ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بچههای حاجی
قبل از ازدواجمان سرپرستی سه بچه یتیم را قبول کرده بود. طوری که بچهها در مراسم عروسیمان شرکت کردند و حتی ابتدای زندگی مشترکمان هر جا میرفتیم همیشه با ما بودند. همه آنها را به نام بچههای حاجی میشناختند. محمدناصر برایشان خانهای اجاره کرده بود و مدام به آنها سر میزد تا از نظر مالی کم و کسری نداشته باشند.
با شروع جنگ، سرپرستی بچهها را به یکی از برادران سپاه سپرد و خودش راهی منطقه شد. اما بازهم از راه دور هوای بچهها را داشت و به کارهایشان رسیدگی میکرد. محمدناصر با تمام گرفتاری کاری، از طبقه محروم جامعه غافل نمیشد.
خاطرهای از شهید محمدناصر ناصری جازار
راوی: فاطمه هاشمی، همسر شهید
مریم عرفانیان