آن حرف که از دلت غمی بگشاید
در صحبت دل شکستگان میباید
هر شیشه که بشکند، ندارد قیمت
جز شیشهٔ دل که قیمتش افزاید
شیخ بهایی
آغاز ابرها
در ساعت یک است به وقت نجف
کمی پس از دو
باران گرفت در کنار بقیع
درست ساعت سه طوفان شد
در کربلا
حالا به ساعت من
فقط کمی به لحظه موعود مانده است.
علیرضا قزوه
دوباره آمده فصل ِ،بهار ِ ناب ِ خوش عهدی
ربیعُ الاوّل و عالَم،همه به ذکر یا مهدی
شور و شعف از عطای حضرت حق بر همه دلها مبارک
شکفتن ِلاله های فخر و عزّت در دل ِ صحرا مبارک
امامت ِ مهدی ِ آل پیمبر یوسف زهرا مبارک
دارم ای آقا به سر هوای تو،حضرت مهدی جانم فدای تو
حضرت مهدی جانم فدای تو...
شبیه ِ پاکی ِ زمزم،زُلال ِ نم نم ِ بارون
به عشق یوسف ِ زهرا،سامراییه دلامون
کاش که میشد،سامرا باشیم و این جشن امامت رو بگیریم
ای خدا ما،همگی بر بند عشق یوسف زهرا اسیریم
قسم به عشق،ما بی عشق و بی ولای ِ آل پیغمبر میمیریم
در دل عالم شور ِتن ولای تو حضرت مهدی جانم فدای تو
حضرت مهدی جانم فدای تو...
میریم به آسمون عشق،به سوی قُرب ِ الی الله
یکی با بال ِ تولا،یکی با بال ِ تبری
لعنت ِ ما به تمام ِ دشمنای مکتب اسلام و قرآن
از اوّلی،تا هم اکنون همنوا با رهبر و پیر جماران
آمریکا و صهیونیست و انگلیس و داعش و یاران ِ آنان
لاله ی سُرخم به کربلای تو،حضرت مهدی جانم فدای تو
حضرت مهدی جانم فدای تو...
آمد ربیع ، فصل شکـُفتن رها شدن
با رویش گـــل نبوی هم صدا شدن
فصل شکـوفه های امامت شکفتن است
از پیله ی تواتر خاکــــی جدا شدن
در سایه سارباغ نبوت نشــــستن و
با کاروان دلشــــــــدگان آشنا شدن
فصل برون نمودن هر کینه ازدل است
هنگام آشنایی دل ، با خــــــداشدن
آری ربیع موسم باران رحـمت است
از ابر رحمتش گل تکبیر وا شدن
با بلبلان نغمه سرای بهشت گـــو:
وقت سرودن است و به گل مبتلا شدن
همراه نور بوی بهشت خـداست با
ماه ربیع آمدن و، همــــــــنوا شدن
دل همیشه غریبم هوایتان کرده است
هواى گریه پایین پایتان کرده است
وَ گیوههاى مرا رد پاى غمگینت
مسافر سحر کوچههایتان کرده است
خداش خیر دهد آن کسى که بال مرا
کبوتر حرم باصفایتان کرده است
چگونه لطف ندارى به این دو چشمى که
کنار پنجرههایت صدایتان کرده است؟
چگونه از تو نگیرم نجات فردا را؟
خدا براى همینها سوایتان کرده است
چرا امید ندارى مدینه برگردى؟
مگر نه آنکه خدا هم دعایتان کرده است؟
میان شهر مدینه یگانه خواهرتان
چه نذرهاى بزرگى برایتان کرده است
تو آن نماز غریب همیشهها هستى
که کوچههاى خراسان قضایتان کرده است
سپیدهاى و به رنگ شفق در آمدهاى
کدام زهر ستم جابجایتان کرده است
علی اکبر لطیفیان
آقایمان آمد عبا روی سرش بود
رنگ کبودی بر تمام پیکرش بود
در کوچه یاد ماجرای کوچه افتاد
یا فاطمه (س) یا فاطمه (س) ذکر لبش بود
دستی به پهلو دست دیگر روی دیوار
پهلو گرفتن یادگار مادرش بود
او در میان حجرهای دربسته اما
صدها فرشته در کنار بسترش بود
او دست و پا میزد ولی با کام عطشان
گویا که دیگر لحظههای آخرش بود
اما تمام فکر و ذهنش کربلا بود
یاد غریبیهای جد بیسرش بود
مردم گریز کربلایم اینچنین است
آمد جواد (ع) و لحظه آخر برش بود
اما به دشت کربلا جور دگر شد
اربابمان بالای نعش اکبرش بود
باید جوانان بنیهاشم بیایند
تا این بدن را بر در خیمه رسانند
حبیب باقرزاده
قالالنبی(ص): العلماء رجلان:
رجل عالم اخذ بعلمه فهذا ناج، و عالم تارک لعلمه، فهذا هالک،
و ان اهلالنار لیتأذون من ریحالعالم التارک لعلمه»
پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: دانشمندان دو گروهند: یکی دانشمندی که به
علم خود رفتار کند، این چنین عالمی رستگار است،
و دیگری دانشمندی که علم خود را ترک کرده (عامل به علمش نیست)، این
دانشمند در هلاکت است.
همانا اهل جهنم از بوی عالم بیعمل در آزارند! (1)
______________
1- الکافی، ج 1، ص 44
مردی از امام حسن (ع) پرسید : چرا سفرمرگ برای ما ناخوشایند است
و از او استقبال نمی کنیم ؟ !
حضرت (ع ) فرمودند : شما خانه آخرت را خراب کردید و خانه دنیا را
آباد به جایگاه خراب برای شما ناخوشایند است .
بحارالانوار ج 44 ، ص 110
ای امت رسول، قیامت به پا کنید
لبریز، جام دیده ز اشک عزا کنید
در ماتم پیمبر و تنهایی علی
باید برای حضرت زهرا دعا کنید
داغ پیغمبر است و بلاییست بس عظیم
حیدر غــریب گشتـه و زهـرا شده یتیم
***
ختم رسل به سوی جنان میکند سفر
جان جهانیان ز جهان میکند سفر
ریزید خون ز دیده که در آخر صفر
کز پیکر وجود، روان میکند سفر
دریای اشک، ملک خداوند سرمد است
بــاور کنیــد روز عــزای محمّد است
***
جان جهان ز پیکر هستی جدا شده
خاموش، شمع محفل نورالهدی شده
ملک خداست غرق در اندوه و اضطراب
واویلتا عزای رسول خدا شده
عالم ز دود فتنه سیهپوش میشود
حقّ علـی و آل، فـراموش میشود
***
باور کنید قامت حیدر خمیده است
رنگ از عذار حضرت زهرا پریده است
باور کنید بغض حسن مانده در گلو
خونِ دل حسین به صورت چکیده است
خورشید، رنگ باخته و روز، چون شب است
یک کربلا غـم است که در قلب زینب است
سخت است چگونه بنویسم محنت را
آتش زده این زهر تمام بدنت را
آن روز دوشنبه که در خانیتان سوخت
سوزاند تمام دل و باغ و چمنت را
از بغض گلوی تو کسی نیست خبر دار
نشنیده از ان روز کسی هم سخنت را
از کودکیت سوختی و شکوه نکردی
حالا همه دیدند، ولی سوختنت را
هر پاره جگر تکهای از غصهی کوچست
مادر تو کجایی که ببینی حسنت را
تشیع تو هر تیر که از چله برون شد
میدوخت به تابوت نخی از کفنت را
این صحنه خودش گوشهای از کربلا شد
صد حرمله با تیر نشان کرده تنت را
هرچند کفن پاره و گلگون شده،
اما غارت که نکردست کسی پیرهنت را
سنگین که نشد سینه ات از چکمهی شمری
پر خون که نکردست سنانی دهنت را
«امیر علوی»
امام صادق (ع ) :
شش صفت درمومن نیست :
سخت گیری ،
بی خیری ،
حسادت ،
لجاجت ،
دروغگویی و تجاوز
تحف العقول ، ص 377
پایان شبهای بلند انتظاری
آیا برای آمدن میلی نداری؟
من نذر کردم خاک بایت را ببوسم
آیا سر این بنده منت میگذاری؟
من قبل از اینها این همه ویران نبودم
آباد بود این خانه ما روزگاری
من دل ندادم تا که روزی پس بگیرم
می خواستم پیشت بماند یادگاری
تا این که دلها بوی سجاده بگیرند
باید بیایی و کمی تربت بیاری
یک روز میآیی و تا روز قیامت
ما را به آقای محرم میسپاری
یک هفته دیگر دل آواره من
باید بسازد با فقیری با نداری
علی اکبر لطیفیان
من گریه میریزم به پای جادهات، تا
آئینه کاری کرده باشم مقدمت را
اوّل ضمیر غائب مفرد کجائی؟
ای پاسخ آدینههای پر معمّا
بی تو سرودیم آن چه باید میسرودیم
یعنی در آوردیم بابای غزل را
حتمّیِ بی چون و چرای سبز برگرد
راحت شویم از دست اما و اگرها
آب و هوای خیمه سبزت چگونه است؟
این جا گهی سرد است و گاهی نیست گرما
بهر ظهور امروز هم روز بدی نیست
ای تک سوار جادههای رو به فردا
آقا، صدای پای سبز مرکب توست
تنها جواب این همه «میآید آیا؟»
یک جمعه میبینید نگاهِ شرقیِ من
خورشید پیدا میشود از غرب دنیا
آقا نماز جمعه این هفته با تو
پای برهنه آمدن تا کوفه با ما
علی اکبر لطیفیان
امام علی(ع)فرمود: پس رعیت اصلاح نمیشود، جز آنکه زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح نمیشوند، جز با درستکاری رعیت. و آنگاه که مردم حق رهبری را ادا کنند و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزت یابد، و راههای دین پدیدار، و نشانههای عدالت برقرار، و سنت پیامبر(ص) پایدار گردد. پس روزگار اصلاح شود، و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مأیوس میگردد.
اما اگر مردم بر حکومت چیره شوند، یا زمامدار بر رعیت ستم کند، وحدت کلمه از بین میرود، نشانههای ستم آشکار، و نیرنگ بازی در دین فراوان میگردد و راه گسترده سنت پیامبر(ص) متروک، هواپرستی فراوان، احکام دین تعطیل و بیماریهای دل فراوان شود. (1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
1-نهجالبلاغه - خطبه ۲۱۶