الف : مواضع ائمه (ع) در ارتباط با شعراء :
ب : رسالت شعراء
ج : ویژگیهای شعر دفاع مقدس :
د : مضامین شعر دفاع مقدس :
پی نوشت :
(1) مجمع البیان / طبرسی ج 7 ص 326
(2) کتاب امالی / صدوق ص 718
(3) عیون اخبار الرضا / صدوق ج 1 ص 7
(4) ادب الطَّفْ ج 1 ص 295
(5) سایت صبح
|
1 2
دوست دارم ، دانه های الماس پاشیده بَر باغ کبود را بشمارم
دوست دارم ، زُورق طلایی بَر باغ کبود برانم 3
دوست دارم ، همره من تا باغ گلها بیایی
از اینجا تا پیچ آن درّه های سپید و کبود راهی نیست 4
پلکانی از گلهای سپید برایت خواهم ساخت
و
گلهای یاس را بدرقه راهت خواهم کرد
از اینجا همه چیز مانند نیلوفری کبود می ماند
پله ، پله با من بشمر تا دریاچه نقره فام 5
باغ نیلوفران آبی غرق در گلهای سپید است 5
و
تارک سبز پیچکها از اینجا تاآن پایین می رود
دوست دارم ، همره من تا باغ خاطره ها 6
باغ آشنایی سبز ، بیایی
تو را شقایقی خواهم داد
و
شاید لاله ای سبز پیچیده در عطر خاطر ه ها 6
تو را بَرگ عبوری خواهم داد
تا بَر دشت شقایق ها و اقاقی ها
پرواز یاد گلبرگ های یاس سپید را ببینی
تو را در شبی سَرد
در پشت آن قله های یاد واره ها
رها خواهم ساخت
دوست دارم ، دانه های شبنم نشسته بَر گلها را
تا انتها حضور
بی خود ، ببینی
آنوقت ، تو را به باغ خاطره های همیشه جاوید خواهم بُرد
------------------------------------------------------------------------------------
سرودۀ : رویا پوراحمد گربندی
۱- ستارگان
2- آسمان
3- هلال ماه
4- ابرهای سفید وخاکستری
5- جایگاه شهدا در بهشت
6- یاد و خاطره شهید
فرزند آقا سید اسماعیل موسوی معروف به حاج میر آقا خشکنابی در سال 1325 هجری قمری (شهریور ماه 1286 هجری شمسی) در بازارچه میرزا نصرالله تبریزی واقع در چایکنار چشم به جهان گشود. در سال 1328 هجری قمری که تبریز آبستن حوادث خونین وقایع مشروطیت بود پدرش او را به روستای قیشقورشان و خشکناب منتقل نمود. دوره کودکی استاد در آغوش طبیعت و روستا سپری شد که منظومه حیدربابا مولود آن خاطراتست. در سال 1331 هجری قمری پدرش او را برای ادامه تحصیل به تبریز باز آورد و او را در نزد پدر شروع به فراگیری مقدمات ادبیات عرب نموده و در سال 1332 هجری قمری جهت تحصیل اصول جدید به مدرسه متحده وارد گردید و در همین سال اولین شعر رسمی خود را سرود و سپس به آموختن زبان فرانسه و علوم دینی نیز پرداخته و از فراگیری خوشنویسی نیز دریغ نمیکرد که بعدها کتابت قرآن، ثمره همین تجربه میباشد.
در سیزده سالگی اشعار شهریار با تخلص بهجت در مجله ادب به چاپ میرسید. در بهمن ماه 1299 خورشیدی برای اولین بار به تهران مسافرت کرده، و در سال 1300 توسط لقمان الملک جراح در دارالفنون به تحصیل میپردازد. شهریار در تهران تخلص بهجت را نپسندیده و تخلص شهریار را پس از دو رکعت نماز و تفأل از حافظ میگیرد.
غم غریبی و غربت چو بر نمیتابم روم به شهر خود و شهریار خود باشم
شهریار از بدو ورود به تهران با استاد ابوالحسن صبا آشنا شده و نواختن سه تار و مشق ردیفهای سازی موسیقی ایرانی را از او فرا میگیرد. او همزمان با تحصیل در دارالفنون به ادامه تحصیلات علوم دینی میپرداخت و در مسجد سپهسالار در حوزه درس سید حسن مدرس حاضر میشد.
درسال 1303 وارد مدرسه طب میشود واز این پس زندگی شور انگیز و پرفراز و نشیب او آغاز میشود. در سال 1313 و زمانی که شهریار در خراسان بود پدرش حاج میرآقا خشکنابی فوت میکند. او سپس در سال 1314 به تهران بازگشته و از این پس آوازه شهرت او از مرزها فراتر میرود. شهریار شعر فارسی و ترکی آذربایجانی را با مهارت تمام میسراید و در سالهای 1329 تا 1330 اثر مشهور خود حیدر بابایه سلام را میسراید. گفته میشود گه منظومه "حیدربابا" در شوروی به 90 درصد زبانهای جمهوریهای آن ترجمه و منتشر شده است.
در تیر ماه 1331 مادرش درمیگذرد. در مرداد ماه 1332 به تبریز آمده و با یکی از بستگان خود شهریار از بدو ورود به تهران با استاد ابوالحسن صبا آشنا شده و نواختن سه تار و مشق ردیفهای سازی موسیقی ایرانی را از او فرا میگیرد. او همزمان با تحصیل در دارالفنون به ادامه تحصیلات علوم دینی میپرداخت و در مسجد سپهسالار در حوزه درس سید حسن مدرس حاضر میشد.
درسال 1303 وارد مدرسه طب میشود واز این پس زندگی شور انگیز و پرفراز و نشیب او آغاز میشود. در سال 1313 و زمانی که شهریار در خراسان بود پدرش حاج میرآقا خشکنابی فوت میکند. او سپس در سال 1314 به تهران بازگشته و از این پس آوازه شهرت او از مرزها فراتر میرود. شهریار شعر فارسی و ترکی آذربایجانی را با مهارت تمام میسراید و در سالهای 1329 تا 1330 اثر مشهور خود حیدر بابایه سلام را میسراید. گفته میشود گه منظومه "حیدربابا" در شوروی به 90 درصد زبانهای جمهوریهای آن ترجمه و منتشر شده است.
در تیر ماه 1331 مادرش درمیگذرد. در مرداد ماه 1332 به تبریز آمده و با یکی از بستگان خود به نام خانم عزیزه عمید خالقی ازدواج میکند که حاصل این ازدواج سه فرزند به نامهای شهرزاد و مریم و هادی هستند.
به نام خانم عزیزه عمید خالقی ازدواج میکند که حاصل این ازدواج سه فرزند به نامهای شهرزاد و مریم و هادی هستند.
در حدود سالهای 1346 آغاز به نوشتن قرآن، به خط نسخ نموده که یک ثلث آن را به اتمام رسانده و دیوان اشعار فارسی استاد نیز چندین بار چاپ و بلافاصله نایاب شده است. در مدت اقامت در تبریز سهندیه را میسراید. در سال 1350 مجدداً به تهران مسافرت نموده و تجلیلهای متعددی از شهریار به عمل میآید. ولی در سال 1354 داغ دیگری از فوت همسر به دلش مینشیند.
در سال 1357 شهریار با حرکت انقلاب همصدا شد. در اردیبهشت ماه سال 1363 تجلیل باشکوهی از استاد در تبریز به عمل آمد. شهریار به لحاظ اشتهار در سرودن اشعار کم نظیر در مدح امیر مومنان و ائمه اطهار به شاعر اهل بیت شهرت یافته است.
شهریار در سالهای آخر عمر در تهران اقامت داشت. دوست داشت به شیراز برود و در آرامگاه حافظ باشد ولی بعد از این فکر منصرف شد و به تبریز رفت. او آخرین روزهای عمرش در بیمارستان مهر تهران بستری شد و در 27 شهریور ماه 1367 در همان بیمارستان او پس از یک دوره بیماری درگذشت و بنا بر وصیتش او را در مقبرةالشعرا به خاک تبریز سپردند.
صولاً شرح حال و خاطرات زندگی شهـریار در خلال اشعـارش خوانده می شود و هـر نوع تـفسیر و تعـبـیـری کـه در آن اشعـار بـشود به افسانه زندگی او نزدیک است و حقـیـقـتاً حیف است که آن خاطرات از پـرده رؤیا و افسانه خارج شود.
گو اینکه اگـر شأن نزول و عـلت پـیـدایش هـر یک از اشعـار شهـریار نوشـته شود در نظر خیلی از مردم ارزش هـر قـطعـه شاید ده برابر بالا برود، ولی با وجود این دلالت شعـر را نـباید محـدود کرد.
شهـریار یک عشق اولی آتـشین دارد که خود آن را عشق مجاز نامیده. در این کوره است که شهـریار گـداخـته و تصـویه می شود. غالـب غـزلهـای سوزناک او، که به ذائـقـه عـمـوم خوش آیـنـد است، یادگـار این دوره است. این عـشـق مـجاز اسـت کـه در قـصـیـده ( زفاف شاعر ) کـه شب عـروسی معـشوقه هـم هـست، با یک قوس صعـودی اوج گـرفـتـه، به عـشق عـرفانی و الهـی تـبدیل می شود. ولی به قـول خودش مـدتی این عـشق مجاز به حال سکـرات بوده و حسن طبـیـعـت هـم مـدتهـا به هـمان صورت اولی برای او تجـلی کرده و شهـریار هـم با زبان اولی با او صحـبت کرده است.
بعـد از عـشق اولی، شهـریار با هـمان دل سوخـته و دم آتـشین به تمام مظاهـر طبـیعـت عـشق می ورزیده و می توان گـفت که در این مراحل مثـل مولانا، که شمس تـبریزی و صلاح الدین و حسام الدین را مظهـر حسن ازل قـرار داده، با دوستـان با ذوق و هـنرمـنـد خود نـرد عـشق می بازد. بـیـشتر هـمین دوستان هـستـند که مخاطب شعـر و انگـیزهًَ احساسات او واقع می شوند. از دوستان شهـریار می تـوان مرحوم شهـیار، مرحوم استاد صبا، استاد نـیما، فـیروزکوهـی، تـفـضـلی، سایه و نگـارنده و چـند نـفر دیگـر را اسم بـرد.
شرح عـشق طولانی و آتـشین شهـریار در غـزلهـای ماه سفر کرده، توشهً سفـر، پـروانه در آتـش، غـوغای غـروب و بوی پـیراهـن مشـروح است و زمان سخـتی آن عـشق در قـصیده پـرتـو پـایـنده بـیان شده است و غـزلهـای یار قـدیم، خـمار شـباب، ناله ناکامی، شاهـد پـنداری، شکـرین پـسته خاموش، تـوبـمان و دگـران و نالـه نومیـدی و غـروب نـیـشابور حالات شاعـر را در جـریان مخـتـلف آن عـشق حکـایت می کـند و غـزلهـا یا اشعـار دیگـری شهـریار در دیوان خود از خاطرات آن عـشق دارد از قـبـیل حالا چـرا، دستم به دامانـت و غـیره که مطالعـهً آنهـا به خوانندگـان عـزیز نـشاط می دهـد.
عـشقهـای عارفانه شهـریار را می توان در خلال غـزلهـای انتـظار، جمع و تـفریق، وحشی شکـار، یوسف گـمگـشته، مسافرهـمدان، حراج عـشق، ساز صبا، و نای شـبان و اشگ مریم، دو مرغ بـهـشتی و غـزلهـای ملال محـبت، نسخه جادو، شاعـر افسانه و خیلی آثـار دیگـر مشاهـده کرد. برای آن که سینمای عـشقی شهـریار را تـماشا کـنید، کافی است که فـیلمهای عـشقی او را که از دل پاک او تـراوش کرده در صفحات دیوان بـیابـید و جلوی نور دقـیق چـشم و روشـنی دل بگـذاریـد هـرچـه ملاحـضه کردید هـمان است که شهـریار می خواسته است. زبان شعـر شهـریار خـیلی ساده است.
محـرومیت و ناکامی های شهـریار در غـزلهـای گوهـر فروش، ناکامی ها، جرس کاروان، ناله روح، مثـنوی شعـر، حکـمت، زفاف شاعـر و سرنوشت عـشق به زبان شهـریار بـیان شده است و محـتاج به بـیان من نـیست.
خیلی از خاطرات تـلخ و شیروین شهـریار از کودکی تا امروز در هـذیان دل، حیدر بابا، مومیایی و افسانهً شب به نـظر می رسد و با مطالعـه آنهـاخاطرات مزبور مشاهـده می شود.
شهـریار روشن بـین است و از اول زندگی به وسیله رویأ هـدایت می شده است. دو خواب او که در بچـگی و اوایل جـوانی دیده، معـروف است و دیگـران هـم نوشته اند.
اولی خوابی است که در سیزده سالگی موقعـی که با قـافله از تـبریز به سوی تهـران حرکت کرده بود، در اولین منزل بـین راه - قـریه باسمنج - دیده است؛ و شرح آن این است که شهـریار در خواب می بـیـند که بر روی قـلل کوهـها طبل بزرگی را می کوبـند و صدای آن طبل در اطراف و جـوانب می پـیچـد و به قدری صدای آن رعـد آساست که خودش نـیز وحشت می کـند. این خواب شهـریار را می توان به شهـرتی که پـیدا کرده و بعـدها هـم بـیشتر خواهـد شد تعـبـیر کرد.
خواب دوم را شهـریار در 19 سالگـی می بـیـند، و آن زمانی است که عـشق اولی شهـریار دوران آخری خود را طی می کـند و شرح خواب مجملا آن است که شهـریار مـشاهـده می کـند در استـخر بهـجت آباد ( قـریه یی واقع در شمال تهـران که سابقاً آباد و با صفا و محـل گـردش اهـالی تهـران بود و در حال حاضر جزو شهـر شده است) با معـشوقعهً خود مشغـول شـنا است و غـفلتاً معـشوقه را می بـیـند که به زیر آب می رود، و شهـریار هـم بدنبال او به زیر آب رفـته، هـر چـه جسـتجو می کـند، اثـری از معـشوقه نمی یابد؛ و در قعـر استخر سنگی به دست شهـریار می افـتد که چـون روی آب می آید ملاحضه می کـند که آن سنگ، گوهـر درخشانی است که دنـیا را چـون آفتاب روشن می کند و می شنود که از اطراف می گویند گوهـر شب چـراغ را یافته است. این خواب شهـریار هـم بـدین گـونه تعـبـیر شد که معـشوقـه در مـدت نـزدیکی از کف شهـریار رفت و در منظومهً ( زفاف شاعر ) شرح آن به زبان شهـریار به شعـر گـفـته شده است و در هـمان بهـجت آباد تحـول عـارفانه ای برای شهـریار دست می دهـد که گـوهـر عـشق و عـرفان معـنوی را در نـتـیجه آن تحـول می یابد.
شعـر خواندن شهـریار طرز مخصوصی دارد - در موقع خواندن اشعـار قافـیه و ژست و آهـنگ صدا هـمراه موضوعـات تـغـیـیر می کـند و در مـواقـع حسـاس شعـری بغـض گـلوی او را گـرفـته و چـشـمانـش پـر از اشک می شود و شـنونده را کاملا منـقـلب مـی کـند.
شهـریار در موقعـی که شعـر می گـوید به قـدری در تـخـیل و اندیشه آن حالت فرو می رود که از موقعـیت و جا و حال خود بی خـبر می شود. شرح زیر نمونهً یکی از آن حالات است که نگـارنـده مشاهـده کرده است:
هـنـگـامی که شهـریار با هـیچ کـس معـاشرت نمی کرد و در را به روی آشنا و بـیگـانه بـسته و در اطاقـش تـنـها به تخـیلات شاعـرانه خود سرگـرم بود، روزی سر زده بر او وارد شدم، دیـدم چـشـمهـا را بـسـته و دسـتـهـا را روی سر گـذارده و با حـالـتی آشـفـته مرتـباً به حـضرت عـلی عـلیه السلام مـتوسل می شود. او را تـکانی دادم و پـرسیدم این چـه حال است که داری؟ شهـریار نفـسی عـمیـق کشیده، با اضهـار قـدردانی گـفت مرا از غرق شدن و خـفگـی نجات دادی. گـفـتم مگـر دیوانه شده ای؟ انسان که در توی اطاق خشک و بی آب و غـرق و خفـه نمی شود. شهـریار کاغـذی را از جـلوی خود برداشتـه به دست من داد. دیدم اشعـاری سروده است که جـزو افسانهً شب به نام سـنفونی دریا ملاحضه می کـنـید
شهـریار بجـز الهـام شعـر نمی گوید. اغـلب اتـفاق می افـتد که مـدتـهـا می گـذرد، و هـر چـه سعـی می کـند حتی یک بـیت شعـر هـم نمی تـواند بگـوید. ولی اتـفاق افـتاده که در یک شب که موهـبت الهـی به او روی آورده، اثـر زیـبا و مفصلی ساخته است. هـمین شاهـکار تخـت جـمشید، کـه یکی از بزرگـترین آثار شهـریار است و با اینکه در حدود چـهـارصد بـیت شعـر است در دو سه جـلسه ساخـته و پـرداخـته شده است.
شهـریار دارای تـوکـلی غـیرقـابل وصف است، و این حالت را من در او از بدو آشـنایی دیـده ام. در آن موقع که بعـلت بحـرانهـای عـشق از درس و مـدرسه (کـلاس آخر طب) هـم صرف نظر کرده و خرج تحـصیلی او بعـلت نارضایتی، از طرف پـدرش قـطع شده بود، گـاه می شد که شهـریار خـیلی سخت در مضیقه قرار می گـرفت. به من می گـفت که امروز باید خرج ما برسد و راهی را قـبلا تعـیـیـن می کرد. در آن راه که می رفـتـیم، به انـتهـای آن نرسیده وجه خرج چـند روز شاعـر با مراجـعـهً یک یا دو ارباب رجوع می رسید. با آنکه سالهـا است از آن ایام می گـذرد، هـنوز من در حیرت آن پـیش آمدها هـستم. قابل توجه آن بود که ارباب رجوع برای کارهای مخـتـلف به شهـریار مـراجـعـه می کردند که گـاهـی به هـنر و حـرفـهً او هـیچ ارتـباطی نـداشت - شخـصی مراجـعـه می کرد و برای سنگ قـبر پـدرش شعـری می خواست یا دیگـری مراجـعـه می کرد و برای امـر طـبی و عـیادت مـریض از شهـریار استـمداد می جـست، از اینـهـا مهـمـتر مراجـعـهً اشخـاص برای گـرفـتن دعـا بود.
خـدا شـناسی و معـرفـت شهـریار به خـدا و دیـن در غـزلهـای جـلوه جانانه، مناجات، درس محـبت، ابـدیـت، بال هـمت و عـشق، درکـوی حـیرت، قـصیده تـوحـید ،راز و نـیاز و شب و عـلی مـندرج است.
عـلاقـه به آب و خـاک وطن را شهـریار در غـزل عید خون و قصاید مهـمان شهـریور، آذربایـجان، شـیون شهـریور و بالاخره مثـنوی تخـت جـمشـید به زبان شعـر بـیان کرده است. الـبـته با مطالعه این آثـار به مـیزان وطن پـرستی و ایمان عـمیـقـی که شهـریار به آب و خاک ایران و آرزوی تـرقـی و تـعـالی آن دارد پـی بـرده می شود.
تـلخ ترین خاطره ای که از شهـریار دارم، مرگ مادرش است که در روز 31 تـیرماه 1331 اتـفاق افـتاد - هـمان روز در اداره به این جانب مراجعـه کرد و با تاثـر فوق العـاده خـبر شوم را اطلاع داد - به اتـفاق به بـیمارستان هـزار تخـتخوابی مراجـعـه کرده و نعـش مادرش را تحـویل گـرفـته به قـم برده و به خاک سپـردیم.
شهـریار در تـبـریز با یکی از بـستگـانش ازدواج کرده، که ثـمره این وصلت دخـتری سه ساله به نام شهـرزاد و دخـتری پـنج ماهـه بـه نام مریم است.
شهـریار غـیر از این شرح حال ظاهـری که نوشته شد؛ شرح حال مرموز و اسرار آمیزی هـم دارد که نویسنده بـیوگـرافی را در امر مشکـلی قـرار می دهـد. نگـارنـده در این مورد ناچار بطور خلاصه و سربـسته نکـاتی از آن احوال را شرح دهـم تا اگـر صلاح و مقـدور شد بعـدها مفـصل بـیان شود:
شهـریار در سالهـای 1307 تا 1309 در مجالس احضار ارواح که توسط مرحوم دکـتر ثـقـفی تـشکـیل می شد شرکت می کـرد. شرح آن مجالس سابـقـاً در جراید و مجلات چاپ شده است؛ شهـریار در آن مجالس کـشفـیات زیادی کرده است و آن کـشـفـیات او را به سیر و سلوکاتی می کـشاند. در سال 1310 به خراسان می رود و تا سال 1314 در آن صفحات بوده و دنـباله این افـکار را داشتـه است و در سال 1314 که به تهـران مراجـعـت می کـند، تا سال 1319 این افـکار و اعمال را به شدت بـیـشـتـری تعـقـیت مـی کـند؛ تا اینکه در سال 1319 داخل جرگـه فـقـر و درویشی می شود و سیر و سلوک این مرحـله را به سرعـت طی می کـند و در این طریق به قـدری پـیش می رود که بـر حـسب دسـتور پـیر مرشد قـرار می شود که خـرقـه بگـیرد و جانشین پـیر بـشود.
تکـلیف این عـمل شهـریار را مـدتی در فـکـر و اندیشه عـمیـق قـرار می دهـد و چـنـدین ماه در حال تـردید و حـیرت سیر می کـند تا اینکه مـتوجه می شود که پـیـر شدن و احـتمالاً زیر و بال جـمع کـثـیری را به گـردن گـرفـتن برای شهـریار که مـنظورش معـرفـت الهـی است و کـشف حقایق است عـملی دشوار و خارج از درخواست و دلخواه اوست. اینجاست که شهـریار با توسل به ذات احـدیت و راز و نیازهای شبانه و به کشفیاتی عـلوی و معـنوی می رسد و به طوری که خودش می گـوید پـیش آمدی الهـی او را با روح یکی از اولیاء مرتـبط می کـند و آن مقام مقـدس کلیهً مشکلاتی را که شهـریار در راه حقـیقـت و عـرفان داشته حل می کند و موارد مبهـم و مجـهـول برای او کشف می شود.
باری شهـریار پس از درک این فـیض عـظیم بکـلی تـغـیـیر حالت می دهـد. دیگـر از آن موقع به بعـد پـی بـردن به افـکار و حالات شهـریار برای خویشان و دوستان و آشـنایانش حـتی من مـشکـل شده بود؛ حرفهـایی می زد که درک آنهـا به طور عـادی مـقـدور نـبود - اعـمال و رفـتار شهـریار هـم به مـوازات گـفـتارش غـیر قـابل درک و عـجـیب شده بود.
شهـریار در سالهای اخیر اقامت در تهـران خـیلی مـیل داشت که به شـیراز بـرود و در جـوار آرامگـاه استاد حافظ باشد و این خواست خود را در اشعـار (ای شیراز و در بارگـاه سعـدی) منعـکس کرده است ولی بعـدهـا از این فکر منصرف شد و چون در از اقامت در تهـران هـم خسته شده بود، مردد بود کجا برود؛ تا اینکه یک روز به من گـفت که: " مـمکن است سفری از خالق به خلق داشته باشم " و این هـم از حرفهـایی بود که از او شـنـیـدم و عـقـلم قـد نـمی داد - تا این که یک روز بی خـبر از هـمه کـس، حـتی از خانواده اش از تهـران حرکت کرد وخبر او را از تـبریز گـرفـتم.
بالاخره سید محـمد حسین شهـریار در 27 شهـریـور 1367 خورشیـدی در بـیـمارستان مهـر تهـران بدرود حیات گـفت و بـنا به وصیـتـش در زادگـاه خود در مقـبرةالشعـرا سرخاب تـبـریـز با شرکت قاطبه مـلت و احـترام کم نظیر به خاک سپـرده شد.
منبع:heidarbaba2.persianblog.ir
ادبیات آیینی
ادبیات آیینی به به ادبیاتی گفته می شود که انسان را به سوی کمال وخداوند هدایت نمایدو از مفاهیم دینی ومکتبی سرشار باشد. عده ای، ادبیات آیینی را به تمام سروده ها ونوشته هایی اطلاق کرده اند که محتوای اصلی آن ها را مفاهیم هستی شناسی ومیتافزیکی تشکیل داده باشد. بنابراین، موضوع شعر آیینی کرامت انسانی، حیات، عشق عرفانی، تذکیۀ نفس وتعلیمات روحی می باشد.
ادبیات عاشورایی
ادبیات عاشورایی شاخه ای از ادبیات آیینی است. منظور از آن ادبیاتی است که به حوادث مربوط به عاشورای حسینی پرداخته باشد و از وقایع نهضت حسینی چه در قالب مدح و مرثیه وچه در قالب حماسه و اسطوره یاد کرده باشد. برخی ادبیات عاشورایی را محدود به حوادث کربلا وبعد ازآن منحصر ندانسته بلکه به تمام رخدادهای مشابه تسری داده اند؛ چه این که به اعتبار حدیث "کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا"هرواقعۀ مشابهی که هم مسیرنهضت حسینی قرار گرفته باشد می تواند درچتر مفهومی عاشورا قرار گیرد و ادبیات مربوط به آن ادبیات عاشورای خوانده شود.
پیشینۀ موضوع
ادبیات عاشورایی همزمان با حرکت حسین بن علی(ع) از مدینه به طرف کوفه شکل گرفت و بعد ازواقعۀ عاشورا به وسیلۀ شاعرانی چونفرزدق، عوف بن عبدالله، کمیت، عبد الله بن اثیر، دعبل خزاعی، سید حمیری، ابن رومی، ابوفراس همدانی،ابن عباد، مهیار دیلمی،سید رضی،سید مرتضی، به صورت بطی ادامه پیداکرد وبا روی کار آمدن معزالدوله احمد بن دیلمی که فرمانداری بخشی هایی از عراق، خوزستان وفارس را به عهده داشت عزاداری حسین بن علی در محل عام آزاد اعلام گردیدوسوگ سرایی باردیگر رونق گرفت. کسایی مروزی(۳۴۱ ه . ق ) به عنوان نخستین شاعری که اشعار مکتوب او در تاریخ ثبت گردیده به سوگ سرایی پرداخت. بعد از اوشاعران دیگری چون ، رودکی سمر قندی، ابوالحسن شهید بلخیابو، طیب محمد مصعبی، ابوشکور بلخی، ابومنصور محمد دقیقی، ابوبکر محمد خسروی، حکیم ابوالقاسم فردوسی، محمد عبده، ابوالحسن علی فرخی سیستانی، عنصری، ابوسعید ابوالخیرمیمنه ای، فخرالدین اسعد گرگانی، باباطاهر عریان، حکیم ناصر خسرو قبادیانی، ، حکیم سنایی غزنوی، عبدالواسع جبلی، بدر الدین قوامی رازی،سوزنی سمرقندی، رشیدالدین وطواط،اثیرالدین اخسیکتی، اوحدالدین محمد انوری، حکیم نظامی گنجوی، حکیم خاقانی شروانی، شیخ فریدالدین عطار، کمال الدین اسماعیل اصفهانی، شیخ فخرالدین عراقی، سیف فرغنی، امیرخسرو دهلوی، جلال الدین محمد بلخی، رکن الدین اوحدی مراغه ای، کمال الدین محمود خواجوی کرمانی، شاه عبدالعزیز دهلوی، یکی از بزرگان اهل سنت ابن یمین فریومدی، جمال الدین سلمانی ساوجی، شمس الدین محمد حافظ، نعمه الله ولی، ابن حسام خوسفی، نورالدین عبدالرحمن جامی، محتشم کاشانی، صائب تبریزی، و... جریان سوگ سرایی را ادامه دادند.
به این صورت بعد از قرن چهارم هجری ادبیات عاشورایی قدرت وقوت بیش تری یافت و باتشکیل حکومت صفوی درایران و آزادی مذهبی، زمینۀ سوگ سرایی بیش تر از پیش فراهم گردید. شاعران در صدد برآمدند تا نوحه ومرثیه را به عنوان بخشی از ادبیات عاشورایی سمت وسوی مردمی بدهند. این جابود که ادبیات عاشورایی اندک اندک از مسیر اصلی و آرمانی خود فاصله گرفت وبه مرور زمان این فاصله عمیق تر گردید.
میرزا حسین نوری طبرسی صاحب کتاب مستدرک الوسایل از نخستین کسانی بود که متوجه این فاصله گردیده با نوشتن کتاب" لؤلؤ ومرجان" خواست تا جلو کج روی ها را بگیرد اما این تلاش وی ثمره ای نبخشید. بعد از او سید محسن امین عاملی صاحب کتاب اعیان الشیعه با تالیف کتاب التنزیه فی اعمال الشبیه در سال 1344 ق مخالفت خود را با جریان کج فرهنگ عاشورا اعلام نمود و در این کتاب قمه زنی وشبیه خوانی را صریحاً حرام شمرد. بعد از وی شهید مرتضی مطهری با سخنرانی های خویش در زمینۀ تحریفات عاشورا جریان انحراف زدایی از فرهنگ عاشورا رسماً وعلناً رسمیت بخشید و با تحریر مقالاتی در این باب کوشید تا از وسعت تحریفات بکاهد لیکن جریان مذکور به دلیل ریشه داربودن انحرافات، عقیم ماند. بعد ازشهید مطهری دایرۀ مبارزه با خرافات محدود تر گردید تا این که در دهۀ هفتاد وهشتاد باردیگر مبارزه برضد خرافات آغاز یافت. نویسندگان وخطبای شیعه در هرکجا به مبارزۀ علنی با آن پرداختند. اما در افغانستان مع الاسف تاکنون مخالف صریح با خرافه های موجود در فرهنگ عاشورا صورت نگرفته است. براین اساس ضروری می نماید تا این موضوع در رسانه ها و تکایا به صورت متداوم مور پی گیری قرارگیرد.
تعریف عملیاتی مفهوم آسیب شناسی
آسیب شناسی را تعریف کردیم. برای این که آسیب ها به درستی فهمیده شوند ناچار باید آن را تعریف عملیاتی نماییم.تعریف عملیاتی آسیب شناسی ادبیات عاشورایی متکی بر"نوع شناسی" ادبیات عاشورایی می باشد چه این که تا اشکال وانواع ادبیات عاشورایی با خصوصیات آن ها بازشناخته نگردند امکان فهم دقیق ودرست آسیب های آن کار دشواری خواهد بود. بنابراین برای رسیدن به این منظور باید نخست انواع ادبیات عاشورایی وخصوصیات آن را بفهمیم سه پس آسیب های آن را مورد تجزیه وتحلیل قرار دهیم.
انواع ادبیات عاشورایی
در یک نگاه کلی ادبیات عاشورایی را می توان از دو منظرمورد ارزیابی قرار داد:
الف. عقلانیت محور: ادبیات عاشورایی با محوریت عقل آن ادبیاتی است که با تکیه بر پیام عاشورا،اهداف وفلسفۀ قیام حسینی پدید می آید. این نوع از ادب عاشورایی به دنبال بیان فلسفۀ قیام می باشد. چنان چه شاعر می گوید:
بزرگ فلسفۀ قتل شاه دین این است که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است
یا این شعرسید اسماعیل بلخی:
تأسیس کربلا نه فقط بهر ماتم است دانش سرای و مکتب اولاد آدم است
از خیمه گاه سوخته تا ساحل فرات تعلیم گاه رهبر خلق دوعالم است
با سوز عشق نسبت بدعت دهد رقیب اسرار ها نهفته به شور محرم است
سقا به دجله رفتن ولب تر نکردنش تاکید بر تقدم نفس مقدم است
(بلخی سید اسماعیل ؛ دیوان، مقدمه وشرح سید حیدر علوی نژاد وسید محمود هاشمی،
چاپ اول، انتشارات مرکز مطالعات وتحقیقات علامه شهید بلخی، مشهد، ۱۳۸۱ ، ص ۲۱۷ )
یا علامه اقبال لاهوری می فرماید:
خون او تفسیر این اسرار کرد ملت خوابیده را بیدار کرد
نقش الاالله برصحرا نوشت سطر عنوان نجات ما نوشت
رمز قرآن از حسین آموختیم زآتش او شعله ها اندوختیم
(کلیات اقبال لاهوری، با مقدمه دکتر علی شریعتی ودکتر جاوید اقبال،
چاپ اول،انتشارات الهام،تهران 1385، ص 93 )
ب. عاطفه محور: برخی از اشعار عاشورایی با هدف تلطیف روان انسان ها، برانگیختن احساسات، حفظ شعایر مذهبی، اطاعت از فرامین ائمه(ع) -که شیعیان را به برگزاری مجالس وعظ و تعزیه دعوت می کنند- پاسداری از عنعنات مذهبی وبیان وابستگی عقیدتی، خلق می گردند.
شعر عاشوراییِ عاطفه محور خود به این چنددسته تقسیم می گردد:
1) زبان حال:زبان حال به سروده ای اطلاق می گردد که در آن شاعر به عنوان شاهد به روایت ماجرا می پردازد. یعنی خود به عنوان کسی که شاهد صحنه بوده وقایع را روایت می کند؛ مانند گفت وگوهای زینب با برادرانش حسین و عباس، گفت و گوی امام حسین با یارانش، گفت و گوی سکینه با سرخونین پدر ویا گفت وگوی لیلا با علی اکبر:
اکبر چو گشت عازم میدان کار وزار بابش ببست بر کمرش تیغ ذوالفقار
لیلا دوید و دامن او را عقب کشید گفت: ای جوان! عنان فرس را نگاه دار
یک دم ز اسپ خوش فرود آی بر زمین تادور قامت تو بگردم هزار بار
تو می روی برای که وا می گذاریم؟ کردم تو را بزرگ ز بهر چه در کنار
از بهر آن که مردة من در میان خاک بگذاری ای پسر! تو به چشمان اشکبار
........................
( محمد نبی واصل کابلی؛ دیوان واصل کابلی؛ به اهتمام دکتر عفت مستشاریان،
چاپ اول، انتشارات عرفان، تهران ۱۳۸۵، ص ۱۶۹)
2 ) نوحه: نوحه نوعی از شعرغنایی است که به هدف تعزیه سروده می شود. نوحه سرایی سابقۀ بسیار کهن دارد. در یونان وروم برای بزرگداشت از مردگان تصنیف هایی ساخته می شد که گاهی به شکل جمعی وگاه به شکل فردی اجرا می گردید. نمایشنامة طوفان (1612 م) اثر شکسپر ، ترسیس (1866 م ) ومنظومة لیسیداس (1645 م ) از نمونه های محکم و مشهور سوگنامه ها در ادبیات انگلیس به شمار می روند. در ادبیات عرب و فارس نیز نمونه های بسیار فراوانی از نوحه ها را می توان یافت که در فراق دوستان،بزرگان مملکتی، حکما، مشایخ و بزرگان دین خصوصاً ائمه و امام حسین(ع)، سروده شده اند. به این نمونه نگاه کنید:
ای گل باغ ایمان حسین جان جلوۀ ذات رحمان حسین جان
دین حق را نگهبان حسین جان عشق را روح وریحان حسین جان
یا حسین یا حسین یا حسین جان یا حسین یا حسین یا حسین جان
(فرقانی کوه بیرونی رحمت الله، نغمه های جانسوز، چاپ سوم،
انتشارات دارالتفسیر، قم 1386، ص 123 )
3 ) مدیحه و منقبت: مقصود از مدیحه سرایی توصیف ائمه وبیان فضایل وکرامات آن ها می باشد؛
مانند این شعر از واصل کابلی:
این چراغ چشم ابرار است کز سم ستم همچو شمعش با تن عریان سر از پیکر جداست
این انیس جان پیغمبر حسین بن علی است کز سنان بن انس آزردۀ تیغ جفاست
این حبیب ساقی کوثر وصی بی سر است کز عروس روز گارش زهر درجام بقاست
(دیوان محتشم کاشانی، با تصحیح ومقدمۀ اکبربهداروند، چاپ سوم ، انتشارات نگاه، تهران 1385 ، ص 450 )
خصوصیات ادبیات عاشورایی
به هرصورت مقصود ما در این بحث نوع دوم (ادبیات عاشورایی با محوریت عاطفه) می باشد.
این نوع ادبیات خصوصاً شعر عاشورایی دارای خصوصیات زیر است:
1) مخاطب گرایی
2) احساس گرایی
3) تقدس گرایی
4) شعار گرایی
5) تکرار وتقلید
6) اسطوره گرایی
7) عامه گرایی
8) عقلانیت گریزی
9) عشق وجنون
10) مظلوم نمایی
بخش دوم
آسیب شناسی ادبیات عاشورایی
پیش از این که به موضوع آسیب ها بپردازم ضروری می دانم که به این دو دیدگاه اشاره نمایم که برخی با نگاه افراطی ادبیات عاشورا را قداست دینی بخشیده هرگونه تفحص وتحقیق را در آن منع قرار می دهند، در حالی که عدۀ دیگر با نگاه تفریطی، آن را جزو خرافات قلمداد کرده هرگونه ارزشی را در آن منکر می شوند؛ اما باید دانست که ادبیات عاشورایی اگر به صورت درست مورد ارزیابی قرارگیرد غیراز آن چیزی است که دو گروه مذکور فهم نموده اند. به باورنگارنده ادبیات عاشورایی اصالت تاریخی وارزش معنوی خود را دارد لیکن آن چه باعث می گردد تا نفرت بعضی را برانگیزد این است که این نوع ادبیات به مرور زمان از مسیر خود بیرون گردیده دچار آفات بسیاری شده است. بناءاً برپژوهشگر است که سره را ازناسره جدا ساخته صورت واقعی ادبیات عاشورایی بنمایاند تا باعث کج فهمی تعدادی نگردد. روی این جهت باید گفت ادبیات عاشورایی به دلایلی که بعداً بدان ها اشاره خواهم کرد در گزند آسیب ها وآفات قرار گرفته است که به طور نمونه می توان
به این آسیب ها اشاره نموده:
الف. آسیب های محتوایی؛ از قبیل:
1) غلو: طرح مسایل غلو آمیز در عزاداری ها امر غیر قابل انکار می باشد؛چنان چه گفته می شود طول نیزۀ امام حسین(ع) 60 ذراع و از بهشت آمده بود. ادبیات عاشورایی نیز از این آسیب به دور نمانده است. آن جا که شاعر می سراید:
هرکه می خواد هرچه بگه من سگ کوی زینبم
بهشت جاودان زتو کران و بی کران ز تو
سلطنت جهان ز تو من سگ کوی زینبم
این غلو ها به مسایل عاشورا محدود نمی ماند بلکه تمام وقایع بعداز عاشورا را نیز دربر می گیرد ومنجر به ارتداد وکفر(حسین اللهی و زینب اللهی) می گردد.
این غلو ها باعث گردیده تا حقانیت وصحت عزاداری ها مورد شک وپرسش قرارگیرد و ازطرفی، اعتماد مردم از سوگ واری های عاشورا کاهش یابد و مخالفین فرصت پیدا کنند که کل نهضت حسینی را به استهزا بگیرند وسوگواران را "دیوانگان حسین" بخوانند. در حالی که قرآن به صراحت غلو در دین را نهی قرارداده ومنع کرده است. آن جا که می فرماید:
قل یا اهل الکتاب لا تغلوا فی دینکم
ای اهل کتاب! در دین تان غلو نکنید
یا پیامبر(ص) می فرماید: ایکم والغلو فی الدین فانما هلک من کان قبلکم بالغلو فی الدین
از غلو در دین بپرهیزید، گذشته گان شما با غلو در دین هلاک شدند
(سایت دین واندیشه : سید احمدخاتمی، آسیب شناسی محرم وعزاداری آن)
یا حضرت علی(ع) می فرماید:
الهم انی بریء من الغلات کبراءت عیسی بن مریم من النصاری الهم اخذ لهم ابداً و لا تنتصر منهم احداً
خدایا من از غلات بیزارم همانند بیزاری حضرت عیسی از نصارا. خدایا آن ها را تا
همیشه خوار کن و هیچ کدامی از آن ها را یاری مکن!
(همان)
2) دروغ: گاهی شاعران ومداحان دربیان واقعۀ عاشورا به دروغ پناه می برند؛ مثلاً می گویند عدد کسانی که با امام حسین جنگیدند 000/600 نفر سواره ویک میلیون یا 000/800 نفر پیاده بودند که امام حسین 000/300 نفر آنها را کشت و حضرت عباس 000/25 نفر آنها را به هلاکت رساند! در حالی که نص تاریخیِ مورد اعتماد می گوید: عدد لشکر یزید 000/30 یا 000/80 یا 000/100 بیش تر نبوده است. نمونۀ این نوع دروغ ها را می توان به فور در ادبیات عاشورا یافت. "لؤلؤ و مرجان" محدث نوری و"حماسه حسینی" برخی از این دروغ ها را اشاره کرده اند از جمله آن چه در این کتاب ها به عنوان وقایع دروغین نام برده شده است این موارد می باشد:
- واقعۀ بوسیدن حضرت زینب گلوی برادرش حسین(ع) را هنگام وداع
-حضور لیلا مادر علی اکبر در کربلا ونذرکردنش که اگر علی اکبر سالم برگردد، ازکربلا تامدینه را ریحان بکارد وهمچنان آمدنش به سر جنازۀ وی و این که وی فرمود:
خیز ای بابا از این صحرا رویم نک به سوی خیمۀ لیلا رویم
-یا عروسی قاسم در روز عاشورا چنان چه شاعر سروده:
بس که ببستند بر او برگ و ساز گر تو ببینی نشناسیش باز
-یا آمدن اسرا در روز اربعین به کربلا وملاقات امام زین العابدین با جابر انصاری که درهیچ کتاب معتبر تاریخی تأیید نشده چرا که راه مدینه از کربلا نمی گذرد.
-یا آمدن زعفر جنی و هاشم مرقال به یاری حسین بن علی (ع) درکربلا؛ در حالی هیچ یک حقیقت نداشته و مرقال از یاران امیر المومنین بود که بیست سال پیش کشته شده بود.
این موارد وموارد بسیار دیگر از این دست، در زبان مداحان وشاعران ذکر می گردد که با حقیقت فاصلۀ طولانی دارند.
3-عفو گناه:عفو گناه با گریه برحسین یکی از اسباب دیگری است که مداحان از آن استعانت می جویند و شاعران به مدد آن به تحریک عواطف مردم می پردازند؛ چنان چه در این شعر می بینیم:
گر شفاعت به کف اوست بر آنم که به کف برنگیرند به دیوان عمل میزان را
یا:
"حاجب" اگر معاملۀ حشر با علی است من ضامنم که هرچه خواهی گناه کن
یا:
گرچه از حد فزونست گناهم پور زهرا بود عذر خواهم
روز محشر مگو بی پناهم در پناه لوای حسینم
من گدایم گدای حسینم مستحق عطای حسینم
(فرقانی کوه بیرونی رحمت الله، نغمه های جانسوز، ص 71 )
4) بیان مفاهیم غیر ارزشی: چیز دیگری که ادبیات عاشورایی را به بی راهه کشانده است بیان مفاهیمی است که هیچ گونه بارارزشی ندارند؛ چه بسا توهین واهانت به مقام آن بزرگواران محسوب می گردند مانند اصطلاح" زین العابدین بیمار"، "زینب مضطر" و... چنان چه در این شعر می خوانیم:
از دست یزید آن چه من زار کشیدم شرحش نتوان کرد که بسیار کشیدم
اول که مرا در دربار نگه داشت بس خفت و خواری که بدان بار کشیدم
من بودم و شصت و دو زن، آورده به مجلس شرمنده شده رو سوی دیوار کشیدم
او بود و دو صد کس به دو صد کرسی زرین من بودم و بس، بازوی بیمار کشیدم
او خم شد و می خواست به آهنگ دف و نی من راست شده دیده به دربار کشیدم
او خم شد و خواهش ز حرم کرد کنیزی من خم شدم و دامن حضار کشیدم
او خم شد و زد چوب به لب های حسینم من راست شده پنجه به رخسار کشیدم
او راست شد و حکم به قتل پسرش کرد من راست شده نعره پدروار کشیدم
(واصل کابلی، ص 178)
ب. آسیب های شکلی؛ ازقبیل:
1) موسیقی مبتذل: گرایش به موسیقی از دیگر آسیب های ادبیات عاشورایی خصوصاً شعر به حساب می آید. شعر عاشورایی طی یکی دو دهۀ اخیر با نوعی از موسیقی همراه گردیده که درخورشأن عاشورا ونهضت حسینی نیست بلکه مناسب مراسم عروسی و مجالس لهو می باشد؛ مانند موسیقیی که دراین شعر نهفته است:
همه هستیم و مدیون چشماتم می دونی از همان روز ازل مست نگاتم می دونی
کار چشماش دلبریه قد و بالای قشنگش عجب محشریه
سیاهه چشات جزیره دله هر کس از نسل توئه چه خوشگله
2- شعاری زدگی: تعدادی از شاعران برای این که به مخاطب های بیش تری دست یابند، از معیار های ادبی وهنری شعر غافل مانده وبه شعار وصراحت روی آورده اند. این نوع برخورد شعاری نه تنها باعث جاودانگی عاشورا نمی گردد بلکه لطمۀ بزرگی را به پیکر نهضت حسینی وارد می آورد وارزش های ماندگار آن را زیر سؤال می برد.
بخش سوم
عواقب و پیامد های آسیب های ادبیات عاشورایی
موارد فوق به عنوان آسیب های ادبیات عاشورایی نام برده شد. برای این که روشن گردد آیا این موارد جزو آسیب تلقی می گردند یا خیر، باید به مشخصات "کج رفتاری" اشاره نماییم. به نظر جامعه شناسان "کج رفتاری اجتماعی" عمدتاً بر این سه پایه استوار می باشد:
1) پریشانی و کشمکش اجتماعی را به وجود می آورد وتضاد را دامن می زند.
2) باعث بالارفتن هزینۀ کنترل می گردد.
3) سبب مخدوش شدن حس اعتماد واطمنان می گردد.
با این اوصاف می توان گفت موارد مذکور به دلیل پیامد های ناشی از آن ها، آسیب و نوعی کج رفتاری به حساب می آیند.
پیامد های که این کج رفتاری به دنبال دارد این هاست:
الف.کاهش حس اعتماد دینی: چنان چه یادآورشدیم هدف ادبیات عاشورایی را فلسفۀ قیام حسینی تشکیل می دهد. کرامت انسانی، منزلت انسان، کمال پروری، زندگی با عقیده، وفا داری، خود گذری، رسیدن به جامعۀ آرمانی وحکومت اسلامی جزو اهداف نهضت حسین بن علی(ع) به حساب می آیند. آن چه در برخی از سروده ها- چنان چه گذشت- دیده می شود درحقیقت تمام این آرمان های نهضت حسینی را مخدوش ساخته باعث بی باوری نسبت به آن می گردد.
ب. طرح یک جانبۀ سیمای سرداران: تحلیل هایی که از حوادث عاشورا صورت می گیرد معمولاً به جنبۀ ملکوتی سرداران عاشورا می پردازند در حالی که از جنبۀ ملکی آن غافل می مانند. به همین خاطر است که تحلیل ها دچار آسیب می گردند و ازمسیر اصلی خود خارج می شوند. به این شعر نگاه کنید:
حسین ابن علی چون به روی خاک افتاد مَلک به نزد خدا داد زد ازین بیداد
کشید فاطمه در نزد مصطفی فریاد رسول گفت که نفرین به نسل اهل زیاد
حسین کشته چو از تیغ ظلم شمر لعین شد
خدای ناخوش و شد مصطفی به جان آزار علی وفاطمه زین قوم بد شدند آزار
زمانه زشتی این فعل را کند اقرار جهان پیرندیده است این چنین اطوار
حسین کشته چو از تیغ ظلم شمر لعین شد
(کلیات دیوان طرزی، به کوشش دکتور ننگیالی طرزی، چاپ اول ، انتشارات برگ زیتون، تهران 1381 ،ص 514 )
ج. مباح کردن وسیله: برخی از مداحان برای گریاندن مخاطبین خود ازهرو سیله ای استفاده می کنند. "حاجی نوری در کتابش نوشته است یکی از طلاب نجف اهل یزد برایم نقل کرد در جوانی سفری پیاده از راه کویر به خراسان می رفتم. در یکی از دهات نیشابور یک مسجدی بود و من چون جایی را نداشتم، در مسجد رفتم و پیشنماز مسجد آمد و نماز خواند و بعد منبر رفت. در این بین با کمال تعجب دیدم فراش مسجد مقداری سنگ آورد و تحویل پیشنماز داد. وقتی روضه را شروع کرد، دستور داد چراغ ها را خاموش کردند. چراغ ها که خاموش شد، سنگ ها را به طرف مستمعین پرتاب کرد که صدای فریاد مردم بلند شد. چراغ ها که روشن شد دیدم سرهای مردم شکسته و مجروح شده است و در حالی که اشکشان می ریخت از مسجد بیرون رفتند. رفتم نزد پیشنماز و به او گفتم این چه کاری بود که کردی؟! گفت من امتحان کردم که این مردم با هیچ روضه ای گریه نمی کنند. چون گریه کردن برای امام حسین اجر زیاد و ثواب زیادی دارد و من دیدم که راه گریاندن اینها منحصر است به این که سنگ به کله شان بزنم، از این راه اینها را می گریانم!."
ببینید شاعر چه گونه حادثۀ کربلا را مظلوم نمایی می کند:
روح القدس که پیش لسان فرشته هاست از پیروان مرثیه خوانان کربلاست
این ماتم بزرگ نگنجد در این جهان آری در آن جهان دگر تیر این عزاست
بلبل اگر ز واقعۀ کربلا نگفت گل را چه واقع است که پیراهنش قباست
از پافتاده است درخت سعادتی که از بوستان دهر چو او گلبنی نخاست
(دیوان وحشی بافقی، چاپ چهارم، انتشارات پیمان، تهران 1385،ص 246 )
د. افسانه واسطوره سازی: کتاب "روضه الشهدا" نوشته ملاحسین کاشفی اولین کتاب مرثیه در زبان فارسی است. اصطلاح" روضه خوانی" نیز از این کتاب برگرفته شده است. وی در این کتاب داستان عاشورا را به صورت افسانه ذکر کرده است. بسیاری ازنام ها در این کتاب جعل شده اند و تعدادی از وقایع کذب محض می باشند. بعداز "روضه الشهدا" کتاب دیگری به نام "اسرار الشهاده" به نقل وقایع دروغین پرداخته است. این کتاب به وسیله "ملاآقای دربندی" به تحریر درآمده است." دربندی" همان" روضه الشهدا" را با جعل حوادث دیگری به شکل افسانه نقل کرده است. هردوی این کتاب از نظرعلمای اسلام مردود شناخته شده اند. حاجی نوری در لؤلؤو مرجان به رد این کتاب ها پرداخته وبه اسطوره سازی وافسانه سازی آن ها اشاره کرده است ازجمله در این کتاب میگوید:" برای شجاعت ابوالفضل نوشتهاند در جنگ صفین (که اصلا شرکت حضرت هم معلوم نیست، اگر شرکت هم کرده یک بچه پانزده ساله بوده) مردی را به هوا انداخت، دیگری را انداخت، نفر بعدی را، تا هشتاد نفر؛ نفر هشتادم را که انداخت، هنوز نفر اول به زمین نیامده بود! بعد اولی که آمد دو نیمش کرد، دومی نیز همچنین تا نفر آخر!."
ه. اعتبار بخشیدن به خواب ها ورؤیا ها: در بسیاری از محافل عاشورا خواب هایی نقل می گردد که با اصل دین وحقیقت در تضاد می باشد مانند خوابی که سکینه در خرابۀ شام می بیند وبعد از بیدار شدن سرپدرش را از عمه اش زینب طلب می کند. وقتی یزید خبرمی شود سرامام حسین را در طبق گذاشته برای دخترش سکینه می فرستد. سکنیه وقتی طبق را می بیند به عمه اش می گوید: من نان نمی خواهم. من پدرم را می خواهم. نمونه ای از این نوع خواب هادر اشعار عاشورایی نیز انعکاس یافته است. به عقیده ای بسیاری از مورخین این گونه خواب ها واقعیت ندارند و در کتب معتبر تاریخی نیز تأیید نشده است. و ازطرفی دروغ بودن آن برای هر عاقلی آشکار می باشد.
و. تحریف تاریخ: تاریخ عاشورا را یکی از تواریخی می خوانند که منبع نقل فراوانی دارد. این تاریخ به وسیله کسانی که جان به سلامت بردند نقل شده است. ازجمله عقبة بن سمعان که وقایع نگار امام حسین(ع) می باشد واز مکه همراه امام بود و در روز عاشوار گرفتار گردید و چون گفت غلامم آزاد گردید. همچنان حمید بن مسلم که از وقایع نگارهای لشکر عمر سعد بود. یکی از حاضرین واقعه، شخص امام زین العابدین علیه السلام است که همه قضایا را نقل کرده است. به این ترتیب نقطه ابهامی در تاریخ کربلا وجود نداشته است اما به مرور زمان به وسیله عده ای از مداحان وشاعران جنبۀ تاریخی خود را ازدست داده به اسطوره و افسانه تبدیل گردیده است. عواملی که در تحریف تاریخ کربلا نقش داشته است می توان این گونه برشمرده:
1) فقر فرهنگی
2) فقر کتاب ومطالعه
3) عدم سیاست گذاری
4) کمبود نقد وپژوهش آسیب شناسانه
5) نگاه دینی- عاطفی
6) هدف - وسیله
ز. کاسبکاری: مجلس تعزیه برای تعدادی به کسب وشغل تبدیل شده است. هرکاسبی سعی می کند تا کالای خوب تر به مشتریانش تحویل نماید. از این رو ناچار به جعل، تحریف وریا روی می آورد.
امام صادق (ع) به ابی النعمان فرمود:
یا اباالنعمان لا تستأکل بنا الناس فلا یزیدک الله بذلک الافقراً.
از راه ما ارتزاق نکن که خداوند بر فقرت خواهد افزود
(سایت دین واندیشه، آسیب شناسی محرم وعاشورا ،سید احمد خاتمی، سه شنبه 17 آذر 1388 ، 20 ذیحجه 1430 )
بخش چهارم
عوامل آسیب های ادبیات عاشورایی وراهکارهای آن
باتوجه به آن چه گذشت روشن گردید که ادبیات عاشورایی درگردابی از آفات و آسیب ها قرار گرفته است. برای درک عوامل این کج رفتاری باید نگاهی به جنبۀ تیوریک قضیه داشته باشیم واز منظر جامعه شناسی به آن نگاه افگنیم. جامعه شناسان در ارتباط به عوامل کج رفتاری دید گاه های مختلفی دارند. ما دراین مقام موضوع را مطابق دو دیدگاه ذیل دنبال می کنیم:
1) نظریه یادگیری اجتماعی سادرلند: سادرلند کج رفتاری را "نتیجۀ یادگیری هنجار ها وارزش های انحرافی به ویژه درچار چوب خرده فرهنگ ها وگروه های همالان"می داند. به نظر وی کج رفتاری حاصل یادگیری و تعامل بادیگران می باشد.
2) نظریۀ کنترل اجتماعی رکلس ونای: این دو اندیشمند علت اصلی کج رفتاری را عدم کنترل اجتماعی ناشی از شرایط خاص قلمداد می کنند.
باتکیه بردیدگاه های فوق عامل اصلی در آسیب های ادبیات عاشورایی را می توان عامل جامعه شناختی دانست چرا که عمدتاً این آسیب ها در جامعه ای امکان بروز می یابد که از لحاظ فرهنگی، اقتصادی، سیاسی واجتماعی در وضعیت ماقبل مدرن قرار گرفته باشد و نتوانسته باشد خود را از قیدوبند سنت های کهن برهاند. جامعۀ افغانستان نیز یک جامعۀ سنتی است و جامعه سنتی به آن جامعه ای اطلاق می گردد که این ویژگی ها را در خود داشته باشد:
1)دارای ساخت اقتصادی ساده است.
2) از لحاظ سازمان اجتماعی، برپایه خویشاوندی وگروه های سنی استوار می باشد.
3) جامعه ای است انعطاف ناپذیر.
4) شناخت افراد از پدیده ها جزیی، تجربی، غیر مرتبط ودور از قواعد نظری است.
5) اسطوره گرایی بنیان های فکری افراد را تشکیل می دهد.
6) تقدس گرایی نگره های اصلی آن را می سازد.
بنابراین برای بازشناسی علت آسیب پذیری ادبیات عاشورایی باید به ریشه های اجتماعی آن توجه صورت گیرد.
از این منظر می توان عامل اصلی آسیب ها را این گونه برشمرد:
الف. حاکمیت منش های اسطوره یی: اسطوره به نظر فریزر،" توجیهات نادرست انسان از پدیده های طبیعی" می باشد. برخی نیز" اسطوره را توده ای از تصورات و اعتقاداتی می دانند که در تضاد آشکار با تجربه های حسی ما" قرار دارند. بعضی هم گفته اند:" اسطوره چیزی جز تقدیس ساده لوحی نژاد بشر نیست." دکتر کمال فولادی می نویسد:" اسطوره ها مجموعه ای از قصه هایی هستند که با استفاده از بیان تصویری واستفاده از استعاره وتمثیل به تجسم پدیده های عالم می پردازند." و از ویژگی هایی چون استفاده از شکل قصه، عنصر تخیل، به کارگیری استعاره و بیان هنری و داشتن مضمون حکمی می باشد.
(فولادی دکتر کمال، تاریخ اندیشه سیاسی غرب از سقراط تا ماکیاولی، چاپ سوم، انتشارامرکز، تهران 1385 ص 21 )
چنان چه یادآور شدیم گرایش به اسطوره در جای جای ادب عاشورایی دیده می شود. مثلاً محتشم کاشانی می سراید:
شاه شهید خود به عزای خود آمده وز نقل وی گریسته بر خویش زار زار
غلمان دریده جامه وحورا گشاده مو اهل بهشت نوحه گری کرده اختیار
با آن که دربهشت نمی باشدآتشی رضوان ز غم نشسته بر آتش هزار
(دیوان محتشم کاشاینی، ص 448 )
ب. نگاه قدسی مآبانه: از آن جایی که جامعه ما یک جامعۀ سنتی است و برپایه دین استوار می باشد، تمام نگره های فردی واجتماعی آن جنبۀ قدسی و الهی پیدا می کند. ادبیات عاشورایی نیز با همین نگرش دینی شکل یافته است. به این شعر توجه نمایید:
بادۀ حقش بکرد مست آن چنان نه سکینه دید و نه اکبر جوان
چشم او برعالم بالابودی نه به سوی گلثوم و لیلابودی
نه بهشت و دوزخ اندر یاد بود غرق عشق قادر حیّ ودود
( واعظ سید عبدالحسین، مجموعۀ تاریخ(اشعار)، چاپ پاکستان، ص 24 )
ج. شفاعت: شفاعت به عنوان یک اصل در عقاید دینی ومذهبی ما مطرح می باشد.این مسألۀ در ادب عاشورایی نیز سرایت کرده و بخشی از آن را به خود اختصاص داده است. چنان چه شاعر می سراید:
یا معزالمذنبین غر ق کباییر گشته ام وز تو در خواهی مرادم درحریم کبریاست
یا شفیع المجرمین جرمم برونست از عدد وزتو مقصودم شفاعت پیش جدت مصطفاست
دارد از درماندگی دست دعا برآسمان وزقبول توست حاصل آنچه او را مدعاست
(دیوان محتشم کاشانی، ص 452 )
د.شهادت وشهید پرستی: شهید وشهادت در جامعۀ ما از ارزش معنوی بالایی برخوردار می باشد. شهادت یک مقام معنوی است که از سوی خداوند به افرادخاصی اعطا می گردد و شهید به عنوان کسی که این مقام معنوی را احراز کرده صاحب کرامت و احترام می باشد. ارتباط شهید باماوراء الطبیعه به او این ویژگی را بخشیده تا برای همیش درجامعه مورد احترام قرار گیرد. اما گاهی این احترام تا آن حد وسعت می یابد و به افراط کشیده می شود که بعد زمینی آن به کلی فراموش می گردد و تنها به جنبۀ آسمانی آن خلاصه می شود. شهادت به عنوان هدف و شهید به عنوان نماد حیات زای جامعه موردتقدیس وپرستش قرار می گیرد؛ مثلا این شعر را بخوانید:
من گدایم گدای حسینم مستحق عطای حسینم
عشق او مایۀ سوز وسازم روی او قبلگاه نمازم
از غلامی او سر فرازم نوکری برسرای حسینم
(فرقانی کوه بیرونی رحمت الله، نغمه های جانسوز، ص 69 )
و.عدم کنترل اجتماعی: یکی از عواملی که باعث کج روی در مسأله عاشورا گردیده است عدم کنترل اجتماعی –چه به صورت رسمی و چه به صورت غیر رسمی، چه از طریق عامل درونی وچه از طریق عامل بیرونی- می باشد. به عبارت دیگر این موضوع به دلیل سابقۀ ذهنی وفرهنگی که به دست آورده خود به یک سنت تبدیل شده است و امروزه جزو فرهنگ دینی محسوب می گردد. لذا کسی هم جرئت آن را ندارد تا در مقابل آن به صورت مستقیم بایستد و ازخود واکنش نشان دهد. اگر چند واکنش های فردی انجام گرفته اما تا وقتی این واکنش ها جنبۀ گروهی به خود نگیرد، تغییر این الگو بعید ازنظر می رسد.
ز. نبود نقد: چنان چه قبلاً نیز گفتیم آسیب شناسی فرهنگ عاشورا کم تر مورد توجه اندیشمندان و نخبگان فکری جامعه قرار گرفته است. شاید دلیل این امر هراس از برخود با گروهی از اجتماع باشد که هیچ گونه انعطافی را درقبال این مسأله ازخود نشان نمی دهند. به همین دلیل کم تر کسی یافت شده است که از بلندگوی عاشورا صدای مخالف خرافه را بلند نماید.
ح. یادگیری اجتماعی: عامل دیگری که در عاشورا وگسترش حوزۀ تبلیغی آن نقش داشته است مسألۀ یادگیری می باشد. یعنی وقتی ما به سابقۀ عاشورا در تاریخ کشور خود نگاه می افگنیم بر این باور می رسیم که این فرهنگ از سرزمین دیگر وارد سرزمین ما گردیده است. عراق به عنوان سرزمینی که حادثۀ عاشورا در آن واقع شده است نخستین مبنع الهام عزاداری ها به شمار می رود وبعد کشور هایی که در کنار آن واقع شده و تأثیرات مذهبی آن را پذیرفته است، نقش بسزایی را در توسعۀ فرهنگ حسینی ایفانموده و ازطریق ادبیات وارد کشور ما گردیده است. البته مهاجرت ها نیز در این میان بی تأثیر نبوده است. به هرصورت یادگیر خود عامل دیگری در این موضوع تلقی می گردد.
راهکارها
برای دور شدن آسیب های فوق از فرهنگ وادب عاشورایی باید به موارد ذیل توجه نمود:
1) مرجع شناسی و مستند سازی تاریخ عاشورا
2) بازشناسی فلسفه قیام عاشوار
3) توجه به مقتضیات زمانی ومکانی عصر حاضر
4) تأسیس نهاد عاشورا پژوهی
5) سیرۀ شناسی اهل بیت(ع)
6) بیرون کردن عاشورا از مساجد وتکایا به مکاتب ومدارس
7- حرفوی ساختن بنیان های معرفتی مکتب عاشورا
8) حمایت از طرح آسیب شناسی فرهنگ عاشورایی
9) بازنگریِ شیوه های آموزشی مداحی، نوحه،مرثیه و روضه خوانی
10) التزام عملی مخاطبین به استفاده از منابع ومأخذ معتبر( توسعۀ اطلاعات) و تقویۀ
روحیۀ مقابله با بدعت ها وخرافات
" محمود جعفری
قوس 1388- کابل "
امشب رد پای ملائک را به مهد می جویم که می دانم که می دانی به دنبالت از عرش به مهد
می آیم و در آستانت ، در کنارضریحت به نماز می ایستیم . 1
آن شب که به آسمان عروج کردیم ، شب مولودت بود و ما با هم پیمان بستیم ، در چنین شبی
به مهد هبوط کنیم و بعد از نیمه شب در آستانت باشیم . 2
می خواهم امشب همره آنان به آستانت بیاییم و قبل از ضیافت آنان ،
ملائک و امام عصر ( عج ) ، ضریحت را با گل های یاس سپید آذین کنم .
تو هم اسم دخت نبی ( ص ) ، تو همره دخت نبی ( ص ) هستی .
دست نیاز به عرش ، تا آن قدر رود که دق الباب کنم .
کلون در خانه ات: من رویای همیشه ی اعصارم که همرهت از دشت های سبزآرزوی
مظلومین آستانت به مهد میآییم که امشب درآستانت جمع اند و می دانم که می دانی سوار سبز
پوش اعصار ( عج ) نیز می آید ،
با من به این ضیافت عشق بیایید ای تشنگان جام الست ...
من رویای تمامی عاشقان خاموش مهدم که هر روز به عرش می روندهستم ؛
رد پایت را می جویم که به کومه ی کوچک دل من فرود آیی .
امشب آسمان دل من نورباران است که به یادت می آیم تا به ابد ، شاید نگاهت به ما
افتد و ما هم به ضیافت آییم .....
******************************************************************************
دل نوشته ای ازرویاپوراحمدگربندی * چهارشنبه 5/6/1393 * 20:35 شب
(( به مناسبت تولد حضرت معصومه ( س ) ))
1-ضریح حضرت معصومه ( س )
2-شهدا
از آن پس زندهگی پُر فراز و نشیب و همیشه در سفر وی آغاز شد. به دیدار مشایخ بسیاری رفت و مجذوب اندیشهی عرفانی شد. چندی در دیاربکر اقامت کرد، در آنجا با دلگرم ترین پذیرایی دربار سلجوقیان روم روبرو شد. درهمآنجا بود که با فخرالدین ماردینی آشنا شد. تصویری که از منش و اندیشهی سهروردی در ذهن ماردینی نقش بست بسیار جالب و گویا است. وی دربارهی سهروردی به دوستان خود میگوید: « نمی دانید که این جوان به چه آتشی میسوزد و با چه شعلهای میدرخشد. در عمر خود کسی را که همانند آن باشد ندیدهام. اما از افراط ِ شور او و از بی احتیاطی او در حفظ زبان خود، نسبت به او بیمناکم. از آن میترسم که این افراط و بی احتیاطی به بهای جاناش تمام شود.» سهروردی به سفر خود ادامه داد از آناطولی به شامات رفت، مناظر زیبای شام وی را مسحور خود کرد. در یکی از سفرهای خود از دمشق به حلب رفت و در آن جا با ملک ظاهر شاه، پسر صلاح الدین ایوبی ملاقات کرد. ملک ظاهر شاه مجذوب حکیم جوان، سهروردی شد و از وی خواست که در دربار وی در حلب ماندگار شود. سهروردی که مسحور و مجذوب مناظر آن دیار شده بود، شادمانه پیشنهاد ملک ظاهر شاه را پذیرفت و در حلب ماند. اما دیری نگذشت که کار بحث و مناظرهی وی با علمای قشری و مجریان شریعت و قضات بالا گرفت. در جامعه و فرهنگی که نهان زیستی و مُهر کردن دهان و دوختن لب، شیوهی تداوم و بقای زتدهگی است؛ بدیهی است آن که اسرار هویدا کند، بر سر دار خواهد رفت. سر سبز سهروردی را نه فقط زبان سرخ، بل عقل سرخ وی بر باد داد. سهروردی سودای حکیم- فرمانروا را در سر میپروراند. سیف الدین آمدی حکایت میکند: « در حلب با سهروردی ملاقات کردم. گفت که مُلک روی زمین به دست من خواهد افتاد. پرسیدماش که از کجا این حرف را میگوید؟ پاسخ داد خواب دیدم مثل این که دارم آب دریا را سر میکشم. گفتم شاید تعبیر خوابی که دیدی چیزی از قبیل شهرت علمی و امثال آن باشد. ولی دیدم که او از اندیشهای که در دلاش جای گرفته است دست بردار نیست.» سهروردی سودای برانداختن نظام دِرم و دینار را در سر میپروراند. شمس الدین تبریزی در این باره به صراحت میگوید: « این شهاب الدین میخواست که این دِرم و دینار بر گیرد که « سبب فتنه است و بریدن دستها و سرها.» معاملت خلق به چیزی دیگر باشد.» هم چنین نباید از یاد بُرد که در آن زمان صلاح الدین ایوبی تازه توانسته بود خاندان فاطمی مصر را، که از مهمترین امیدهای اسلامِ باطنی اسماعیلیه بود در هم بکوبد. و از آنجا که واژهگان سهروردی گاهی بسیارنزدیک به ادبیات اسماعیلیه و فاطمیان بود؛ قضات به راحتی میتوانستند برای وی پروندهی محکمه پسند، بسازند. و چنین بود که علمای جلیل القدرت سهروردی را به جرم الحاد، فساد در دین، دعوی نبوت، مرتد و کافر، مهدورالدم اعلام کردند. و به دستور صلاح الدین ایوبی و به رغم مخالفت های مَلک ظاهر شاه، سرانجام در دوازده هم مرداد ماه سال 570 برابر با 29ژوییه 1191 میلادی، وی را در سن سی و هشت سالهگی در زندان حلب به قتل رساندند.
تقسیم بندی آثار شیخ اشراق
با وجود اینکه مجال تجربهی زندهگی طولانی از سهروردی، توسط حاکمان و عالمان حاکم دریغ شد، اما وی توانست باوجود فرصت اندک آثار بسیاری خلق کند. از سهروردی چهل و نُه اثر به جای مانده است. از این چهل و نُه اثر سیزده جلد آن به فارسی و بقیه به زبان عربی است. پژوهشگران، آثار سهروردی را به شیوههای گوناگون تقسیم بندی کردهاند. نخستین بار لویی ماسینیون آثار سهروردی رابه سه گروه متمایز دسته بندی کرد. ماسینیون آثار سهروردی را به آثار دورهی جوانی( رسالههای عرفانی) آثار نیمهی عمر ( مشایی) و آثار اشراقی تقسیم نمود. این تقسیم بندی با مطالعات بعدی مورد تردید واقع شد. پس از وی هانری کربن، که نقش بسیاری در معرفی سهروردی داشت، آثار وی را به چهار گروه متمایز تقسیم کرد. دکتر سید حسین نصر با بازنگری در آثار سهروردی آثار وی را به پنج گروه تقسیم کرد. سرانجام محسن کدیور با رجوعی دوباره به آثار سهروردی و شروح و تعلیقات آنها و تحقیقات انجام یافته، آثار سهروردی را به شش دسته تقسیم کرد. تقسیمی که به نظر پذیرفتنی تر از سایر تقسیم بندیهای تا کنونی است.
دستهی اول:
آثاری که بهطور ویژه به مبانی فلسفهی اشراق میپردازد. در این دسته تنها میتوان کتاب حکمة الاشراق را جای داد. زیرا این کتاب با تمام آثار سهروردی متفاوت است و در حقیقت سنگ بنای فلسفهی اشراقی وی به حساب میآید. وی در این اثر سیمای تمام عیار فلسفهی تأسیسی خود را جلوهگر میسازد. به گفتهی خود سهروردی، کلید درک اندیشهها و یافتههای او در همین کتاب است.
دستهی دوم:
در این دسته، چهار اثر آموزشی و نظری سهروردی که همهگی به زبان عربی است، قرار میگیرد. این چهار کتاب عبارتاند از: التلویحات، المشارع و المطارحات، المقاومات، اللمحات. در این آثار نخست از فلسفهی مشایی، با خوانش ویژهی سهروردی سخن رفته است. سپس بر این پایه، فلسفهی اشراق مورد بررسی قرار میگیرد. هر چهار کتاب دارای سه بخش منطق، طبیعیات و الهیات است. التلویحات، مهم ترین کتاب در این دسته از آثار سهروردی است. در حقیقت المطارحات به منزلهی شرحی است بر التلویحات، اللمحات در حکم خلاصهی آن است و المقاومات الحاقی است بر التلویحات.
دستهی سوم:
در این دسته، رسالهها و کتابهای فارسی و عربی قرار دارد که درحقیقت درونمایه آنها، خلاصه و یا شرح تفصیلی آثار دستهی اول و دوم است. در این دسته دو رسالهی مهم هیاکل النور و الالواح العمادیه قرار دارد که به زبان عربی نوشته شده است و توسط خود سهروردی به فارسی برگردانیده شده است. رسالهی فی اعتقاد الحکما به زبان عربی و رسالههای پرتونامه و بستان القلوب به زبان فارسی نیز در این دسته جای میگیرد.
دستهی چهارم:
در این دسته، حکایتهای رمزی و داستانهای عرفانی سهروردی قرار دارد. آثاری که به گفتهی جعفر میر صادقی: « با وجود پیچیدهگی و رمزآمیز بودنشان، قبل از هر چیز قصهاند... قصههایی که از نظر خوش ساختی و ایجاز با بهترین نمونههای داستان کوتاه قرن بیستم قابل مقایسهاند. شروع مطلب در هر یک از این قصهها آنچنان استادانه و میخکوب کننده است که حتا نظیر آن را در بهترین داستانهای کوتاه معاصرمان هم بندرت میبینیم.» زبان بیشتر این رسالهها فارسی است و برخی از آنها عبارتاند از: عقل سرخ، صفیر سیمرغ، آواز پَر جبرئیل، لغت موران، فی حالت طفولیت، روزی با جماعت صوفیان، الغربة الغربیه و نیز رسالهی فی المعراج که هنوز منتشر نشده است.
دستهی پنجم:
نوشتهها، ترجمهها، تفسیرها و شرحهایی است که سهروردی به رشتهی تحریر در آورده است. آثاری چون شرح فارسی اشارات بوعلی سینا، ترجمهی رسالة الطیر بوعلی، و از همه مهمتر رسالهی فی حقیقة العشق یا مونس العشاق که برگرفته از رسالهی فی العشق بوعلی سینا است. هم چنین تفسیر چند سوره از قرآن و برخی از احادیث نبوی که تاکنون منتشر نشده است، در این دسته از آثار جای میگیرد.
دستهی ششم:
نیایشها و مناجاتنامههایی که همهگی به زبان عربی است و الواردات و التقدیسات خوانده میشود. این آثار نیز تاکنون منتشر نشده است.
سهروردی کسی است که مکتب فلسفی اشراق را بوجود آورد که بعد از مرگش وسعت یافت. او نظریه خود را در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم ارائه کرد. سهروردی را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب دادهاند. او خود فلسفه اش را حکمت اشراق نامیده بود که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتین آن را aurora conurgens نام نهاده اند. اما این تفکر فلسفه خاص افلاطونی نیست و در آن آرای افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان و زرتشت و هرمس و اسطوره تحوت و آرای نخستین صوفیان مسلمان در هم آمیخته است.
مکتب سهروردی هم فلسفه هست و هم نیست. فلسفه است از این جهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمیداند. عرفان است از این نظر که کشف و شهود و اشراق را شریف ترین و بلندمرتبه ترین مرحله شناخت میشناسد. او به سختی بر ابن سینا می تازد و از کلیات و مثل افلاطون دفاع میکند. بر وجودشناسی ابن سینا ایراد میگیرد که چرا اظهار داشته که در هر شئ موجود، وجود امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری، و برای تحقق محتاج وجود است. در حالی که طبق حکمت اشراق، ماهیت امری حقیقی است و وجود امری اعتباری
نورالانوار
سهروردی وجودشناسی خود را «نورالانوار» نام داده است. همان حقیقت الهی که درجه روشنی آن چشم را کور میکند. نور را نمیتوان با کمک چیز دیگر و نسبت به آن تعریف کرد، زیرا تمام اشیا با نور آشکار میشوند و طبعا باید با نور تعریف شوند. «نورالانوار» یا «نور مطلق» همان وجود مطلق است و تمام موجودات، وجود خود را از این منبع کسب کرده اند و جهان هستی چیزی جز مراتب و درجات گوناگون روشنایی و تاریکی نیست. به همین دلیل سلسله مراتب موجودات بستگی به درجه نزدیکی آن ها با «نورالانوار» دارد، یعنی به میزان درجه «اشراق» و نوری که از نورالانوار به آن ها میرسد.
آثار
فهرست کامل آثار فارسی و عربی شهاب الدین یحیی سهروردی با استفاده از فهرست شهرزوری و مقایسه آن با فهرست (ریتر) در دائرةالمعارف اسلامیه بشرح زیر آمدهاست:
۱- المشارع و المطارحات، در منطق، طبیعیات، الهیات.
۲- التلویحات.
۳- حکمةالاشراق، در دو بخش. بخش نخست، در سه مقاله در منطق، بخش دوم در الهیات در پنج مقاله. (این کتاب مهمترین تألیف سهروردی میباشد و مذهب و مسلک فلسفی او را بخوبی روشن مینماید).
۴- اللمحات، کتاب مختصر و کوچکی در سه فن از حکمت، یعنی: طبیعیات، الهیات و منطق.
۵- الالواح المعادیه، در دانشهای حکمت و اصطلاحات فلسفه.
۶- الهیاکل النوریه، یا هیاکل النور. این کتاب مشتمل بر آراء و نظریههای فلسفی میباشد، بر مسلک و ذوق اشراقی. سهروردی نخست آن را به زبان عربی نگاشته و سپس خود آن را به پارسی ترجمه کردهاست.
۷- المقاومات، رساله مختصری است که سهروردی خود آن را به منزله ذیل یا ملحقات التلویحات قرار دادهاست.
۸- الرمز المومی(رمز مومی) هیچیک از نویسندگانی که آثار و تألیفهای سهروردی را یاد کردهاند، از این کتاب نامی نبردهاند، جز شهروزی که آن را در فهرست سهروردی آوردهاست.
۹- المبدء والمعاد. این کتاب به زبان پارسی است، و کسی جز شهرزوری از آن یاد نکردهاست.
۱۰- بستان القلوب، کتاب مختصری است در حکمت، سهروردی آن را برای گروهی از یاران و پیروان مکتب خود به زبان پارسی در اصفهان نگاشتهاست.
۱۱- طوراق الانوار، این کتاب را شهرزوری یاد کرده، ولی ریتر از آن نام نبردهاست.
۱۲- التنقیحات فی الاصول، این کتاب در فهرست شهرزوری آمده ولی ریتر از قلم انداختهاست.
۱۳- کلمةالتصوف. شهرزوری این کتاب را با این نام در فهرست خود آورده، و ریتر آنرا بنام (مقامات الصوفیه) یاد کردهاست.
۱۴- البارقات الالهیة، شهرزوری این را در فهرست خود آورده و ریتر از آن نام نبردهاست.
۱۵- النفحات المساویة، شهرزوری در فهرست خود یاد کرده و ریتر نام آن را نیاورده.
۱۶- لوامع الانوار.
۱۷- الرقم القدسی.
۱۸- اعتقاد الحکما.
۱۹- کتاب الصبر. نام این چهار کتاب اخیر در فهرست شهرزوری آمده و در فهرست ریتر دیده نمیشود.
۲۰- رسالة العشق، شهرزوری این کتاب را بدین نام آوردهاست، ولی ریتر آنرا بنام «مونس العشاق» یاد کردهاست. این کتاب به زبان فارسی است.
۲۱- رساله در حالة طفولیت، این رساله به زبان فارسی است. شهرزوری آنرا یاد کرده و ریتر آنرا نیاوردهاست.
۲۳- رساله روزی با جماعت صوفیان، این رساله نیز به زبان پارسی است. در فهرست شهرزوری آمده و از ریتر دیده نمیشود.
۲۴- رساله عقل، این نیز به زبان پارسی است، در فهرست شهرروزی آمده، و در فهرست ریتر دیده نمیشود.
۲۵- شرح رساله «آواز پر جبرئیل» این رساله هم به زبان پارسی است.
۲۶- رساله پرتو نامه، مختصری در حکمت به زبان پارسی است، سهروردی در آن به شرح بعضی اصطلاحات فلسفی پرداختهاست.
۲۷- رساله لغت موران، داستانهائی است، رمزی که سهروردی آن را به زبان پارسی نگاشتهاست.
۲۸- رساله غربةالغربیة، شهرزوری این را به همین نام یاد کردهاست، اما ریتر آنرا بنام (الغربةالغربیة) آوردهاست. داستانی است که سهروردی آن را به رمز به عربی نگاشته و در نگارش آن از رساله (حی بن یقطان) این سینا مایه گرفته، و یا بر آن منوال نگاشتهاست.
۲۹- رساله صفیر سیمرغ، که به پارسی است.
۳۰- رسالةالطیر، شهرزوری نام این رساله را چنین نگاشته، ولی ریتر نام آنرا (ترجمه رساله طیر) نوشتهاست. این رساله ترجمه پارسی رسالةالطیر ابن سینا میباشد که سهروردی خود نگاشتهاست.
۳۱- رساله تفسیر آیات «من کتاب الله و خبر عن رسول الله». این رساله را شهرزوری یاد کرده و ریتر از آن نام نبردهاست.
۳۲- التسبیحات و دعوات الکواکب. شهرزوری این کتاب را بهمین نام در فهرست خود آورده، اما در فهرست ریتر کتابی بدین نام نیامدهاست. ریتر مجموعه رسالهها و نوشتهها و نوشتههای سهروردی را که در این نوع بوده، یکجا تحت عنوان (الواردات و التقدیسات) در فهرست خود آوردهاست و احتمال داده میشود که کتاب التسبیحات.... نیز جزء مجموعه مزبور باشد.
۳۳- ادعیة متفرقه. در فهرست شهرزوری آمدهاست.
۳۴- الدعوة الشمسیة. شهرزوری از این کتاب یاد کردهاست.
۳۵- السراج الوهاج. شهرزوری این کتاب را در فهرست خود آوردهاست، اما خودش درباره صحت نسبت این کتاب به سهروردی تردید نمودهاست، زیرا میگوید: (والاظهر انه لیس له) درست تر آنست که این کتاب از او نباشد.
۳۶- الواردات الالهیة بتحیرات الکواکب و تسبیحاتها. این کتاب تنها در فهرست شهرزوری آمدهاست.
۳۷- مکاتبات الی الملوک و المشایخ، این را نیز شهرزوری نام بردهاست.
۳۸- کتاب فی السیمیاء. این کتابها را شهرزوری نام برده، اما نامهای ویژه آنها را تعیین نکرده و نوشتهاست این کتابها به سهروردی منسوب میباشد.
۳۹- الالواح، این کتاب را شهرزوری یک بار (شماره ۵) در فهرست خود یاد کرده که به زبان عربی است و اکنون بار دوم در اینجا آوردهاست که به زبان پارسی است. (سهروردی خود این کتاب را به هر دو زبان نگاشته، یا به یک زبان نگاشته و سپس به زبان دیگر ترجمه کردهاست).
۴۰- تسبیحات العقول و النفوس والعناصر. تنها در فهرست شهرزوری آمدهاست.
۴۱- الهیاکل. این کتاب را شهرزوری در فهرست خود یکبار بنام (هیاکل النور) یاد کرده و میگوید به زبان عربی است و بار دیگر به عنوان الهیاکل آوردهاست و میگوید به زبان پارسی است. این را نیز سهروردی خود به هر دو زبان پارسی و عربی نگاشتهاست.
۴۲- شرح الاشارات. پارسی است. تنها در فهرست شهرزوری آمدهاست.
۴۳- کشف الغطاء لاخوان الصفا. این کتاب در فهرست ریتر آمده و در شهرزوری مذکور نمیباشد.
۴۴- الکلمات الذوقیه و النکات الشوقیه، یا «رسالةالابراج» این کتاب نیز تنها در فهرست ریتر آمدهاست.
۴۵- رساله (این رساله عنوان ندارد) تنها در فهرست ریتر آمدهاست. ریتر نوشتهاست: موضوعهائی که در این رساله از آنها بحث شده، عبارت است از جسم، حرکت، ربوبیة(الهی)معاد، وحی و الهام.
۴۶- مختصر کوچکی در حکمت: شهرزوری این را یاد نکرده، ولی در فهرست ریتر آمدهاست، و میگوید: سهروردی در این رساله از فنون سه گانه حکمت یعنی منطق، طبیعیات و الهیات بحث میکند.
۴۷- شهرزوری و ریتر منظومههای کوتاه و بلند عربی از سهروردی نقل کردهاند که در موضوعهای فلسفی و اخلاقی یا عرفانی میباشد، نظیر قصیده عربی مشهور ابن سینا: سقطت الیک من.... که مطلع یکی از آنها این بیت میباشد.
ابداً تحن الیکم الارواح - و وصالکم ریحانها والروح
5-3-2-ایستادگی در صحنه مقاومت
4-3-3-عشق به وطن
4-3-4-توجّه به هم نوعان و هم وطنان
5- نتیجه
4- جلوه های کرامت نفس در شعر شهید علی فوده
4-1-بلال حبشی
5-2-عروه بن الورد
4-3-یاران مقاومت
4-3-1-شهادت
2- نگاهی به زندگی شهید علی فوده
علی یوسف احمد فوده در سال 1946م در روستای «قنیر»، از توابع شهر حیفاء، به دنیا آمد. دو ساله بود که اسرائیل از طرف سازمان ملل متّحد به رسمیّت شناخته شد. از همان زمان به بعد، زندگی آوارگی و فقر و تنگدستی را تجربه کرد و این احساس تا سن سی و شش سالگی، یعنی زمان شهادتش، با او همراه بود.
آوارگی تنها مصیبت شاعر در دوران کودکی اش نبود؛ از زمانی که مادرش را از دست داد، اندوهش دو چندان شد و از همان ابتدای کودکی، دو واژه ی مادر و وطن، احساس غربت و تنهایی را برای او ترسیم کرد که بعدها این دو واژه در همه جای شعرش حضور داشت.
علی فوده پس از شکشت سال 1948م، با خانواده اش به کرانه ی باختری رود اردن رفت و تا پیش از مصیبت سال 1967م، در آنجا به سر برد؛ سپس با خانواده اش به اردوگاه «نورشمتن» در نزدیکی «طولکرم» رفت. دوران ابتدایی و دبیرستان را در طولکرم گذراند؛ سپس در سال 1966م، از تربیت معلّم «حوّاره» دانش آموخته شد.
زندگی علمی خود را با تدریس در مدرسه ی «أمّ عبهره» در ناعور آغاز کرد و به مدت چهار سال در آنجا ماند. به نظر می رسد در این فاصله زمانی بودکه توانست مجموعه شعر خود را با عنوان «فلسطینی کحدّ السیف» در سال 1969م، چاپ و منتشر کند.
قصیده ی «یا بلادی» در همان مجموعه، دلیل روشنی بر این گفته است. شاید آن قصیده را برای هم کلاسی های خود سروده است. این قصیده نیز در قسمت «نامه های معلّمان» در مجلّه ی «رساله المکتبه التربویه الثقافیه» در سال 1969م به چاپ رسید. این تأییدی بر این ادعاست که شاعر تا سال چاپ قصیده اش در مجلّه مذکور هنوز معروف نبوده است.
علی فوده تا سال 1976م، به عنوان معلّم در «جبل النظیف» و شهرهای دیگر عمّان به سر برد و در سال 1973م، به انجمن نویسندگان اردنی پیوست. دوره ی زندگی شاعر در عمّان، دوره ی پختگی و بروز تجربه ی شعری و پربارترین دوره ی زندگی اوست. این تجربه ی عمیق او را می توان در مجموعه ی «فلسطینی کحدّ السیف» و مجموعه ی «قصائد من عیون امرأه» یافت.
علی فوده در سال 1976م به بغداد رفت و در آنجا برخی از قصاید مجموعه ی «منشورات سرّیه للشعب» را سرود؛ سپس برای زمان کوتاهی به کویت رفت و در همان سال به بیروت بازگشت تا به صفوف رزمندگان مقاومت فلسطین بپیوندد امّا به دلیل شخصیّت منحصر به فردی که داشت، به کارگروهی متمایل نشد و در مبارزه، راه صعالیک را در پیش گرفت و در این راه، مدّت زمانی زندان را به جان خرید.
در سال 1981م، مجله ی «الرصیف» را با همکاری برخی از دوستانش منتشر کرد. سومین مجله ی شعری او با عنوان «عِواء الذئب» در بیروت در سال 1977م منتشر شد و درسال 1979م، تنها رمانش را با عنوان «الفلسطینی الطیب» به چاپ رساند و چهارمین مجموعه شعرش را با عنوان «الغجری» و آخرین مجموعه ی شعری اش را در 1982م با عنوان «منشورات سریه ی للشعب» منتشر ساخت.
صبح روز دهم ماه تموز سال 1982م، علی فوده مجله ی «الرصیف» را در سنگرها بین رزمندگان پخش می کرد. در این هنگام، ارتش اسرائیل بیروت را به گلوله بست و خمپاره ای نزدیک او منفجر شد و ترکشی از آن به گردنش اصابت کرد. در میان دوستانش شایع شد که علی فوده شهید شده است و یاسر عرفات دستور داد خیمه ای برای عزادارایش برپا کنند.
آنگاه که به هوش آمد برایش روشن شد که چقدر دوستانش، حتّی کسانی که در زندگی با او مخالفت می کردند، او را دوست دارند. شاعر پس از چند روز بر اثر همان جراحت ها در روز هفتم آگوست سال 1982م، دار فانی را وداع گفت.
«الیاس خوری» داستان شهادت علی فوده را در رمان «باب الشّمس» به تصویرکشیده است تا به اختلاف نظرها درباره چگونگی شهادت این شاعر پایان دهد. این داستان از زبان قهرمان آن که در محلّ شهادت علی فوده حاضر بوده، بیان شده است.(ر.ک: ابراهیم خلیل، 2005: 81-76 و www.alifodeh.com)
3- علی فوده در عرصه ی مقاومت
عقربه جهت گیری عواطف و احساسات انسان به طور طبیعی و فطری به سوی هدف متعالی در حرکت است و آنچه را که به طور حقیقی می خواهد، مطلق محض است، «انسان عاشق کمال مطلق است و عاشق چیز دیگری نیست، یعنی عاشق ذات حق است.»(مطهری، 1385: 81) و انسان موجودی است که خواسته یا ناخواسته در معرض حوادث طبیعی و عوامل اجتماعی، سیاسی، عقیدتی و مشکلات و دشواری ها و درد و رنج های ناشی از آن قرار می گیرد. برای مقابله با آن دشواری ها و آسیب ناپذیری لازم است به سلاح هایی مسلّح و به ابزارهایی مجهّز شود تا بتواند از یک سو، خویشتن خویش را حفظ کند و از دیگر سو عوامل مثبت، یعنی خیر و نیکی را به سوی خود جلب و عوامل زیان آور را دفع کند. ابتدا لازم است برای نفس خویش ارزش قائل شود و آن را عزیز دارد تا بتواند در مقابل گزند حوادث مقاومت نشان دهد و موفق شود. ابزارهای مقاومت در مقابل حوادث دو دسته است: ابزارهای بیرونی و ابزارهای درونی.
مهم ترین ابزار درونی، نفس با عزّت و با کرامت است و از جمله ابزارهای بیرونی هنر و شعر است که عرصه ای اثرگذار و جذّاب است و شخص می تواند پس از تجهیز خویش موجی از مقاومت را در درون دیگران نیز برانگیزد و کسانی که از او تأثیر می پذیرند، خودشان عواملی اثرگذار شوند و جوامع بشری را یک پارچه، اهل مقاومت نمایند.
علی فوده با داشتن اراده ی استوار که از درد طلب و یقظه (خودآگاهی) ناشی شده است، در برابر جور و جفا و تهدید دو راه پیش روی خود داشته است: یکی تن به ذلّت دادن، دوّم مقاومت.
بی تردید آن گاه که راه مقاومت را برگزید، به دنبال ابزار مقاومت می گردد. پیداست که اولویت با ابزار درونی است زیرا سلاح برنده و مدرن، حتّی شعر و هنر با تمام اثرگذاریش، در دستان شخص ذلیل و ترسو، بی خاصیّت است. بسیاری از شاعران عرصه ی مقاومت، افتخارات رزمندگان را با هنر خویش به تصویر کشیده اند و بعضی ممکن است با شعر سرایی در عرصه ی مقاومت، برج عاجی شده باشند ولی علی فوده، غایت متعالی انسان را فراموش نکرده و خود در عرصه ی مقاومت وارد شده و شاهدی در همه ی سنگرهاست.
علی فوده هنر شعر خود را با حضور در سنگرها و صف رزمندگان، آشتی داده و از همه مهم تر با همه فروتنی و بی اعتنایی تمام، جهت شناخته شدن خویش هیچ گامی برنداشته است.
از میان ویژگی های انسانی شاعر، آنچه که بیشتر نظر انسان را جلب می کند و در تکوین شخصیّت او بیشتر مؤثر بوده است، کرامت نفس است و این ویژگی است که در اراده او را استوار ساخته است. علی فوده وقتی مشاهده کرد که بر اثر هجوم تجاوزگران، همه چیز از جمله انسانیّت انسان به خطر افتاده است، با حفظِ کرامتِ نفسِ خودساخته و ابزار شعر و هنر، در سنگرها حضور یافت و تا آخرین لحظه ی زندگی از کرامت و عزّت نفس خویشتن و هم وطنان و عقاید مقدّس خویش دفاع کرد.
جهت پرهیز از طولانی شدن سخن، پس از اشاره گذرا به مفهوم کرامت نفس، تنها سه قصیده از دیوان علی فوده مورد بررسی قرار گرفته است. برای نشان دادن جلوه های کرامت نفس، پس از بررسی اشعار باقی مانده از شاعر، سه قصیده مربوط به بلال حبشی، عروه بن الورد و هفده تن از یاران مقاومتش با عنوان «مطلوب رأسی»، مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است.
منبع : دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنرکرمان-نشریه ادبیات پایداری-سال دوم شماره 3 و 4.
چشمانت چونان خاری در قلبم فرو می روند
آزاردهنده اما مسحور کننده
حافظ چشمانت از بادهای بیابانم
چشمانت را از پوست شب و درد گذر می دهم
زخم، هزاران اختر روشن به دل دارد
حال من، آینده آنهاست
ای عزیزتر از جانم!
چشمم به تو که می افتد
فراموش می کنم که روزگاری در پشت همین درها انتظار می کشیدیم
حرفهایت، آوازم بود
تلاش کردم که دوباره بخوانم شان
آه ... اما ...
زمستان بیتوته کرد بر لبانم
حرفهایت چونان پرستو، به پرواز درآمده، سفر کردند
در آستانه زمستان، وجود من
در پیات راهی دوردست شد
آینه ها شکست
غم پوست ترکاند
ترکش های صدا جمع می کردیم
اما فقط سوگواری از بهر وطن را آموختیم
بیا بار دیگر بنا کنیم آن را
بر تارهای سازهای مان
بر بلندای مصیبت مان
بیا بازی کنیم
هفت سنگ های شکسته مان را
من اما فراموش کردم
تو را
که صدایت را نشناختم؛
من اما فراموش کردم
که مقصد تو بود یا سکوت من
که کمر به قتل ساز بست
در آخرین دیدار به بندرگاه
مسافری بود بی کس و تنها
بدون هیچ چیز
بسوی تو دویدم همچون یتیمی؛
از پدران مان بپرسیم:
چگونه می شود که شکوفه زار را تبعید کرد
به یک زندان، به تبعیدگاه و یا بندر؟
و آیا هنوز باقی است
به رغم سفر، به رغم نمکزار، به رغم شورندگی
به رنگ سبز، این یگانه شکوفه زار؟
به دفتر خاطراتم می نویسم
که پرتقال را دوست دارم و از بندرگاه متنفرم.
دوباره می نویسم:
در بندرگاه ایستاده ام
زمستان سخت می بارد
فقط پوست پرتقال برای مان مانده است،
در قفای من
کویر است و بیابان.
در کوهستان های خارآلود دیدمت
شبان بی رمه در گریز
و در میان خرابه ها
باغ و گلستانم شدی؛
غریبه ای بودم
به در زدم، قلبم ...
قلبم نواخته شد ..
درب، پنجره، سیمان و
سنگ
بلند شو مرد، بایست.
.....................
..................
سوگند می خورم
که از مژگانت
چارقدی بسازم
و روی آن بنویسم
شعری از چشمانت
به روی آن خواهم نوشت
ای عزیزتر از شهدا و نوازشها! این چنین:
"بانویم فلسطینی بود و فلسطینی مانده است!"
من درها را به استقبال طوفان شکستم
بانوی پاک من، ای گندم وفادار!
فلسطینیان چشم تو هستند
فلسطینیان نام تو هستند
رویا و نگرانی تو هستند
زخم تو، پای تو، شکل تو هستند
کلام وسکوتات
صدای تو
فلسطینیان در زندگی و مرگ تو جاری هستند؛
تو را در کتاب هایم نگاه می دارم
ای آتش شعرهایم!
شعر مقاومت فلسطین تصویرگر تاریخ انقلاب فلسطین است و در این عرصه، شاعرانی متعهّد و پاکباز پا به عرصه ی مقاومت گذاشته و در ذوق و هنر خویش را در راه مبارزه با متجاوزان و دفاع از حق به کار گرفته اند.
علی فوده از شاعرانی است که با حضور در سنگرهای مقاومت و با استفاده از قریحه و هنر شاعری خویش برای حفظ کرامت نفس و دفاع از آرمان فلسطین به پا خاسته ولی آنچنان که شایسته ی اوست معرفی نشده و محتوای اشعارش مورد بررسی و کنکاش قرار نگرفته است.
کرامت نفس از جمله ویژگی هایی است که در شعر علی فوده نمود بیشتری دارد و صفاتی چون شکیبایی، صداقت، پایداری و ایثار را به دنبال داشته و در تکوین شخصیّت او مؤثّر بوده و در موفّقیّتش در عرصه ی مقاومت تأثیرگذار بوده است.
در این مقاله پس از اشاره ای گذرا به ادبیّات مقاومت فلسطین و زندگی شاعر و ظهور او در عرصه ی مقاومت، جلوه های کرامت نفس در شعر شاعر بررسی و تحلیل شده و این نتیجه به دست آمده است که شاعر برای آگاه ساختن مخاطب نسبت به اهمیّت کرامت نفس در راه مقاومت، نقاب شخصیت هایی را به چهره زده است که در تاریخ به این صفت معروف هستند؛ از مهم ترین این شخصیّت ها از بلال حبشی، عروه بن الورود، و هفده تن از یاران مقاومت ذکر شده است.
مقدّمه
ادبیّاتی که در پی آرمان فلسطین پدید آمد و صورت و معنای خود را از مفاهیم و اصطلاحات برخاسته از آن کسب نمود، به عنوان ادبیّات مقاومت فلسطین شناخته شده و به ادبیّات عربی و ادبیّات جهان معرفی شده است؛ بنابراین شعر مقاومت فلسطین شعری است که پس از آرمان فلسطین، همگام و همراه مردم گام برداشت و به نوعی تاریخ انقلاب فلسطین را به تصویر کشید.
در این میان ادیبانی پا به عرصه ی وجود گذاشتند که با عزمی استوار و با قلم هنرمندانه و شیوای خویش به این جریان کمک کردند. یکی از این ادیبان علی فوده است که پنج مجموعه شعری و یک رمان و مجموعه های وسیعی از قصیده های و نوشته های پراکنده از خود به جا گذاشته است که این مجموعه ها و نوشته های پراکنده در مجله ی «الرصیف» منتشر شده است و در یادداشت های دست نویس او وجود دارد.
تاکنون شعر علی فوده به طور ویژه وارد ادبیّات مقاومت نشده است و بیشترین توجّه به این شاعر، تنها نوشته ها و سخنرانی هایی است که دوستان و خویشاوندانش درباره ی شهادتش انجام داده اند.
از نمونه های بی توجّهی به این شاعر شهید، این است که در کتاب «موسوعه الأدب الفلسطینی» که توسط «سلمی خضراء الجیوسی» به عربی و انگلیسی نگارش یافته، نامی از این شاعر نیامده است و این در حالی است که در این کتاب به شاعرانی اشاره شده است که از شهرت کمتری برخوردارند. هم چنین در مجموعه «قاموس الأدب العربی الحدیث» تألیف «حمدی سکوت»، سخنی از این شاعر به میان نیامده و تنها در کتاب «معجم البابطین لشعراء العربیه فی القرنین التاسع عشر و العشرون» در سه صفحه و ذکر نمونه ی شعری او پرداخته شده است.(هیأه المعجم، 2008م: 711-709)
نکته ی دیگر در ضرورت این پژوهش، این است که چنین شاعرانی که جان خود را در راه مقاومت از دست داده اند، شایسته است که در حاشیه قرار نگیرند و به نسل جدید معرفی شوند و عواملی که سبب جاودان ماندن این شاعران شده، بررسی شود و جایگاه واقعی شاعر و نویسنده ای که خود در مسیر ترویج فرهنگ مقاومت حرکت کرده و در میان سنگرها به شهادت رسیده است، به نسل امروز معرفی شود.
این پژوهش به دنبال دست یابی به این هدف هاست:
الف: معرفی علی فوده به عنوان شاعر شهید و ناشناخته در عرصه ی ادبیّات مقاومت فلسطین.
ب: اثبات این نکته که در عرصه ی مقاومت، ابزارهای درونی مقدّم بر ابزارهای بیرونی اند.
ج: تبیین جلوه های کرامت نفس در شعر شاعر که از ابزارهای درونی است.
روش پژوهش در این نوشتار تحلیلی و توصیفی است؛ به این ترتیب که پس از نگاهی کوتاه به ادبیّات مقاومت فلسطین و زندگی و شعر شاعر در عرصه ی مقاومت به بررسی جلوه های کرامت نفس در شعر او پرداخته و سپس به مهم ترین نتایج پژوهش در قسمت نتیجه گیری اشاره شده است.
چنان که اشاره رفت، تاکنون پژوهشی در خور در زمینه ی شعر و اندیشه های شهید علی فوده انجام نشده است. تنها کتابی را که می توان در این زمینه به آن اشاره کرد کتاب «مرایا التذوّق الأدبی، دراسات و شهادات»(2005م)، نوشته مجموعه ای از نویسندگان است که در آن توسط «خلیل ابراهیم»، مقاله ای در مورد زندگی و شعر شاعر نوشته است و اشارات داره الفنون و مؤسسه ی خالد شومان در اردن آن را به چاپ رسانده است.
این پژوهش در پی پاسخگویی به این پرسش است که کدام ویژگی از ویژگی های شهید علی فوده در تکوین شخصیّت وی به عنوان شاعر مقاومت، بیشتر مؤثر بوده است؟ پیش از پاسخ گفتن به این پرسش، لازم است که ابتدا به این دو پرسش پاسخ گفته شود:
- چرا علی فوده در عرصه ی مقاومت تأثیرگذار بوده است؟
- علی فوده با چه ابزارهایی به این درجه از تأثیرگذاری رسیده است؟
1- ادبیّات مقاومت فلسطین
پژوهشگران حوزه ی ادبیّات مقاومت، تاکنون در مورد چگونگی ادبیّات مقاومت و مراحل پیدایش و تکوین و تکامل آن در دوره های مختلف و فراز و فرودها و تحوّلاتی که بر جوامع گوناگون گذشته است، مطالبی نوشته و سخنانی بر زبان آورده اند.
بر اساس همه ی نوشته ها و گفتارها، ادبیّات مقاومت مطابق ویژگی های تاریخی و اجتماعی و سیاسی هر دوره و برهه ی زمانی و مطابق با شرایط و احوال همان زمان، در قالب های گوناگون شعر و نثر جلوه گر شده است؛ گاه در قالب ادبیّات اعتراضی، افشاگر و هشداردهنده و گاهی در قالب ادبیّات عرفانی و صوفیانه یا ادبیّات سوگ و مرثیه خود را نشان داده است.
نخستین نمودهای مقاومت انسان در ادبیّات را می توان در اسطوره ها و حماسه های ادبی دید چنان که در ادبیّات یونان باستان، مفهوم اسطوره با جنگ خدایان با قهرمانان یا مصائب و سختی هایی که در برابر اقوام کهن گذشته است، گره خورده است.(داد، 1383: 34)
آنگاه که به ادب عربی بنگریم، در می یابیم که عنصر مقاومت در شعر و نثر همه دوره ها با شرایط ویژه ی هر دوره نمایانگر است. بسیاری از ادیبان در هر زمان، مطابق گونه های متفاوت ستم و تجاوز و بیداد، اظهار وجود کرده و واکنش مناسب خویش را در قالب شعر و نثر هنرمندانه ریخته و به جامعه عرضه داشته اند و نه تنها با سلاح ادب در برابر موانع باز دارنده مقاومت کرده اند
بلکه انسان های جامعه ی خویش را به مقاومت دعوت نموده و روح هوشیاری و دلیری و سرسختی را در وجودشان دمیده و آنان را به حرکت و پویایی و جهت گیری مناسب و مبارزه فرا خوانده اند.
«ادبیّات مقاومت در ادبیّات عربی نیز در دوره های مختلف جلب توجّه می کند. در دوره ی جاهلی، به دلیل نزاعات قبیله ای و قومی، ادبیّات مقاومت وجود داشته است، شعر شعرای صعالیک همچون عنتره، عروه ابن الورود و شنفری نمایشگر همین نوع ادبی است.
در نزاع های قبیله ای، شعر حماسی عمرو بن کلثوم، نمونه ی دیگر آن است و البتّه در دوره های بعد از عصر جاهلی، به فراخور مقتضیات زمان و احوال سیاسی و اجتماعی حاکم بر آن دوره هم، شعر و ادب مقاومت به گونه های مختلفی در شعر و ادب عربی خود را به نمایش می گذارد. این مطلب در دوره های مختلف صدر اسلام، اموی، عباسی، انحطاط و به ویژه در دوره معاصر فراوان به چشم می خورد.»(محسنی نیا، 1388: 144)
پدیده ادبیّات پایداری در دوره ی معاصر، گسترده تر از دوره های پیشین است و بخش عمده ی نمود مقاومت در این دوره، مربوط به انقلاب هایی است که ملّت های زیر ستم در برابر استعمارگران و اشغالگران، جهت کسب استقلال و رهایی از ستم و بیداد داشته اند.
از نمونه های بارز آن می توان به انقلاب مردم لیبی در برابر استعمار ایتالیا، انقلاب مردم الجزایر در برابر استعمار فرانسه، پایمردی مردم مصر در انقلاب عرابی پاشا علیه ترکان عثمانی، جنبش جمال عبدالناصر در نبرد با اسرائیل، انقلاب مردم عراق در سال 1920 علیه استبداد به رهبری علمای شیعه و انقلاب مردم فلسطین در برابر اسرائیل که مهم ترین بخش ادبیّات مقاومت در دوره ی معاصر است، اشاره کرد.(ر.ک: همان)
با توجّه به مفهوم انقلاب فلسطین و ریشه های تاریخی قیام مردم آن سرزمین، ادبیّاتی را که در خدمت این حرکت و در راستای تحقّق آرمان های آن بوده است، ادبیّات مقاومت فلسطین نامیده می شود.
این ادبیّات دردها و مبارزات توده ای ستم دیده را به تصویر کشیده و افق های تازه ای را در عرصه ی ادبیّات گشوده و مفهوم جدیدی از مقاومت را مطرح ساخته است.
بنابر آنچه گفته شد، «ادبیّات مقاومت فلسطین»، به آثاری اطلاق می شود که نقش روشنگری و هدایت مبارزان را به سوی میدان جنگ و پایداری ایفا کرده است و در برانگیختن ملّت فلسطین به پایداری نقش بسزایی داشته است. هرجا از ادبیّات مقاومت عربی در دوره ی معاصر سخن به میان آید، نام آرمان فلسطین می درخشد.«نبض شعر عرب امروز با مسئله فلسطین می تپد. شاید نتوان شاعری یافت که در کشورهای عربی شعر بگوید و موضوع بخشی از شعرهایش را فلسطین تشکیل ندهد.»(شفیعی کدکنی، 1380: 250)
پس از سال 1948م و ایجاد دولت غاصب اسرائیل، زندگی مردم فلسطین به تباهی کشیده شد و این تراژدی، موضوع ادبیّات فلسطین گردید. پس از شکست ژوئن سال 1967م، شعر مقاومت فلسطین موضوع بسیاری از پژوهش ها قرار گرفت. «ناقدان معاصر عرب بر این باورند که مهم ترین بازده ادبی جنگ اعراب و اسرائیل، پیدایش ادبیّات مقاومت فلسطین است.
در سال 1966م، غسّان کنفانی، رمان نویس معروف، کتاب «أدب المقاومه فی فلسطین المحتلّه» را منتشر کرد و ادبیّات مقاومت را به خوانندگان داخل و خارج فلسطین معرفی کرد.»(کیانی، 1388: 131)
ملّت فلسطین با تمام توش و توان در مقابل اشغالگری اسرائیل ایستادگی کرد و برای حفظ منزلت و میراث فرهنگی خود از همه ی راه ها و ابزارهای موجود و امکانات مختلف بهره برد. شعر بهترین و اثرگذارترین ابزاری بود که می توانست در تداوم پایداری، بیداری اذهان، برانگیختن احساسات، بسیج کردن نیروها، منظّم و فشرده ساختن صفوف مبارزان و فراخوانی مردم جهان به هم دردی، مؤثّر باشد و به عنوان بزرگ ترین وسیله ی تبلیغات و فرهنگ سازی، مورد استفاده قرار گیرد؛ بنابراین شعر مقاومت، شعر تعهّد و رسالت و شعر مبارزه و در صحنه ماندن است، شعر عشق به آرمان ها و شعر شعور و شعر وطن دوستی و نوع دوستی است. این گونه شعر از سویی شرارت ها و ستم تجاوزگران را به تصویر می کشد و از دیگر سو، حس پایداری را بر می انگیزد.
حسام الخطیب ادبیات فلسطین را به چهار دوره ی زمانی تقسیم می کند:
- دوره نخست: از اواخر سده ی نوزدهم میلادی تا اوایل سده ی بیستم.
- دوره ی دوم: اوایل سده ی بیستم تا شکست 1948م.
- دوره سوم: از 1948 تا دهه ی شصت قرن بیستم.
- دوره چهارم: دوره ی انتفاضه و بازگشت به خودآگاهی؛ یعنی از اواسط دهه ی شصت قرن بیستم تا زمان حاضر.(الخطیب، 2002: 175)
ادبیّات مقاومت فلسطین در نیمه ی دوم دهه ی شصت قرن بیستم، شاهد شاعرانی چون محمود درویش، سمیح القاسم، توفیق زیاد و مانند آنان است که بعد از سال 1948م در عرصه ی مقاومت فلسطین شعر سروده اند و بسیاری از شاعرانی که خود در شمار مبارزان و ستم ستیزان بوده و نیز شعر مقاومت سروده اند، کمتر مورد توجّه قرار گرفته اند.
شهید علی فوده، شاعر مبارز فلسطینی، از جمله ی آن شاعران است که هدف اصلی او فلسطین و مقاومت فلسطین است. او از یک سو به عنوان مبارزی در سنگر مجاهدان است و از دیگر سو، شاعر چیره دستی است که همه ی ذوق و هنر خویش را در راه آرمان فلسطین در طبق اخلاص نهاده است.
با دقّت و ژرف نگری در مجموعه های شعری علی فوده در می یابیم که اشعار مقاومت او از نظر ویژگی و اسلوب و محتوا، یادآور اشعار شاعرانی چون سمیح القاسم، محمود درویش، توفیق زیاد و دیگران است و او شاعری اثرگذار در پیشبرد شعر مقاومت فلسطین است.
علی فوده مجموعه شعر خود را با عنوان «فلسطینی کحدّ السیف»، به فلسطین و کسانی که در سرزمین خویش مانده اند و وطن را رها نکرده اند، تقدیم می کند و با صراحت می گوید:
إلی مَن عشقوا الترابَ فظلّوا هناک... فی هیفا و یافا، فی القدس و نابلس، فی قنّیر و دیریاسین.
ظلّوا مع الأشجار و الریح و البحر، ظلّوا یقاومونَ
إلی هؤلاء النّاس أهدی قصائدی
به آنان که به خاک (فلسطین) عشق ورزیدند و همواره آنجایند...در هیفا، یافا، قدس، نابلس، قنیر و دیریاسین.
همواره با درختان و باد و دریا همدمند... پیوسته مقاومت می کنند...
اشعارم را به چنین مردمی هدیه می کنم.
سلاح علی فوده در عرصه ی مقاومت تنها کلمه نیست بلکه او با تمام وجود در راه مبارزه پیش رفته تا جایی که همه ی هستی اش را در راه آرمان فلسطین فدا کرده و به درجه ی شهادت-که فوزی عظیم است-رسیده است. با توجه به اهمیّت موضوع، لازم آمد که نگاهی گذرا به زندگی شاعر داشته باشیم.
ادامه دارد...
منابع:دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنرکرمان-نشریه ادبیات پایداری-سال دوم شماره 3 و 4.
راسخون
1- ابراهیم، خلیل و آخرون، 2005م، مرایا التذوّق الأدبی، دراسات و شهادات؛ داره الفنون مؤسسه خالد شومان، الأردن: عمّان، ط1.
2- الخطیب، حسام، 2002م، «مشروع منهج متکامل لدراسه الأدب الفلسطینی الحدیث»، مجله نزوی، أردن: یولیو، العدد 31. گرفته شده از پایگاه اینترنتی مجله در تاریخ 2010/2/5
http://www.nizwa.com/articles.php? id=3147
3- داد، سیما، 1383، فرهنگ اصطلاحات ادبی، تهران: مروارید.
4- شریف رضی، ابوالحسن محمد، 1395 ه.ق، نهج البلاغه (گزیده ای از سخنان امام علی(ع))، تصحیح و تنظیم: صبحی الصالح، قم: انتشارات هجرت.
5- شفیعی کدکنی، محمّدرضا، 1380، شعر معاصر عرب، تهران: انتشارات سخن، چاپ دوّم.
6- فوده، علی، 2003م، الأعمال الشعریه، بیروت: المؤسسه العربیه للدّراسات و النشر.
7- قطوس، بسام، 2000م، مقاربات نصیه فی الأدب الفلسطینی الحدیث، عمان: دارالشروق للنشر و التوزیع.
8- کیانی، حسین و میرقادری، سید فضل الله، 1388، «شهید و جانباز در شعر ابراهیم طوقان»، نشریه ی ادبیات پایداری، دانشگاه شهید باهنر کرمان، سال اوّل، شماره اوّل، صص 127-142.
9- مجاهد، احمد، 2006م، أشکال التناص الشعریّ(دراسه فی توظیف الشخصیات التراثیه)، القاهره: الهیئه المصریه العامّه للکتاب.
10- محسنی نیا، ناصر، 1388، «مبانی ادبیات مقاومت معاصر ایران و عرب»، نشریه ی ادبیات پایداری، دانشگاه شهید باهنر کرمان، سال اوّل، شماره اوّل، صص 143-158.
11- مطهری، مرتضی، 1385، انسان کامل، تهران: صدرا، چاپ 38.
12- هیأه المعجم، 2008م، معجم البابطین لشعراء العربیه فی القرنین التاسع العشر و العشرین، الکویت: مؤسسه ی جائزه عبدالعزیز سعود البابطین للإبداع الشعری، ط1.
شعری از رویاپوراحمدگربندی ؛ شعرصرفا جهت مطالعه است و کپی برداری پیگرد قانونی دارد :
**************************************************************************
علی (ع) تنهاست ، درچاهسار راز می گوید
علی (ع) گویای اسرار نهان است
علی (ع) شیدای اسرار سجود است
علی (ع) مظلومین ، فرمانروای اقلیم عشق است
کجا جویی در اعصار ، فرمانروای زنبیل بر دوش
صدای خش خش نعلین الیاف خرمایش
نمی آید
کجایی ؟ وام داران عشقت ، سَر در گریبان
کجایی ؟ ای بهترین بابای دنیا
حسین (ع) تنهاست ، با که گوید راز سَربداران را ۱
حسن (ع) تنهاست ، با که گوید خنجر از پشت خوردن ۲
زینب و کلثوم تنهایند ، با که گویند بی حرمتی بر آل رسول (ص) را 3
علی (ع) مولا ، علی (ع) سرور ، بیا با من
قدم نه ِ بَر وادی خوبان ، سرزمین عشق ثارالله 4
تو را رهرو اگر سازیم ، میزان عدالت سخت است
تو را گر مولا سازیم چشمان فرو بندیم
بر هر چه دروغ و دزدی و نیرنگ این نیرنگستان 5
پُرفسون است
تو راعشق مولا است امّا استادی زبر دست بَرمظلومانی ! 6
علی (ع) مولا ، علی (ع) سرور ؛ بیا با من
مشو دلتنگ و بر چاهسار راز گویی !
کنون رهروانت گم کرده اند راه را !
اگر تو بر چاهسار رازگویی و خون جوشد از آن
منم تنها ، بر ، که گویم راز نیرنگ رهروانت را
گذر کردم بر دشت شقایق ، یارانت آنهایند 7
که هرگز پشت نکردند بر امام خود 8
اگر آیند در حضورت پاک بازند ، جان بازند
سری دارند بی سامان و سربدار عشق ثارالله یند 9
منم تنها و راوی عشق جانبازان عشق ولایت 10 ؛ 11
--------------------------------------------------------------------------------------------
سرودۀ : رویاپوراحمدگربندی *18/5/1391 * 19/رمضان 1433 *
چهارشنبه 20:30 شب
(( به مناسبت ضربت خوردن حضرت علی (ع) ))
1-
1- ۱- شهادت امام حسین (ع) ویارانش و سرنیزه کردن سرهای آن ها
2- 2- تنها ماندن امام حسن (ع) وشکست در جنگ
3- 3- اسارت خاندان پیامبر (ص) بعد از واقعه عاشورا وبه اسارت رفتن به سرزمین شام
4- 4- ایران
5- 5- دنیا
6- 6 - کسانی که ادعای شیعه بودن و پیروی از حضرت علی (ع)را دارند
7- 7 - شهدا
8- 8 - امام خمینی (ره )
9- 9 - امام حسین (ع)
10- 10- امام حسین ( ع)
11- 11- حضرت علی (ع)
مقدمه
سبک هندی که ممیزات آن تخییلات دقیق و مضمون پردازی ،معانی پیچیده و باریک
و دور از ذهن ، الفاظ ساده و بازاری ، کثرت استعاره و کنایه و آوردن امثال بسیار در شعر
است از نیمه ی دوم قرن دهم تا اواخر دوازدهم رواج داشته است .
البته شکل خاص شعر در این سبک غزل است، مانند غزلهای صائب تبریزی. از جمله مختصات عمده ی سبک هندی مخصوصا در آغاز عبارت بود از زبان وقوع، به علاوه سعی در جستجوی مضمون تازه و تلاش در ابداع تصاویر خیالی بی سابقه،که شعر این دوره را رفته رفته در کلام نازک خیالان عوام تا حد ابهام «غریب»و«بیگانه» ساخت و همین نکته تشبیهات و استعارات دور از ذهن را در شعر آنها وارد کرد.از اینها گذشته در آوردن الفاظ و تعبیرات ماخوذ از محاوره غالبا افراط شد .
تلخ کردی زندگی بر آشنایان سخن
اینقدر صائب تلاش معنی بیگانه چیست؟
(زرین کوب ،1384: 140)
صائب سبک هندی را به کمال رسانده و حساب او از سایر گویندگان این شیوه جداست،وی همچون خواجه حافظ از تمامی محسنات شعرای معاصرو یا نزدیک به عهد خود بهره برده و به کمک قریحه و نبوغ خدادادی سبکی خاص خویش پدید آورده است.
مانند این بیت :
از دست رعشه دارنفس ریخت عاقبت صائب به خاک ، ساغر سرشار زندگی
(صائب ،1374: 6/24 )
دست رعشه دار نفس :اضافه استعاری (نفس مانند شخصی است که دستش می لرزد .)
تعاقب دم و باز دم که نفس را می سازد همچون لرزش های دست رعشه دار است .
ساغر سرشار زندگی : اضافه تشبیهی
معنی : از دست لرزان نفس پیمانه ی حیات بر زمین ریخت و تهی شد چرا که زندگی
در گرو نفس است و نفس با آمدن و رفتن زمان را سپری می کند و مدت آن را به آخر
می برد .
(امیری فیروزکوهی ،1384: 329)
زندگی نامه ی صائب :
میرزامحمد علی صائب تبریزی بزرگترین غزلسرای قرن یازدهم هجری ویکی از نامدارترین شاعران سراسر تاریخ ادبیات فارسی در بین سالهای 1000 تا1007هجری در تبریز زاده شد.پدر او میرزا عبدالرحیم از تاجران معتبر بود . صائب در سال 1304 راهی هند شد و چند سال با ظفر خان در کابل بسر برد.صائب از این حاکم ادب پرور و شاعر محبت بسیار دید وقصایدی در مدح او سرود.
صائب در سال 1042 همراه پدر پیر خود که به قصد دیدار او اّمده بود،با ایران بازگشت و در اصفهان مقیم شد و شاه عباس دوم وی را مقام ملک الشعرایی داد. گویا ازآن پس حدود 25 سال در دربار او مقام و منزلتی چشمگیر داشته و در اغلب سفرهای پادشاه بوده و آوازه و نامی در سرزمینهای زیر سیطره ی فرهنگ ایرانی و زبان فارسی داشته چنانکه اهل ادب در ایران و هند و عثمانی به دیدارش مشتاق بوده اند .
این شاعر بزرگ متجاوز از هشتاد سال زیست،چنانکه خود اشاره کرده :
دواربعین به سر آمد ز زندگانی من هنوز در خم گردون شراب نیمرسم
از دو ماده تاریخ برای فوت شاعر بر می آید که او بین سالهای 1086تا1087 در اصفهان دیده از جهان فرو بسته است.
(قهرمان،1374: 7)
آثار صائب :
آثار صائب جز سه چهار هزار بیت قصیده ومثنوی «محمود و ا یاز» و یک مثنوی کوتاه وناقص به نام: «قندهار نامه»و دو سه قطعه،همگی غزل است که نصرآبادی در حدود صد و بیست هزار بیت برآورد کرده است، همچنین شاعر به تفنن بیست غزل هم به ترکی دارد .
(شعار،1371: 17)
پهلوان سبک هندی درایران :
به جرات می توان صائب را پهلوان سبک هندی در ایران نامید،زیرا گرایش به جانب دشواری وپیچیدگی دارد طبق معیارهای جمال شناسی شاعران این عصر،شعر مشکل ودشواری که معنای آن به سادگی دریافت نشود بهترین شعر است.
معنی پیچیده بی زحمت نمی آید به دست می شود از پیچ و تاب فکر ،جوهردار،حرف
در اشعار صائب نکات دقیق اخلاقی و اجتماعی فراوان است که اگر از دیدگاه طنز به آنها نگریسته شود جذابیت و شیرینی خاص خود را دارد:
در حفظ آبرو زگهر باش سخت تر کاین آب رفته باز نیاید به جوی خویش
آبی است آبرو که نیاید به جوی باز از تشنگی بمیر مریز آبروی خویش
(خوشه چرخ،1382: 8)
طرز یا شیوه نودر سبک شعر صائب:
صائب سبک هندی را به کمال رسانده و حساب او از سایر گویندگان این شیوه جداست.
صائب درباره سبک شاعری خود غالبا عبارتهای «شیوه تازه» «طرز» و یا «طرز نو» می آورد، چنانکه خود فرموده :
منصفان استاد دانندم که از معنی و لفظ
"شیوه تازه"نه رسم باستان آورده ام
میان اهل سخن امتیاز من صائب
همین بس که با "طرز" آشنا شده ام
(دریا گشت،1371: 37)
اهم ویژگیهای شعر در عصر صائب عبارتند از :
* کثرت تمثیل و ارسال المثل
* لفظ تراشی و ترکیب سازی خاص
* بکار بردن واژه و اصطلاحات عامیانه و الفاظ بازاری
* الهام گیری از تجارب روزمره ، اشخاص و اشیاء محیط
* بیان نوعی درد و شور غریب در غزل
* غرابت در تشبیهات و استعارات
* واقعه گویی و ...
دو ویژگی مهم که در سبک هندی
1. کثرت تمثیل و ارسال المثل
2. الهام گیری از تجارب روز مرّه اشخاص و اشیاء محیط
1-کثرت تمثیل وارسال المثل :
از ویژگیهای بارز این سبک کثرت استفاده از تمثیل و ارسال المثل است،در فن تمثیل شاعر نخست مطلبی را در هر باب یا موضوعی که بخواهد دعوی می کند سپس مثالی می آورد که از بس بداهت در معنی دارد می تواند مانند دلیلی دعوی او را اثبات کند و مبرهن نماید یا علت آنرا آشکار سازد یا به عنوان نظیر و عدیل آن معنی تلقی شود، مثلا در سه بیت
زیر از صائب تمثیل اول به قصد اثبات دعوی و تمثیل دوم به قصد بیان علت و تمثیل سوم از باب نشان دادن شبیه و نظیر است:
سهل مشمر همّت پیران با تدبیر را
کز کمال بال و پر،پرواز باشد تیر
عالمی را کشت و دست و تیغ او رنگین نشد
تیزی شمشیر پاک از خون کند شمشیر را
ریشه ی نخل کهنسال از جوان افزونتر است
بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را
(صفا ،1376: 539)
تمثیل مفهومی عام و کلی است که در مصراعی بیان شود ودر مصراع دیگر برای تایید یا توجیه آن مثالی از امور محسوس یا مقبول عام بیاید یعنی « حسن تعلیل »اما آوردن تمثیل همیشه برای بیان علت نیست ، گاهی برای توضیح مطلب است . مانند :
*صائب برای تصویر کردن حقیقت و مجاز «ماه آسمان »و «ماه در طشت آب » را مثال می آورد:
از حقیقت روی صائب در مجاز آورده ایم ماه را دایم ز طشت آب می جوییم ما
(صائب ،1364: 1/126)
*تمثیل « نور خرد » و« سودا » روز و شب آست:
محو شد نور خرد تا شد مرا سودا بلند روزها کوتاه گردد چون شود شبها بلند
*«جوانی» گلستان است و « افسوس خوردن از گذشتن آن » خس و خاری است که برای باغبان می ماند :
نصیب من ز جوانی دریغ و افسوس است ز گلستان خس و خاری به باغبان ماند
*« دندان » مهره بازی است و « ریختن دندان » بر چیده شدن مهره هاست که نشانه پایان بازی است :
ریخت چون دندان امید زندگی بی حاصل است
می رسد بازی به آخر مهره چون بر چیده شد
(صائب ،1364: 3/1568)
*«حسن »کماندار است و «دل عاشق » نشانه ی اوست :
حسن غافل شود از دل عاشق صائب که کماندار توجه به نشانش باشد
*« پاکان » به شیر خالص می مانند و « عیبشان » مانند موی در شیر زود آشکار میشود
عیب پاکان زود بر مردم هویدا می شود در میان شیر خالص موی رسوا می شود
(خانلری ،1355: 1158)
صائب در استفاده از ارسال المثل نیز سرآمد بود،و آن آوردن مثلی رایج است از آنچه میان خلق
شهرت یافته و شاعر برای اثبات مدعای خود یا بیان حال خویش و اینگونه موارد از آن
استفاده می کند . مانند:
مهر خاموشی حصاری شد ز کج بختان مرا
ماهی لب بسته را اندیشه از قلاب نیست
(صائب ،1364: 2/970)
یا نظیر این دو بیت از بیدل دهلوی:
مفلسان را مایه شهرت همان دست تهی است
تا به قید برگ بود از نی نوایی بر نخاست
بی فنا نتوان به کنه معنی اشیا رسید
آینه گر خاک گردد با دو عالم رو بروست
(خاتمی ،1371 : 22)
2- الهام گیری از تجارب روزمرّه ، اشخاص و اشیاء محیط :
مهمترین ویژگی و خصلت شعر این دوره نزدیک شدن زبان شعر به زبان محاوره ای مردم و ورود واژه ها و اصطلاحات عامیانه ای است که به لحاظ عمومیت و گسترش شعر فارسی در طبقات مختلف مردم در شعر این دوره راه یافته است .
« سخن صائب از نظر وست دامنه اندیشه و خیال و اشتمال بر مشهودات و تجارب شخصی
او دریایی است .
دید تازه جوی او در هر منظره عادی یک مضمون ژرف شاعرانه می بیند ، و معنیهای
بیگانه را در زندگی آشنای دور و بر خود می یابد .
کثرت اشعار و تنوع معانی و مضامین می رساند که او در همه عمر ، و در همه لحظه ها
به شعر می اندیشیده است ، و در شعر زندگی می کرده است . »
صائب نه تنها به زبان مردم زمانه ی خویش شعر می گفت ، از آن مهمتر اینکه شریک غم و شادی مردم و سخن گوی اندیشه ها ، خواست ها ، درد ها و آرزوهای آنان بود .
(ریاحی ،1355 : 29 /5)
این خصوصیت سبک هندی اگرچه موجب سستی اشعار بسیاری از شاعران شده است و ارزش ادبی شعر بیشتر آنان را تا حد فراوانی پایین آورده ، ولی از سوی دیگر مفید فوایدی نیز بوده است که از آن جمله می توان : باورنمودن زبان و ادبیات فارسی ، رفع نقیصه پیچیدگی و تقعید ، نفوذ شعر در جامعه ، روی آوردن مردم به شعر و حفظ آن ، بیرون آمدن شعر از انحصار درباریان و ... را بر شمرد . مانند :
عالم از اهل سعادت یک قلم خالی شدست
زان همایون طائران ماندست مشتی استخوان
(صائب ،1364: 6/3100)
زسیل حادثه صحرا و کوه در سفر است
چه واکشیده ای ای خانمان خراب اینجا
(صائب ،1364: 1/59)
این ویژگی در شعر شاعران سبک هندی نوعی ضرورت محسوب می شده است ،زیرا آنان شعر را محصول قدرت و هنر خویش می دانند، مضامینی که از حالات روحی خود شاعر حکایت می کند ،نکاتی که مربوط به وضع زندگی مردم عصر اوست و نکته هایی که از عقاید و
عادات مردم زمانه او متاثر است.مانند:
اظهارعجز پیش ستم پیشه ز ابلهی است اشک کباب موجب طغیان آتش است.
(صائب،1364: 2/962)
گویند صائب در اثنای عبور از راه سگی را دید بر زمین نشسته است وچون سگ وقتی می نشیند گردنش را بالا می گیرد این مضمون به خاطر او آمد:
شود ز گوشه نشینی فزون رعونت نفس سگ نشسته ز استاده سر فراز تر است.
(خاتمی ،1371 : 25)
صائب از هر نکته ی پیش پا افتاده ، شعر آبدار می ساخت . هر شی ٍ و یا حادثه ای می توانست مضمونی باشد و موضوعی برای شعر .
به قول سپهری :
باد و گلبرگ و درخت / هیچ کس نیست ولی / کاین همه قافیه را / از زمین جمع کند .
امّا صائب جمع می کرد .
به عنوان مثال :
شاعر در بازار آهنگران می بیند تیزی لبه ی شمشیر را با موی پشت دست امتحان می کنند تامل می کند و می گوید :
جور خود را با ضعیفان آزماید روزگار
تیغ را دایم برای امتحان بر مو زنند
(صائب ،1364: 3/1568)
شاعر کودکی را می بیند که چند قلوه سنگ در فلاخن گذاشته ، پرتاب می کند ، می گوید :
می توان دل را به آهی کرد از غمها سبک
یک فلاخن می کند آواره چندین سنگ را
(همان،1/141)
رودخانه ای می بیند که آب می چرخد و فرو می ریزد ، گویی گودی در وسط آب پدید آمده ، چنانکه طبیعت آب است . شاعر آن گودی را به کاسه تشبیه می کند و می سراید :
بر کف دریا چو دیدم کاسه گرداب را
روشنم شد تنگ چشمی لازم جمعیت است .
(موتمن ، 1371: 25)
صائب برای ابداع تصاویر پویا از مردم نمایی (Personi fication) استفاده می کند و آن نوعی استعاره و مجاز است که بوسیله ی آن اشیاء و معانی انتزاعی را انسان فرض می کند و اعمال و حرکات بشری را به آنها نسبت می دهد :
*شاعر از جیوه که در بی آرامی معروف است آرمیدن را سراغ می گیرد:
ز بی تابی چنان سر رشته تدبیر گم کردم
که از سیماب می گیرم سراغ آرمیدن را
*کوه بیستون از ماتم فرهاد خاموش است :
ماتم فرهاد کوه بیستون را سرمه داد
بی هم آوازی نفس از دل کشیدن مشکل است
در این فن صائب اوصافی را که خاص انسان است برای اشیاء و امور می آورد:
*گندم« سینه چاک »است :
روزی فرزند گردد هر چه می کارد پدر
ما چو گندم سینه چاک از انفعال آدمیم
به از «نمد پوشی »روی زرین دارد :
جنت در بسته سازد مهد خاموشی ترا
چهره زرین می کند چون به نمد پوشی ترا
*بهار خنده روست :
من آن روزی که برگ شادمانی داشتم چون گل
بهار خنده رو را غنچه تصویر می گفتم
*راه خوابیده است :
مرگ را در زندگی کردیم بر خود خوشگوار
این ره خوابیده را از پیش پا برداشتیم
(خانلری ،1355 : 1160)
ساخت برخی کنایات وترکیبات رایج عامیانه به طرز بسیار شدیدی در سبک هندی و به خصوص در شعر صائب معمول بوده است و مساله بالا بودن ترکیب ، خود یک عامل سبک شناسی است ولی هر چه به پایان دوره صفوی نزدیک می شویم شدت آن به کاستی مبدل می شود .
به عنوان نمونه کاربرد چند کنایه و ترکیب عامیانه را در شعر صائب بررسی می کنم :
محرران سخن شاه بیت ابرویند ز روی نسخه ی تشریح روی عالم را
(صائب 1/296)
(شفیعی کدکنی ، 1371 : 64)
*به یک کرشمه که در کار آسمان کردی
هنوز می پرد از شوق ، چشم کوکبها
پریدن چشم : کنایه از مشتاق و آرزومند بودن
صائب در جای دیگر می گوید :
چشم شبنم در هوای لاله زارش می تپد
دامنی از دامن گل ، پاکتر دارد هنوز
*حاجت پاسنگ نبود سنگ چون باشد تمام
بر غم خود چند افزایی غم فرزند را
پا سنگ : وزنه ، اندکی که در یک کفه ترازو می نهند برای برابری کردن .
کوه تمکین تو در پله ناز است تمام
این نه سنگی است که محتاج پا سنگ شود .
*چراغ رهگذریم اوفتاده در ره باد
که تا به سایه دستی کند حمایت ما
(صائب ،1364:1/129)
سایه دست : کنایه از فیض و امداد
سایه دستی اگر از حفظ او آرد به دست
نخل مومین از گداز ایمن بود از آفتاب
*زنند بر سر هم گل ز مصرع رنگین
ز فکر تازه گل بوستان یکدیگرند
مصرع رنگین : مصرع خوب و خوش آیند و نغز
«رنگین » در سخن صائب بسیار به کار رفته و تعبیراتی از قبیل : رنگین کلام ، رنگین سخن ، رنگین ترانه ، رنگین نوا ، چهره رنگین ، رفتار رنگین و ... مکرر دیده می شود .
در نظرها عزت طوطی ز طاووس است بیش
نیست گر رنگین سخن را جامه رنگین چه باک
*صائب چو لاله هر که بود کاسه سرنگون
خالی نمی شود ز می لعل ساغرش
کاسه سرنگون : شخص با همّت و جوانمرد و بخشنده
از کاسه سرنگون ، دگران می برند فیض
هرگز خمار ، نرگس مخمور نشکند
*به آسانی نمی آید به کف زلف سخن صائب
چو از جان سیر گردی نغمه سیر آهنگ می گردد
سیر آهنگ : خوش آهنگ ، تمام آهنگ
هیچ ساز از دلنوازی نیست سیر آهنگ تر
جنگ را بگذار و قانون محبت ساز ده
*نسیم ناامیدی بد ورق گرداندنی دارد
مکن نومید از درگاه خود امید واران را
مراد از ورق ، کتاب و دفتر است .مکرر دیده شده که نسیمی اوراق کتاب را بر می گرداند و در نتیجه مطلب و موضوع عوض می شود و صفحه ی تازه ای پیش رو قرار می گیرد .
اصطلاح« ورق برگشتن » نیز از همین معنی گرفته شده است .
از نسیمی دفتر ایام بر هم می خورد
از ورق گردانی لیل و نهار اندیشه کن .
(صائب،1364: 6/3442)
****************************************************************
منابع و مآخذ :
1-امیری فیروزکوهی ، امیر بانو (1384)،دویست و یک غزل از صائب ، تهران : زوّار.
2-خاتمی ،احمد (1371)،پژوهشی در سبک هندی و دوره بازگشت ،تهران : بهارستان .
3-دریا گشت ، محمد رسول (1371)صائب و سبک هندی در گستره تحقیقات ادبی ،
تهران: قطره .
4-زرین کوب ،عبدالحسین (1384)، سیری در شعر فارسی،تهران : سخن .
5-شعار ،جعفر (1371)، گزیده اشعار صائب تبریزی ، تهران : چاپ و نشر بنیاد .
6-شفیعی کدکنی ، محمد رضا (1371) ،شاعر آینه ها ،تهران : آگاه .
7-صفا ،ذبیح الله (1376)،تاریخ ادبیات در ایران ،تهران : شرکت مولفان و مترجمان .
8-قهرمان ،محمد (1364) ، دیوان صائب تبریزی ،تهران : سخن .
9-قهرمان ،محمد (1374) ، مجموعه رنگین گل ،تهران : سخن .
10-گلچین معانی ، احمد (1373) ، فرهنگ اشعار صائب ، تهران : امیر کبیر .
11- دستغیب ،عبدالعلی (بی تا )،«صائب افسونگر» ، پیام نوین ،شماره 1، ج 5.
12- خانلری ،پرویز (1355) ، «صور خیال پویا در شعر صائب» ، سخن ، شماره 12.
13- ریاحی ، محمد امین (1355) ،«صائب تبریزی» ، یغما ، ج 29.
14-سایت sid ، قربان زاده ، حامد (1389) ، مقاله شناختنامه صائب تبریزی .
15-سایت sid ، خوشه چرخ آرانی ، علی (1389) ، مقاله طنز در سبک هندی .