن طی شد دریغا
منجی ما صاحب ما رهنمای ما نیامد
شیر حق خانه نشین، فرزند او در کوه و صحرا
قامت زهرا دو تا شد حجت یکتا نیامد
شاید او هم مثل جدّش سر میان چاه برده
پس چرا از چاه هم آوای آن مولا نیامد؟
دیده ام از اشک لبریز و دلم دریایی از خون
رفتم از دست و ز مولایم صدای پا نیامد
فتنة فرعون عالم گیر شد ای اهل عالم
کو عصا چون شد ید بیضا چرا موسا نیامد؟
سال ها و ماه ها و هفته ها بگذشت میثم
جمعه ها رفتند و آن مهر جهان آرا نیامد
به ما آموخت که :
" انتظار در مبارزه است "
و این بزرگ ترین پیام او بود ،
و پس از او اگر باز هم
امیدی ما را زنده می دارد ،
همین است که برای ظهور
آخرین حجت حق مبارزه کنیم .....
آن دری که خدا برای تو باز می کند
بنده خدا نمی تواند ببندد !
خیالت راحت ؛
هُو مُفتَّحَ الاَبواب
هر وقت فکر کردید که
دست رد به سینه شما زده شده ؛
بدانید که
واقعا شما را به چیز بهتری هدایت می کند
از او بخواهید که به شما قدرت دهد تا پیش بروید